سایر منابع:
سایر خبرها
زنی که دو فرزند و شوهرش را کشت از جزئیات حادثه گفت
پایین پرت کنم. ناگهان عابری که از آنجا می گذشت با دیدن من گفت اگر خودت را بیندازی فقط دست و پایت می شکند ولی نمی میری. با شنیدن این حرف از تصمیمم منصرف شدم و به سالن برگشتم و روی مبل نشستم و همسایه ها پس از شکستن در وارد خانه شدند. زن جوان ادامه داد: 17 ساله که بودم در راه مدرسه با همسرم آشنا شدم. دوستی ما با مخالفت خانواده ام به ازدواج همراه شد. من قبل از ازدواج دارو مصرف می کردم. آن موقع ...
بازخوانی گفت و گوی قدیمی با مرحوم پورحیدری
. *در آن مقطع شما هم ملی پوش شدید؟ اگر درست بگویم سال 48 یا 49 بود که به تیم ملی دعوت شدم. برادران بیاتی، مربی تیم ملی بودند و من هم 25 یا 26 ساله بودم. تیم ملی هم آن موقع برای خودش کیا و بیایی داشت و بردهای شیرینی به دست می آورد و فوتبال ایران در واقع ابرقدرت فوتبال آسیا بود. اما قبل از اینکه درباره تیم ملی صحبت کنم خاطره ای به یادم آمد که دوست دارم برایتان تعریف کنم. مرحوم ...
زورگیری تحت عنوان مأمور پلیس از مردم
عکس چهره نگاری شده دو مأمور پلیس را به دست آوردند. درحالی که تحقیقات برای بازداشت دو مأمور قلابی ادامه داشت، یک شهروند دیگر نیز به مأموران مراجعه کرد و این بار او مدعی شد 25 میلیون تومان از پول هایش را به سرقت برده اند. او گفت: دو نفر در خیابان جلویم گرفتند و مرا به زور سوار ماشین کردند اول فکر کردم مأمور هستند اما وقتی گفتند باید 25 میلیون تومان به آنها بدهم تا آزادم کنند، فهمیدم زورگیر ...
بچه دار نشدم چون همسرم بیمار مجازی است
زندگی مشترکش برای همیشه دست بکشد. این زوج جوان در مقابل قاضی Judge عموزادی، رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده تهران نشسته و پرونده طلاق جدیدی را پیش روی این قاضی دادگاه خانواده باز کرده اند. زن جوان درباره اختلاف با شوهرش به قاضی چنین می گوید: 7 سال است در کنار پویا زندگی می کنم. 7 سالی که همیشه حرص خوردم و مرتب عذاب کشیدم. چون پویا مثل بچه ها می ماند. او هر چه پول درمی آورد خرج تکنولوژی ...
کارآفرین 70 سانتی از اراده بلندش می گوید
هنرمند می آید و تحصیلاتش را تا گرفتن مدرک بافندگی از فنی حرفه ای پیش می برد و حالا برای خودش مغازه ای دارد که در آن علاوه بر فروش کارهایش، نزدیک به 15 شاگرد را آموزش می دهد. تا قبل از آن هم می گوید 50 شاگرد را آموزش داده بود. فریبا با همین کارهای هنری اش توانست برای پدر و مادرش خانه ای در فومن گیلان بسازد و در حال حاضر با هم زندگی می کنند. از زندگی اش راضی است و خدا را شکر می کند و حتی می ...
کسی نمی تواند به نسل ما دروغ بگوید
، فاصله زیادی گذشت. انگار عجله ای برای کارگردانی نداشتید و از طرفی هم بازیگری صرف هم دغدغه تان نبود. دنبال چه چیزی در سینما بودید؟ منظورتان این است که تکلیفم با خودم مشخص نبود؟ (می خندد) واقعیت این است که من با علاقه به بازیگری و کارگردانی وارد سینما شدم اما از زمانی که به عنوان بازیگر در سریال بازگشت پرستوها و بعد آژانس شیشه ای بازی کردم، خیلی خودم را از تجربه کردن منع نکردم. ...
درباره یک شیخ پر شوری که آرام گرفت
.... روی میز پر شد از عکس بنده با یک خانم، من دیوانه شدم، رفتم مستقیم خانه آقای فلسفی. گفتم شما پدر مایی، رئیس جامعه وعاظی. نگفت برای من هم درست کردند. فلسفی پا شد و راه رفت و گفت هر کسی که فیلم برداری کرده، غلط کرده. یه ذره حالم جا آمد، بیرون آمدم و یک آقایی من را سوار کرد. مرحوم شیخ جواد مناقبی بود. به من گفت: شجونی عکس فلسفی رو دیدی؟ گفتم: نه، دست انداخت عکسو برداشت. دیدم عکسش با ...
محکومیت زوج جنایت کار در دادگاه
مختلف و متناقضی را مطرح کرد؛ اما در آخرین اعترافاتش گفت: از چندی پیش با مقتول که همسایه سابق ما بود، ارتباط داشتم. پس از گذشت مدتی، همسرم به من شک کرد و من نیز به همین علت از مقتول درخواست کردم ارتباطش را با من قطع کند؛ اما سیاوش که مدتی قبل با همسرش متارکه کرده بود، اصرار داشت من نیز از همسرم جدا شوم و با او زندگی کنم. روز حادثه با مقتول تماس گرفتم تا برای آخرین بار، با او صحبت کنم و بخواهم دیگر ...
قتل جوان معتاد به خاطر کمک نکردن
...: مرد باغدار وقتی که متوجه شد جوان معتاد حاضر نیست به او کمک کند، با بیل ضربه ای به سرش زد و باعث مرگ او شد. به گزارش خبرنگار ما، چهار سال قبل بود که مأموران پلیس جسد جوانی را پیدا کردند که مدارک شناسایی اش نشان می داد 25 ساله است و حامد نام دارد. زمانی که هویت این فرد مشخص و اولیای دم وی پیدا شدند، اعلام کردند حامد به دلیل اعتیادی که داشت کمتر به خانه می آمد و بیشتر در باغی اطراف تهران ...
التماس های کودکانه به مادر قاتل
رفتم دیدم صورتش مثل گچ سفید شده، مطمئن شدم که مرده. من هم همان پتو را روی بدنش انداختم و از اتاق خارج شدم. این زن 32ساله در ادامه اظهاراتش نحوه قتل فرزندانش را هم این گونه توضیح داد: وقتی از اتاق خواب بیرون آمدم، بچه ها را صدا زدم تا چایی بخورند، اما هیچ کدام به حرف من گوش ندادند، من هم یک لیوان چایی برای خودم ریختم و خوردم، بعد از آن با همان چاقویی که همسرم را کشته بودم، به سراغ بچه ها ...
علی رهبری برای تختی موسیقی می سازد
وقایع اتفاقیه : علی رهبری، رهبر ارکستر، از اتمام تولید و ضبط قطعه تختی به خوانندگی محمد معتمدی با همکاری ارکستر فیلارمونیک چک و چند نوازنده ایرانی در شهر پراگ خبر داد. او در گفت وگویی که با مهر انجام داده، در این باره توضیحاتی داده است: سال گذشته وقتی بنده به یکی از کنسرت های دوست قدیمی و عزیزم آقای حسین علیزاده رفته بودم، با صدای تمیز، زیبا و با فرهنگ محمد معتمدی آشنا شدم و در همان لحظه تصمیم ...
از جنگ بوسنی تا ترجمه ادبیات ایران
به سمت ادبیات یادآور می شود: من در فضای ادبی بزرگ شدم، پدرم استاد ادبیات بود و ادبیات در فضای خانه ما جریان داشت. با ادبیات کلاسیک ایران آشنایی داشتم. در فضایی بزرگ شدم که ادبیات همه جا بود. این مترجم بوسنیایی ادبیات ایران درباره این که از چه زمانی کار ترجمه را شروع کرده است بیان می کند: من قبل از گرفتن مدرک لیسانس ترجمه را شروع کردم و با سازمان ها و موسسه های مختلف ایرانی در بوسنی ...
امیدوارم یک ایرانی رکوردم را بشکند
جهان شوم. سیامند رحمان تا چند سال دیگر در تیم ملی وزنه برداری پارالمپیک حضور دارد و برای مردم ایران افتخارآفرینی می کند؟ از حالا نمی توان پیش بینی کرد و آینده و سرنوشت ما دست خداست. اما خودم تمام تلاشم را به کار می گیرم تا روزی که بتوانم در خدمت کشورم باشم و پرچم ایران را به اهتزاز دربیاورم. سربلندی کشورم و مردم برای من یک دنیا ارزش دارد. امیدوارم تا روزی که قدرتش را دارم در ...
از میدان جنگ تا میدان سیاست
خط مقدم بودیم و هرکدام به نوعی مشغول به خدمت شدیم. پدر بنده متولد سال 1322 در ایلام است. ایشان قبل از انقلاب به عنوان افسر در کادر شهربانی فعالیت داشتند. همچنین با روحانیت و نماینده حضرت امام در استان ایلام ارتباط نزدیکی داشتند. در آن زمان پدرم تا مقطع دیپلم تحصیل کرده بودند اما به دلیل همین ارتباط نزدیک با امام و روحانیت و مسائل اعتقادی ایشان اجازه ندادند که برای ادامه تحصیل وارد دانشکده ...
صبح که بیدار شدم، آرامش عجیبی داشتم
به اتاق افسرها برگرداندند. یک هفته بود که آنجا بودم. دو نفر را دیدم که دارند می آورند. مانتو و شلوار به تن داشتند و مقنعه ای به سر. دست همدیگر را گرفته بودند. خواهر معصومه آباد و شمسی (مریم) بهرامی بودند. از من کوچک تر به نظر می رسیدند. چیزی حدود 17 تا 20 سال داشتند. وقتی آنها را دیدم، خیلی ناراحت شدم. خب، من قبول کرده بودم که آنجا باشم، ولی آیا آنها هم می توانستند قبول کنند؟ شناختی از آنها ...
ماجرای فروش اموال کاخ خواهر شاه
به شما فحاشی می کردند. تا لباس هایم را گم و گور کنم صدای زنگ خانه من به صدا درآمد تا مأموران موفق شوند در خانه مرا بشکنند من از دیوار همسایه پریدم و فرار کردم. البته تیمسار ساواک به همسرم گفت: "محمدتقی فلسفی، حاج اشرف کاشانی، شمس گیلانی را دستگیر کردیم به شوهرت بگو بیاید و خودش را معرفی کند به ما خوش می گذرد." چند وقتی که از قم فرار کردم در باغ های کرمانشاه پنهان بودم تا اینکه دوستانی را ...
برای دوست داشتن آماده باش
داشتن تک تک شاخه هایم، برگ هایم و پیچیدن صدای باد لابه لای این شاخه های نازک خوشحال و شکرگزار باشم. می دانستم که در نهایت این شکرگزار بودن است که حال مرا با همه چیز بهتر می کند. من، نق نقو و اخمو و بدبین نبودم. من می توانستم خودم را با تمام این برگ ها ببینم. برگی برای سلامتی، برای عشق و برای شعرگفتن. برگ های استعدادهایم، مادرم، خواب های خوبم، شادی های غیرمنتظره و روزهای پاییزی ...
نامزدم به پای زهرماری هایم ماند اما آن ها ول کن من نبودند
...، اما نشد. در مدتی که امین درگیر اعتیاد بود، با دختری آشنا شد که عشق به او هنوز در نگاه و حرف هایش پیداست. وقتی از آن دختر حرف می زند، صدایش به وضوح می لرزد: نامزدم وقتی فهمید قبلا مصرف کننده بودم، به پایم ماند. چیزی به عقدمان نمانده بود که پدرم فوت شد. نزدیک چهلم او مواد کشیدم با این تفکر که می توانم راحت کنار بگذارم. اما نشد و بدبختانه همه چیزم را از دست دادم. نامزدم، کارگاهم و کل پس اندازم را. افسردگی گرفته بودم و معده ام هم خونریزی می کرد. 20 روز آخر اعتیادم توی پارک کارتن خواب شده بودم. ...
حکم مرگ برای راننده ارابه شیطانی
ماجرای هولناک، از عصر دوم مهرماه 94 با مراجعه دختری 23 ساله به پاسگاه انتظامی هیو از توابع ساوجبلاغ آغاز شد. وی که با ظاهری آشفته و هراسان خود را به کلانتری رسانده بود، در اظهاراتی تکان دهنده گفت: مدتی قبل فارغ التحصیل شدم و برای یافتن شغلی مناسب به چند شرکت تولیدی، رزومه فرستادم تا اینکه مدیر منابع انسانی شرکت معتبری در شهرک صنعتی اطراف ساوجبلاغ مرا برای مصاحبه دعوت کرد و برای ساعت دو بعدازظهر ...
مادر سنگدل نقشه قتل عام خانواده اش را کشید
حضرت رسول منتقل شده بود. بر اساس شواهد این دختر که از نیت سو مادر خود، جان سالم به در برده بود به ماموران گفت: پدر من قصد ازدواج با زن دیگری را داشت که مادرم عصبانی شد و او را کشت. پس از آن من و خواهر و برادرم را تا سر حد مرگ زد. من نمی دانم سر خواهر و برادر چه بلایی آمده است. اما خودم آنقدر کتک خوردم و چاقو به بدن خورد که از ترس و درد و وحشت بی هوش شدم وقتی چشم هایم را باز کردم، دیدم که ...
عروس خانواده بی بند و بار شدم / شب عروسی دروغ های آرش برایم رو شد
در تصادف Crash از دست داده بودم، جذب او شدم و رابطه ما بسیار صمیمی شد. آرش می گفت شغلش جوشکاری است و با توجه به صحبت هایش معلوم بود که وضعیت خانواده اش خوب است و من خیلی خوشحال بودم چون که احساس می کردم می توانم وضعیت نابسامان زندگی خود را اصلاح کرده و وارد خانواده ای شوم که اوضاع بهتری نسبت به خانواده ام دارند. روز ها گذشت و دوستی ما ادامه داشت تا این که یک روز متوجه تماس های ...
عمل زشت ناپدری مشهدی با پسر بچه بی گناه در دستشویی / من و محمدامین در خانه تنها بودیم
بازداشت مادر و ناپدری او را صادر کرد. زن جوان در تحقیقات گفت: یک سال پیش به دلیل اعتیاد شدید شوهرم از او جدا شدم و با همسر دومم ازدواج کردم. مدتی قبل شوهرم بیکار شد و پس از آن بیشتر اوقات در خانه بود. من اما با ماشین مسافرکشی کرده و خرج زندگی مان را تأمین می کردم. چند روز پیش محمدامین سرما خورد. او را نزد پزشک بردیم و پزشک آمپول تجویز کرد. وقتی تزریق آمپول تمام شد، پسرم را ...
نمی دانستم نامزد کثیفم از اینکه من زودتر به رختخواب می روم چقدر خوشحال می شود
.... در این بیست و هفت سال چند خواستگار داشتم اما احساس می کردم اینها مرد آرزوها و رویای من نیستند.همیشه به زنهایی که شوهران متین و جنتلمنی داشتند غبطه می خوردم .اصولا از بچگی از مردهایی که اهل قرتی بازی بودند بدم می اومد. از نظر من مردی مرده که سنگین و نجیب باشه مردی که زن ها در حسرت یک کلام حرف زدنش بمونن. از مردهایی که خاله زنک بازی در میارن و خودشون رو نخود هر آشی می کنند اصلا ...
سرگذشت دردناک و تکان دهنده دختر یک استاد دانشگاه تهران
ماندن در آن خانه ترجیح داد. آواره شد و بار دیگر کارتن خواب. از این هم که به خانه همان آدم خیّر برگردد، شرم داشت. در عمیق ترین نقطه استیصال و در نهایت ناامیدی بود که با یک مؤسسه خیریه آشنا می شود. این نهاد دست او را می گیرد و شرایط اسکانش در سرای مهر را فراهم می کند. ادامه می دهد: از طرفی یقین داشتم النا در کنار من آینده خوبی نخواهد داشت و نمی خواستم همان حرف هایی که من به مادرم نسبت می ...
فوت و فن خواندن و نوشتن برنده نوبل ادبیات
بنابراین باید صبر می کردم چهارمین قطار عبور کند تا من گاوها را به خانه ببرم. این قطار ساعت هشت عبور می کرد- تمام روز را در دشت و صحرا سپری کرده بودم. باید از گاوها مراقبت می کردم اما گاوها اصلا به من احتیاج نداشتند. آنها زندگی خودشان را می کردند و می چریدند و کمترین علاقه ای به من نداشتند. آنها دقیقا می دانستند چه موجوداتی هستند- اما من چی؟ به دست و پاهایم نگاه می کردم و نمی دانستم چه هستم. جسمم از چه ...
قصاص و نظافت خانه سالمندان مجازات عاملان جنایت چیتگر
قضات دادگاه همچنین همسر وی را در این جنایت مجرم تشخیص دادند و او را به کار اجباری در خانه سالمندان محکوم کردند. در جلسه رسیدگی به این پرونده که چند روز قبل در شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی حسین اصغرزاده و با حضور قاضی توکلی برگزار شد، نماینده دادستان به قرائت کیفرخواست پرداخت و گفت: در این پرونده بابک -33ساله- متهم است روز 24مرداد سال 94 در پارک چیتگر حامد -32ساله- را ...
رابطه عاشقانه خانم خبرنگار با یک داعشی! (عکس)
... "فکر کنم تا حالا به اندازه کافی درباره ازدواج با تو صحبت کرده ام. چند وقت پیش از تو خواستگاری کردم و درباره اش با یک قاضی حرف زدم. او مدارک و اسناد ازدواج را تهیه کرد. پس ما رسماً زن و شوهر هستیم. حالا واقعاً مال من هستی." تقریباً یک ماه از آشنایی ما می گذشت. آندره می ترسید هر چه بیشتر نقش ملودی را ادامه دهم، به خطر نزدیک تر می شوم. با او موافق بودم. با سردبیر مجله تصمیم گرفتیم ...
گفتگو با سیما خضرآبادی، بازیگر سریال - آسپرین -
... پدرم مدیر تولید و مادرم چهره پرداز سینما هستند اما ورود من به سینما به هیچ وجه با پارتی بازی همراه نبود و شاید بتوان گفت خیلی اتفاقی وارد سینما شدم. خیلی کوچک بودم که به همراه مادرم به پشت صحنه سریال خانه پدری رفتم. آقای غلامرضا رمضانی هم آنجا حضور داشتند و مرا برای نقش اصلی سریال فرزندم بزرگ شده انتخاب کردند. پس از آن هم در سریال ایستگاه آخر بازی کردم ولی بعد از آن دیگر اجازه بازی از طرف ...
مهندسی که سعادتش را با شهادت معماری کرد
در نهایت می گوید شما که رفتی ان شاء الله حلالت باشد ما که از شما راضی هستیم. امیدوارم سالم پیش ما برگردی. مصطفی در آخرمی گوید دیگر من باز نمی گردم و شما من را نخواهید دید. خدانگهدارتان. چطور با خبر شهادتش روبه رو شدید؟ پدرم در 25 مهر ماه سال 1395 خوابی از مصطفی می بیند و وقتی از خواب بیدار می شود شروع به گریه می کند. مادرم او را دلداری می دهد. من هم همان شب خواب دیده بودم که مصطفی آمده ...
از سرپرستی کاخ پهلوی تا مواضع انقلابی در فتنه 88
زندان رفتن خود در زمان رژیم پهلوی می گوید: سال 1334 اولین زندان ما بود با شهید نواب صفوی و اولین عکس متعلق به 59 سال قبل است و عکس دیگر نیز مربوط به سال 1352 در کمیته مشترک است.من 25 بار زندان بودم اما مدت آن کم و زیاد بود. وی در بازگویی خاطرات خود از آن روزها این گونه نقل کرد: در سال 1352 چند وقتی بود که از طرف رژیم شاه به خاطر سخنرانی ها و مطالبی که در منبرهایم طرح می کردم ممنوع ...