سایر منابع:
سایر خبرها
روزمرگی های خواندنی زنی با شغل خاص
دیدن درد و خنده دختر معتادی که پدرش بعد از تحمل سال ها حبس به خاطر کشتن همسرش، از اعدام نجات پیدا می کند. گاهی سنگ صبور زن هایی می شود که مردهای شان را به جرم سرقت یا قتل گرفته اند، گاهی گوش شنوای زن هایی می شود که شوهرهای شان را به جرم خیانت کشته اند و حالا پشیمان شده اند. این اتاقک کوچک چوبی و آدم هایش دنیای رقیه صائبی را می سازد. آدم هایی که اغلب آنها به قول معروف به ته خط زندگی رسیده اند ...
برخی بازیگران حق دارند ازدواج نکنند
حس خوبی دارید؟ پدرم بی نظیر است و من به داشتنش افتخار می کنم. به نظرم آدم های شبیه پدرم این روزها خیلی کم شده اند. او باسواد و بشدت اهل مطالعه است و اطلاعات زیادی درباره موضوعات مختلف دارد. 72 ساله و پزشک است. عاشق کتاب است و کتابخانه بزرگی در خانه داریم. پدرم سالی که برای ورود به دانشگاه کنکور داد جزو افراد برتر بود. وقتی هم مدرک پزشکی خود را گرفت بسیار متعهد به حرفه اش ادامه داد. ...
به خانه دوست پسرم رفتم / آن شب چون خسته بودم هومن گمان می کرد که او را تحویل نمی گیرم
خالی کرده است، به خاطر همین او را از خانه ام بیرون کردم اما آرزو هر بار پشت در خانه من می آمد و التماس می کرد که به منزلم راهش بدهم، روز وقوع حادثه آرزو در منزل من بود و قبل از اینکه به خانه من بیاید با چند پسر قماربازی کرده بود، آرزو در تلفن همراهش صدای پسرهایی که با آنها قماربازی کرده بود برای من پخش کرد که همین موضوع باعث آغاز درگیری بین ما شد. وی ادامه داد: پس از اینکه جر و بحث ...
همسر شهید مدافع حرم عبدالله باقری می گوید: وقتی آقا عبدالله را در قبر گذاشتند از پیکرش عکس گرفتم واصلا ...
زینب 5 ساله به یادگار مانده است. شب شهادت همسرم، زینب تا صبح بی دلیل گریه می کرد آمادگی شنیدن خبری مثل خبر شهادت همسرتان در سوریه را داشتید؟ روزهای آخری که در سوریه بود، خواب می دیدم که برگشته و خیلی خوشحال بودم. چون با برادرش رفته بود، یکی دو روز آخر مامان خواب دیده بود که با آقا مجید برگشته اند و او دراز کشیده و در عالم خواب گفته بود که از آنجا تعریف کن که گفته ...
شهید زاده اکبر؛ عضو گروه تخریب سپاه / بار آخر آرزوی زیارت حضرت زینب(س) را داشت
تعبیر خوابش را شهادت همسرم تعبیر کرد و گفت این مرد در راه رسیدن به خدا شهید خواهد شد و پس آن ماجرا بود که ما ازدواج کردیم و وارد زندگی مشترکی شدیم که حاصل آن دو فرزند پسر و دختر بود. عضو گروه تخریب سپاه وی ادامه داد: شهید زاده اکبر در طول زندگی مشترکمان به علت شغلی که داشت عضو گروه های تخریب سپاه بود سفرهای زیادی می رفت و مأموریت های زیادی انجام می داد او در اعزامش به سوریه برای بار ...
نیم روز با مددکاران خط 123 اورژانس اجتماعی!
تابناک اصفهان: صدای ممتد زنگ تلفن، یک خش خش کوتاه و بعد زنی که با صدایی مضطرب و بریده بریده از آن طرف خط می گوید: الو، الو، دستم به دامنتون، تو رو خدا به دادم برسید. الان حدود 9ماهه که از همسرم جدا شده ام و از آن موقع پسر هفت ساله ام پیش پدرش زندگی می کند، اما امنیت جانی ندارد، پدرش به شیشه اعتیاد دارد، می ترسم عاقبت یک بلایی سر فرزندم بیاورد. این تنها بخشی از فریادهای زن جوانی است که هنوز پایت ...
خانوارهای ایرانی چطور پول خرج می کنند؟
بقیه زندگی مان هزینه ها آن قدر بالا رفته بود که دیگر نمی توانستم. کرکره این مغازه را کشیدیم. درآمد آنها از طریق فروش پوشاک زنانه و کار در سرویس مدارس به حدود ماهی 4 میلیون تومان می رسد. دختر 19 ساله ای که تنها فرزند آنها در خانه است، می گوید: امسال کنکور داشتم و نزدیک 5 میلیون خرج کلاس های من شد. آخرش هم هیچ. سراسری قبول نشدم و باید آزاد بخوانم. از پدر و مادرم خجالت می کشم. این همه ...
ارسال شوهر با 25 میلیون ریال!
پرداخت کند تا با مادر شوهرش آشتی کند! وارد اکانت مجازی که رمال اینترنتی برای ارتباط با مخاطبانش در کانال تلگرامی قرار داده است می شوم و به صفحه چت خصوصی اش می روم. سر صحبت را باز می کنم: عاشق دختری شده ام برای ازدواج، اما او علاقه ای به من ندارد چه کنم؟ آیا برای این که به من علاقه مند شود راهی هست؟ تا پیام مرا می بیند پاسخ می دهد: بله راه دارد و برای این کار باید دعای طلسم خوانده شود ...
ماجرای هولناک شاهرخ و سمیه تکرار شد
این زن که خودش هم با ضربات چاقوی قاتل زخمی شده بود به کارآگاهان گفت: هنگام ظهر وقتی وارد خانه شدم و به داخل آشپزخانه رفتم کسی از پشت سرم دهانم را بست و با چاقو ضربه ای به کمرم وارد آورد که زمین افتادم در حالی که نیمه بیهوش بودم خودم را به کوچه رساندم و همسایه ها را با خبر کردم بعد فهمیدم جوانی که خواستگار دختر 14 ساله ام بوده، زنم را هم قبل از من به خاطر مخالفت با این ازدواج کشته و بعد هم مرا موقع ...
همسرم برای رفتن من از زندگیش لحظه شماری می کند / او عاشق منشی شرکتش شده است
قطره های باران خیس شدم.داشتم به خود می لرزیدم اما با دیدن ناگهانی ابراهیم بارها لرزیدم در خود، در قلب و در ذهنم. نفهمیدم کی و چطور سلام دادم و شاخه گل سرخی را که برایم آورده بود در دست گرفتم. ای کاش زمان در همان لحظه می ایستاد و گل به دست در رؤیاهایم غرق می شدم. هرآن ممکن بود آشنایی من و او را در کنار ببیند اما برایم اهمیتی نداشت. ابراهیم آن روز گفت که از سالها پیش عاشق من بوده و به من پیشنهاد ازدواج ...
گلایه فرزند شهید مدافع حرم از مسئولان/نام پدرم گم شده است!
عازم سوریه است. پس از قطع تلفن خوشحال بود و می گفت: این بار به زیارت حرم حضرت زینب (س) خواهم رفت . به همراه پدرم به کاشمر رفتم تا از مادربزرگ و پدربزرگم خداحافظی کند. آخرین جملاتی که او بر زبان آورد این بود که پس از من، تو مرد خانه هستی و مراقب خواهر و مادرت باش. چند روز بعد از رفتن پدرم خواب دیدم که شخصی ابتدا پدرم و پس از آن، من را می کشد. طی تماس تلفنی خوابم را برایش تعریف ...
شهیدی که "بشارت شهادت" را از امام(ره) گرفت
ارشد داشتند اما گفته بود، من نمی خواهم همسرم دانشگاه رفته باشد. یک سال نامزد بودیم یک سال هم عقد بودیم و بعد از آن که درسش تمام شد، به مشهد آمد. هزینه مراسم عروسی را به خیریه انصارالحجه داد وی می افزاید: قبل از اینکه به ایران بیاید در نامه هایش همیشه می نوشت که من دوست ندارم عروسی مجلل بگیریم؛ دوست دارم یک عروسی ساده بگیریم؛ با اینکه پدر همسرم از وضعیت مالی خیلی خوبی برخوردار بودند اما ...
مشروح سومین مناظره انتخاباتی ترامپ و کلینتون؛
برود شما می توانید جنین را در نهمین ماه و حتی آخرین روز بارداری متلاشی کرده و از رحم بیرون بکشید و این قابل قبول نیست. هیلاری کلینتون: در اینگونه موارد این اتفاق رخ نمی دهد. استفاده از این نوع لحن وحشت آور به هیچ وجه خوشایند نیست. شما (خطاب به ترامپ) باید با تعدادی از زنانی که من دیده ام ملاقات کنید. زنانی که من در دوران زندگی خود می شناختم. این یکی از دشوارترین تصمیم هایی است که یک زن و ...
صحنه تکان دهنده ای که دختر 4 ساله از پدرش دید +عکس
چاقوی آشپزخانه به شکم مادرم زد. وقتی نوبت دفاع به متهم رسید منکر قتل همسرش شد و گفت: دخترم 4ساله بود که مادرش را از دست داد. او در این چهار سال با خانواده مادری اش زندگی می کند و تحت تاثیر حرف های آنها قرار گرفته و این صحبت ها را مطرح می کند. باور کنید من همسرم را نکشتم. وی ادامه داد: من به خاطر مشکلات شغلی ام ناچار شده بوم سند ماشینم را به نام برادرم بزنم. وقتی همسرم متوجه این ماجرا شد ...
اعتراف تلخ زن جوان در کلانتری / برای تامین هزینه های زندگی مجبور به این کار شدم
به گزارش سرویس حوادث"جام نیوز" ، برای یک زن خانه دار خیلی سخت است که روزی از طرف خانواده اش مورد حمایت مالی قرار نگیرد و تک و تنها در این دنیای پرفراز و نشیب بخواهد مخارج زندگی و همسر معتادش را تامین کند و ... زن 31 ساله در حالی که دستانش می لرزید و آشفتگی سراسر وجودش را فراگرفته بود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد گفت: در این مدت 11 سال زندگی مشترک هیچگاه آسایش و ...
کار غیر انسانی و زننده پسر جوان با زن برادرش/ با اصرار برادرم به خانه اش رفتم
جوان به دست فرد یا افرادی ناشناس وجود داشت، قاضی احمدی نژاد دستور داد جسد را برای بررسی دقیق و علت اصلی مرگ، به پزشکی قانونی منتقل شود. شوهر متوفی که نشانه های استرس در چهره اش نمایان بود، در حضور مقام قضایی ادعا کرد: حوالی ساعت9 صبح بود که با خانه تماس گرفتم، اما کسی تلفن را پاسخ نداد تا اینکه بعد از چند مرتبه تماس گرفتن، پسر سه ساله ام گوشی را جواب داد و در حالی که گریه امانش نمی داد ...
تاریخ تئاتر زیر چکمه های کودتا
طالقانی است واقع بود. شب 28 مرداد در خیابان تعدادی جیپ از جلوی ما رد شدند که یک عده چاقو به دست در آنها ایستاده علیه مصدق شعار می دادند. آدم های زمختی که هیبت و لباس تن شان عجیب با آنچه صبح روز قبل دیده بودم تضاد داشت. این دو تابلو از 27 مرداد تا امروز در ذهنم مانده. پس منزل خانواده پدری به مراکز تئاتری نزدیک تر بود. بله؛ آن دوران ما به تماشای نمایش نمی رفتیم. خواهرم و همسرش ...
موتورش را فروخت تا به سوریه برود!/مدافع حرمی که به زور کچل شد
دسته شهید باقری بود. آقا عبدالله یک لوله پلاستیکی داشت که وقتی بچه ها شلوغ می کردند یا به شوخی به حرفش گوش نمی دادند، از روی مزاح بچه ها رو می زد که این کار برای بچه ها، تفریح شده بود. مسعود هم چون زبر و زرنگ بود، کنار دست شهید باقری ایستاده و به او، تو این کار کمک می کرد. بعد از یکی دو روز، شهید باقری تصمیم گرفت موهای سرش را کچل کند. از طرفی بقیه بچه های دسته هم به خاطر علاقه ای که به شهید باقری ...
زخم افیون و داغ فقر بر تن حاشیه نشینان مشهد
خیلی هم به کارشان نمی آید. 4 فرزند دارد که یکی از آنان ازدواج کرده، دو نفر در عقد هستند و آخری هنوز محصل است. پیرمرد همین روز ها باید در بیمارستان بستری شود، اما خیالش راحت نیست، چرا که از پس هزینه خرید جهیزیه برای دختر عقد کرده اش برنمی آید و به قول همسرش این موضوع زندگی دخترک را به هم ریخته است، بنیاد شهید هم وامی برای حل مشکل دخترک پرداخت نمی کند. به علاوه اجاره خانه 200 هزار تومانی ...
شلیک پسر جوان در توهم “شیشه”ای
.... به همین خاطر در را باز نکردیم و او پس از تهدید و ناسزاگویی، برگشت. شب پسرم به خانه آمد و چون خسته بود، به او حرفی نزدیم. تا اینکه نیمه های شب زنگ خانه چند بار به صدا درآمد که پسرم محسن در را باز کرد اما لحظاتی بعد شیشه های در خانه شکست. من پشت در بودم که شاهین با لگد به در کوبید. محسن در حالی که تیر خورده بود با عصبانیت وارد شد و گفت: در را ببندید. بعد هم به پسرم شلیک کرد. این اتفاق ...
پسرما رجزخوان به دل دشمن زد و شهید شد
برداشتم که بروم داخل سقر و کار را تمام کنم که یکدفعه حسن نارنجک ها را از من گرفت و گفت اگر کسی هم بخواهد برود آن من هستم تو زن و بچه داری. حسن رجز خوان به دل دشمن زد و با فریاد یا ابوالفضل العباس(ع) رفت داخل. قبل از انفجار اول صدای یک رگبار بلند شد و بعد صدای انفجار نارنجک. برای لحظه ای سکوت حاکم شد. بعد صدای ناله تکفیری ها بلند شد. حسن زخمی شده بود و به هوش بود. با کمک بچه ها آوردیمش عقب. قطع نخاع شده بود اما ساعاتی بعد از مجروحیت در 19 اردیبهشت ماه سال 1393 ساعت 9 صبح روز جمعه پر کشید و آسمانی شد. ...
شبکه های اجتماعی باعث توسعه انحرافات جنسی شده اند
شود که مخاطب فرصت داشته باشد نظر خود را بیان کند به عنوان مثال می گوید سیگار مضر است و فرصت به من داده می شود که بگویم نه! پدر بزرگ من 90 سال سن داشت و سیگار می کشید و بسیار هم سر حال بود و بعد از آن جواب داده شود که بسیاری از جوانان هستند که در سن 30 یا 40 سالگی به خاطر سیگار چه مریضیهایی گرفته اند، اگر این اتفاق روی ندهد، باور من تغییر نمی کند و زمانیکه باور من تغییر کرد در نتیجه رفتار من تغییر ...
اگر هر ایرانی یک آجر هدیه دهد
سال پیش بود. هنوز لحظاتی به تحویل سال نو باقی مانده بود که تلفن منزل ما به صدا درمی آید، خبر مثل شراره آتش بر جانم نشست. وقتی گوشی تلفن را گذاشتم، سال نو تحویل شد. پسرم و عروسم را از دست داده بودم. به این فکر می کردم که قرار بود عصای زندگی و پیری من باشد، اما فرزندم در سن بیست و چهار سالگی طی حادثه ای در جاده شمال جان به جان آفرین تسلیم کرد. قرار بود مراسم عروسی پسرم و همسرش را چند وقت بعد برگزار ...
بهشت تلفن ندارد،من با بابا حرف بزنم؟ +عکس
: آخرین مرتبه ای که با شما یا بچه ها صحبت کرد را به خاطر دارید؟ سه شب قبل از این که به شهادت برسد، تماس گرفت. محدثه گوشی تلفن را برداشت و صحبت کرد و بعد از آن با زینب حرف زد که زینب گفت: بابا زود بیا، همین الان بیا که آقا عبدالله گفته بود: 10 تای دیگر می آیم که 10 روز دیگر همان روز خاکسپاری اش بود. بعد از آن با من صحبت کرد، هر دفعه بیشتر از دو الی سه دقیقه حرف نمی زد، ولی این بار خیلی طولانی ...
خانواه ای که تولد و شفای فرزندانشان را از سالار شهیدان و علی اصغر(ع) دارند
که بانوی عزادار حسین(ع) می گفت حاجت ها از خاندان اهل بیت گرفته که ازجمله آن ها فرزندشان هستند و هر دو را در چهارم ماه مبارک رمضان در سال های متفاوت از خداوند گرفته است. او که هر دو فرزندش را با نام آقا صدا میزند، می گوید: پسر بزرگم آقا محمدرضا که نه سال دارد، را بعد از هفت سال نذرها و نیاز و گرفتن چند سال در یک شب مراسم شیرخوارگان در منزلم خانه به ما عطا کرد و پسر دیگرم آقا محمدطه را نیز ...
مادر شهید راوک: وای به لحظه ای که روضه علی اکبر(ع) می خوانند/ نحوه شهادت فرزندم را در خواب دیدم
به ایران آمدیم و در خیابان مولوی ساکن شدیم. "علا" سال 1345 در کربلا به دنیا آمده بود و 5 ساله بود که ما به ایران آمدیم . "علا" فرزند اول من بود و خدا بعد از او به ما 5 فرزند دیگر نیز عطا کرد. کلاس سوم راهنمایی بود که قصدش را برای رفتن به جبهه مطرح کرد. من مخالفت کردم. سنش کم بود. 15 سال بیشتر نداشت و در کلاس سوم راهنمایی درس می خواند؛ اما چیزی گفت که دیگر نتوانستم جوابش را ...
برای فرزندخواندگی با ما تماس بگیرید
...> مهتاب اکنون 28 سال دارد و صاحب یک فرزند است. دختری را می گویم که فرزندخوانده زوجی است که بعد از کلی دوا و دکتر متوجه شده اند که بچه دار نمی شوند. مادرخوانده او عنوان می کند: من و همسرم به توصیه یکی از دوستان در سال 68 با بنیاد خیریه زینب کبری آشنا شدیم و دختر دو سال و سه ماهه ای را به فرزندخواندگی قبول کردیم. از او می پرسم که آیا اطرافیانتان در جریان این موضوع هستند که می گوید: همه می دانند که ما ...
استقرار تشیع امامی در مازندران غربی در قرن نهم هجری
پدر را به درون قلعه بیاورد! ملک کاوس نعش پدر را در بیرون قلعه غسل داد و به قریه هزار خال به مشهد مبارک امام زاده های عظام امامزاده طاهر و امام زاده محمد دفن کرد و بازگشت و به نور رفت و مردم رستمدار دور او جمع گشتند و قایم مقام پدر او را دانستند. چون ملک مظفر برادر کوچکتر بود و مردم رستمدار بعد از بیعت با ملک کاوس او را مرد بی رحمی یافتند بیعت با کاوس را شکسته با برادرش ملک اسکندر بیعت کردند و فیما ...
هر کدام از اعمال صورت های مثالی دارد - حرکت در مقام استکمال
خود شما باشد در پایان پدرم نگرفت. من غیض کردم که ای بابا چرا نمی گیرد. وقتی این زن با ناراحتی رفت، من به پدرم پرخاش کردم که چرا نگرفتی؟ پدرم به من گفت: نمی گیرم. گفتم: من هم از فردا صبح به صبح در مغازه ی مردم نمی روم پول بگیرم، خودت برو بگیر. گفت: خیلی خب اگر نمی روی خودم می روم. بعد از ساعتی من را صدا زد، گفت: پسرم بیا آمدم. گفت: الآن در نجف چه کسانی هستند؟ اسم ها را شنیده بود. گفتم ...
واقعه عاشورا الگوی زندگی ما شد
...، برنگشتم نگاهش کنم مبادا چشم ام به چشم اش بیفتد و عاطفه اجازه ندهد به سوریه بروم . چگونگی زمان شهادت آقای بیات درباره رفتن پسرش به سوریه تا زمانی که خبر شهادتش را آوردند می گوید: بعد از آنکه رفت با او تلفنی در تماس بودم و دائما به او می گفتم مراقب باشد. او هم به من می گفت مواظبم و خیالت راحت. من فکر نمی کردم در این سن و سال اینقدر پست مهمی داشته باشد. به من گفتند جانشین ...