سایر منابع:
سایر خبرها
چند تکه استخوان و یک پلاکش را برای ما آوردند/ می گفت جنگ و اسلام را بیشتر از شما دوست دارم
، آنقدر خوشبخت بودم که احساس می کردم زوجی به خوشبختی ما در این روستا وجود ندارد، گاهی شب ها که از هیأت برمی گشت دراز می کشید ولی نمی خوابید، می گفتم: نمی خوابی؟ می گفت: می خوابم، وقتی که بیدار می شدم می دیدم آن قدر در نماز شب گریه کرده که حد و حساب ندارد، می گفتم: من تو را از کودکی می شناسم، کار خلافی نکردی که این قدر گریه می کنی، بعضی وقت ها می گفت: از وقتی که تو آمدی، جنگ و جبهه را از من گرفتی، دلم ...
مرحوم دولابی: خدا صاحب شماست
اصرار کردم. قبول نکرد و رفت. پول در جیب و کیسه خالی در دست، سرم را بالا کردم و گفتم آیا این وضعش است؟ ببین که به خاطر کمی دیر دادن، چند قسم بلا به جان من انداختی. آیا برای یک ربع عقب انداختن من باید اینقدر بلا بکشم؟ از این تاریخ به بعد اگر سر وقت دادی که هیچ، والا خودم دست بالا می کنم. می گفت این دومین بار که قشنگ به میدان آمدم – نه گریه داشتم و نه هوار زدم - خیلی اثر کرد. کتاب طوبای محبت(3)؛ ص 87 مجالس حاج محمداسماعیل دولابی انتهای پیام/ ...
امام حسن مجتبی(ع)، پاسبان بصیر دین
درباره امام حسن مجتبی (ع): نام: حسن (ع) لقب های معروف: مجتبی، سبط اکبر. پدر و مادر: حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س). کنیه: ابومحمد. وقت و محل تولد: شب نیمه رمضان سال سوم هجرت در مدینه. وقت و محل شهادت: 28 صفر سال 50 هجری، در سن حدود 47 سالگی به دستور معاویه، توسط جعده، در مدینه، مسموم و به شهادت رسید. مرقد: در قبرستان بقیع ...
همه ناگفته های علی دایی پس از سال ها سکوت
داخلی نمی توانم مدیریت کنم. من با مردم حال می کنم. با آنها زندگی می کنم. این همه سال در زمین فوتبال بوده ام، دوست ندارم با تصمیمی اشتباه همه چیز را عوض کنم. دوست دارم در زمین سبز کار کنم. بیرون، زندگی شخصی خود را دارم و زندگی ام را با هیچ چیزی عوض نمی کنم. فوتبال، چه زمانی برای شما تمام می شود؟ فوتبال هیچ وقت در من تمام نمی شود. زمانی بوده که بعد از تیم ملی نمی خواستم به هیچ ...
یک روز در آمریکا...
درست تر است و این گونه شد که در آمریکا مسلمان شدم و شهادتین را بر زبان آوردم. ماری هاسکی می گوید: زمانی که مسلمان شدم پدر و مادرم بیش از چهار سال با من سخن نگفتند و قهر بودند و می گفتند که ما اصلا تو را نمی شناسیم. وقتی شش سال پیش به ملاقات پدرم رفتم خیلی سعی کردم بامحبت دل او را به دست بیاورم نشد، او را نوازش و کفش هایش تمیز می کردم مانند یک پرستار با او رفتار می کردم، اما هیچ محبتی ...
پیامبر(ص) چه میزان از قرآن را تبیین کردند
پیش از وی نازل شده از طاعت و معصیت، همه را به من تعلیم فرمود و آن را حفظ کردم و حتی یک حرف از آن را فراموش نکردم. سپس دستش را بر سینه ام نهاد و از خدا خواست دلم را از علم و فهم و حکم و نور پر کند. گفتم: ای پیامبر خدا، پدر و مادرم به فدایت! از زمانی که آن گونه برایم دعا نمودی، چیزی را فراموش نکردم و آن چه را ننوشتم نیز از یاد من نرفت. آیا هنوز بر من بیم فراموشی داری؟ فرمود: نه بر تو بیم فراموشی و ...
بایدها و نبایدهای والدین برای تربیت فرزندان
است که موافقت و حمایت شما اهمیت دارد نه چیزی که با آن موافقت می کنید. * ثابت قدم باشید وقتی من بچه بودم، برخی روزها جواب مادرم را با گستاخی و بی ادبی می دادم و او در پاسخ فقط می خندید . روز بعد همان جواب را مشابه قبل با گستاخی می گفتم و بخاطرش به شدت تنبیه می شدم. و هرگز هیچ نشانه ای مشخصی وجود نداشت که مادرم طبق چه روندی رفتار می کند. این کار نه تنها در صحبت کردن بلکه در خیلی ...
من به فرزاد اعتماد داشتم / او پیشنهاد داد که به خانه او بروم و شب را در آن جا بمانم من هم پذیرفتم
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، از این که می خواستم به دانشگاه بروم، خیلی خوشحال بودم، اما پدر و مادرم در عین خوشحالی، نگران به نظر می رسیدند چراکه برای اولین بار من از آن ها جدا می شدم و مجبور بودم در شهر دیگری دور از خانواده ام زندگی کنم. آن زمان، علت نگرانی مادرم را نمی فهمیدم و فقط به پیشرفت در زندگی می اندیشیدم. اما با ورودم به دانشگاه، حرف ها و نصایح مادرم را نادیده گرفتم و با برقراری رابطه ...
آزار و اذیت زنان تهرانی در پراید سبز ! + عکس
شدم و از حال رفتم. وقتی به هوش آمدم در بیابان های جنوب تهران بودم. آنجا بود که متوجه شدم شاهرخ مرا مورد آزار و اذیت قرار داده و تمام طلاها و گوشی تلفنم را دزدیده است. ارزش اموال سرقتی ام تقریبا 90 میلیون ریال بود. پس از طرح شکایت زن جوان تیمی از مأموران اداره آگاهی برای دستگیری شاهرخ دست به کار شدند و در ابتدای تحقیقات با ردیابی تلفن همراه سرقتی موفق به شناسایی زن جوانی به نام پروانه شدند ...
مهدی سلطانی از امیرکبیر محبوبش می گوید
حبس آزاد می شود و می خواهد انتقام بگیرد. (همسرم می گوید: تو در این فیلم آدم دیگری بودی و من اصلا تو را اینگونه ندیده بودم) خودم هم احساس بسیار غریبی نسبت به این نقش داشتم گاهی هنوز هم وقتی به آن فکر می کنم چشم هایم خیس می شوند. و اینکه چقدر یک انسان در جامعه در خانواده و در کشورش تنهاست مرا متاثر می کند و جالب اینجاست که در سریال دیوار، جمیل! به عنوان یک آنتاگونیست (ضدقهرمان) در نظر ...
همه ناگفته های علی دایی پس از سال ها سکوت
داخلی نمی توانم مدیریت کنم. من با مردم حال می کنم. با آنها زندگی می کنم. این همه سال در زمین فوتبال بوده ام، دوست ندارم با تصمیمی اشتباه همه چیز را عوض کنم. دوست دارم در زمین سبز کار کنم. بیرون، زندگی شخصی خود را دارم و زندگی ام را با هیچ چیزی عوض نمی کنم. فوتبال، چه زمانی برای شما تمام می شود؟ فوتبال هیچ وقت در من تمام نمی شود. زمانی بوده که بعد از تیم ملی نمی خواستم به هیچ ...
گفتگویی با فریدون مجلسی درباره خودش
گذشته بود که خانه مان را عوض کردیم. برای همین به مدرسه فیروزکوهی آمدم برای ثبت نام، اما آقای عظیمی نمی خواست اسمم را بنویسد. می گفت شما متولد 4 فروردین 23 هستید اما اگر 29 اسفند 22 بودید، اسم می نوشتم. حالا هم پدرم ناراحت بود و هم آقای عظیمی محکم ایستاده بود که اسم من را ننویسد. من با تصورات کودکانه گفتم اگر مشکل شما این چهار روز است، ما می رویم و چهار روز دیگر می آییم. این حرف من یخ جلسه را شکست و ...
گفت وگو با جمشید مشایخی درباره مشکلات اقتصادی هنرمندان
وقتی در تابستان تعطیل می شدم نمایشنامه می نوشتم، خودم کارگردانی و بازی می کردم. در سال 1336 اداره هنرهای دراماتیک (که الان شده اداره تئاتر) تاسیس شد و اولین کسی که استخدام شد، من بودم. نه اینکه سابقه ام از دیگران بیشتر بود، دکتر فروغ من را امتحان کرد و گفت در اداره هنرهای دراماتیک بمانم و کار تئاتر را آنجا شروع کردم. آن دوران کسی ما را قبول نداشت، چون هنرمندهای بزرگ تئاتر، تئاتر را کنار گذاشته بودند ...
آزار و اذیت دختر دانشجوی تهرانی داخل پراید پارک شده در خیابان خلوت / مرد 39 ساله به اعدام محکوم شد
گفت که به من علاقه دارد و می خواهد با من ازدواج کند اما درخواستش را نپذیرفتم تا اینکه فردای همان روز دوباره سر و کله اش پیدا شد و گفت می خواهم برای آخرین بار با تو حرف بزنم من هم فریب خوردم و سوار شدم، چند دقیقه از حرکت خودرو گذشت تا اینکه متوجه شدم او به مسیر دیگری می رود، فریاد کشیدم و گفتم نگه دار می خواهم پیاده شوم اما او اعتنایی نکرد بعد مقابل یک خودروی مشکی ایستاد. مرد غریبه ای از آن بیرون ...
مهران احمدی: به من جایزه نمی دهند
روزنامه وقایع اتفاقیه: کوارهان احمدی سال های ابتدایی ورود به سینما در نوشتن فیلمنامه به عبدالرضا کاهانی کمک می کرد و در گروه بازیگری هم کار بازیگردانی را به عهده داشت اما با مرور زمان تمرکز او روی نقش هایی که بازی می کند، سبب شد که هر کاراکتری را که ایفا کرده، شمایل جدیدی از یک شخصیت باشد که پیش از آن دیده نشده بود. با کوارهان احمدی به بهانه فیلم جدیدش نفس به کارگردانی نرگس آبیار که ...
تعالیم اسلام دوکلمه است؛ توحید و عدل - مشتاق بودم شما را زیارت کنم
مجال سخن گفتن با شما پیش آمده است، این خاطره را نقل کنم: حدود 40 سال پیش، در یک سخنرانی دانشگاهی، اینجانب درباره تعالیم بسیار مهم و انسانی و قاطع اسلام شیعی و دفاع دامنگستر و پرشور و پرژرفای قرآن کریم و پیامبر اکرم و امامان مطهر، از حقوق طبقات مستضعف و مقاومت در حفظ کرامت های انسانی و ایستادگی در برابر ظالمان و مستکبران و انسانیت سوزان، تا سر حد شهادت، سخن می گفتم، و با شور و حرارتی خاص – که از ذات ...
دریا به آسمان رسید...
آمده بود نیرو در اسکله پیاده کند. که به وسیله سه موشک من منهدم شد. من بعد از منهدم کردن نفربر داشتم می رفتم روی ألامیه که موشک چهارم را بزنم، که سروان لبیبی گفت که دو هواپیما روی اسکله هستند، تو فرار کن، من هم می آیم دنبالت. من گفتم با فشنگی که دارم می آیم. او گفت نمی خواهد، بعداً. او زودتر از من روی دیلم رسیده بود. البته صبح امروز در همین منطقه یکی از هواپیماهای ما را هم زده بودند. ...
آسمان خون گریه کن امشب که زهرا مضطر است
، همه جا همان توفان را دریافت کرده بودند و دو امپراتوری عظیم در آن روزگار - یعنی روم و ایران - تا اعماقِ خودشان جزو نظام و کشور اسلامی شده بودند. همه اینها چهل سال طول کشید؛ ده سالش در زمان پیغمبر بود؛ سی سال هم بعد از پیغمبر. *** طرح گرافیکی پایه گذاری نظام اسلامی برای دریافت فایل در ابعاد اصلی روی آن کلیک نمایید برای دریافت فایل در ابعاد اصلی ...
چرا این دختر فکر می کند “زشت” است؟ (+عکس)
اختصار BDD رنج می برد. وقتی اختلال ذهنیِ آلانا در بدترین وضع ممکن بود، او مجبور می شد مدام خودش را جلوی آینه چک کند و از معایب ظاهری اش رنج ببرد. آلانا روزانه 4 ساعت برای آرایش کردن وقت می گذاشت و حتی دست آخر، خجالت می کشید خانه را ترک کند. آلانای 20 ساله می گوید: کار روزانه ام این بود که چهار لایه زیرسازی کنم و بعد هم از پوشاننده استفاده کنم. آرایش چشم هم همیشه باید به بهترین شکل ...
تام هنکس، یک ابر مرد معمولی
.... مادرم با ما زندگی نمی کرد و مجبور بودیم خودمان به تنهایی کارهایمان را انجام بدهیم. یادم می آید همان روزها سرمای بدی خورده بودم و چند روزی پیش یکی از دوست هایم ماندم تا کمی بهتر شوم. وقتی بعد از چند روز به خانه برگشتم، پدرم پرسید: کجا بودی؟ گفتم مریض بودم و پیش دوستم بودم. انتظار داشتم دچار عذاب وجدان بشود اما با خونسردی گفت: فکر می کردم بلدی از خودت مراقبت کنی. 0 0 توییتر فیسبوک گوگل+ ...
فضیلت دعای مشلول
.... پرسید: حالت چطور است ؟ چرا با آهی دردمند وناله ای جانگداز گریه می کردی؟ عرض کرد: یا امیرالمؤ منین! گرفتار کیفر نافرمانی پدرم گشته ام و نفرین او ارکان زندگیم را ویران ساخته و سلامتی و تندرستی را از من گرفته است. پدرم فرمود: قضیه تو چیست؟ گفت : من جوانی بی بند و باربودم. پیوسته آلوده معصیت و گناه بودم و از خدا ترس و واهمه نداشتم. پدر پیری داشتم که نسبت به من خیلی ...
همدم مادر سفره عقد شهید است
بچه ها را با شناسنامه من ثبت نام کردند تا اینکه بقیه بچه ها چند سال پیش در شهر فامیلشان را عوض کردند ولی فامیل شهید با من یکی شد. مادر شهید قبل از وارد شدن به صحبت ها این گونه گفت: خیلی وقت ها به گوشم رسیده است که وقتی از شهید می خواهیم تعریف کنیم همه به تمسخرمی گیرند و می گویند که همه می گویند پسر ما زرنگ بود، با اخلاق بود مهربان بود ولی من کاری با این حرف ها ندارم پسر من واقعا زرنگ و ...
دوست دارم به پرسپولیس برگردم و آنجا فوتبالم را تمام کنم
.... دکترها بعد از اینکه ام آر آی را دیدند گفتند حماقت محض کرده ام که با این شرایط در تمرین حاضر شدم. این درد و حضور در تمرین باعث شد تا پای راستم سه سانت لاغرتر شود. با این حال بعد از مصدومیت خالد شفیعی برای 5 دقیقه بازی کردن 4 آمپول زدم و وارد زمین شدم. این حماقت بود اما به تعهدم به تراکتور و هواداران پایبند بودم. آنهایی که مرا می شناسند می دانند که با تمام وجود برای پیراهنی که آن را برتن ...
ماجرای تک پسر خانواده که به داعش پیوست
از این که همه چیز مشخص شود، خانواده رشید در میان کاغذها نوشته ای پیدا کردند. رشید در این نوشته به مرگ خود فکر کرده بود. کسی نمی دانست کِی آن را نوشته. اما به وضوح می خواسته اعضای خانواده آن را پیدا کنند. سپس پلیس به خانه آن ها آمد. مأموران رشید را در دوربین های مداربسته شناسایی کرده بودند. "در دعاهایتان مرا فراموش نکنید و به یاد داشته باشید که بالاخره همه می میرند. پس همان طور که الله ...
فیلم اجتماعی در ایران تاثیرگذار تر از فیلم های سیاسی و تاریخی است/ وظیفه فیلم سازان نگران کردن و آگاهی ...
در مدرسه خودم را به شدت تنها می دیدم. او ادامه داد: در سن 9 سالگی، مدرسه خانواده ام را صدا زد و گفت این پسر شما با همه متفاوت است و رفتار و حرکاتش دخترانه است، در آن زمان، آدرس یک دکتر غدد دادند که پدر و مادرم من را به دکتر بردند و ایشان من را به دکتر روانپزشک ارجاع دادند و بعد از آزمایشات گفتند که ایشان ترنسکشوال کلاسیک هستند یعنی هیچ راهی ندارد، پدرم به شدت مخالف کرد. او ...
تأملی بر چند شبهه پیرامون پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)
دعوت عمومی توسط مردم : وقتی آیه ی فاصدع بما تؤمر نازل شد و پیامبر مأموریت یافت تا دعوتش را علنی کند، بر بالای کوه صفا رفته و مردم را به دور خود جمع کردند و فرمودند : اگر به شما بگویم دشمنان در پشت این کوه در کمین شما هستند مرا تصدیق می کنید ؟ مردم گفتند : آری ما هرگز از تو دروغی نشنیده ایم. سپس حضرت دعوت علنی خود را شروع کردند . 6- عدم نقطه ضعف : وقتی که قریش می خواست جنگ روانی بر علیه حضرت به ...
مدرسه ای که اولین شهید روحانی را تقدیم انقلاب کرد
اعتماد کردند و با توجه به کهولت سن ایشان در واقع کارها همه به عهده من بود و مرکز مدیریت کارها را از من می خواست تا انجام بدهم منتها بنده تحت اشراف مرحوم آقای یزدی کارها را انجام می دادم. هر مجموعه ای در روند پیشرفت خود و هدفی که دارد گاهی خواه ناخواه ممکن است با یکسری مشکلات و چالش ها با عوامل زیر مجموعه اش روبرو شود. بنده وقتی وارد مدرسه شدم نه ایشان مرا می شناخت و نه من ایشان را می ...
نگاهی به زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله
دین مبین اسلام را تبلیغ کرد و همواره با دشمنان و سرکشان عرب در جنگ های مختلف به مبارزه پرداخت. پس از این ده سال، همه جزیرة العرب مسلمان شدند و شیفتگی عجیبی به قرآن و شخصیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله پیدا کردند. دیری نپایید که در یازدهمین سال هجرت، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حالی که 63 سال از عمر نورانی شان می گذشت، رحلت فرمودند و جامعه اسلامی را که سراسر نشاط و روح ایمان بود، در سوگ خود ...
اشعار ویژه شهادت امام حسن مجتبی (ع)
ولیکن سر شکسته گفتم که با رویم بگیرم ضربه اش را رفتم نبینم حرمتِ مادر شکسته اول مرا زد بعد از آن هم مادرم را من میزدم بال و پَر و او پر شکسته از رویِ چادر پایِ خود را برنمیداشت پایی که قبل از این جسارت،در شکسته در زیر پاها گوشواره خوردتر شد خندید وقتی دید نیلوفر شکسته خون لخته از تیزیِ سنگی بر زمین ریخت ...
اشعار ویژه رحلت حضرت رسول (ص)
*** روضه از این به بعد رفت به دشت روضه دنبال خواهرش می گشت روضه شد عاطفی دمی که حسین یک قدم رفت یک قدم برگشت با غدیر و کریم و بزم شراب روضه می زد گریز هی بر تشت کاش بودم پس از دوماه عزا پشت باب الجواد، ساعت هشت حسن لطفی: مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت چه ...