سایر منابع:
سایر خبرها
به شرکت پسر جوان رفتم / وقتی به هوش آمدم از دیدن وضعیتی که داشتم وحشت کردم
به گزارش سرویس حوادث"جام نیوز" ، این دختر دانشجو نمی خواست راز شومش فاش شود اما باردار شد و وقتی به جوان متجاوز زنگ زد از او شنید هیچگاه حاضر نیست به خواستگاری اش برود و مطمئن نیست بچه برای او است. چندی پیش دختری به نام کبری که 22 ساله است به دادسرا مراجعه کرد و با گریه به دادیار گفت:من با دوستم به نام مریم در دانشگاه درس می خواندم و رابطه ای صمیمی داشتم تا اینکه 2 ماه پیش به من گفت ...
اعتراف وحشتناک پسر به قتل پدر در آتش سوزی عمدی
در خانه ام راهت نمی دهم . من هم نمی توانستم در خیابان بمانم جدا از آن همه مدارک شناسایی ام دست پدرم بود نمی توانستم به مسافر خانه یا هتل بروم . شبها در کارگاه می خوابیدم . همان کار گاه خیاطی که کار رویه کوبی مبل ها را انجام می داد . چند بار درباره گرفتن شناسنامه و کارت ملی با پدرم بحث کردم اما مدارکم را نداد من هم عصبانی شدم و تصمیم گرفتم انتقام بگیرم . چگونه می خواستی انتقام بگیری ...
درد دل های مادر بلندقامت ترین ورزشکار پارالمپیک ریو
دست و پنجه نرم کرد. علی نژاد که حالا بغض راه گلویش را بسته بود، ادامه داد: آغاز بیماری مرتضی شروع گرفتاری ما بود چرا دردهای مفصلی بر او چیره شد و با وجود مصرف داروها و آمپول های مسکن افاقه ای در حال جسمی وی ایجاد نشد تا حدی که در معاینه های اولیه پزشک تشخیص داد که مشکل از لگن مرتضی است که به زانویش سرایت کرده و پای راست او چهار سانتی متر کوتاه تر از پای چپ او است. * نداشتن ...
مردی تنها دختر بازمانده از چهار ازدواجش را کشت /آبرویم را برده بود،چاره دیگری نداشتم
...> حسن درباره داستان زندگی اش می گوید: در خانواده ای در اوج فقر متولد شدم. هرچه بود چیزی جز فقر نبود. از وقتی چشم باز کردم و دنیا را شناختم مجبور بودم برای یک لقمه نان فقط کار کنم. نه محبت مادری و نه نگاه پدری، هیچ کدام متوجه من نبود. از جمع کردن ضایعات شروع کردم تا به دست فروشی کنار خیابان رسیدم. 15 ساله بودم که با نگاهی عجولانه و قدم هایی سست ازدواج کردم. این زندگی دو سال بیشتر دوام نیاورد و از ...
مادر ستایش: دخترم در آخرین روزهای عمر دغدغه مدرسه داشت /می گفت زنگ های تفریح بیا که تنها نباشم
چشمان ما نمی آید. شب و روز را گم کرده ام. حال پدر ستایش هم بدتر از من است؛ دیگر او سر ساعت هفت غروب به خانه نمی آید. نمی تواند که بیاید. ساعت برگشتنش به خانه را تغییر داده است، بلکه شیرین زبانی های ستایش را فراموش کند. اما فراموشش نمی شود. ستایش هر وقت که پدرش از سرکار بر می گشت، بدو بدو به استقبالش می رفت. حالا دیگر کسی به استقبالش نمی رود. از خدا صبر خواسته ام. اما نمی دانم پدر ستایش که کل ...
تاریخ وهابیت (2)
...: من مأمور شدم که برای گفتن لااله الاّاللّه با مردم بجنگم، پس زمانی که این جمله را گفتند، در پناه هستند و اموال و خونشان در امان است (ابن مرزوق، 3637). در روایات تاریخی آمده که در جنگی، اسامه بن زید همین که خواست کافری را بکشد، کافر شهادتین را بر زبان راند. با این وجود اسامه آن کافر را می کشد. وقتی خبر به پیامبر رسید، سخت برآشفت. اسامه گفت: یا رسول اللّه! او از ترس شمشیر شهادتین بر ...
برادرهای شوهرم نیمه شب به سراغ من و دخترم آمدند
. دختری که در اوج جوانی و زیبایی همراه مادر قربانی شد. اسیدپاشی شبانه ساعت 4 صبح 18 تیر سال 90، زیور و دختر 18 ساله اش یثری به خاطر اسباب کشی شب قبل و از شدت خستگی در خواب عمیقی فرورفته بودند. آنها رؤیای رفتن به خانه جدید را داشتند که ناگهان در خواب احساس کردند کسی آنها را به آتش کشیده است. ماده ای سوزاننده، بی رحمانه به پوست و استخوان هایشان رسوخ می کرد و تنها در یک نگاه زن جوان ...
به دنبال مردان هوسران در خیابان پرسه می زدم+ عکس
؟ از 16 سال پیش سرقت هایم را شروع کردم. بدرفتاری ها و هوسرانی های شوهرم، مرا از یک زن خانه دار به یک دزد حرفه ای تبدیل کرد. شوهرم من و فرزندم را تنها می گذاشت و به خوشگذرانی های شبانه خودش با زنان می پرداخت. هر کاری انجام دادم، او از این رفتارهای غیراخلاقی اش دست بردارد، بی فایده بود. سرانجام طلاق گرفتم و او فرزندم را نیز با خودش برد. خانواده درستی نداشتم که نزد آنها بروم، بنابراین ...
بازیگری برایم جدی است
مناسب است، چون آنجا لازم است همیشه به روز باشید بازیگری برایتان جدی است؟ شما این طور حس نمی کنید؟! به نظرم بیشتر بازی می کنید که سرگرم بشوید! خب انگار کارهای مرا دنبال نمی کنید. همین حالا که دارم با شما صحبت می کنم پنج سریال را رد کرده ام. چرا؟ برای این که نقش ها خوب نبودند. براساس شنیده های من تصویربرداری سریال لیسانسه ها ...
خیلی چیزها درباره شرلوک، مرد محبوب سریال سربازها
. این یک قانون کلی در قهرمان سازی و قرهمان پروری است. این قهرمان ها مفتی و الکی به دست نیامده اند که همین طور بی خود و بی جهت هم بمیرند. سریال را که شروع کردم، فکر کردم چه عذابی باید بکشد یکی مثل همین آقای هولمز که ذهنش این قدر کار می کند. من همیشه اگر بیست دقیقه بیشتر سر کلاس می نشستم، نمی توانستم بفهمم دارد چه اتفاقی می افتد. یادگیری من همان بیست دقیقه اول بود و بعدش هرچه رخ می داد ...
از مورد عجیب جم تا پخش تیزری که به سند خانه کارگردان منوط شد
الان می بینیم نمی فروشند! چون کلیشه ای هستند. شاید من هم آن سن و سال را داشتم ریسک نمی کردم، اما معتقدم تهیه کننده باید اهل ریسک باشد و در کارش تنوع داشته باشد. نمی دانم سنم بالا برود چه اتفاقی بیفتد، اما حالا و در این سن، این ریسک را کردم و خدا را شکر موفقیت آمیز بود. شما به شبکه جم تیزر دادید؟ ما هم مثل همه ی فیلم ها؛ اگر دقت کنید تیزری که آنها پخش می کردند همان تیزری بود که ...
در جمعی که عکس مصدق باشد من شرکت نمی کنم
که قرآن جیبی ام را بیرون بیاورم و بخوانم. همین که دست به جیب بردم، آنها ترسیدند و اسلحه ها را تا نزدیک صورتم آوردند. گفتم: نترسید! سلاح ما از نوع سلاح شما نیست؛ سلاح ما قرآن است. وقتی وارد ساواک شدم، ابتدا شمشیر مرا گرفتند. بعد پروندة مرا آوردند و اسناد مربوط به مرا قرائت کردند. از جمله مطالبی که در پرونده آمده بود، این بود که شما علیه دولت قیام مسلحانه کرده اید. بعد قرآنِ مرا گرفتند و ...
روی وصیت نامه اش می نوشت باطل شد، از شهادت خبری نیست
ماه جبهه هستم، یک ماه یزد حرفش که تمام شد، گفتم او که عزیزتر از دیگران نیست و قبول کردم. فکر می کنم سه شنبه شب بود که برای عقد به منزل آیت الله خاتمی رفتیم. جالب اینکه از بس افراد بیش از ظرفیت خانه رفته بودند داخل، دیگر برای من که عروس بودم جا نبود و مرا راه نمی دادند. بالاخره بعضی بیرون آمدند و من رفتم داخل. حسن اورکت سپاه پوشیده بود و کنار آقای خاتمی نشسته بود. اصغر ...
مادر ایرانی که از بارداری اش هیچ اطلاعی نداشت
...> دیگر خصوصیات عجیب این کودک را از زبان مادرش بشنوید. از 4، 5 روزگی مرا می شناخت می گوید: همان طور که می دانید وقتی بچه ها تازه به دنیا می آیند نمی توانند گردن خودشان را ثابت نگه دارند، ولی باور برعکس بچه های هم سنش کاملا گردنش را به اختیار خود نگه می داشت و از همان ابتدای تولد با کنجکاوی به اطرافش نگاهش می کرد. 4، 5 روزش بود که متوجه شدم مرا به خوبی می شناسد و در 10 روزگی افراد را ...
نگاهی به شیوه های رهبری امام هادی علیه السلام
دارد و بر زمین خاکی روی شن و ماسه نشسته، به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را با همان حال دستگیر کرده و نزد متوکل بردند و به او گزارش دادند که در خانه اش چیزی نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم که قرآن می خواند. متوکل چون امام را دید، از عظمت و هیبت امام بی اختیار ایشان را احترام نموده و در کنار خود نشانید و با کمال گستاخی جام شرابی را که در دست داشت به امام علیه السلام تعارف نمود. امام سوگند ...
درباره هی یو و حمله آمریکا به عراق
سایت های خبری این جمله را تیتر کردند. چون فکر می کردند منظور من آنتن ماهواره است. حالا هنوز هم فکر می کنم خرید ماهواره لازم است. بعدا هم ضربه نداشتن آن را خوردیم، چون هر گاه یک برنامه به دردبخوری در العالم یا دیگر شبکه ها داریم، با مشکل مواجه می شویم. به هر حال متأسفانه آن زمان این اتفاق نیفتاد و الان که دیگر حتما به ما ماهواره نمی فروشند. این حرف مال اواخر دوره آقای خاتمی بود. آن زمان شرایط بین ...
من هم خط عابر پیاده را می خوانم
. ستاره، دختر مهندس قدسی است او که چند سال در تهران در زمینه حقوق شهروندی فعال بوده، حالا انگار مصداق کسی است که از این رعایت نکردن ها آسیب دیده. او و خانواده اش سعی کردند بعد از آن اتفاق به جای دست روی دست گذاشتن و فرو رفتن در غم و رنج فاجعه به روش پدر، آن را تبدیل به یک آگاه سازی عمومی کنند. مردم آرام و شاد، درحال قدم زدن در دو طرف پیاده رو خیابان مدرس شهر بابل هستند. هر کدام یک پلاکارد در دست ...
گفت و گو با مرده ای که زنده شد/ لحظه های وحشت در سردخانه بیمارستان مراغه
پزشکی را در حال شوک دادن به من می بیند و با مشاهده سرم در دستم مطمئن می شود که واقعاً زنده ام. بعد از آن هم برای ادامه درمان به بیمارستان تبریز فرستاده شدم. او درباره لحظاتی که در سردخانه چشم باز کرده بود، گفت: آن لحظات واقعاً نمی دانستم کجا هستم. احساس می کردم پاهایم سرد است و چون در تاریکی مطلق چشم باز کرده بودم حتی متوجه نبودم کجا هستم. فقط سرما بود و سرما. بدون شک خواست خدا بود که در آن ...
نوراللهی قصد جدایی از پرسپولیس را دارد/ برانکو مخالف است
نفوذهاش امام کیسه را برید. حالا فیکس نشسته ذخیره. اونم نه ذخیره بازیکنی مثل علی کریمی ذخیره بازیکنانی که نصف خودش هم نیستند. بابا به خدا ما هم پس از سی سال پرسپولیسی بودن از فوتبال چیزی سر در میاریم. ما پرسپولیس هجومی میخواهیم ولو اینکه ببازد. در یک کلام ما پرسپولیس علی پروینی میخواهیم. نقل قول +1 #62 Majid 2016-09-18 08:50 عجیبه که چرا اشتباهات برانکو رو خیلی راحت ندید ...
رستاک حلاج از پاییز و ترانه و موسیقی می گوید
مسیری با جدیت تمام قدم بر نداری جدی گرفته نخواهی شد. روند از زیرزمینی بودن تا مجوز گرفتن و کتاب بیرون دادن باعث شده چه تغییراتی در آثار شما ایجاد شود؟ فکر می کنید در آینده به دلیل این که می خواهید کارهای خود را ارائه دهید باید تغییرات دیگری هم اتفاق بیفتد یا خیر؟ خوشبختانه آن زمانی که به اصطلاح زیرزمینی بودم مثل خیلی ها برای دیده و شنیده شدن دست به کارهای آنچنانی و بی قانون نزدم که امروز ...
عمل زننده و بسیار زشت پسر جوان با مادرش / پسرم تازه از خارج برگشته بود
طرفداری از آن دختر تبعه خارجی به من فحاشی کرد و به سمت من حمله ور شد. با این حرکات و رفتار پسرم دلم شکست و شروع به گریه کردم باورم نمی شد فرزندی را که با شیره جانم پرورش داده بودم این گونه با بی احترامی، شخصیت مرا زیر پایش بگذارد و به خاطر دختری که 3 بار ازدواج ناموفق را تجربه کرده است مرا این طور در برابر چشمان همسایگان خوار و ذلیل کند. در این میان پدرش نیز که زمین گیر شده بود فریاد کشید: از خانه ام بیرون برو و دیگر پا به این خانه نگذار! فرزاد با شنیدن این جملات خشم و عصبانیتش افزون تر شد و دوباره شروع به کتک زدن من کرد. حالا من دست به دامان قانون شده ام تا کاری برای من و همسر بیمارم بکنید که... ...
خاطره آیت الله جنتی از مهمانی ها و رفاقت های ایام جوانی +عکس
.... آن روزها چهره هایی مانند این بزرگوار، باید نسل جوان را در می یافتند، چون در معرض آسیب بودند، مخصوصاً در زمان رژیم گذشته و در ماههای محرم، صفر و ماه مبارک رمضان، ایشان درشهرهای استان خوزستان مانند آبادان واهواز وشوشترودرشهرهای دیگری مثل رفسنجان و... منبرهای زیادی داشتند. در آنجا باز هم عمده مشتری های ایشان، نسل جوان بودند. آن وقتی که منبر می رفت، از دل حرف می زد. با ایمان و با عقیده حرف می ...
بالندگی نسل آینده در سایه خانواده محوری
نکرده ام.خودم توقعی نداشتم. خانواده ام هر خواستگاری را که خانه و ماشین نداشت رد کرد. حالا دیگر سالی یک بار هم خواستگار زنگمان را نمی زند. - من یک پسر مجرد سن بالایم. برایم خیلی قیافه دختر مهم بود. البته همه فامیل هم باید روی انتخابم صحه می گذاشتند. هر دختری را که پسندیدم بالاخره یکی از اعضای خانواده و فامیلم موافق نبود. نتوانستم راضی شان کنم کلهم بر سر یک گزینه توافق کنند! - دختری سی ساله ...
IPC در بدترین شرایط از لحاظ دیپلماسی نفتی نوشته شد/ به جای IPC سراغ شرکت های خدمات نفتی برویم
...، بنابراین وقتی طراح این قراردادها می گوید منتقل نشده، حالا همین فرد می گوید در قرارداد IPC می توانیم به انتقال دانش و تکنولوژی دست یابیم. * پاسخ ایرادات ما درباره انتقال فناوری را ندادند درخشان ادامه داد: می گویند در صورت جدید قراردادها از سبدی از قراردادها از جمله بیع متقابل استفاده خواهد شد و فقط IPC نیست اما درباره بیع متقابل که رئیس بیع متقابل می گوید نتوانسته فناوری ...
واکنش تمسخرآمیز سخنگوی دولت به حکم مراجع درباره تراریخته ها
...، ممکن است نفوذ کنند و جلوی خیلی موارد را بگیرند. این مرجع تقلید طی روزهای گذشته در جمع تعدادی از دانشمندان و متخصصان درخصوص محصولات دستکاری شده ژنتیکی خاطرنشان کرد: وقتی به بنده گفتند آقایان تشریف می آورند فکر می کردم این یک جلسه عادی است اما حالا که مسائل مطرح شد متوجه شدم که بسیار مهم تر از آن است که تصور می شد. مرجع تقلید شیعیان با بیان ما خلقت خداوند را کامل می دانیم ، اصل را بر ...
برای بچه دار شدن هیچ وقت دیر نیست!
همیشه با این مساله مخالفت می کردم و با همسرم درگیر بودم، اما او بچه دوست داشت. به همین خاطر می خواست این فرصت را به من هم بدهد که آماده شوم. او بود که پنج سال پیش پیشنهاد کرد که از روش فریز جنین استفاده کنیم. کار سختی نبود و برایم بهتر از آن بود که یکباره خودم را مادر ببینم. سعی کردم دلش را به دست آورم این بود که جنین های سه روزه مان را فریز کردیم. مراحلش مثل IVF است و 2 تا 4 هفته زمان می برد ...
رسیدن به عشق به سوزاندن پدر انجامید
از آشنایی ما گذشت، به او علاقه مند شدم و ماجرا را با خانواده ام مطرح کردم تا به خواستگاری او برویم. اما پدرم به شدت با درخواستم مخالفت کردم و اختلاف ما سر این موضوع شروع شد. وقتی مشاجره ما بالا گرفت دیگر به خانه نمی رفتم و شب ها را در کارگاه خیاطی می خوابیدم. وی در شرح ماجرا گفت: چند روز قبل از حادثه پدرم خودروی من را گرفت. گفتم که خودرو متعلق به خودم است و آن را با پول خودم خریده ام، با ...
گفت وگو با خانواده های کارگران کشته شده در حادثه متروی کیانشهر
با یک بسم الله شروع می کرد، چهارشنبه، 17 شهریور 95 هم 7 صبح رفت تا کنار بقیه کارگرها، کار خط 6 متروی تهران را پیش ببرد و مثل غلامرضا ، هادی و احمد هیچ وقت برنگشت. فاطمه ، همسر رضا بهرامی ، یکی از کارگران کشته شده در حادثه ریزش سقف تونل متروی کیانشهر، حالا راهی اردبیل است تا برود بالای مجلس هفتم همسرش بنشیند؛ با چشم هایی که هنوز به در است، دلی که منتظر است و ذهنی که هنوز آرام نشده و نمی ...
احمدی نژاد هم مثل مابقی رؤسای جمهور فکر می کرد رهبر نظام است/ دستگاه اجرایی کشور خانه خاله نبود که رئیس ...
مثل من و همکارانم را بیشتر به خودش مشغول کرد. ** گفتید احمدی نژاد همان دو دوره ریاست جمهوری برایش کافی است حالا اگر به جمع بندی برسد و بخواهد وارد شود آیا فکر می کنید جبهه یکتا به صورت مشخص از ایشان حمایت می کند؟ فریدون عباسی: الآن فکر نمی کنم، باید بگذاریم ببینیم شورای نگهبان چه می گوید، یعنی ما در مورد هرکسی که بخواهیم اظهارنظر کنیم باید صبر کنیم و ببینیم چه کسی را تأیید می ...
واکنش مشاور روحانی به عذرخواهی مرتضوی/ رصد استخرپارتی ها در فضای مجازی/ دفاع دولت از تولید محصولات ...
تحولات در گذر است و خبر هیچ گاه متوقف نخواهد شد. خبرهایی رسمی و گاه غیر رسمی؛ خبرهایی که مورد توجه قرار می گیرد یا ممکن است همه به راحتی از کنار آن بگذرند. رسانه های خبری هر یک به فراخور وابستگی جناحی خود، خبرهایی را برجسته می کنند و در مواردی هم از کنار آن می گذرند. اگر خبر به ما هو خبر موضوعیت داشته باشد، وابستگی جناحی نباید در کم رنگ و پر رنگ منتقل کردن آن تأثیری داشته باشد. رصد خانه تابناک ، جایی است که خبرهایی گاه غ ...