سایر منابع:
سایر خبرها
اعتراف مرد جودوکار به دو قتل
روز نو : مرد جنایتکار کلاشینکف قتل هایش را انجام می داد. ساعت 2 بامداد یکی از روزهای بهاری سال 83 از طریق ماموران گشت پلیس آگاهی شهرستان شهریار باخبر شدم که جسد دو مرد داخل یک خودروی پژو در یکی از محله های شهریار در حالی که دست و پایشان بسته شده، پیدا شده است. زمانی که از این موضوع باخبر شدم، همراه گروهی از ماموران و تیم بررسی صحنه جرم برای بررسی موضوع در محل حاضر شدیم ...
پشت میز نشینان با اراده/وقتی کمر مشکلات خم می شود
خصوص وضعیت پوشاک و البسه سال تحصیلی برای دانش آموزان مدارس راهی بازار تبریز شدم و با وارد شدن به یکی از مغازه های مانتو فروشی مدارس و مهد کودک ها، تنوع لباس ها و زیبایی دوخت آنها توجهم را جلب کرد. از فروشنده که پسری جوان بود، پرسیدم آیا این لباس ها تولید خودتان است و او با اکراه جواب داد بله امری داشتید ، گفتم خوش دوخت هستند و وقتی کنجکاوی من را دید گفت کمی صبر کن بیام ، بعد از اینکه چند ...
محصولی:انقلابی ها یک گزینه اصلح و رأی آور دارند
به دنبال ضعف های قانونی در این زمینه باشیم و نقص قوانین را به عنوان عامل مدنظر قرار دهیم، عامل اصلی نوع نگاه دولت مردان و شخص آقای روحانی است. به عبارت دیگر برداشت من این است وقتی پول های گزافی در ریاست جمهوری و در آغاز دولت یازدهم در ساختمان ریاست جمهوری برای تغییر دکوراسیون هزینه می کنند یا مثلاً برای سفر دولت به مشهد، هتل های 5 ستاره رزرو می کنند و حتی رده های پایین تر دولت نیز به کمتر از هتل ...
قاتل: بعد از آزادی برای آشتی مردم تلاش می کنم
چند سال قبل با یکی از دوستانش که یاسر نام دارد در یک کارگاه به صورت شراکتی کار می کند. مدتی بود که یاسر به من ابراز علاقه می کرد، اما من توجه نشان ندادم. یک بار به من گفت که شوهرم مانع ارتباط است و او را به قتل می رساند. با اطلاعاتی که زن جوان در اختیار پلیس گذاشت، مأموران متوجه شدند که یاسر به طور ناگهانی ناپدید شده است، بنابراین به عنوان مظنون تحت تعقیب قرار گرفت و هشت ماه بعد از وقوع حادثه ...
بیگاری کشیدن از دختر نوجوان پس از فریب تلگرامی
. از من بیگاری کشیدند چند روز قبل شیما پس از بهبودی در تحقیقات به مأموران گفت: مدتی قبل از طریق تلگرام با ارسطو آشنا شدم. وقتی پدرم مرا دعوا کرد، خیلی عصبانی شدم و با ارسطو درد دل کردم که ارسطو پیشنهاد داد از خانه مان فرار کنم. من تحت تأثیر حرف های ارسطو قرار گرفتم و از خانه مان فرار کردم و به خانه اش رفتم. روز بعد پرویز دوست ارسطو به من گفت که ارسطو قرار است با گرفتن 20 میلیون ...
مردی دختر بازمانده از چهار ازدواجش را کشت
.... روزها در پی یکدیگر می گذشت تا بار دیگر با زنی با پادرمیانی یکی از بستگان آشنا شده و با هم ازدواج کردیم. حاصل این ازدواج دختری به نام نسترن بود. بعد از مدتی متوجه شدم همسرم سومم به مواد مخدر اعتیاد دارد. چندبار ترکش دادم، اما فایده نداشت. شیشه مصرف می کرد و رفتارهایش خطرناک بود. به خاطر نسترن از همسرم جدا شدم و سرپرستی نسترن را به عهده گرفتم و تمام تلاشم این بود در زندگی کمبودی ...
مرا زندانی کنید؛ می میرم!
چهارم بازپرسی دادسرای ناحیه 34 تهران منتقل شد و این بار به بازپرس عموزاد گفت: من اشتباه کرده ام و تقاضای بخشش دارم. من از بیماری روحی رنج می برم. من وسوسه شدم و دست به سرقت زدم، فقط می خواستم بدانم دزدی چه لذتی دارد. مرا به زندان نفرستید. دلم برای پسرم تنگ می شود و می میرم. مرا در خانه حبس کنید تا دیگر سرقت نکنم. اگر من پایم را از حیاط خانه بیرون گذاشتم، بازداشتم کنید. متهم روانه زندان شد. تحقیقات تکمیلی از وی ادامه دارد. منبع: جام جم ...
تکلیف جهیزیه ام چه می شود؟
...> انگار که سوار ماشین زمان شده باشد، از گذشته پرت می شود به زمان دانشگاهش: آن روز چند ساعت برای فاطمه صحبت کردم، حتی برای نخستین بار کلاس هایم را شرکت نکردم و تمام داستانم را گفتم. از روزهای نداری و... فاطمه آنقدر آرام به حرف هایم گوش داد که برایم تعجب آور بود. حتی بعد از آن، انتظار داشتم فاطمه هر چه زودتر برود چرا که ارتباط با انسانی مثل من، شاید برایش خطرناک به نظر می رسید. با این حال، فاطمه شد ...
اعترافات جدید جوانی که پدرش را به خاطر یک دختر آتش زد + عکس
پدرم برایم تصمیم بگیرد و به خانه بازگشتم. ولی پدرم مرا به خانه راه نمی داد و خودرو و مدارکم را از من گرفته بود و در این روزهای اخر در کارگاه خودم زندگی می کردم. شنیدم از پدرت شکایت کردی؟ بله می خواستم خودرویم را پس بگیرم به همین خاطر اعلام سرقت کردم و پدرم به کلانتری آمد و قرار شد تا مدارک را به من بدهد اما وقتی از کلانتری بیرون آمدیم ادعا کرد که مادرم مانع کارش شده و نمی خواهد مدارک خانه ...
خاله بانو، تجسم فداکاری و امید/ زنی که سواد ندارد اما مهندسی زندگی را خوب بلد است
بانو آستین بالا می زند و با دست های خودش این خانه را می سازد و نمی گذارد بچه هایش آواره کوچه و خیابان شوند. من دو تا دختر داشتم، ولشان می کردم به امان خدا که چه شود، آن ها را به دنیا آورده بودم، از مهر مادری که بگذریم حق نداشتم وقتی که سختی هست بچه هایی را که هیچ گناهی نداشتند، ولشان کنم. پدر و مادرم گفتند اگر با این مرد ماندی حلالت نمی کنیم اما می دانستم بالاخره روزی مرا دوباره خواهند ...
رای آقای احمدی نژاد به خاطر شعار های انقلابی و مواضع ارزشی و چهره کاریزماتیکش بود
شما چیست؟ محصولی : بنظر می رسد بیش تر از اینکه به دنبال ضعف های قانونی در این زمینه باشیم و نقص قوانین را به عنوان عامل مدنظر قرار دهیم، عامل اصلی نوع نگاه دولت مردان و شخص آقای روحانی است. به عبارت دیگر برداشت من این است وقتی پول های گزافی در ریاست جمهوری و در آغاز دولت یازدهم در ساختمان ریاست جمهوری برای تغییر دکوراسیون هزینه می کنند یا مثلاً برای سفر دولت به مشهد، هتل های 5 ستاره رزرو ...
آیت الله خزعلی می گفتند: جز یک خادم وطلبه،کسی نیستم
در این باره چه ملاحظاتی داشتند؟ آن موقع کوچک بودم و یادم هست به خاطر تقیدی که پدرم در باره مسائل شرعی داشتند، بعد از اینکه دوره ابتدایی ام تمام شد و وارد دوره راهنمایی شدم، با اینکه در مدارس راهنمایی دامغان، مدارس دخترانه و پسرانه به صورت تفکیک شده بودند، اما نگهبان ها و مستخدمین آنجا مرد بودند و پدرم در همین حد هم مقید بودند ما به چنین مدرسه ای نرویم، در نتیجه من و خواهرم به قم رفتیم ...
مصاحبه با پسری که پدرش را زنده زنده به آتش کشید
به طلاق بکشد! در برابر مخالفت های پدرت چه کردی؟ اول بشدت با او مخالفت کردم. حتی مدتی از خانه قهر کردم، ولی پدرم به سراغم آمد و با هم آشتی کردیم. در نهایت تسلیم خانواده ام شدم و گفتم هر کسی را که بخواهید، با او ازدواج می کنم. اما مادرم این بار مخالفت کرد. نمی دانم چرا مخالفت می کردند. سر همین موضوع بود که دوباره با هم دعوایمان شد و این بار پدرم مرا از خانه بیرون کرد. او حتی ...
سهم فاطمه از داشتن پدر یک سال و شش ماه بود/ هدیه شهید به پسرش پس از شهادت/ ربط دادن شهدای مدافع حرم به ...
می کنم شاید یادش بیاید. تا رسیدن به مشهد با عناوین مختلف تاریخ آن روز را می پرسیدم تا شاید یادش بیاید فقط انتظار یک تبریک را داشتم و از هر راهی وارد می شدم، آقا مرتضی که همیشه حرفم رو نگفته از چشمام متوجه می شد، این بار نمی خواست چیزی را متوجه شود. با دلخوری خودم رو به خواب زدم و به خودم تشر زدم مگر بچه ای، تولد تولد می کنی و اوقات خودت و شوهرت رو تلخ می کنی اما خوب من هم مثل هر زن دیگه ای توجه و ...
مادر و دو دختری که جیب بری می کردند به دام افتادند
همزمان دو دختر دیگر به کیف دستیام نزدیک شدند. همان موقع راننده ناگهان ترمز کرد و تعادلم را از دست دادم. چند لحظه بعد هم به ایستگاه رسیدیم و آن سه نفر پیاده شدند.علاوه بر این زن در روزهای بعد چند نفر دیگر نیز که در اتوبوسهای تندرو طعمه سارقان قرار گرفته بودند، به کلانتری رفتند و در اظهارات مشابهی اعلام کردند وسایل با ارزش داخل کیفشان مثل پول، جواهرات، تلفن همراه، دوربین عکاسی و... سرقت شده است. همه ...
انتقام وحشتناک پسر جوان از زن آرایشگر و دوست بیوه اش
بازجویی های فنی قرار گرفته بود، عنوان کرد: سال گذشته با زن مطلقه ای در فضای مجازی آشنا شده بودم که از طریق او نیز با زن آرایشگر (شاکی پرونده) آشنا شدم و مبلغ 7 میلیون تومان به خاطر مشارکت در آرایشگاه زنانه به او دادم. بعد از چند ماه آن زن اصل پولم را بازگرداند ولی از پرداخت سود آن خودداری کرد که همین موضوع موجب بروز اختلافاتی بین ما شد ولی من در آتش سوزی آرایشگاه او نقشی نداشتم البته قبل از این ...
مفقود شدن 700 نوار کاست از خاطرات زنان جنگ/عدم تمایل بانوان برای مصاحبه یکی از دشواری های جمع آوری ...
زنان – زنانی که در جبهه بودند- است، مورد داشته است! آیا عکسی که خودمان انداختیه ایم مورد دارد؟ این زنان ناشناخته مانده اند . مثلا خانم اذرمی، بچه اهواز بود در دوران جنگ بعد از 12 سال باردار شده بود در آن دوران بچه اش را از دست می دهد، برای زایمان بچه سوم شوهر، مادر، فرزندان و حتی خواهرش را که بالای سرش بوده با این عنوان که امشب سزارین نمی شوم به خانه می فرستد دربمباران هوایی همه اعضای خانواده به ...
تنهایی مریم
دوست دایی ام نداشتم به زور خانواده یک ماه بعد از جدایی با او ازدواج کردم. چند هفته بعد شوهرم را گرفتند. در خانه پدری زندگی ام را می کردم که یک شب شوهرم به همراه پدرش به خانه ما آمدند. گفتند که باید برویم شمال کشور و آن جا زندگی مشترک را آغاز کنیم. زندگی مشترک را نمی فهمیدم. با آن که یک بار طلاق گرفته بودم هنوز از خانه پدری بیرون نرفته بودم. مادرم می دانست که شوهرم از زندان فرار کرده ...
شهید مدافع حرم،علی اصغر شیردل که برای کمک به مردم مظلوم سوریه و دفاع از حریم اسلام زندگی آرام خود را رها ...
مادرت بی احترامی نکن. اوامر او را انجام بده و همواره خود را فرزند او بدان نه بیشتر از آن. رمز موفقیت، استمرار و تلاش و پشتکار است. در امور فوق، پشتکار داشته باش تا بعد از سال ها بتوانی نتیجه آن را ببینی. همانطور که گفتم حتی اگر در کنار شما نباشم، اعمال، رفتار و احساسات شما را درک می کنم. پسرم همواره به یاد من باش و مرا از دعای خیرت محروم نکن. خانواده عزیزم(پدر، مادر، خواهران، همسر و پسرم ...
دنیا فدای لبخندت
اینکه پزشکان می گفتند هیچ چیز معلوم نیست می دانستیم خدا هست. بعد از خدا، کیسه های خونی که هر 25روز یک بار بدون وقفه به پسرم تزریق می شد آرامش عجیبی به ما می داد؛ کیسه هایی که نمی دانستیم از کدام شهر آمده و متعلق به چه کسی است. سومین دلگرمی ما پزشک پسرم بود؛ پزشکی که سال های سال در بیمارستان ثامن الائمه کرمان تمام وقتش را صرف درمان بیماران خاص می کرد. وقتی این پزشک از بیمارستان رفت آدرس مطبش را به ...
اشعار آیینی ویژه عید سعید غدیر خم
می شود خوش به حال امّتی که طبق گفتار نبی مرتضی در خانه ی آن قوم بابا می شود ما و احسان قدیمت یا صراط المستقیم اِهدنا سوی حریمت یا صراط المستقیم از رطوبت های چشمان تو شبنم شد درست شبنم افتاد و زمین گل گشت آدم شد درست نوح را نجّار کرد عشق علی و بعد از آن بهر قوم نوح یک کشتی محکم شد درست رَد نعلین علی ...
اقدام وقیحانه تازه داماد در شب جشن تولدش
، نتوانست جلوی اشک هایش را بگیرد و در حالی که بشدت گریه می کرد به قاضی گفت: آقای قاضی، شوهرم احساس ندارد. او یک مرد خودخواه و بی عاطفه است که درست بعد از سه ماه زندگی مشترک خود واقعی اش را به من نشان داد. عطا به خاطر این که برایش یک جشن تولد مفصل گرفتم، آبرویم را پیش همه برد و مرا تحقیر کرد. ما تازه سه ماه بود با هم ازدواج کرده بودیم. از طریق یکی از آشناهایمان به هم معرفی شده بودیم و بعد از 5 ماه آشنایی ...
پسر شرور پدرش را زنده زنده به آتش کشید!
به طلاق بکشد! در برابر مخالفت های پدرت چه کردی؟ اول بشدت با او مخالفت کردم. حتی مدتی از خانه قهر کردم، ولی پدرم به سراغم آمد و با هم آشتی کردیم. در نهایت تسلیم خانواده ام شدم و گفتم هر کسی را که بخواهید، با او ازدواج می کنم. اما مادرم این بار مخالفت کرد. نمی دانم چرا مخالفت می کردند. سر همین موضوع بود که دوباره با هم دعوایمان شد و این بار پدرم مرا از خانه بیرون کرد. او حتی ...
4 سال بدون تفهیم اتهام در زندان بودم/ گوانتانامو نماد قدرت پوشالی آمریکا است
و خودم را صابون زدم شاید 2 دقیقه هم نشد بود که فریاد زدند که بیرون شوم و آب را بستند، گفتم که هنوز کف صابون دارم یکی از آنها با وحشیگری به زور مرا بیرون انداخت و بعد از آن تا در بگرام بودم از صابون استفاده نکردم . موسوی در سال های حضورش در جهاد به عنوان فرمانده مجاهدین جبهه مرکزی گردیز 2 بار به واسطه تیر مستقیم ارتش شوروی مجروح می شود و هنوز هم گلوله ای از آن در گردن به یادگار دارد اما ...
بنیاد در آینه مطبوعات
مرتضی زمان جنگ در کمیته کار می کرد و مادرش نیز فعالیت های پشت جبهه داشتند. همسر شهید عطایی درباره نخستین رزوهایی که حرف رفتن به سوریه در منزلشان عنوان شد، می گوید: نخستین بار که رفت به من چیزی نگفت. ماه رمضان سه سال پیش برای راه اندازی بیمارستان امام سجاد (ع) که کنار نهر علقمه است روانه کربلا شد و حدود یک ماه آنجا بود و پس از ساعت کار نیز با گروه های نظامی و مردمی عراق ارتباط گرفته بود؛ وقتی برگشت ...
بررسی جایگاه مراکز مشاوره در میان مردم/آرامش روانت را به من بسپار
صحبت می کنم، از علت آمدنش به مرکز می گوید و حال و هوایی که بعد از هر مراجعه به او دست می دهد و با لبخندی که زیبایی صورتش را دو چندان می کند، می گوید:” حدود دو سال است که به این کلینیک می آیم، در ابتدا هفته ای یک بار می آمدم اما نزدیک به 14 یا 15 ماه است که ماهی دو بار به این مرکز مراجعه می کنم. ویزیت در این مرکز فوق العاده است، زمستان سال 89 برای انجام ماموریت به یک شهرستان رفتم اما وقتی به خانه ...
به میهمانی های بسیار کثیفی می رفتم - در آنجا تمام آبرویم را باختم
از آن که از بیمارستان به خانه بازگشتم، پرستاری از برادر 4ساله و رسیدگی به امور خانه را به عهده گرفتم، چراکه پدرم از صبح تا شب مشغول کار بود. مدتی بعد از این ماجرا، پدرم با اصرار اطرافیان با زن دیگری ازدواج کرد اما من نمی توانستم با همسر پدرم کنار بیایم، به همین خاطر نیز مشکلات زندگی ما بیشتر شد، چراکه هر روز با نامادری ام مشاجره می کردم. برای رهایی از این وضعیت، تصمیم گرفتم در کلاس های ...
قصه تلخ اعتیاد
جان می گیرد و بدون شک آخرین بار هم نخواهد بود. کاش پای فرار داشتیم و دست آزادیمان همه آنان را بال پرواز می داد. از گزارش الف.ب این بارمان که بگذریم در این بین هستند آدم های با اصل و نصب و با اسم و رسمی که تا چند سال پیش دود چراغ می خوردند و به امید ساختن فردایی بهتر و درخشان تر به سوسوی شعله چراغ بسنده کرده بودند اما بیداری در شب، بهبود تمرکز و حافظه، افزایش انرژی و این دست وعده های ...
با هلی کوپتر آمد، شهید شد و برگشت
نخورده اند. یک هلی کوپتر فرستادم برود اهواز ساندویج بگیرد! (این گفتار و صحنه مثل روز روشن بعد از سی سال هنوز در ذهنم هست.) سردار حاج محمدعلی فلکی در زمان جنگ من مثل کوره آتش گرفته بودم که این چه حرفیه؟ بعد از نیم ساعت یک هلی کوپتر و خلبانش را با ما هماهنگ کرد و ما سریعا وسایلمان را داخل هلی کوپتر ریختیم. ناگفته نماند در همین مدت ظهر تا عصر چند نفر از مسئولین تیپ که شنیده ...
اعتراف وحشتناک پسر به قتل پدر
. همان کار گاه خیاطی که کار رویه کوبی مبل ها را انجام می داد . چند بار درباره گرفتن شناسنامه و کارت ملی با پدرم بحث کردم اما مدارکم را نداد من هم عصبانی شدم و تصمیم گرفتم انتقام بگیرم . چگونه می خواستی انتقام بگیری ؟ پژوی 206 برای من بود خودم پولش را داده بودم اما مدارکش به نام پدرم بود. هم ماشین را از من گرفته بود هم اجازه نمی داد مدارک شناسایی ام را بگیرم . من هم عصبانی شدم ...