سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی از تجربه طرد و تنهایی در بیماران مبتلا به ام اس
حدی بد بود که فرماندمون اومد و گفت چی شده سعید، ترسیدی؟ به شوخی گفتم نه قربان، این تفنگه از من ترسیده و داره می لرزه ولی واقعا همه چی رو دوتا می دیدم... . سعید می گوید، اولین نشانه های بیماری در همان دوران سربازی آغاز شده است. بعد از آموزشی که پخشمون کردن تو یگان، یه روز صبح متوجه شدم پام دچار بی حسی شده، جوری که دنبال خودم می کشوندمش. رفتم بهداری یگان محل خدمتم و یه نامه گرفتم برای ...
پایان بررسی صلاحیت فخرالدین دانش آشتیانی، سید رضا صالحی امیری و سلطانی فر/ مجلس بهانه را از دولت گرفت/ ...
معرفی می کنند اما در ایران آقای سلطانی فر معرفی می شوند که در کارنامه ایشان فقط دو سال فعالیت در سازمان تربیت بدنی مشاهده می شود، آیا این شاسیته سالاری است؟ ** چند سال است که قانون ورزش باید به اینجا می آمد و این وزیر بدون قانون چه کند؟ محمود شکری در مخالفت با سلطانی فر وزیر پیشنهادی ورزش و جوانان ** اگر امروز استکبار جهانی نمی توانند اسیبی به کشور وارد کنند به جهت ...
مواظب باش! اینجا منطقه جنگی است
های او بدنم می لرزید. گفتم: دایی این حرف ها رو نزن. من باید برم. اگه من نرم، پس کی بره؟ بچّه های دایی ام بیمار بودند. دایی گفت: اگه می خواهی کمک کنی، به بچّه های من کمک کن. گفتم: بچّه های تو این جامعه همه چی دارن. اگه خون نداشتن، تو بهشون خون می دی، ولی اون که تو جبهه است، کسی رو نداره بهش کمک کنه. پدرم می دانست که وقتی می گویم می خواهم بروم، می روم. تنها ...
باید از اقامه عزا به اقامه حق رسید
...، اصحابو صدا کردی عاشق بودی و شور عاشورا به پا کردی عاشورای رویایی، رویای تماشایی ظهری که زبون زد شد تو عالم به زیبایی بنازم وهب و ام وهب رو بنازم همه مردی و ادب رو یه زن با سر بچش توی میدون فراری میده یل های عرب رو بعد شما در این کار که نگاه می کنید هم عاطفه است، هم شور است، هم حماسه هست. هم انقلاب اسلامی است. ظرافت مورد توجه قرار گرفته. یا ...
داریم بر لبه تیغ راه می رویم! / گفت وگو با محمد عزیزی از نویسندگی تا شاعری
بوی اجتماعی و سیاسی داشت چون من یک آدم آرمان گرایی بودم و در حد توان خودم بر علیه ستم گری های روزگار گذشته مبارزه کردم. من بابت فعالیت های ادبیاتی ام دستگیر و شکنجه هم شدم اما دست از نوشتن بر نداشتم و از آرمان های انسان دوستانه و عدالت طلبانه ذهنم دور نشدم. علت تأخیر 20 ساله برای انتشار اولین مجموعه شعرتان چه بود؟ شاید امکان پیدا کردن یک ناشر خوب نداشتم و شاید تحولات شتاب ناک ...
تنها یک روز برای ثبت نام لاتاری آمریکا!
نه انگیزه ای برای تلاش بلکه باید برای رسیدن به آن تنها سال به سال نشست و به امید برنده شدن در بلیت بخت آزمایی گرین کارت آمریکا منتظر ماند. تا جایی که مریم 25 ساله درباره رؤیای رفتنش به آمریکا این طور می گوید من امسال نه خودم که بابا رو هم راضی کردم تا خانوادگی ثبت نام کنیم، یکی از آشناهای ما چند سال پیش لاتاری برنده شد الآن چند سال رفته راضیه. اینجا شاید با دیپلم نشه کاری انجام داد ولی آمریکا ...
بگذارید خانم ها بیایند، ورزشگاه ها آرام می گیرند
...، حمایتم کردند. من ناصر حجازی را خیلی دوست داشتم و آتیلا من را می شناسد. برای اینکه برای استقلالی ها کری بخوانم همه بازی ها را به دقت می بینم. اگر جایی باشم و پنج دقیقه اول بازی را از دست بدهم، حتما آن پنج دقیقه را دانلود می کنم و می بینم. نمی شود تو کُری بخوانی فلان بازیکن خوب نیست و بد نیست گل بزند، بعد آمار دربیاورند که 90 تا گل داشته. باید با اطلاعات کری خواند. خون دماغ در دمای ...
مقابل بچه ها تمام قد می ایستاد
نشست و برخاست جذب سلوک او می شدند. شهید صدر را چند مرحله دستگیر کردند. بعد از یکی از این دستگیری ها که آزاد شد از او درباره ی اتفاقاتی که موقع دستگیری برایش افتاد سؤال کردم. گفت مرا پیش فاضل البراک از مسئولان سرویس اطلاعات عراق در بغداد بردند. در اتاق او و پشت سرش کتابخانه ای بود. او به من گفت کتاب های فلسفتنا و اقتصادنا ی تو در کتابخانه ی من هست و من تو را به عنوان شخصیتی فوق العاده و دانشمند می ...
ارائه گزارش قالیباف درباره عملکرد املاک شهرداری تهران
سازمان بازرسی در این مراحل اسناد محرمانه، غیر قابل انتشار و غیر قابل تصمیم گیری است چون هنوز به نتیجه نرسیده است. بعد در کمیسیون تنقیح سه راه پیش رو است؛ یا پیشنهاداتی برای شهرداری دارد که باید این اصلاحات را انجام دهید. پرونده پیش ما می آید و ما اصلاحات انجام می دهیم و آنها پیگیری می کنند. اگر تخلفی انجام شده باشد ارجاع می شود به هیات رسیدگی به تخلفات که یک سطح در شهرداری و یک سطح در نهاد ریاست جمهوری است. اگر هم بازرسی به این نتیجه برسد جرمی اتفاق افتاده است مستقیم به دادسرا ارجاع می دهد و سپس پیگیری می کند. ...
گاهی لازمه تنها بمونی
اول کمی جا خوردم و به رسم زمونه و آدم های بی وفای امروزی بد و بیراه گفتم! اما بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که اون قدرها هم بد نشد. اول به خودم می گفتم من که مشکلی ندارم فقط می خوام کسی همراهم باشه تنها نباشم، اما خودم می دونستم که اینا همش بهانه است! وقتی به ناچار تنها موندم انگار دیگه باید واقعا کاری می کردم. شروع کردم به فکر کردن این که خیلی افراد دیگه با شرایط من همین کار رو بدون هیچ مشکلی ...
سیچلو: انتخابم ایران است/توضیح درباره خالکوبی ها
نوجوانی و جوانی سرمربی آن ها بودم و 6 سال با من کار کرده بودند. تقریبا رفتنم به تیم ملی آرژانتین قطعی بود تا حدی که خانواده ام از ایتالیا به آرژانتین رفته بودند. در خلال این مذاکراتی که با ولاسکو داشتم، فدراسیون والیبال قطر به من پیشنهاد کرد که سرمربی تیم ملی این کشور شوم. پیشنهادی با مدت زمان مربی گری بیشتر و همچنین با پول بیشتر. چند روز به این پیشنهاد فکر کردم و آن را با ولاسکو نیز مطرح کردم ...
الفبای تنبیه در مدارس کشور
کنم عصبانیتم را به صورت خام بیرون نریزم یعنی بی مقدمه داد و فریاد نکنم یا به تنبیه بدنی و فحاشی رو نیاورم بلکه به جایش درباره علت عصبانیتم حرف بزنم. این باعث می شود دانش آموز مورد نظر بفهمد که من به چه دلیل عصبانی هستم و بقیه بچه ها هم بدانند من از چه چیزهایی عصبانی می شوم و آن را انجام ندهند. بنابراین من تا به حال تنبیه بدنی به شکل زد و خورد و فحاشی نداشته ام، اما چند بار دانش آموز را از ...
دیگران خوردند و ما مردیم
.... خلاصه تعدادی معلوم الحال، حال را می گیرند و از این جعبه عطاری هر تحفه ای می خواهند بیرون می آورند و تا بخواهی گندش را در می آورند. اصلا معلوم نشد اینهمه حرف، تو کت کی رفت. نه از آتیش جهنم ترسیدند ، نه از آه و نفرین جمع و نه از پلیسی که به هر چیزی هست، حواسش جمع. اصلا پلیس مگه چند سر داره اونهم با این همه سودا؟ همین که فاجعه آب بازی رو در نطفه خفه کرد و سه سوته نطق کلیپ هپی رو کور ...
شاه گفت یک عده کمونیست در کیهان جمع شده اند
بود و یک زیرزمین که محل عکاسی و لابراتوار روزنامه بود و دستگاه حروفچینی سربی که به آن انترتایپ می گفتند آنجا قرار داشت. من ابتدا رفتم پیش منشی سردبیر خودم را معرفی کردم، گفت فکر می کردیم یک آدم مسنی باشید، بعد هم که رفتم پیش فرامرزی از پشت شیشه عینک نگاه کرد و گفت خودت این مطالب را می نویسی، گفتم بله، گفت دیگر چی بلدی بنویسی، گفتم بالاخره یک چیزهایی می نویسیم، گفت گزارش هم بلدی بنویسی؟ گفتم بله ...
نگاه خدا را در هر قسمت از زندگی مان می بینم
...> هیچ وقت از کما خارج نشد فقط بعد از سه ماه توانست بدون اکسیژن نفس بکشد. آقا سید را به بخش منتقل کردند و پزشک ها گفتند این حالت باقی مانده و باید معجزه ای رخ دهد تا از کما خارج شود. گفتند هم در بیمارستان و هم در خانه می توانید از آقا سید نگهداری کنید. می گفتند در بیمارستان به دلیل عفونت شاید چند ماه بیشتر زنده نماند و در منزل شاید بیشتر زنده بماند. هیچ کس فکر هشت سال را نمی کرد. فکر می کردند ...
از بی مهری مسئولین تا فرستادن20مقاله به کنفرانس های داخلی و خارجی
بین المللی دانشگاه های لهستان، سنگاپور،کالیفرنیای امریکا،استانبول ترکیه که مدارک هایش وجود دارد که برایم فرستاده شده است. 2 کتاب چاپ کرده ام با عنوان مدیریت بازاریابی و مدیریت ارتباط بامشتری و چند کتاب دیگر هم در دست تالیف است که دارم آماده می کنم برای گرفتن مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. عمده دغدغه ی بنده از بابت عدم همکاری مسئولین است که هیچ گونه حمایت و پشتیبانی تا به امروز ...
“یکتا” اشک شبنم قلی خانی را درآورد + تصاویر
در ذهنم پروراندم و به او فکر کردم همه اینها باعث شد تا یکتا از تمامی کاراکترهایی که تا به حال بازی کرده ام، باورپذیرتر درآید. از طرفی در این مدت تجربه های زندگی نیز یک بازیگر را پخته تر می کند که در نقش هایش پیاده کند. مادر شدن شما نیز در شکل گیری این اتفاق موثر بوده است؟ اتفاقا چند روز پیش به خواهرم گفتم شاید اگر الان طعم مادر شدن را نچشیده بودم نمی توانستم به این راحتی با ...
رونمایی از اثر عاشورایی و بی نظیر استاد حسن روح الامین؛ عرش بر زمین افتاد
مراسم رونمایی گفت: یادم هست سال 81 در برنامه ای، جوان مأخوذ به حیا و خنده رویی به من نزدیک شد و گفت کارهای مرا تماشا می کنی؟ حسن آقا کارها را طوری ست کرده بود که مرا شوکه می کرد. دست آخر به او گفتم: کارت درست است، به راهت ادامه بده . کارهای روح الامین با شعور و عشق به ثمر نشسته است. آریا عظیمی نژاد در این برنامه گفت: زخم عاشورا التیام نمی یابد. این زخم در روح هنرمندانی مثل روح الامین وجود دارد. وی ...
همسرم اصلاً غیرت نداشت / او مرا به کارهای کثیفی وادار می کرد
می کند و ادامه می دهد: آزاد که می شدم، همیشه دنبال موادی بودم که نشئگی ام را بیشتر کند. با خودم می گفتم من که دارم پول خرج می کنم، حداقل چیزی بخرم که بیشتر نشئه ام کند. بیشترین ماده ای که مصرف کردم، هروئین بود. چند روزی هم کراک زدم. اما گفتند بدنت کرم می گذارد، برای همین گذاشتم کنار و بی خیالش شدم. بعد دوباره رفتم سراغ هروئین. ولی دیگر از وضعیتی که برای خودم درست کرده بودم، حسابی خسته شده بودم. من ...
بریر بن خضیر؛ روشنگری در کربلا
چند می اندیشم، هیچ تدبیری نمی بینم. در خاطر من می آید که بروم و عمر سعد را ببینم و او را نصیحتی بکنم. امام اجازه داد و بریر نزد عمر بن سعد رفت و به چادرش وارد شد و بدون آن که سلام کند، نشست. عمر خشمگین شد و گفت: ای برادر همدانی چه چیز تو را از سلام کردن بر من باز داشت؟ آیا مسلمان نیستم و خدا و رسولش را نمی شناسم و به حق گواهی نمی دهم؟ بریر گفت: اگر آن طور که تو می گویی خدا و پیغمبرشناس بودی، عازم ...
این زن، مشهور ترین زن قمی است (+عکس و فیلم)
. الان خدارو شکر جا افتادم وبرخوردا خیلی خوبه و مدتیه که کامنتا از تو ابروی قمیا رو بردی به وااای عاشقتم انقدر که تو بااستعدادی تغییر کرده. هرچند هنوز کسی منو نمیشناسه به اون صورت س- چرا لهجه قمی؟ چون لهجه قمی بلدم فقط (می خندد) س- آیا واقعا لهجه قمی با اینگونه الفاظ همراه است؟ کاراکتر کوزکو ادم جالبی نیس، بددهنه، حسوده، از خود راضیه، کوزکو اینه تمام نمای اخلاقیات بد ...
از برپایی جشن تولد برای پسر شاه تا شهادت در راه حضرت امام(ره)
به نفع او شعار دادند؛ اما سردمدار همه اینها، طیب بود. چند ساعت بعد از دستگیری ما، طیب حاج رضایی رو کت بسته آوردند و تو بند ما انداختن. وقتی ما رو به زندان باغشاه بردند، طیب هم همراهمون بود. من باهاش کاری نداشتم؛ چون همیشه دور و برش یک مشت چاقوکش بود. خودش هم از بزن بهادرها و لات های تهران بود و طرفدار شاه؛ جوری که وقتی فرح پهلوی بچه دار شد و پسر اولش ، رضا پهلوی را به دنیا آورد، طیب ...
شادترین قبرستان جهان آماده ست تا شما را بخنداند!+تصاویر
زندگی بعد از مرگ رو حیاتی جاویدان و پر از شادی می دونه، بنابراین این واقعیت رو می پذیرن و خیلی سختش نمیگیرن. البته این به معنی سوگواری نکردن نیست، سوگواری می کنن، اما به روش خودشون. ریشه این ماجرا اما به سال 1935 بر میگرده، زمانی که " استن لون پاتراس " نجار روستا، وظیفه ساختن صلیب از چوب بلوط و نقاشی کردن اون رو داشته. رسم اینطوری بوده که بعد از سوگواری سه روزه، محلی ها تو کافه جمع میشدن و خاطرات ...
هدف از استیضاح وزیر علوم حذف فرهادی نیست/ هیچ سازوکاری برای نظارت بر دانشگاه آزاد وجود ندارد
را هم دنبال خودش می کشد واقعا این طور شد؟ ما که اصلا در یک برهه ای از زمان تربیت معلم را منحل کردیم. پس از آن با فشار مجلس موجب شد دو مرتبه دانشگاه فرهنگیان راه اندازی شد. فشار مجلس آمدند دو مرتبه به اینجا رسید که دانشگاه فرهنگیان، ما انتظار داریم که نخبگان وارد دانشگاه فرهنگیان شوند من خودم اول انقلاب، سال 60 در تربیت معلم تدریس می کردم و جزو هیئت گزینش اساتید هم بودم با این که سنم هم ...
حرفهای خودمونی/شهرضا درسوگ سیدالشهدا
ببرند خب اومدیم و یکی نداشته باشه نتونه بخره اونم تو این گرونی و وضعیت بد مالی باور کنید همین چند روز قبل شنیدم نرخ گاز و تلفن بالا رفته اینا گرون میشه از اون طرف اعتبارات و تسهیلات اشتغال زایی 50 درصد کاهش پیدا کرده اونم با این همه جوون بیکار و تو شرایطی که اونقدر مهاجرت به شهرضا بالاست که به قول رییس اداره کار تبدیل به معضل شده ، دایجونی درحالی اینا رو می گفت که کم کم رنگش از زردی به قرمزی می ...
با مطالعه "11 فناوری های نوین آینده” با ما باشید
باتری اضافه و شارژر بخرید. راستش را بخواهید رسیدن به این تکنولوژی خواب و خیال نیست و چه بسا 20 سال بعد شاهد وقوع همین اتفاق ها باشیم. همین الان هم یک سری شارژر برای بعضی از وسایل الکترونیکی ساخته شده است که ثابت می کند الکتریسته بی سیم جوک نیست. تعدادی از شرکت ها هم در حال رقابت برای ساخت دستگاهی (هاب وایرلس) هستند که الکتریسته را به تمام وسایل برقی خانه برساند. ایده ساخت چنین ...
روزی که حاج قاسم اشکم را درآورد
سوار ماشین شدم و به خودم اومدم دیدم که توی راه "سردشت" یم. در آن ماموریت حاج قاسم و حاج رسول با هم شهید شدند و بعد از شهادتشون از برادر عزیز حاج مجید مطیعیان فرمانده گردان راجع به موضوع و اینکه من تا به این ماموریت بیام حاج قاسم کلی اشک منو درآورد، پرسیدم. حاج مجید گفت: در جریان هستم چون من اسامی رو حین رانندگی نوشته بودم خیلی بدخط شده بود خصوصا فامیلی تو رو آن خدا بیامرز اصلا نتونسته بود بخونه و با ...
چو مرغ شب خواندی و رفتی
؛ گفت بنویس. چندین صفحه نوشتم. سریع خواند و گفت: - اون صندلی در گوشه تحریریه را می بینی؟ اون صندلی جای توست؛ برو اونجا بنشین. جای خوبی آمدی؛ مواظب باش وسوسه ات نکنند، ول کنی بری! سال 1375، 15 روزی می شد، حسین شریعتمداری آمده بود کیهان. به شریعتمداری گفتم، می خواهم از کیهان بروم. گفت از کیهان خسته شدی یا از من؟ گفتم از هر دو و از کیهان آمدم بیرون. دست های محمد دهقانی می لرزید ...
وقتی از یک موجود زنده تجلیل می شود!
، هنوز هم یادم نیست. فقط کسانی را که آمدند، بعد از آن، گیتا و علی برایم تعریف کردند. روزهای سختی بود. امّا خودم نمی ترسیدم. نه اینکه نترسم. حال و احوالم طوری بود که حتی فکر کردن را از من گرفته بود. تنها یک صحنه از این دیدارها را به یاد دارم: توی سالن خانه مان ایستاده بودم، مثل یک مجسمه استخوانی. روبه رویم آینه ای و گیتا در کنارم ایستاده بود. او هم شانه به شانه من ایستاد. خوب به یاد دارم ...
بگومگوهای قالیباف و جناح های سیاسی شورا درباره یاشار سلطانی
روز پیش از این ماجرا به اتاقم آمد و من را هشیار کرد. روز عید غدیر که مردم به خانه مان می آمدند همسرم که سادات است گفت بیا سند خانه را بگذاریم و او را بیرون بیاوریم. آبروی من ریخته، این آب رو بود که رفت، آب جو نبود. به پدر یاشار گفتم پسرت 30 روز زندان است من 4 سال زندانی بودم در زندانهایی که مادرم نمی دانست کجاست. پریشب در اینستاگرام پیام مردم را به دادستان نشان دادم و گفتم این موضوع تمام نمیشود ...