سایر منابع:
سایر خبرها
برادران شهیدی که خواب شهادتشان را دیده بودند
...، مصاحبه کنم. تلاش کردم خود را زودتر از همه به خانه شهید برسانم. وارد کوچه که شدم، دیدم کوچه ای تنگ و قدیمی است که اکثر اهالی این کوچه، گیسوانشان را زمانه سپید کرده بود. خانه قدیمی بود اما مهر و صفا در آن اوج می زد. اهل خانه همه به خاطر غم از دست دادن ابوشهیدین بذرافکن سیاه پوش بودند اما به گرمی از ما استقبال کردند. بعد از چند ثانیه بانویی با قدی نسبتاً خمیده همراه با ...
کسی باور نمی کرد مقام معظم رهبری به منزل ما بیاید
انفجار تعدادی از نیروهای دشمن هم به درک واصل می شوند فردای آن روز نیروهای بعثی به منطقه باز می گردند و پیکر نیمه جان عبدالرحیم را پیدا می کنند پسرم دو روز زنده بوده بعد به شهادت می رسد و بعد از 18 سال همان گونه که خودش گفته بود پیکرش باز می گردد. اسلحه برادرم را باید از زمین بردارم هنگام شهادت عبدالرحیم، قدرت الله دانش آموز راهنمایی بود، عزم رفتن به جبهه کرد. گفتم بمان درس ...
دادکان: پول ها کجاها خرج می شود؟
بافت و ذات آدم ها برمی گردد. چند روز پیش من از آقای امیرعابدینی مصاحبه ای را گوش می دادم که می گفت: با اینکه من معاون اقتصادی فدراسیون هستم، ولی رئیس فدراسیون با همه کنار می آید . این حرف را معاون اقتصادی خود رئیس فدراسیون می زند. حالا ما که کنار هستیم، می بینیم حرفی که برنده باشد، نیست. شما در آن جایگاهی که قرار گرفتید چه کسی می گوید چهار سال باشید؟ سه ماه باش ولی حرفت را بزن و برو. خیلی از ...
فوتون دریچه ای به دنیای علم و فناوری
یک برنامه علمی بنیادی کیوان بخشی یکی از تهیه کنندگانی است که سال ها با شبکه چهار در تهیه برنامه هایی از این دست همکاری می کند؛ ازجمله برنامه طلوع دانش که روی آنتن همین شبکه می رفت. وی درباره نحوه شکل گیری برنامه فوتون به جام جم گفت: علاقه شخصی من بیشتر به تهیه و تولید برنامه های علمی از این دست است و از این رو وقتی طرح و ایده برنامه فوتون از شبکه پیشنهاد شد، با کمال میل پذیرفتم و از ابتدای شهریور برنامه روی آنتن رفت. وی همچنین در ادامه درباره دلیل انتخاب نام فوتون برای برنامه عنوان کرد: همان طور که می دانید فوتون در فیزیک کوچک ترین ذره بنیادی است که به عنوان واحد کوانتومی نور یا هر نوع تابش الکترومغناطیسی محسوب می شود. همین باعث شد این نام به ذهنمان برسد که اگر قرار است در این برنامه به موضوعات علمی و فناوری پرداخته شود، باید مانند فوتون کاملا از پایه و بنیادی و موشکافانه این اتفاق بیفتد. از این رو مناسب ترین نام برای این برنامه، فوتون بود. البته اگر به تیتراژ برنامه هم دقت کرده باشید، این اتفاق افتاده است. وی دلیل انتخاب مجری برنامه را نیز چنین بیان کرد: زمان برنامه بسیار کوتاه و به قولی مختصر و مفید است؛ از این رو در انتخاب مجری به دنبال کسی بودیم که در اجرا ریتم تندی داشته باشد تا بتواند در همان زمان کوتاه، رویدادهای مطرح شده در برنامه را به مخاطبان منتقل کند. بنابراین در گزینش مجری به خانم قانعی رسیدیم که بسیار در اجرا پرانرژی هستند و ریتم سریعی دارند. در ضمن قرار است طبق برنامه ریزی های انجام شده برای ایجاد تنوع مخاطبان برنامه، از مجری دیگری نیز دعوت به همکاری کنیم. تلاش برای جذب مخاطبان عام بخشی همچنین درباره مخاطبان این برنامه عنوان کرد: همان طور که می دانید افراد خاصی هستند که به عنوان مخاطبان شبکه چهار برنامه های این شبکه را دنبال می کنند. از این رو مخاطبان برنامه ما را نیز افراد خاصی تشکیل می دهند که علاقه مند به دانش و فناوری روز هستند. از همان ابتدا به دنبال تمهیداتی بودیم تا رضایت این مخاطبان را در پی داشته باشد. البته در برنامه سعی کرده ایم به گونه ای مخاطبان عام را نیز به برنامه جذب کنیم. در ضمن به لحاظ ساختار برنامه، تلاش کرده ایم در همایش های علمی، سمینارهای تخصصی و محافل علمی که در حوزه های مختلف برگزار می شود، شرکت کنیم و به آنها بپردازیم. به طور کلی هدف برنامه، نگاه همه جانبه و کلی به موضوعات علمی روز است. او در پایان افزود: برنامه فوتون از همان ابتدا موضوع محور بوده است تا مهمان محور و بر مبنای موضوع هر قسمت تصمیم گرفته می شود در آن قسمت، مهمانی در برنامه داشته باشیم یا خیر. چون ما موضوع کارشناسی نداریم که در برنامه موضوع خاصی را به واسطه حضور کارشناس به بحث بنشینیم. زمان برنامه و فرمت برنامه نیز چنین اجازه ای به ما نمی دهد. بنابراین سعی داریم موضوعات علمی ای که در برنامه عنوان می شود برای مخاطبان جذاب باشد و با ادبیات ساده به مخاطب منتقل شود تا بیننده های برنامه با هر میزان تحصیلاتی که دارند، مخاطب برنامه باشند و از موضوعات علمی و تخصصی لذت ببرند. به هر حال هدف دست اندرکاران برنامه و در کل شبکه چهار سیما این بوده با ساخت برنامه هایی از این دست، روزنه ای به دنیای علم برای مخاطبان شبکه باز کنند. امیدوارم توانسته باشیم رضایت مخاطبان برنامه را جلب کرده باشیم. یادگیری پابه پای مخاطب شیوا قانعی که از همان ابتدای پخش برنامه به عنوان مجری حضور داشته است و با ریتم سریع و بسیار روان که در اجرا دارد، انرژی مضاعفی را به برنامه منتقل کرده، پیش از برنامه فوتون نیز تجربیات دیگری در زمینه های مختلف داشته است. وی در این باره توضیح داد: من حدود هشت سال است فعالیتم را آغاز کرده ام. در همه سال هایی که کار اجرا انجام می دادم، برنامه ها در زمینه های سیاسی، اجتماعی، مسابقات و سرگرمی بود. البته سال هایی که در واحد مرکزی خبر فعالیت می کردم، سلسله گزارش های علمی داشتیم که از این نظر می توانم بگویم یک مقدار تجربه اجرای برنامه کوتاه علمی را داشتم. وی درباره علاقه مند بودن مجری به حوزه ای که در آن فعالیت می کند، معتقد است: کار مجری، اجراست. من معتقدم مجری مانند بازیگر وظیفه دارد در هر حوزه ای که فعالیت می کند، آن را به درستی انجام بدهد. البته بحثی که ما در اجرای برنامه ها داریم برمی گردد به این که برنامه به مجری ...
چرا درس می خوانیم؟
؟ با مظلومیت و صداقت جواب داد: نه! چه حس خوشحالی ای؟ اینکه هر روز شش صبح باید بیاییم مدرسه کجایش خوشحالی دارد؟ راستش من که کلی به او افتخار کردم و حسابی کیف کردم که بعد 20 سال درس خواندنم بالاخره یک بچه پیدا شد حرف دل ما را بزند. بگذریم، حالا با اجبار یا علاقه هر روز ساعت شش صبح رفتیم مدرسه، دبستان تمام شد، رفتیم راهنمایی فکر کردیم شاخ غول را شکستیم. رفتیم دبیرستان، خیال کردیم دیگر نوبت ماست که دنیا ...
گفت و گوی جالب با فرزند شهید هاشمی نژاد
آن سخن گفته شده است. کلا چند عنوان قلمی از ایشان منتشر شد و از نظر فروش و جذب مخاطب چگونه بود؟ آثار ایشان در حدود ده دوازده اثر مکتوب و بقیه سلسله درس های ایشان است که هنوز هم پیاده و چاپ نشده است. ما اخیرا شروع به این کار کرده ایم و امیدواریم بتوانیم آن را به سرانجام برسانیم و چاپ کنیم. من در بررسی ای که کردم متوجه شدم که پس از شهید مطهری، شهید هاشمی نژاد بیشترین آثار قلمی را دارند ...
تینا آخوندتبار در رینگ بوکس و حضور در استادیوم با لباس پسرانه! +عکس
والیبال بازی می کردم. بعد از اینکه وارد دانشگاه شدم به خاطر حجم سنگین درس ها کمی از ورزش غافل شدم اما به محض اینکه شرایط فراهم شد، رفتم سراغ تنیس. هر هفته دست کم سه روز به باشگاه می رفتم و به خاطر ورزش های مختلف و بدنسازی، آمادگی جسمانی خوبی داشتم به سرعت در یادگیری تنیس پیشرفت کردم، در حدی که با مربیان مسابقه می دادم. روزی چند جلسه تمرین داری؟ هر روز دو ساعت تمرین بوکس دارم، ضمن ...
زادعلی اصغر: آرزویم بوسیدن دست رهبر است
مدال بر گردنش انداختند. همه دانش آموزان، او را تحویل می گرفتند و من هم به او علاقه مند شدم. یک روز با این ورزشکار رفتم و این کار حتی باعث نگرانی خانواده ام شدم، اما مربی نگذاشت با او بدوم. فریادهای مربی در هنگام تمرین با این ورزشکار رویم تاثیر گذاشت و این در حالی بود که خانواده ام مخالف بیرون ماندن من از خانه با توجه به شرایط خاصم بودند. به هر حال پدر و مادرم را آرام آرام راضی کردم و وارد فضای ورزش ...
نوشتن برای جنگ در انزوای روزگار/این قلم ها، به آن قدم ها می مانند
لازم است عده ای کاری زینبی کنند. همچنین گفته اند "قدر زر زرگر بداند قدر گوهر گوهری". معظم له که خودشان اهل ادبیات و تاریخ هستند می دانند که نوشتن در این حوزه چقدر اهمیت دارد . وی می گوید: رزمندۀ حرفه ای نبودم ولی خداوند قسمت کرد سه چهاربار همراه رزمندگان شوم . بسیجی بودم و تنها خودم را نظاره گر ایثار رزمندگان می دانستم والسلام . این نویسنده دامغانی هدف خود را از ...
اوج بندگی/ شهدای تیم فوتبال میلاد، قهرمانان راه الله
وضعیت ادامه داشت تا اینکه علیرضا 8 ساله شد. کمک خرج خانواده یک روز وقتی علیرضا از مدرسه به خانه آمد و خستگی مادر را دید گفت: من می خواهم بروم سرکار. پدرم به او می گفت نه، تو باید درس بخوانی؛ ولی علیرضا می گفت من هم درس می خوانم هم سر کار می روم. می گفت نمی توانم ببینم که شما کار می کنی، مادرم از صبح تا شب زحمت می کشد و کار می کند و حتی خواهرانم قالی می بافند و من فقط درس بخوانم ...
ماجرای هزینه فروش بلیت تئاتر برای کمک به جبهه ها
مرتبه بود که بمب های خوشه ای از سوی صدام استفاده می شد و این بمب ها با هدف کشتن انسان ساخته شده بود نه تخریب و من هیچ وقت آن لحظه یادم نمی رود که چگونه خون این دانش آموزان و مردم بی گناه بر در و دیوار شهر پاشیده می شد و در همان روز بیش از 600 نفر از مردم کرمانشاه به شهادت رسیدند. در قسمتی دیگر از ششمین برنامه گنج حسین پاینده، از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس به بیان خاطراتی طنز از رسیدن به ...
نفر برتر المپیاد کشوری با حقوق کارگری کارگاه پرورش بلدرچین راه اندازی کرد
بلدرچین در یک سالن کوچک جنب منزلمان دارم که برایش زحمت زیادی کشیدم. *هدفم کمک به اقتصاد مقاومتی جامعه است این جوان موفق شرق اصفهانی با اشاره به اهداف مد نظرش این گونه افزود: متاسفانه نبود شغل مشقت های بسیاری را بر جوانان شرق اصفهان سبب می سازد و گاها وقت با ارزششان هدر می رود. هدف اصلی من از ورود به هنرستان و تحصیل در رشته های عملی رسیدن به اشتغالزایی بود که امیدوارم موفق شوم ...
ماجرای شهید "مبشر" و یک دزد
مسئولیت عجیبی داشت. اگر کسی می خواست کارها را به تعویق بیندازند، اجازه نمی داد و تا آن کار انجام نمی شد دست برنمی داشت. حقوقی را که از بنیاد می گرفت خرج مستضعفان می کرد و اگر گاهی وسیله ای دکوری می خریدم با خنده می گفت: خانم اگر به چیزی دل ببندی به دنیا وابسته می شوی. این آرامش گوارایت باد... صبح روز پنجم مهرماه سال 60 بود و عبدالحسین می خواست به محل کارش بنیاد شهید برود. شب گذشته را با ...
گفت و گو با دختری که دربی را در استادیوم دید
...> اگر خانواده ات نمی دانند، پس چطور حاضر می شوی و چطور می توانی این همه ساعت بیرون از خانه باشی؟ در خانه حاضر نمی شوم. بهشان می گویم که با دوستانم بیرون می رویم. کجا حاضر می شوی، خانه دوستانت؟ نه. در سرویس بهداشتی پارک ها. کسانی که آنجا هستند، تو را می بینند تعجب نمی کنند؟ چرا شوکه می شوند. دفعه اول در پارک نزدیک خانه مان حاضر شدم. ولی برای دربی ...
اولین های هشت سال دفاع مقدس+ تصاویر
ساعت نه صبح، دختر پرستاری که فارغ التحصیل رشته مامایی بود، به همراه چهار تن از رزمندگان به اسارت دشمن درآمد. فاطمه ناهیدی ابتدا در جهادسازندگی و بعد از آن در کمیته امداد امام خمینی(ره) فعالیت داشت. با آغاز جنگ برای کمک و همیاری رزمندگان به خرمشهر رفت و به اسارت دشمن بعثی درآمد. چند روز بعد از اسارت او، سه خانم ایرانی نیز اسیر شدند، ناهیدی در اردیبهشت ماه سال 1360 به همراه همراهانش دست به اعتصاب غذا ...
در دوره SBS نداجا چه می گذرد/ ماجرای رخ به رخ شدن کلاه سبزهای ایران و رژیم صهیونیستی در مدیترانه
مند تر می شوی ضمن اینکه چتر بازی و غواصی و ... علاوه بر کار آموزشی و نظامی ،تفریحی هم هست و اینکه می بینم شاگردانم کار را خوب یاد می گیرند حس خوب و رضایت بخشی دارد. *16 کیلومتر دویدن تنها برای گرم شدن بدن صبح روز بعد شاهد یکی از هیجان انگیزترین تمرینات نظامی بودم. ساعت 4 و 30 دقیقه بامداد است. ارشد دسته با روشن کردن چراغ آسایشگاه و فریاد برپا، همه را بیدار می کند تا آماده ...
خاطره یکی از دانش آموزان آل احمد
. یکی از این دوستان برادر من بود. در این روز عمل جالبی از او دیدم: اظهار خشنودی از بوی تاپاله مادیون ها که او را، آن طور که خود او گفت، به یاد دوران کودکی در زادگاهش انداخت. خاطره دیگری که از دوره دانش آموزی از او دارم از روزی بود که من در خانه او بودم و پستچی از جمالزاده به دست او رساند. نامه را باز کرد و جملاتی از آن را برای من خواند. نامه تا آن جا که من شنیدم و دریافتم سراسر تمجید از کتاب تازه ...
شهیدی که شهید نشد
را پنچر کردند که در همین لحظه، تمام دردها و فشارها تمام شد و خودم را آزاد و رها در آسمان می دیدم و جسمم را از بالا مشاهده کردم. دوستانی که با هم همراه بودیم را در گوشه ای از آسمان دیدم که سریع به دنبال آنها رفتم و اندکی در آسمان سیر کردیم که ناگهان به دروازه ای رسیدیم و یکی از دوستانم سمت من برگشت و گفت: محمود جان از اینجا به بعد حق آمدن نداری و باید برگردی اما دست و پایت را قبول کردند. یک ...
گفت وگو با یک خوانندۀ پیشکسوت زن
...، یعنی فقط آنها را بشنود و روی قطعات او تمرکز کند، قطعا نتیجه خوبی خواهد گرفت. تصویر بنان در ذهن من این گونه است. من واقعا از جوانی عاشق او بودم و سال ها هم روی آثارش کار کردم. متاسفانه هیچ وقت نتوانستم به عنوان خواننده زن این آثار را اجرا کنم اما به تمام قطعات و تک تک ریزه کاری هایش اشراف داشتم. از طرفی همیشه دینی را از جانب او نسبت به خودم احساس می کردم. چند سال پیش اجرای مختصری از آثارش داشتم ...
مهدی پاکدل:به واسطه نام محمد(ص) خیلی ها دلشان نمی خواست فیلم دیده شود!
بودیم و کار خارجی ها را می دیدیم با خودمان می گفتیم حلالتان باشد پولی که می گیرید آن قدر که زحمت می کشیدند. کار از خانواده برایشان مهم تر بود. روزی به آقای استورارو زنگ زدند و گفتند دخترش سکته کرده است. در بیابان کرمان بودیم. این طور گفته بودند که احتمال مرگ هم هست. می بایست می بودی و غربت این پیرمرد را در بیابان می دیدی. من خودم شاهد بودم آقای مجیدی ساعت ها به ایشان اصرار می کرد که رها کند و برود. می ...
آرزو دارم زبان فارسی را بیاموزم/ شاعری ام برای تبلیغ ایمان بود نه برای اشاعه شراب و شباب!
متوجّه مطالب هم می شوم و اشعار زیادی هم حفظ نموده ام. من آرزومندم که بتوانم به زبان فارسی حرف بزنم و مطالب خود را به این زبان بنویسم. خداوند تعالی یک روز این آرزوی بنده را به مرحله ی کمال خواهد رساند. فیل سیمین هدیه رئیس جمهور هندوستان/ هزاران پیشاهنگ را مدیریت می کردم * لطفاً کمی در مورد سازمان پیشاهنگان سخن بگویید و درباره جایزه ای که به همین مناسبت از دست رئیس جمهور هند گرفتید ...
حمید لبخنده، هما روستا، سمندریان و یک دنیا خاطره
...، اما هدف ما این است که اگر دکترگیل آبادی موفق شود به خواست خودش عمل کند، بخشی از مکانی را که به ما تحویل می دهد، به موزه سمندریان تبدیل کنیم با آثار، عکس ها و تمام وسایلی که از آنها استفاده می کرده است. و جمله آخر به عنوان تبریک یا جای خالی زوجی که دیگر نیستند. هر روز که در اینجا را باز می کنم و وارد می شوم، دلتنگ حمید و هما می شوم و بغضی گلویم را می گیرد که اگر ...
در سوگ دانش آموزی که مادرش امروز جای خالی اش را پر می کند
رفتنش بود. می گفت سال دیگه که مدرسه می روم، زنگ های تفریح مدرسه بیا که تنها نباشم. الان من درد بزرگی دارم، اما به خودم می گویم که تقدیر الهی بود. اگر قرص اعصاب نباشد، خواب به چشمان ما نمی آید. شب و روز را گم کرده ام. حال پدر ستایش هم بدتر از من است؛ دیگر او سر ساعت هفت غروب به خانه نمی آید. نمی تواند که بیاید. ساعت برگشتنش به خانه را تغییر داده است، بلکه شیرین زبانی های ستایش را فراموش کند. اما ...
بواتنگ: ماندلا از من خواست که دامادش شوم!
. این به من کمک کرد تا از زمین بلند شوم و هیچ وقت تسلیم نمی شدم. * می گفتی گاهی یخچال خانه تان خالی بود و برای غذا خوردن به خانه دوستانت می رفتی. الان من دو فرزند (از دو همسرم) دارم و تمام تلاشم را می کنم تا آنها شاد و خوشحال باشند. آنچه خودم نداشتم را برای آنها فراهم می کنم. برای من عادی بود که برای غذا خوردن به خانه دوستانم بروم چون ما درخانه نه غذا داشتیم و نه پول. الان می فهمم ...
خاطرات جالب و دغدغه های چند عکاس خراسان شمالی
عکاسی کردن بود. دیگه به ساعت قرارمون با بقیه عکاس ها رسیده بودم و نمی دانستم چطور باید پیدایشان کنم. چند تا خیابان رو با سرعت رفتم ولی مسیر رو اشتباه رفته بودم و هی دور و دورتر می شدم تا اینکه چند تا جوون جلویم رو گرفتن و اصرار داشتن که دوربینت رو بده ببینیم و قصد دزدی دوربین رو داشتن. با مقاومت من یک پیرمرد و پیرزن هندی که ماشین داشتن پرسیدن مشکل چیه و وقتی توضیح دادم گفتن بیا با ماشین توی ...
می خواستم کتابهای درسی فرزندم را داخل کیسه بریزم
...> مهر می آید ... مثل هر سال. گیرم که آمدنش برای همه مبارک نباشد. گیرم که کودک تبداری ناچار باشد با کیف سوراخ برادر بزرگترش به استقبال مهر برود. اصلا گیرم که دخترکی ناچار باشد کتاب هایش را داخل کیسه پارچه ای برنج همسایه بریزد و به مدرسه برود. مهر، کاری به این کارها ندارد. نگاه به اسمش نکنید. رسمش چیز دیگری است. مهر، فقط ماه عشاق نیست. ماه دانش آموزان مهر ندیده هم هست . آنهایی که نه مهر پدر دیده ...
پای صحبت آدم هایی که عاشق کتاب هستند
علاقه مند بودم و هر وقت فرصتی گیر می آوردم، در کتاب هایی که اطرافم بود، غرق می شدم. از همان موقع عادت کردم که اوقات بیکاری خودم را به جای اینکه تلف کنم، با کتاب خواندن بگذرانم. از او می پرسم که در روز چند صفحه کتاب می خواند و هر هفته خواندن چند کتاب را به پایان می رساند که جواب می دهد: معمولا بین 150 تا 200 صفحه در روز می خوانم. درباره اینکه هفته ای چند جلد کتاب را تمام می کنم هم بستگی به حجم ...
پیرزنی که نصف خرمایش را تقدیم رزمندگان کرد+تصاویر
1343 و اهل شهرستان باشت است که در خانواده ای مومن، مذهبی و متدین به دنیا آمد و با آغاز انقلاب و در دوران دانش آموزی به عنوان مجری و شاعر در راهپیمایی ها شرکت می کرد. صادقی از سال 57 تا 59 در سپاه پاسداران مشغول به خدمت شد و پس از آن نیز به دلیل عشق و علاقه وافر به کار خبرنگاری در سال 1360 وارد صدا و سیمای کهگیلویه و بویراحمد که در آن زمان به شکل یک دفتر خبری اداره می شد به عنوان اولین ...
ابهام درآینده تحصیلی دانش آموزان اردبیلی/ کسی از آرزوها حرف نمی زند
برخواستن زودهنگام رأس ساعت هفت صبح، ورزش صبحگاهی در هوای سرد پاییز و زمستان اردبیل با انگشتان یخ زده، تماشای پنهانی عکس و متن در گوشی های همراهی که در وضعیت سکوت است، تکالیف سخت و معلمانی که برخی مرتب و تعداد هم نامرتب هستند، فرق گذاشتن بین دانش آموزان، خودکارهای جدیدی که مد شده است، صدای زنگ تفریح مدرسه که سال ها است عوض نمی شود، مدیری که با اخم روی ابرو و لبخند روی لب هر دو احساس را منتقل می ...
شهید حاج محمدابراهیم همت،سردار عاشورایی که در جریان عملیات خیبر مقاومت کردو مانع بازپسگیری جزیره مجنون شد
خط مان برادر عباس کریمی و شهید موسوی و سلیمانی و حسن قمی و حسن ترابیان حضور داشتند. اینها در خط بودند، یل هایی که هر کدامشان یک فرمانده لشکر بودند، کادر حاج همت بسیار قوی بود ولی وقتی یک گردان شکست می خورد و بر می گشت به شدت بر روحیه بقیه تاثیر می گذاشت و باید 48 ساعت وقت می گذاشتیم برای ساماندهی مجدد. حدود 15 روز حفظ جزیره اینگونه دست ما بود. فرزند شهید همت: هیچ چیز به اندازه سایه بابا ...