سایر منابع:
سایر خبرها
در گفت وگو با ترانه سرایان جوان مطرح شد؛
گروه فرهنگ و هنر – بهاره ارشدریاحی: شاید حافظه ی تاریخی ما ضعیف شده، شاید ذهن ما آن قدر شلوغ است این روزها که چیزی از گذشته به یاد نمی آوریم، ولی هر که هستیم و هرجایی از زندگی که ایستاده ایم، هنوز با ملودی ها و نت های ماندگار ارتباط برقرار می کنیم. هنوز ترانه ای را که در 15 سالگی روی نوار کاست با مکافات ضبط کرده ایم و با خودکار بارها و بارها برده ایم عقب و گوششان کرده ایم، به یاد می آوریم. با این ...
احمد توکلی: مدیران میل به اشرافیت پیدا کرده اند/ سقف اعتماد معتقدان به نظام ترک خورده است
، آقای جوادی آملی می فرماید که: سیرت مسئولان، ظاهر مردم است. آنچه در درونشان می گذرد، همان مردم را تربیت می کند. حرص و آز وقتی وجود داشته باشد، متاسفانه وقتی می بینی در یک شبکه اینترنتی که اکثرشان نسل جوانتر هستند. می گوید من اگر بودم، می گرفتم. معلوم می شود که اگر ما بزرگترها قانون را مانع می دانیم، مزاحم می دانیم، یک موقع وقتی می خواهند منطقه ی آزاد درست کنن، 100 تا منطقه ی آزاد پیشنهاد می دهند ...
آرزو دارم که رهبر انقلاب بر کتاب من تقریظ بنویسند/ نوشتن خاطراتم فقط 20 روز طول کشید
آیا خانواده شما مخالفتی نکردند؟ سال 1357 که جنگ در منطقه کردستان شروع شد تصمیم گرفتم که وارد جبهه شوم، پدرم که سال ها پیش به رحمت خدا رفته بود ولی مادرم اصلا راضی به حضور من در جبهه نبود و به این خاطر رضایت نامهمادرم را جعل کردم و به جبهه رفتم و به عنوان بهیار و امدادگر نوجوانی و بخشی از جوانی ام را در جبهه ی کردستان گذراندم. در جبهه چه فعالیت هایی انجام می دادید؟ ...
شهید کاویانی، شهید ثروتمندی که همه اموال خود در راه انقلاب تقدیم کرد/ شهید کاویانی: اکنون مانند زهیر نه ...
بم بسیار مظلوم واقع شد. عباس خلیلی گفت: این شهید می دانست که حتما شهید می شود و حتی اگر مجروح شود هم شهید خواهد شد، باز هم از سر بصیرتی که داشت پس از اینکه چند قدمی راه رفت رو به من کرد و گفت خانواده من آنزمان پیدا می شوند و چون در بم ساکن نیستند اجازه نخواهند داد من در آنجا دفن شوم پس اگر آنها مخالفت کردند مرا در مسجد صاحب الزمان کرمان دفن کنید، چون زمانی که من بچه بودم و مادرم را از ...
ماجرای مخالفت امام خمینی با حضور در اتاقک شیشه ای ضدگلوله و خانه ضدبمب
) هم آمدند، ایشان بلافاصله پس از رسیدن رو به شهید عباس کروندی کردند و گفتند خودت مشکلی پیدا نکرده ای؟ اصلا انگار نه انگار اتفاقی افتاده است. امام (ره) همین یک سؤال را پرسیدند و رفتند؛ ما هم هیچ نگرانی را در چهره ایشان ندیدیم. یادم می آید، یک بار که مشغول سرکشی از بیت امام (ره) بودم، از پشت در اتاق، بوی آبگوشت را حس کردم و گفتم: به به چه بوی آبگوشتی . این را آرام گفتم و رفتم. نیم ساعت بعد ...
پسر طلبه حاج صادق آهنگران از دیدگاه های اصلاح طلبانه خود می گوید
... یادم هست که بچه بودم و حدود دوازده سالم بود و خیلی به رانندگی و ماشین علاقه داشتم و دوست داشتم زود به سن رانندگی برسم. یک روز بعد از ظهر که همه خواب بودند، ماشین پدر را که سپاه به او داده بود برداشتم و چند متر با ماشین عقب رفتم و بعد چند بار ماشین را جلو عقب کردم و لذت رانندگی را تجربه کردم. این اتفاق شاید ده دقیقه طول کشید. پدر این را فهمیده بود و به من خیلی اعتراض کرد اما اعتراضش به من ...
روایت لحظه برخورد فرزند شهید مدافع حرم با تمثال پدرش(+عکس)
خود با تمثال شهید سامانلو افزود: محمدحسین بعد از رو به رو شدن با تصویر پدرش آرام شد و او را نوازش کرد و بوسید و عکس های یادگاری قشنگی با آن گرفت، علاوه بر همسر شهید بودن فرزند شهید نیز هستم و بیشتر از هر کسی فرزندانم را درک می کنم. رباط جزی بیان کرد: وقتی بچه بودم زمانی دلم به درد می آمد که حس می کردم مردمی که پدر من به خاطرشان رفته حتی یاد و خاطره او را زنده نگه نمی دارند و با یادآوری ...
اوزون برون چگونه حلال شد
کادر تلویزیون را فرا می گرفت. ما این سریال را خلاصه کرده و یک ساعت آن را پخش کردیم. امام روز بعد مرا خواستند و گفتند: آخر کِی امیرکبیر چنین زن آرایش کرده ای داشته است؟ نظرخواهی از امام درباره سریال ها سال 66 من و شورای سرپرستی در دو نامه جداگانه از امام سؤال کردیم، امام جواب دادند: نظر نمودن به این قبیل فیلم ها و نمایش نامه ها هیچ یک اشکال شرعی ندارد بلکه بسیاری از آنها آموزنده است ...
نشر دفاع مقدس دردسری ندارد
.... اشتباه تاریخی اشتباه اسمی یا مکانی بوده است که نیاز به اصلاح داشته است. *وقتی آهنگران تلفنم را جواب می داد بهترین لحظاتم بود بهترین خاطره ای که از فعالیت چند ساله خود دارید چیست؟ بهترین خاطراتی که در طول این سال ها داشتم آن لحظه ای بود که کتاب آهنگران را دست گرفتم. بهترین لحظات برای زمانی بود که حاج صادق آهنگران جواب تلفنم را می داد و اگر در آن لحظات کسی چیزی ...
می خواهم شعر بگویم
های روبرویت را پاک کند! ( شعر تو رفته ای ، صص 41 40 همانجا ) مکالمه شاعر در شعرهائی چنین شیوه دار با مخاطب، تداعی ها را بسیار می کند و لایه های دیگری می بخشد که تا مدتها همراهی همدلانه ی خوانندگان را با خود داشته و بر می انگیزد و تأثیر و تأثرات واحد و چند سویه اش، زمان و مکان و آحاد نمی شناسد. همین وقت / همین جا / گفت : دوستت دارم / بی خیال، / زمستان ها گاهی / این گونه رّد پای دیروز را ...
رازهای استیو جابز در بازاریابی و فروش
. مقدسی: برای اختراع آی پاد، جابز از واژه های فنی استفاده نمی کند و به سهولت می گوید: آی پاد، یک هزار آهنگ در جیب شما. این جمله ها ضرباهنگ خوبی دارند، اما واقعاً در زندگی افراد، نقش ایفا می کنند. مقدسی: اجازه دهید از خودم خاطره ای بگویم. من چند سال پیش نزد رئیس هیأت مدیره ی هلدینگ رفتم و گفتم به دلیل تخصص ام در حوزه مدیریت پروژه، ترجیح می دهم که کار فنی و حرفه ای در ...
خاطرات جالب آتش نشانان
به گزارش تهران پرس ، هفتم مهر به نام انسان هایی در تقویم ثبت شده است که با زدن به دل آتش جان خود را فدا می کنند تا انسانی دیگر از میان دود و آتش یا زیر خروارها آوار بار دیگر به زندگی لبخند بزند. انسان هایی که گاه خودشان را فدا می کنند تا دختر بچه ای را نجات دهند. بدون شک هفتم مهر بهترین روز برای قدردانی از آتش نشانان فداکار است. شغلی که در آن امید عباسی ها،علی قانع ها و خورشیدی فر ها جانشان را می ...
شاعر و ادیب مسیحی: به رسم شیعیان نماز زیارت می خوانم
...> از تجربه حضور در ایران بگویید.... (چشم های پروفسور از شادی برق می زند) یادش بخیر! چقد زود گذشت من53 سال پیش به تهران آمدم و در دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی دکترا گرفتم و سه سال هم در آن دانشگاه در رشته ادبیات تطبیقی تدریس کردم و از آن موقع به سمت رییس دپارتمان زبان و ادبیات فارسی انتخاب شدم. 7سال از زندگی من آن هم در سالهای جوانی در ایران و در شهر تهران گذشت سالهای فراموش ...
علاقه بسیار کارگردان میم مثل مادر به شهید باکری
... وقتی می بینم در تمام صحبت های تان حس خوبی از آن دوره دارید و با لحن خوشایند حرف می زنید می خواهم بدانم خاطره عجیبی دارید که بخواهید برای مان تعریف کنید؟ از فیلم سینمایی مزرعه پدری یک خاطره خیلی وحشتناک دارم، البته به نظرم خودم هم در این موضوع سادگی کردم. ماجرا از این قرار بود که در آن زمان سریال پاورچین به کارگردانی مهران مدیری از تلویزیون پخش می شد و چند نفر از دوستانم که در آن ...
سلطان وحشت از ترس و نوشتن می گوید
.... همسر و فرزندانم پیتزایی را که بر رویش ماهی باشد حتی نگاه نمی کنند. اما من ماهی دوست دارم. همین علایق من است که باعث شده آن چه دیده می شود در من ساخته شود. -آیا نسبت به این حس، احساس شرم می کردید؟ -نه. فکر می کردم ترساندن مردم خیلی سرگرم کننده است. از طرفی می دانستم که این از نظر اجتماعی موضعی پذیرفته شده است. چرا که تعداد بسیار زیادی فیلم ترسناک وجود داشت. از سویی دیگر ...
امروز، روز آتش نشان است/ روایت آتش نشانی که آسمانی شد
این روزها تنها به عنوان خاطراتی در گوشه ذهن پدر و مادرش جا خوش کرده اند. مادرشهید جعفریان در ادامه به آخرین خاطره فرزندش اشاره می کند و می افزاید: چند روز قبل از شهادتش مقداری پول آورد و گفت حقوق سربازی ام است، در حالیکه به طرفم گرفته بود خواست آنرا به من بدهد. به یاد دارم گفت لازمتان می شود. آنرا قبول نکردم، اما داود پول را در گوشه ای از اتاق زیر فرش گذاشت و گفت هر وقت لازم داشتید بردارید. داود ...
آتش نشان بودن شجاعت و قلب بزرگ می خواهد/ نگاه برخی مردم به آتش نشانان نادرست است
که از سال 1385 وارد سازمان آتش نشانی شد. شاهزاده زیدی با بیان اینکه پس از اتمام خدمت سربازی و بعد از ازدواج با دیدن آگهی استخدام تصمیم گرفتم آتش نشان شوم، افزود: قبل از اینکه وارد این حرفه شوم حس خوبی داشتم و الان عاشق کارم هستم به ویژه درانجام عملیات های موفق آمیز که باعث خوشحالی مردم می شود، حس خیلی خوبی دارد. مسئول کشیک سازمان آتش نشانی آمل با اشاره به اینکه ماموریت های ...
مزاح جالب حضرت امام با شهید هاشمی نژاد
گذاشته بودیم و ماموران ساواک به خانه مان ریختند و همه جا را زیر رو کردند، ولی خوشبختانه به طرف زیرزمین نرفتند. نمی دانم این نامه بعدا چه شد. واقعا نامه جالبی بود و ای کاش حفظ می شد. *آیا باز هم دیداری با امام داشتید؟ بله، وقتی ایشان به قم تشریف بردند، چند بار خدمتشان رسیدیم. بعد هم که به جماران تشریف بردند، همراه شهید خدمتشان می رفتیم. چند بار هم بعد از شهادت ایشان رفتیم. ...
زندگی نامه و خاطرات شهید علیرضا هادیان
و خواهرش که به او سر زده بودیم تشکر می کرد. نامه ها و شرم و حیای شهید علی بعد از تقسیم شدن در تاریخ 15/7/60 به منطقه اعزام گردید. او همیشه با من توسط نامه در تماس بود. یک روز در نامه برایم نوشت که عمو خجالت می کشم که به شما بگویم، به مقداری پول نیاز دارم که لااقل به شهر اهواز بیایم . من مبلغ دویست تومان در پاکت گذاشتم و برایش فرستادم. علیرضا هم در نامه نوشته بود که ...
طنز؛ آب و هوای سان فرانسیسکو...
دوستی داشتیم به اسم مرتضی که سالهای طولانی دختری به اسم رزیتا رو دوست داشت، اما چون هیچ وقت رزیتا حتی برای یک دقیقه هم به اون روی خوش نشون نداده بود، مرتضی بدون اینکه کاراکترِش رو بشناسه هر روز دیوانه وار تر عاشقش می شد. کارش به جایی رسید که عصرها می رفت بالای درخت می نشست و با گریه می خوند: سه غم اومد به جونم هر سه یک بار، غریبی و اسیری و غمِ یار مدتها گذشت و از قضا در یک مراسم عروسی ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (159)
...> 38. کلاس سخت افزار بودم, استاده گفت این رو میبینید؟ به این میگن چاکِ رم, یهو رفیقم داد زد نوکرم، منم گفتم فدایی داری. جواب احترام ما حذف درس بود؟ 39. یه سری رفته بودیم پردیس کشاورزی دانشگاه، به بوته گوجه بود، گوجه کندیم، داشتیم میخوردم، یهو یکی از دور داد زد اون پروژه پایان ترممه، نخورییید نخورییید. 40. مسافرت خانوادگی فقط اونجاش که میمونی خونه که به گلدونا آب بدی! ...
آنجا که نیستی به هستی می رسد
پدرم باعث شد به خودم بیایم؛ اینکه هیچ چیزی برای آدم نمی ماند.آن روزها حتی به اینکه ازدواج کنم هم فکر نمی کردم اما حالا برایم مهم است که یک روزی ازدواج کنم تا مادرم هم به آرزوهایش برسد. وقتی پدرم فوت شد چند روزی را در خانه بودم بعد مادرم زنگ زد به کمپ تا من را برای ترک بیاورند . نیما 32 روز است که از مواد پاک شده یا به قول خودش 32 روزش است. می گوید: اینجا همه جوره آدم هست؛ هم دستگیری ...
کار خیر و مخفیانه مهناز افشار +عکس
دردش می گیره و اومده پای کار چون صدای قلبش رو شنیده و می خواد که برای این بچه ها کاری بکنه. پ.ن یک: امروز هم بچه های مدرسه ایلیا خوشحال بودن هم مهناز افشار که موقع رفتن گفت: تمام جوایزی که این سال ها گرفتم یه طرف، حال خوب امروز، یه طرف. پ.ن: پویش بدسرپرست تنهاتر است توسط عده ای روزنامه نگار شکل گرفته و انتخاب خانم افشار به عنوان سخنگوی این پویش بر اساس شناخت و اخبار موثق بوده و معنیش اینه که شایعات صحت نداره. پس لطفا قضاوت و توهین نکنیم. پ.ن سه: کاش باور کنیم که پایانی در کاره و یه روزی باید پاسخگوی تهمت هایی که می زنیم باشیم ...
جی کی رولینگ و پدیده ای به نام هری پاتر
، بررسی سومین کتاب مجموعه هری پاتر با عنوان هری پاتر و زندانی آزکابان را آغاز کردم. پس از مطالعه چند صفحه، چنان شیفته داستان شدم که نمی توانستم کتاب را زمین بگذارم، و سفر جادویی من با قطار سریع السیر هاگوارتز از همان روز آغاز شد و تا امروز ادامه یافت. اما هری پاتر چگونه خلق شده است؟ جی. کی. رولینگ خالق داستان های هری پاتر، که امروزه آوازه شهرتش در سراسر جهان گسترده ...
ماجرای غافلگیری ملاقلی پور در فرودگاه کرمانشاه
علی سلیمانی رفتیم که به قول خودش از بچه محله های مرحوم ملاقلی پور بوده است و بعد نوبت به بازیگری رسید که با این کارگردان چندین همکاری داشته است و گفته می شد که بعد از چند همکاری رابطه شان خراب شد و به نوعی قهر کردند که در یک مصاحبه با حبیب دهقان نسب به تفصیل به این موضع پرداختیم. سپس آتنه فقیه نصیری بازیگر شناخته سینما و تلویزیون که در فیلم سینمایی مزرعه پدری به کارگردانی رسول ملاقلی پور ...
کروبی در 88 می گفت چه کسی بهتر از آقای خامنه ای هست؟
به گزارش آرمان پرس و به نقل از نسیم آنلاین؛ 25 شهریور سال گذشته بود که شیخ ابوالقاسم خزعلی عضو مجلس خبرگان رهبری دار فانی را وداع گفت و امروز بیش از یک سال از درگذشت وی می گذرد. رئیس بنیاد بین المللی غدیر که عضویت 20 ساله در جمع فقهای شورای نگهبان را نیز در دوران حیات خود تجربه کرده بود،از مبارزین و مجاهدین دوران انقلاب و از یاران و همراهان امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه ای به شمار می آمد، کسی که به تقوا و خلوص در امر سیاست ورزی شهره خاص و عام بود. در ...
راننده های ایرانی به ژاپنی حرف می زدند!
با آدم های جدید کنجکاو بوده ام. از همین رو در 19 سالگی در دانشگاه لندن و در دانشکده شرق شناسی و آفریقاشناسی درس خواندم. در لندن با دانشجوهای ایرانی آشنا شدم و تا آن زمان هیچ چیزی درباره ایران نمی دانستم و حتی در مواردی ایران و عراق را با یکدیگر اشتباه می گرفتم؛ به قدری این اتفاق می افتاد که دوستانم با من هم شوخی می کردند و می گفتند تو از ژاپق آمدی و نه ژاپن! در هر صورت تحصیل درباره آسیای شرقی و ...
“جوذری هایی” که از ایثار جانشان پروا ندارند... / به بهانه ی روز آتش نشان
آتش نشان شده اند. سهرابی با اشاره به اینکه کارهای هیجانی علاقه بسیار داشتم و به همین خاطر وارد این حرفه شدم، اظهار کرد: در این کار باید آمادگی جسمانی خوبی داشته باشیم و به همین علت تمرینات منظم ورزشی را در طول روز انجام می دهیم. وی بابیان اینکه از بدو استخدام در بخش عملیات حضور داشتم، خاطرنشان کرد: بدترین خاطره ام در طول دوران فعالیتم به حادثه هتل هرمز بازمی گردد که منجر به ...
پول ها کجاها خرج می شود؟
آنها آقای ناصر احمدپور که فوت کرد و خدا او را بیامرزد. خیلی علیه من نوشت. یک روز همراه با حاج محمدرضا تهرانی به دفتر من آمد و گفت: آقای دادکان از من ناراحتی و از من شکایت کرده ای؟ . به او گفتم: شکایت خود را پس گرفتم. از تو هم ناراحت نیستم و گذشت کردم . زمانی هم که فوت کرد، اولین نفری بودم که به ختم او رفتم. مردم باید درس بگیرند. همیشه که مدیر، مربی و ورزشکار مقصر نیستند. خبرنگار هم مقصر است. نیاییم ...
خاطرات رییس بیمارستان امام(ره) اهواز در سال های جنگ
...، با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای هشت سال دفاع مقدس اظهار کرد: در سال های ابتدایی جنگ تحمیلی، اینترنی و رزیدنتی خود را در بیمارستان امام خمینی(ره) اهواز شروع کرده بودم و زمانی که "دکتر علوی فاضل" رییس دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز بود، ریاست بیمارستان امام خمینی(ره) اهواز را حدود یک سال و چند ماه را برعهده داشتم که این مسئولیت به سال های 66 و 67 برمی گردد. وی ادامه داد: جو ...