سایر منابع:
سایر خبرها
علت گسترش حجامت چیست؟
خیراندیش آشنا شدم؛ به مطب می رفتم و بیماران را می دیدم اما آن یقین را هنوز نداشتم، به حجامت اعتقاد داشتم اما دلیل آن، اعتقاد به استاد خیراندیش بود چون می دانستم که درست می گویند اما باور قلبی فرق می کند. بیماران را ویزیت و در خانه و خانواده روی بیماران مختلف، اثرات درمانی حجامت را مورد بررسی قرار می دادم که در نهایت به اثرات درمانی آن پی بردم و این موارد تکرار شد و به این نتیجه رسیدم که ...
من به هیچ وجه برای شهادت به سوریه نمی روم!
که آخرش پرسید، نظر شما چیست؟ گفتم: من قصد ازدواج نداشتم اما ملاک هایی که مدنظر من است را شما دارید، گفت: میشه نظرتان را بدهید؟ می خواهم از این خانه که بیرون رفتم خیالم راحت باشد. گفتم 50 درصد قضیه من حل است. این را که گفتم کتابی را به عنوان هدیه به من داد. *فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری؟ مراسم عروسی ما به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجاب ...
کارهای زشت پسری که مادر بی بند و بار داشت
دوستانم جرات رویارویی با من را نداشتند اما من برای تامین هزینه های اعتیادم دچار مشکل شده بودم به همین خاطر انگشتر یکی از همسایگان را سرقت کردم و با فروش آن به یک مغازه دار مقداری مواد مخدر و سیگار خریدم ولی با تمام شدن مواد مخدر دیگر چاره ای جز ادامه سرقت نداشتم. چند روز بعد شبی در منزل مادر بزرگم دور هم جمع شده بودیم آن شب قرار بود از صندوق خانوادگی قرعه کشی کنند آخر شب وقتی دیدم مادربزرگم ...
چرا مادران ایرانی سزارین را ترجیح می دهند؟
، یک مامای دوره دیده، من را در خانه مان به دنیا می آورد، این داستان همیشه برای من تکرار می شد و من هر بار با علاقه به آن گوش می دادم. شیران، حرف های دیگری هم می زند: دختر نوجوانی بودم که همراه با همسر بردارم به محل کار یک ماما رفتیم، همسر برادرم بیماری زنان داشت و من با او همراه شدم، آنجا بود که عاشق مامایی شدم. می پرسم: مگر آنجا چه ویژگی داشت؟ می گوید: ماما بسیار مهربان بود و اتاق کار ...
عروس های جوان در خانه بخت پدربزرگ ها
...> البته پدرم خیلی سال پیش فوت کرده. خودم از زمان دانشگاه کار می کردم و مستقل بودم. با همسرم در یک سفر خارجی آشنا شدم، ترکیه. همسرش چند سالی بود که جدا شده بود و دو تا پسرش هم خارج از کشور زندگی می کردند. به نظرم خیلی مهربان و با ملاحظه بود. اوایل اصلاً احساس عاشقانه ای به او نداشتم. خودش هم بیشتر حس پدرانه ای به من داشت و فکر می کردم چون دختر ندارد و پسرهایش هم اینجا نیستند چنین حسی دارد و طبیعی است ...
مردی برای تمام فصول
شیفته شخصیت او شدم و جامعه پزشکی از نگاه حرفه ای شیفته او است. فاضل 76 ساله از آن شخصیت هایی است که نمی شود با او آشنا شد و دوستش نداشت و به احترام بزرگی و طبع بلند و همت ستودنی اش سرپا نایستاد. مردی که شرف و آبروی جامعه پزشکی است و به قول دکتر هاشمی وزیر بهداشت که در مورد او نوشت : نکته مهم تر اما آن که دکتر ایرج فاضل همیشه در کنار مردم بوده و در روزهای سخت، این حضور پررنگ تر جلوه کرده است؛ از ...
مردی که 33 سال چشمانش رنگ خواب ندیده اند + عکس
اطراف منزل برای زدن آمپول هایم رفتم، وقتی وخامت حالم را دیدند، چند داروی خواب آور به داروهایم اضافه کردند و گفتند: “هرچه سریع تر خودت را به خانه برسان” تنها آن زمان بودم که ساعتی بیهوش شدم، البته خواب نبودم چون اتفاقات دور و برم را کاملاً حس می کردم. شبی 20 لیتر چای می خورم رجب با ابراز “در آشپزخانه و یکی از اتاق ها پناهگاهی برای بیدارباش های شبانه ام درست کرده ام” بیان می ...
هر روز برای پزشک، یک تجربه است/پزشکان زندگی آرامی ندارند
پزشک چیست؟ برای مردم کار کنند. البته از طرفی هم باید خود پزشکان حمایت شوند. به خصوص در شهرهای کوچک به پزشکان بیشتر توجه شود تا بتوانند بدون دغدغه به مردم خدمت کنند. یکی از خاطرات کاریتان بگویید: نوروز سال 92 در حالی که رزیدنت سال سوم بودم، در بیمارستان کوثر استان سمنان فعالیت می کردم، مردی به خاطر درد قفسه سینه به ما مراجعه کرد. از این مرد 46 ساله نوار قلب گرفتم. در ...
دکل انقلاب: اوضاع اردوگاه دشمن نابسامان است
کرده بود را نگاه می کردم. آتش ضعیف گونی ها، آب دهانم را خشک کرده بود. با خودم فکر می کردم اگر این گلوله که از کنار پهلویم رد شد، به شکمم اصابت می کرد چه اتفاقی برایم می افتاد! تا چند ثانیه همین طور هاج و واج مانده بودم. با شنیدن صدای شنی تانک های دشمن به خودم آمدم و خیلی سریع بی سیم و دوربینم را برداشتم و از سنگر بیرون آمدم و به طرف دکلی که چند ده متری با من فاصله داشت به راه افتادم. در ...
اگرچنانچه در زیر عبای بنده کسی حرفی بزند ...
میشویم وقتی که مشاهده میکنیم زبانهای گویای روحانیّت بحمدالله از برجستگی ها و از زیورهای بیانی و فکری برخوردارند. ایشان نکات مهمّی را بیان کردند و مژده هایی را که بنده به طور کامل از آنها مطّلع نبودم ذکر کردند. بنده هم چند نکته را در همین زمینه ها عرض میکنم. اوّلین مسئله، اهمّیّت خود مسجد است و این ابتکاری که اسلام در آغاز ولادت خود برگزید و محلّ تجمّع مردم را بر محور ذکر و دعا و توجّه به ...
کاش آن روز گول حرفهای امیر را نمی خوردم ...
به سادگی گول این پسران را نخورید در ایستگاه قطار با امیر آشنا شدم وقتی که می خواستم خودم را به شهر محل تحصیلم برسانم، در همان نگاه اول عاشق شدم. در همان برخوردهای اولیه به امیر گفتم که اهل دوستی و این حرفها نیستم و اگر قصدش ازدواج است می توانیم به این رابطه را ادامه دهیم. امیر هم حرف من را تایید کرد و باعث دلگرمی بیشتر من شد اما هر وقت به امیر می گفتم که برای خواستگاری اقدام کن هر بار ...
بهترین پاداش برای یک پزشک، رضایتمندی بیمار است
برخورد کردیم احساس کردم نمی توانم وقتم را بگذارم و یک مدتی را صبر کنم در صورتی که از مهندسی بدم نمی آمد با خود فکر کردم بروم به طرف پزشکی و دندانپزشکی شاید بهتر باشد به همین خاطر بارم را بستم و رفتم خارج از کشور برای تحصیل در رشته دنددانپزشکی و از کاری که کردم ناراضی نیستم بعد از پایان تحصیلات به ایران برگشتم که اگر خدا قبول کند کمی هم مثمر ثمر بودم. آیا زمان جنگ هم در جبهه حضور داشتید ...
جوانان بدانند بی هویت و بی فرهنگ نیستند/ آینده حتما روشن تر خواهد بود
...، روان شناسی و به همین ترتیب رشته های دیگر که انتخاب نموده بودم. بخشی از کار من در کشاورزی بود. بسیاری از مردان بزرگ کاری آن زمان، من را بعنوان یک کشاورز می شناختند تا یک محصل. بخاطر دارم وقتی پزشکی قبول شدم برای خیلی ها غیر قابل باور بود و می گفتند مگر رمضان اصلا درس می رفت. در آسیاب پدربزرگم کار می کردم، روی تراکتور کار می کردم. همکاران من تعجب می کنند که من از کار کشاورزی و باغداری ...
از بی مهری آخوند درباری تا مهر و محبت درجه دار شهربانی!
ناگهانی من غمگین و گریان بودند. *دو رکعت نماز در تدابیر شدید امنیتی از تهران به سمت شاه پسند به راه افتادیم. هر چه التماس کردم بگذارند با منزل تماس بگیرم، نگذاشتند. بیشتر از اینکه از من بترسند، از اینکه نیروهای بالا دست تر، در طول مسیر تعقیب شان کرده باشند؛ می ترسیدند. اذان صبح که شد گفتم، میخواهم نماز بخوانم. ماشین در قهوه خانه ای نگه داشت. جای تمیزی بود. رفتم وضو ...
از سروده شدن مرگ بر آمریکا در تاکسی تا نویسنده ای که دو بار متولد شد!
.... در آنجا گرفتار مالاریا شدم و به کما رفتم. بیمارستان های زیادی من را نپذیرفتند چون احتمال مرگم بسیار زیاد بود. در آخر، به واسطه چند نفر، در مرداد 1385 دوباره به زندگی برگشتم. سرور رجایی از زادگاه خویش نیز یادی کرد: امروز برخی استقلال کشور ما را جشن می گیرند اما به نظرم افغانستان همیشه آزاد بوده است، اگر چه زخم های زیادی دیده است. خودم شخصاً جشنی با عنوان استقلال افغانستان را قبول ندارم. ...
پزشکی که دوست داشت خلبان شود/ پزشک سمنانی که برای پول کار نمی کند
از همان ابتدا روش بنده به همین صورت بوده است. در درمانگاه دولتی که کار می کردم می دیدم که فرد هزینه پرداخت دندان عقل را ندارد به جای آن یک دندان دیگر را می نوشتم که هزینه کمتری پرداخت کند که بخاطر همین موضوع تاوان زیادی دادم و خیلی اذیت شدم چراکه مدیریت پزشک نیست که تعهد داشته باشد و می گوید تو پول خودت را بگیر. در حال حاضر مریض را صرفا به خاطر نداشتن پول رد نمی کنم و کاری ...
معمای شاه یک دایره المعارف تصویری است
حرفه ایم را شروع کردم. هر چند از کودکی به بازیگری علاقه مند بودم. از همان شروع بیشتر در حوزه تئاتر فعالیت کرده و بعد از آن در سریال هایی چون فانوس پندار، به رسم عاشقی، مسافر، سال های خاکستری، قائم مقام فراهانی، به دنیا بگوئید بایستد، میعاد در سپیده دم، سال های برف و بنفشه، لبه تاریکی، خانه ای در تاریکی، و... نقش آفرینی کردم. در این سالها علاوه بر بازیگری به حرفه دیگری نیز مشغول بودید ...
شوخی-جدی های مردان پرحاشیه دنیای سیاست
.... او در این برنامه گفت بود که ما رفتیم نشستیم شروع کردند صحبت کردند که ساواک چنین است و چنان است. شما آخوندها فکر کردید می توانید شاه را برکنار کنید؟ تو می روی منبر باید با ما همکاری کنی... دیدم دونفری یک چمدان به چه بزرگی را دارند می آورند. چمدان را وارونه کردند روی میز. روی میز پر شد از عکس بنده با یک خانم، من دیوانه شدم رفتم مستقیم خانه آقای فلسفی. گفتم شما پدر مایی، رئیس جامعه وعاظی. نگفت ...
امام رضا(ع) از نگاه یک محقق آلمانی/ هر سال به قصد زیارت به مشهد می روم +عکس
دانشجو که قصد انجام تحقیق خاصی هم نداشتم و فارسی هم نمی توانستم صحبت کنم، عازم بودم. در پرواز کنار یک پزشک هلندی که ریشه افغانی داشت، نشستم. او به من توضیح داد که برای زیارت امام رضا(ع) سفر می کند. در این موقعیت ما دو نفر شبیه به هم کنار یکدیگر نشسته بودیم: یک زائر و دیگری یک محقق ساده. ما انسان ها برای شناخت هم باید یکدیگر را بهتر بشناسیم. من در آن نگاه و شناخت کوتاه از آن فرد متوجه ...
خاطره جالب کارشناس تلویزیون از سلطان/طرفداران پروین همسر و دخترم را تهدید کردند
بودیم خانه سازمانی مان وسط دشتی فراخ نزدیک کوه ها قرار داشت و روزها را معمولاً در کوه و دشت بازی می کردیم. بومی ها سوار بر اسب و قاطر از آنجا رد می شدند و ما می ایستادیم به نگاه کردن و دنبال شان دویدن. یک بار عروس و دامادی را در جامه های کردی از روستایی به روستایی دیگر سوار بر دو اسب می بردند که بعدها چنان تصویر با شکوهی از عروس و داماد در هیچ جا ندیدم. خلاصه وقتی از کلاس سوم به تهران آمدم، عکس هایم ...
ایران و بوی ریحان
اصفهان بیدار-معصومه حلیمی بوی پونه بوی گل های یاس ومحمدی از هر طرف به مشام می رسید، طوری که تمام بینی ات را پر می کرد و یک لحظه ام حاظر نبودی دست از بو کشین بکشی. سایه پنجره های مشبک توی حوض افتاده بود. قرمزی ماهی ها، با رنگ قرمز پنجره ها، آمیخته بود و تلالو زیبایی از نور به وجود آورده بود. جیر جیرِ جیرجیرک ها،جیک جیکِ گنجشک ها و نغمه ی مرغ عشق درمیان شاخه های درختان مو، انجیر و انار ...
بابایی: وقتی درس نمی خواندم دچار عذاب وجدان می شدم/ جهانشاهی: مادرم دلش می خواست پزشک شوم
همش نمی شود درس خواند. شما چطور؟ انوشه بابایی : من خیلی تفریح خاصی نداشتم. همیشه جمعه ها خانه مادربزرگ می رفتیم که به خاطر درسم چند هفته یک بار می رفتم. یا اینکه وب گردی را گذاشته بودم که کمش کردم. آن موقع گوشی نداشتم. چند تا وبلاگ بود که می خواندم. حواسم بود که کار مهمتری دارم چون پیش دانشگاهی جوری است که آدم زیاده روی می کند. از لذت بردن دچار عذاب وجدان می شدم. به خاطر همین ...
توده 20 سانتی متری از شکم بیماری در بیمارستان امام خمینی کنگان خارج شد
می کنم، هیچ اطلاعی از وجود این دکتر در بیمارستان امام خمینی ره کنگان نداشتم. خانم توزی افزود: بعد از مراجعه به دکتر پوروالی متخصص جراح عمومی بیمارستان کنگان، با انجام معاینات اولیه و سونوگرافی بستری شدم. با وجود اینکه نسبت به بیماریم ترس بسیار شدیدی داشتم و می دانستم عمل سختی در پیش دارم اما با صحبت های بسیار موثر پزشکم به لحاظ روانی و روحی، به وی اعتماد کرده و اجازه عمل را دادم. ...
رقص تهیدستی
کارگران پیش چشم مأموران شهرداری تعداد زیادی از کارگران خبازی وضع شغلی ناپایداری دارند و هرچند وقت یک بار باید دنبال نانوایی تازه ای برای کار بگردند. میدان قزوین، میدان راه آهن، قهوه خانه چلچله درمیدان امام حسین(ع) محل اجتماع کارگران تهرانی برای یافتن کار جدید است. سامانه کارگران فصلی و خدماتی نوشته روی تابلویی روی در ورودی ساختمانی در میدان قزوین است که شهرداری منطقه 11 جهت ساماندهی کارگران ...
- استادمحمد - به روایت دخترش
بود که تلفن خانه را از پریز کشیدم که کسی تلفنی به او نگوید، چون حالش خوب نبود آن روزها. به اصغر دشتی زنگ زدم گفتم تلفن خانه را از پریز کشیده ام اما شاید تلویزیون را روشن کند و هر لحظه ممکن است متوجه شود، اگر حالش بد شود من نمی دانم چه کنم. اصغر دشتی و محمدرضا مرزوقی آمدند و از ساعت سه تا پنج که قرار بود پدرم با بی بی سی صحبت کند، او را مشغول کردند. اصغر تمام هنرهای نمایشی اش را ریخت وسط و ساعت ها ...
سروش رفیعی در گفت وگو با متافوتبال از راز پیچیده شدن موضوع کارت پایان خدمتش می گوید: 5سال در فجر بودم و ...
ماجرا رو؟ دلیل این که من آخرین نفری که اعزام شدم به خدمت همین بود. من این موضوع رو پیگیری کردم که چرا کارتم باطل شده من با این موضوع مشکل نداشتم که برم خدمت. اگه مسئولین کشور تصمیم می گرفتن که شرایط شما به گونه ای هست که باید بری خدمت کنی من به عنوان یک جوون ایرانی مطمئنا اطاعت امر می کردم و می اومدم. مثل الان که اومدم بی سروصدا و بدون حاشیه تا به امروز 15-16 ماه از خدمتم گذشته همینجوری می ...
مهراوه شریفی نیا : نقش منفی بازی نکرده ام
تمرین های تئاتر بوده ام که همه برایم تبدیل به تجربه های ارزنده ای شدند. آخرین اجرایم هم سال 91 تئاتر ترن با نیما دهقان بود و بعد از آن به مدت دو سال درگیر کیمیا شدم. بهار را که کامل استراحت کردم، چون اصلا توان کار کردن نداشتم و بشدت خسته بودم. درحال حاضر قرار شده برای تمرین دو کار تئاتر اقدام کنم که البته هنوز هیچ کدام قطعی نیست، اما از بین متن های پیشنهاد شده با این دو اثر، ارتباط بسیار خوبی برقرار کردم، هم شیوه روایتشان متفاوت و جالب است و هم نقشی که به من پیشنهاد شده. زمان اجرا که مشخص شود، حتما نامشان را اعلام می کنم. ...
امتناع از رفتن به مدرسه به خاطر کوله پشتی !
. زمانی که او را با کمک همسایه ها به بیمارستان رساندم، تمام کرده بود. از آن زمان بود که مشکلات من و مهدی آغاز شد. همسرم کارگر ساختمانی بود و به این خاطر که به صورت پروژه ای کار می کرد، هیچ گاه نتوانسته بود پولی را پس انداز کند. وی می افزاید: زمانی که مراسم هفتم همسرم را برگزار کردیم تازه متوجه شدم که تنها شده ام. تنها دارایی ما 700 هزار تومانی بود که آن زمان به عنوان ودیعه مسکن داده ...
روایت خاطرات حجت الاسلام ابوترابی از زبان آزادگان قزوینی
عراقی هم قبول کرد و دستور شلاق حاج آقا را داد، شلاقی که به دست عراقی ها بود از چند رشته سیم مسی درست شده بود که قوی ترین افراد طاقت خوردن یک ضربه ی آن را نداشتند. سربازها با قدرت تمام 5 ضربه به بدن حاج آقا زدند، در حالی که ایشان زیر لب در حال گفتن ذکر بودند که افسر عراقی گفت: دست نگهدارید و آمد جلو و لباس حاج آقا را کنار زد تا جای شلاق ها را ببیند، اما در کمال ناباوری وقتی لباس حاج آقا را ...
مهراوه شریفی نیا بعد از سریال کیمیا چه می کند؟
های طولانی و روایت یک قصه ساده. یادم می آید روزانه بارها و بارها با سرعت از پله ها پایین و بالا می رفتم تا به پله ها مسلط شوم و بتوانم بدون این که زیر پایم را نگاه کنم، با سرعت آنها را طی کنم. این از تاکیداتِ آقای عیاری بود که برای کارهای بعدی هم به من کمک کرد، این که کاری کنم تا خانه فیلمی ام مثل خانه خودم شود و همه جایش را چشم بسته حفظ باشم. مجموعه کار باعث شد که بازی من هم دیده شود. ...