سایر منابع:
سایر خبرها
چرا دختر امیرکبیر در تاریخ بدنام شد؟
دادن اسباب بازی به فرزندان عزت الدوله، محبت آن ها را به خود جلب کند ولی بچه ها همیشه به شاه می گویند تو همان کسی هستی که به قتل پدرمان حکم دادی. چند ماه پیش، پسر فراشباشی (پسر علیخان) که به سن همان بچه هاست با بچه های امیر مواجه می شود، همین که بچه ها او را شناختند به روی او افتادند و با چنگ و ناخن، سر و صورت او را زخمی کردند و به زحمت او را از دست دختران امیر بیرون کشیدند. با این همه تاج ...
حمایت علنی سفارت آمریکا در بغداد از مؤسسات شیعی سکولار/ جریان شیرازی ها در عراق قوّت ندارد/ خط انحرافی ...
شنوم که سرّ پیروزی حزب الله همین شناخت حسین و شمر زمان و تبعیت از ولایت فقیه است نه مقاومت و شهادت. زیرا مقاومت و شهادت منهای ولایت فایدهای ندارد. حتی روزی ایشان گفتند که من هر روز می گویم: فی مرة قال لی انا یومیا، یومیا ادعو الله سبحانه و تعالی، ادعوا من الله، ان اخذ من عمری، و عمر زوجتی، و اولادی و احفادی ؛ و می گفتند من بر پدر و مادرم ولایت ندارم. از این رو در این دعا آن ها را نمی گویم. یعنی ...
آنچه در روضه ها شنیده بودم دیدم
) یکی از علماء بزرگ شیعۀ شام بود که سه دختر داشته، می گوید یکی از دخترهایم به خواب رفت، یک شب بیدار شد و صدا زد: بابا در شب بی بی رقیه را خواب دیدم، بی بی به من فرمودند: به پدرت سید هاشم بگو آب آمده در قبرم و بدن من نارحت است، قبر مرا تعمیر کنید، پدر اعتنایی نکرد، مگر می شود با یک خواب، دست به قبر دختر امام حسین (ع) زد؟ فردا شب دختر وسطی همین خواب را دید و باز پدر اعتنایی نکرد، شب سوم دختر کوچک سید ...
خواهرم را در خلوتگاه شوهرم دیدم
من این ماجرا را بعد از به دنیا آمدن فرزندمان متوجه شدم. وی در مورد نحوه اطلاع از این موضوع گفت: در دوران نقاهت بارداری در خانه پدر و مادرم بودم. یک شب به همراه برادرم برای برداشتن وسایل به خانه رفتم و آنجا بود که متوجه شدم شوهرم با خواهرم رابطه دارد. ابتدا اصلا نمی توانستم باور کنم که خواهرم در حق من خیانت کرده است ولی بعد از مدتی که توانستم بر خودم مسلط شوم به واقعیت پی بردم. این زن ...
روزی که پاسخی برای أیْنَ أبی وَ والدی وَ الْمُحامی عَنّی وجود نداشت
تَکْبُر ، ای پدر، چه کسی تو را با خونت خضاب کرد! ای پدر، چه کسی رگهای گردنت را برید؟ ای پدر، چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان، بعد از تو به که امیدوار باشیم؟ ای پدر، چه کسی این دختر یتیم را نگهداری و بزرگ کند . از این سخنان با او گفت، تا اینکه لب بر دهان شریف پدر نهاد و سخت گریست تا غش کرد و از هوش رفت، چون او را حرکت دادند از دنیا رفته بود، اهل بیت چون این بدیدند، داغشان تازه شد و همه از زن و ...
حجت الاسلام مومنی: تمسک به سیدالشهدا(ع)؛ تنها راه نجات از سقوط در دره های گناه
وارد شدم و شخصی به نام ابی بن کعب در نزد آن حضرت بود. پس رسول خدا، صلی الله علیه و آله، فرمود: مرحبا بک یا اباعبدالله یا زین السموات الارضین 1 ؛ آفرین بر تو ای اباعبدالله! ای زینت آسمانها و زمینها . به امام حسین علیه السلام سه عنوان از جانب پیغمبر صلی الله علیه و آله اطلاق می شود: ابا عبدالله، زینت آسمان ها، زینت زمین ها. حسین علیه السلام حق اُبّوت و پدری به گردن تمام عباد خدا دارد ...
بررسی اسناد تاریخی و روایی حضرت رقیه(س)/ مداحان از غلوگویی پرهیز کنند
. در این هنگام، آن نازدانه ندا داد: اَلْعَطَشُ اَلْعَطَشُ فَاِنَّ الظَّمأَ قَدْ اَحْرَقَنِی؛[بابا] تشنه ام، تشنه ام، شدّت تشنگی،[جگر] مرا آتش زده است. امام حسین (ع) به وی فرمود: کنار خیمه بنشین تا برای تو آب بیاورم. آن گاه امام حسین(ع) برخاست تا به سوی میدان برود. باز هم او، دامن پدر را گرفت و با گریه گفت: یا اَبَةُ اَینَ تَمْضِی عَنَّا؟؛ باباجان چرا از پیش ما می روی؟ امام یک بار دیگر آن دردانه را ...
حرف های شنیدنی یک شمر / برای شمر شدن به اهل بیت توسل می کنم
پیش تصادف کردم و شدت برخورد تا حدی بود که وقتی مرا از ماشین بیرون آوردند هر کسی که مرا تو آن وضعیت دید، گفت که زنده نمی مانم؛ البته وقتی با ماشین در حال معلق زدن بودم یک لحظه خودم را در صحن حضرت عباس (ع) دیدم و تنها جسمم در ماشین بود این هم یکی از عنایت های اهل بیت (ع) که البته اینگونه عنایت ها در زندگی ام بسیار زیاد است. عنوان کرده بودید که یک بار نقش تان در تعزیه را تنها یک شب تا صبح ...
توصیه سیدحسن نصرالله به سردار همدانی
بروی و کمک کنی! سردار قاسم سلیمانی هم گفته که شما برای این کارم مناسب هستید. از آنجایی که خودم هم انگیزه بالایی برای حضور در سوریه و دفاع از حرم های عمه سادات و حضرت رقیه (س) داشتم، بلافاصله جواب مثبت دادم. اصلاً نگفتم فکر می کنم بعد جواب می دهم همان جا جواب مثبت دادم ایشان هم با سردار سلیمانی تماس گرفتند و گفتند که فلانی موافق است. *زیارت عمه سادات در بدو ورود به دمشق ...
شاخص های اخلاقی در سیمای حسینی
...: آثار ندامت و پشیمانی در چهره ام نقش بست. آنگاه امام (ع) فرمود: سرزنشی بر تو نیست. خداوند تو را می بخشاید که مهربان ترین مهربانان است. آیا تو اهل شامی؟ گفتم: بلی، گفت: خداوند ما و تو را زنده نگه دارد. هر حاجت و نیازی داشتی با ما در میان بگذار، امیدوارم که به خواست خدا هرچه می خواهی به بهترین وجهی آن را بیابی. عصام گوید: زمین با تمام وسعتش بر من تنگ شد. دوست داشتم که مرا در خود فرو برد. در ...
اثبات وجود تاریخی حضرت رقیه (س)/ چگونگی شهادت غم انگیز حضرت رقیه بر اساس 3 منبع
؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد. بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از ...
بعد تو ضرب المثل شد دختران بابایی اند...
مزار کنونی حضرت رقیه بنت الحسین علیهماالسلام در شام، از اول مشهور بوده، گویا حضرت امام حسین علیه السلام نشانی را از خود در شام به یادگاری سپرده است، تا فردا کسانی پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت علیهم السلام و حوادث آن بپردازند، این دختر خردسال گواه بزرگی است بر اینکه در ضمن اسیران حتی دختران خردسال نیز بوده اند، ما ملتزم به این هستیم که بر دفن حضرت رقیه علیهاالسلام در این مکان شهرت قائم است، حضرت علیهاالسلام در این مکان جان سپرده و دفن شده است. ما به زیارتش شتافتیم، و باید احترام او را پاس داشت. ...
چشم ها شده پر اشک برای رقیه (س)
...> سر پدر مقابل و نظاره گر خدای رقیه سر مبارک بابا به نیزه ، دست کوته کودک اگرچه خم شده نیزه ، به انحنای رقیه پدر محاسن خونین ، خضاب از که خریدی؟ زخاک شسته پدر را ، ز گریه های رقیه پدر میانه راه از شتر ، فتادم و دشمن نوازشم نموده به سیلی مرا و عمه های رقیه هزار قصه غمگین ز غصه هاش بیان کرد و چشم ها شده پر اشک از ...
ازدواج زیر سن قانونی در آمریکا همچنان اتفاق می افتد!
داشت متوجه شد که پدرش درگیر سرطان ریه شده و پزشکان اعلام کرده بودند که وی فقط چند ماه زنده خواهد ماند. آنا پس از این تشخیص به سرعت بزرگ شد. آنا می گوید: من مجبور بودم برای پدرم غذا درست کنم و به او غذا بدهم و تمام نیازهای دیگرش را نیز برطرف کنم که این وظیفه سنگینی برای من در آن سن و سال بود. پدر آنا وقتی که او سیزده سال بیشتر نداشت، از دنیا رفت و مادرش به سرعت اسباب و وسایل خانه را جمع ...
اگر حسین بفهمد، دیگر نمی گذارد کار کنم
جهت که در جای امنی مستقر شده-، دست پسربچه ی دیگر را می کشد و می رود. پلیس میانسال به سمت پسربچه می رود و سوالاتی می پرسد. انگار که جواب صادقانه ی پسربچه با توضیحات پدر نخواند، با حالت تهدید سری تکان می دهد و می گوید: شب که برگردد، حالی اش می کنم.. پول ها را به مادرم می دهم تا برایمان غذا بخرد ترازوی وزن کشی را جلوی مقوایی که روی زمین قرار داده می گذارد. صندل چرمش را ...
نه تو هستی نه عمو و نه علی اکبر هست/ پس برای چه کسی شعر بخوانم بابا؟
برخی از مداحان کشور نیز آن ها را قرائت کرده اند را در ادامه می خوانیم. مجموعه خبرگزاری دانشجو از همه مخاطبین گرامی التماس دعای خیر دارند. دست بگذار به قلب نگرانم بابا تا که آرام شود روح و روانم بابا چند وقت است صدایم نزدی دختر من؟ چند وقت است نگفتم به تو "جانم بابا؟" نه تو هستی نه عمو و نه علی اکبر هست پس برای چه کسی شعر بخوانم بابا ...
می خواهم از اعتیاد پاک شوم تا دخترم را ببینم
. شاید می ترسند اسم یا عکس شان در روزنامه چاپ شود. اما وقتی سارا اسمی زاده به آنها می گوید که نگران نباشند و خانم خبرنگار فقط می خواهد تجربه و احساس تان را بپرسد، داوطلبانه به حرف می آیند. نسرین نخستین زنی است که می آید و کنارم می نشیند. به گفته خودش 10 سال معتاد بوده و 6 سال فقط شیشه مصرف می کرده. الان یک ماه و 11 روز می شود که پاک است. برایم می گوید: وقتی ناخواسته باردار شدم شب ها در این ...
بیوگرافی کامل شهدای کربلا
شوم و خاکسترم را به باد دهند باز هم دست از شما برنمی دارم و حال این که کشته شدن یکبار بیش نیست ولی کرامت آن بی نهایت است. سعید و زهیر روبروی امام(علیه السلام) ایستادند تا نماز امام(علیه السلام) تمام شود آنان به قدری تیرها را بجان خریدند که با سلام نماز امام(علیه السلام) هر دو به شهادت رسیدند.سعید گفت: اوفیت یابن رسول الله؟ وفا کردم؟ امام(علیه السلام) فرمود: نعم انت امامی فی الجنه بله تو در بهشت ...
آرام در رفتار، طوفانی در ورزش
...> فاش نیوز: مادر شما با وجود نبود برادر و پدرتان با رفتن شما به جبهه مخالفت نکرد؟ - من وقتی پدرم می خواست آخرین بار برود، خیلی به او اصرار کردم که مرا هم ببرد. پدرم چون برادرم هم نبود، به من گفت تو مرد خانه ای و باید در خانه بمانی! من می گفتم خب مادر بالای سر خانواده هست. آن موقع امضای پدر را می خواستند. مادرم خیلی جلوگیری نمی کرد. چون پیش از من برادر و پدر را راهی کرده بود، حال ما را درک ...
نزدیکترین راه به حضرت اباعبدلله(ع)...
از روایات نیز آمده است: حضرت سکینه(ع) در روز عاشورا به خواهر سه ساله ای (که به احتمال قوی همان رقیه (ع) باشد) گفت: بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود. امام حسین (ع) با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه (ع) صدا زد: بابا! مانعت نمی شوم. صبر کن تا تو را ببینم. امام حسین (ع) او را در آغوش گرفت و لب های خشکیده اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که: العطش العطش ...
90/ عبدولی ؛ کشاورز زاد ه ای روی سکوی المپیک
چند هفته ای با آنها هستم. همسرم راضی شده دوباره برگردم کشتی ... حرف هایش بوی صداقت و تازگی و سرزندگی می دهد . روستازاده ای که با دسترنج پدر کشاورزش تا سکوی المپیک پیش رفت. اگر مثل برخی ها کمی پیچ و خم داشت شاید وضع مالی بهتری می داشت اما همانند پدرش که وقت جمع آوری محصول کشاورزی ابتدا رو به آسمان می کند و خدا را شکر و سپاس می گوید، از زندگی راضی است. درود بر چنین جوانان پاک و صاف و قهرمانی که داریم . ...
گزارش کامل مرگ نوزاد 10 روزه در بیمارستان قدس/گلایه های یک پدر
ای که گریه کرد را ساکت کنیم. بعد از شش روز در تاریخ 30/6/95، شب هنگام حال فرزند ما بد شد و دوباره همان دکتر با وجدان و شریف دو ساعت برای بهبود حال او تلاش کرد؛ ولی این تلاش ها بی فایده بود و دکتر به ما گفت که حال فرزند ما خوب نیست و چند ساعت بعد پسر ما از دنیا رفت. پس از فوت فرزندم برای اینکه علت دقیق مرگ او را متوجه شویم و بدانیم در آن زمانی که همسرم از اتاق بیرون آمد چه اتفاقی افتاد ...
مظلومیت شهدای عاشورا با شهادت حضرت رقیه به اوج رسید
المَنشُورَات؟ یَا اَبَتَاه! مَن بَعدُکَ؟ وَا خَیبَتَاه مِن بَعدِکَ، وَا غُربَتَاه! یَا اَبَتَاه! لَیتَنِی لَکَ الفِدَاءُ! یَا اَبَتَاه! لَیتَنِی قَبلَ هَذَا الیَومِ عُمیَاءٌ! یَا اَبَتَاه! لَیتَنِی تَوَسَّدتُ التُّرَابِ وَ لا اَری شَیبَکَ مُخضَباً بِالدِّمَاءِ 22 (ای پدر! چه کسی صورتت را با خون سرت رنگین کرد؟ چه کسی رگ های گلویت را برید؟ چه کسی مرا در این خردسالی یتیم کرد؟ چه کسی ...
مرا چه به نشان فتح!
کردم و راه افتادم به سمت گیلان . بعد از چند روز سردار عبداللهی که در سال 68 فرمانده سپاه قدس گیلان بودند و هم اکنون معاون هماهنگ کننده ستادکل نیروهای مسلح هستند مرا دیدند و پرسیدند چه شد جلایی؟ گفتم: چرا از اول جزئیات را به من نگفتید؟ من باید شب می رفتم به سپاه تهران و خودم را معرفی می کردم و لباس فرم می گرفتم. من که اصلا ازجزئیات ماجرا خبر نداشتم . بعد با لبخندی ملیح گفتم آقا من از ...
حماسه سنگ ها/ آیین سنج زنی در عزای اباعبدالله(ع)
یاران حسین(ع) است. در این مراسم، گروهی به شکل نمادین با در دست داشتن چوب هایی که به آن ها سنگ یا سنج گفته می شود به حرکت درمی آیند و اشعار خاصی را با گویش محلی قرائت می کنند. عده ای در منشا این آیین معتقدند هنگامی که مرد نصرانی برای دفاع از پیکر بی جان سیدالشهدا به درون گودی قتلگاه دوید، سنگ را سلاح خود قرار داد و با آن بر یزیدیان حمله ور شد، بنابراین سنج زنی به عنوان دفاع ...
یک روز بودم یاس باغ آرزویت، حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را
...> بابا بیا که بغض مرا، وا نکرده است نه زخم تازیانه، نه حتی غروب ها دست تو را بهانه گرفته ست بغض من بابا ز راه می رسد آیا غروب ها؟ دست تو را بهانه گرفته که بشکفد بغضم میان دست تو تنها غروب ها بابا بیا کنار من و این پیاله آب که تشنه ایم هر دو تو را تا غروب ها از جاده ها بیایی و رفع عطش کنی از جاده ها بیایی ... اما غروب ها ...
اشعار ویژه محرم (4)
صحنه ها و پرده ها اشکست وخون دل تماشا کن چه رنگین سینه ما دارد حسین ساز عشقست وبه دل هر زخم پیکان زخمه ای گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار کاندر این گوشه عزای بی ریا دارد حسین بیتوته ...
حادثه ای بی مانند
پاسخ شمر گفت: ای کرّه شتر که تا چشم باز کرده ای پدری برای خود جز آن چهار پا که به عقب بول می کرد ندیده ای! با تو من سخنی ندارم، تو بیش از یک حیوان زبان بسته ای نیستی، به خدا سوگند گمان نمی کنم که از کتاب خدا دو آیه را درست و پابرجا بدانی و یا بخوانی، بشارت و نویدت بدهم به رسوایی روز قیامت و شکنجه های دردناکش. شمر در جواب گفت: خدا تو را و صاحبت را پس از یک ساعت دیگر ...
درد دارد زخم گوشم از گلویم بیشتر
...، با عمویم بیشتر بعد از آن روزی که من از قافله جا مانده ام عمه دقت می کند هر شب به مویم بیشتر از همان روز است که قطره به قطره جای آب لخته لخته می چکد خون از وضویم بیشتر عمه می داند ولیکن من نمی دانم چرا درد دارد زخم گوشم از گلویم بیشتر او گلی گم کرده دارد من پدر گم کرده ام من تو را از عمه جان باید بجویم بیشتر ...
ارسلان کاظمی:طرفدار سپاهان و تیم های اصفهانی هستم
نفرشان کنار هم در زمین قرار می گیرند رنج قد تیم پایین می آید. این دیگر به تشخیص مربی برمی گردد. گاهی تشخیص می دهد باید با سرعت بر قد و قواره تیم مقابل غلبه کند به همین دلیل چند کوچیک در زمین می گذارد. حتی به من گفته بود احتمال اینکه پست 5 هم از تو استفاده کنم هست چون تیم های آسیایی کوتاه هستند، حامد خیلی نمی تواند بیاید تا پشت سه امتیازی را پوشش بدهد به همین دلیل احتمال دارد از تو در پست 5 ...