سایر منابع:
سایر خبرها
همه ناگفته های علی دایی پس از سال ها سکوت
همین دلیل در فضای داخلی نمی توانم مدیریت کنم. من با مردم حال می کنم. با آنها زندگی می کنم. این همه سال در زمین فوتبال بوده ام، دوست ندارم با تصمیمی اشتباه همه چیز را عوض کنم. دوست دارم در زمین سبز کار کنم. بیرون، زندگی شخصی خود را دارم و زندگی ام را با هیچ چیزی عوض نمی کنم. فوتبال، چه زمانی برای شما تمام می شود؟ فوتبال هیچ وقت در من تمام نمی شود. زمانی بوده که بعد از تیم ملی ...
آنچه در برنامه نود (8 آذر) گذشت
فوتبال ایران است. خداداد عزیزی در مورد بازی با بایرن مونیخ و دورتموند عنوان کرد: من اول از دورتموند پیشنهاد داشتم و حتی در جلسه اول تمرینی با آنها کار کردم؛ فردا جلسه دیگری با آنها تمرین داشتم ولی وقتی به هتل رفتم و سر صبحانه بودم گفتم دیگر تمرین نمی کنم ولی من قبول نکردم که یک جلسه دیگر با آنها تمرین کنم؛ آخر با کلن به توافق رسیدم که در دومین بازی با دورتموند روبه رو شدم و یک گل زدم و ...
همه ناگفته های علی دایی پس از سال ها سکوت
منقلب می شوید؟ آنهایی که خشن به نظر می رسند بیشتر از همه گریه می کنند. شما جوری می گویید خشن که انگار روزی 10 نفر را کتک می زنم. جدی بودن در کار با خشن بودن تفاوت دارد. مادرتان همیشه جایگاه ویژه ای برای شما داشته است. این عشق مادری و این حس از کجا می آید؟ همه عاشق مادرشان هستند. مادر و پدر یک مقوله جدا است. من خصوصیت رفتاری در مادرم ندیدم که دوستش نداشته باشم ...
پدر شهیدم محتاج اندک حضورت در این زمانه پرهیاهو هستم
طیبه همه شهدا، امام شهدا و رهبر فرزانه انقلاب شروع کرد و پس از معرفی پدر شهیدش ادامه داد: تقدیم به کسی که می خواهم همیشه سرشار از یادش باشم. می خواهم از تو بگویم، از تو که ندیدمت، می خواهم از تو بنویسم، از تو که نشناختمت. می خواهم بگویم خیلی غریب بودید، خیلی غریب هستید. پدرجان بعد از شما نام فرزند شهید همه جا کنار اسم و فامیلی ام حک شد و چه مفتخر بودم به این صفت. ...
همه ناگفته های دایی پس از سال ها سکوت
می گیرد و منقلب می شوید؟ آنهایی که خشن به نظر می رسند بیشتر از همه گریه می کنند. شما جوری می گویید خشن که انگار روزی 10 نفر را کتک می زنم. جدی بودن در کار با خشن بودن تفاوت دارد. مادرتان همیشه جایگاه ویژه ای برای شما داشته است. این عشق مادری و این حس از کجا می آید؟ همه عاشق مادرشان هستند. مادر و پدر یک مقوله جدا است. من خصوصیت رفتاری در مادرم ندیدم که دوستش نداشته ...
آزار و اذیت دختران دم بخت به بهانه ازدواج
مقداری کمی از آبمیوه را نخورده بودم که دچار سرگیجه شدید و پس از آن بیهوشی شدم. زمانیکه به هوش آمدم داخل یک فضای سبزی افتاده بودم اما قادر به حرکت نبودم؛ افراد رهگذر با مشاهده وضعیت بنده به کمک من آمدند و پس از رسین اورژانس به بیمارستان منتقل شدم؛ چندین روز بواسطه مسمومیت شدید ناشی از خوردن آبمیوه مسموم تحت درمان قرار داشتم و در همین زمان متوجه شدم که توسط امیر مورد آزار و اذیت و همچنین سرقت کیف دستی ...
رضا قوچان نژاد:فوتبال یک شغل خاص است!
مدیون می دانم. من فوتبالم را از این باشگاه شروع کردم و از آنجا به دنیای این رشته ورود داشتم. این شد که دوست داشتم روزی به باشگاه دوران نوجوانی ام خدمت کنم. وقتی برای این باشگاه بازی کردی چند سال داشتی؟ - فکر می کنم 11 ساله بودم. خیلی کوچک بودم و تا سن 17 سالگی در این باشگاه در همه رده ها بازی کردم. بعد به تیم بزرگسالانش رفتم و توانستم کنار آنها بازی کنم. ظرف دو سال که در آن تیم ...
فراخوان آی اسپورت: 8 آذر کجا بودید؟ چه کردید؟
سال بچه ها منو تو کوچه دیدن، یادش بخیر من به دنیا نیومده بودم من میدون ولیعصر بودم. خیلی روز عجیبی بود. همه با هم مهربون شده بودن. باورم نمیشد کلاس دوم راهنمایی شیفت بعد از ظهر تو مدرسه قدس تبریز. با اینکه تو کلاس بودیم ولی اصلا حواسمون به درس نبود و معلم درست و حسابی تدریس نمیکرد. هر چند وقت یه بار نتیجه بازی رو از مدیر مدرسه که تو اتاقش تلویزیون داشت میپرسیدیم ...
روایت آباد از دروغگویی های اصلاح طلبان شورای شهر
من در آن خانه می نشستم، آقای قالیباف می آمد به من می گفت "از این خانه بلند شو؟" تازه می شد مثل یک خانه سازمانی که بسیاری از دوستان شورای اول و دوم و سوم در آن خانه های سازمانی زندگی می کردند و منع قانونی هم نداشت. آباد در ادامه دوره بیماری خود در سال گذشته را یادآور می شود و می گوید: برای بهتر روشن شدن ذهن یاشار سلطانی گفتم من سال گذشته مریض بودم، آقای قاسم سلیمانی، وزیر بهداشت، خانم ...
من به فرزاد اعتماد داشتم / او پیشنهاد داد که به خانه او بروم و شب را در آن جا بمانم من هم پذیرفتم
به گزارش سرویس حوادث کواره، از این که می خواستم به دانشگاه بروم، خیلی خوشحال بودم، اما پدر و مادرم در عین خوشحالی، نگران به نظر می رسیدند چراکه برای اولین بار من از آن ها جدا می شدم و مجبور بودم در شهر دیگری دور از خانواده ام زندگی کنم. آن زمان، علت نگرانی مادرم را نمی فهمیدم و فقط به پیشرفت در زندگی می اندیشیدم. اما با ورودم به دانشگاه، حرف ها و نصایح مادرم را نادیده گرفتم و با برقراری رابطه ...
علی دایی در انتخابات از کسی حمایت کرد؟
داخلی نمی توانم مدیریت کنم. من با مردم حال می کنم. با آنها زندگی می کنم. این همه سال در زمین فوتبال بوده ام، دوست ندارم با تصمیمی اشتباه همه چیز را عوض کنم. دوست دارم در زمین سبز کار کنم. بیرون، زندگی شخصی خود را دارم و زندگی ام را با هیچ چیزی عوض نمی کنم. فوتبال، چه زمانی برای شما تمام می شود؟ فوتبال هیچ وقت در من تمام نمی شود. زمانی بوده که بعد از تیم ملی نمی خواستم به هیچ عنوان دنبال ...
مرحوم دولابی: خدا صاحب شماست
نکرد و رفت. پول در جیب و کیسه خالی در دست، سرم را بالا کردم و گفتم آیا این وضعش است؟ ببین که به خاطر کمی دیر دادن، چند قسم بلا به جان من انداختی. آیا برای یک ربع عقب انداختن من باید اینقدر بلا بکشم؟ از این تاریخ به بعد اگر سر وقت دادی که هیچ، والا خودم دست بالا می کنم. می گفت این دومین بار که قشنگ به میدان آمدم – نه گریه داشتم و نه هوار زدم - خیلی اثر کرد. کتاب طوبای محبت(3)؛ ص 87 مجالس حاج محمداسماعیل دولابی منبع: تسنیم ...
بنگر: برای خداحافظی من این قدر زحمت نکشید!
از جیب خودم دادم و هیچ منتی هم روی هواداران تراکتورسازی نیست. توقعی هم از کسی ندارم اما همانطور که گفتم بعضی ها فکر می کنند که من در خانه مصدوم شده ام و باید یادآوری کنم من زمان عقد قرارداد تمام تست های پزشکی را در فدراسیون پزشکی و ایفمارک داده ام و هیچ مشکلی هم نداشتم. این برخوردها اذیتم می کند. خط دهی می کنند که بنگر می خواهد خداحافظی کند از تبریز خط دهی می کنند که فلانی می ...
رباینده و متجاوز به دختر دانشجو محکوم به اعدام شد
به مسیر دیگری می رود، فریاد کشیدم و گفتم نگه دار می خواهم پیاده شوم اما او اعتنایی نکرد بعد مقابل یک خودروی مشکی ایستاد. مرد غریبه ای از آن بیرون آمد و وارد خودرو شد بعد هم مرا با کتک مورد آزار شیطانی قرار دادند که بیهوش شدم و زمانی که به هوش آمدم دیدم در بیمارستان هستم. گویا زن و شوهری که از آن محدوده عبور می کردند مرا به بیمارستان منتقل کرده بودند. پس از اظهارات دختر جوان عملیات ...
انعکاس قیام پنجم آذر گرگان در رامیان
ملامت می کردند و عذاب روحی می دادند، به طوری که فشار خونم 26 درجه شد. آنها شب و روز صحنه هایی برای زجر روحی من پیش می آوردند که حالت جنون به من دست داده بود... هر ساعتی برایم یک سال گذشت و نمی دانستم در کجا هستم، مگر چند روزی که در سلول عمومی بودم. در این مدت فقط پنج دقیقه مرا به هواخوری بردند. همه اینها برای تشکیل مجلس یادبود شهدا و قرائت قرآن و اطاعت اوامر رهبر عزیز ما بود. ...
همه وعده های انتخاباتی روحانی/ مردم وعده ها را فراموش نمی کنند
. (اصول کافی، ج2، ص270، حدیث 2) * وعده های سیاسی 1. نحوه تعامل قوا باید به گونه ای باشد که خواست مردم و منافع آنان تأمین شود. 2. خوب می دانم نزدیکی، آشنایی و ارادت 45 ساله با رهبر انقلاب از سال 47 تا امروز، سرمایه بزرگی است و این روابط می تواند به کسی که قرار است اداره کشور را بر عهده بگیرد و با معضلات مقابله کند، تا چه حدی کمک می کند. 3. برنامه ای دارم ...
شما بگویید برای کدام ” دروغ ” مقاله بنویسم؟!
اما کلاس زبان اسم نوشته است. خانم کناری پرسید کدام خواهر شوهر و دوستش جواب داد زن فلانی که فلان جا آموزشگاه فلان چیز دارد. آدرسی داد که من پدر بزرگ طرف را هم شناختم. خانم ادامه داد خواهر شوهرش دو روز رفته است کلاس زبان و از من می پرسد "رایس” دارید. می گفت پرسیدم رایس چه چیزی هست و جواب داده رایس یعنی برنج، گفتم تو که برنج برای خوردن نداری کلاس زبان رفتنت چه بوده و خلاصه اینکه بیچاره آقای فلانی که ...
دختر فقیر تهرانی که عاشقانه زندگی می کرد ناگهان پولدار شد
... یک روز وقتی به خانه رفتم مادرم گفت مهمون داریم... مهمون؟! کیه؟ برو تو، خودت می فهمی... صدای مادر حزن انگیز و درمانده به نظر می رسید. با نگاهش انگار می خواست مرا از رفتن به طرف سالن کوچک نشیمن باز دارد. برگشتم و به او نگاه کردم. درخشش اشکی که بر روی گونه هایش چکید، دلم را به ناگاه فرو ریخت. چیزی شده مامان؟! کی اومده خونه مون؟ مادر چیزی نتوانست بگوید. انبوه بغض، او را در ...
پنجاه سالگی با یاد مرتضی ندایی/ پسر کار پدرش را تمام کرد
کاره ماندن فیلم پدرم، شروع شد. او ادامه داد: بعد از آن به مدت یک سال درگیر راش هایی بودم که پدرم برای فیلم نیمه تمامش گرفته بود و اینکه چگونه بر اساس این راش ها فیلمی بسازم. همچنین راش هایی که توسط مادرم مژگان صیادی در طول زندگی و به خصوص دوران بیماری پدر با عشق و سختی بسیار ثبت و ضبط شده بود مرا به این سمت هدایت کرد تا فیلمی بر اساس زندگی و دغدغه های پدرم بسازم. کارگردان مستند ...
گفتگویی با فریدون مجلسی درباره خودش
.... حالا هم پدرم ناراحت بود و هم آقای عظیمی محکم ایستاده بود که اسم من را ننویسد. من با تصورات کودکانه گفتم اگر مشکل شما این چهار روز است، ما می رویم و چهار روز دیگر می آییم. این حرف من یخ جلسه را شکست و اسمم را نوشت. از این گذشته بعد از 28 مرداد من کلاس چهارم بودم. یک روز دیدیم در حیاط مدرسه سرو صداست و چند جیپ آمده اند و آقای عظیمی را بازداشت کردند. بعد معلوم شد که او عضو حزب توده ...
ماجرای تک پسر خانواده که به داعش پیوست/ تصویر
.... چند هفته قبل از این که همه چیز مشخص شود، خانواده رشید در میان کاغذها نوشته ای پیدا کردند. رشید در این نوشته به مرگ خود فکر کرده بود. کسی نمی دانست کِی آن را نوشته. اما به وضوح می خواسته اعضای خانواده آن را پیدا کنند. سپس پلیس به خانه آن ها آمد. مأموران رشید را در دوربین های مداربسته شناسایی کرده بودند. "در دعاهایتان مرا فراموش نکنید و به یاد داشته باشید که بالاخره همه می ...
تام هنکس، یک ابر مرد معمولی
. یادم می آید همان روزها سرمای بدی خورده بودم و چند روزی پیش یکی از دوست هایم ماندم تا کمی بهتر شوم. وقتی بعد از چند روز به خانه برگشتم، پدرم پرسید: کجا بودی؟ گفتم مریض بودم و پیش دوستم بودم. انتظار داشتم دچار عذاب وجدان بشود اما با خونسردی گفت: فکر می کردم بلدی از خودت مراقبت کنی. شاید اگر پدر تام هنکس این همه با خونسردی رفتار نمی کرد و تام هنکس و باقی پسر و دخترهایش را به عهده ی خودشان نمی ...
اخلاق کارگزاران درسیرۀعملی پیامبراسلام
برانگیخته شده ام . پس به جای نفرین، چنین دعا فرمود: اَللّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإنَّهُمْ لایَعْلَمون؛[6]خدایا قوم مرا هدایت کن؛ زیرا ناآگاه هستند . یکی از یاران پیامبر گفت: پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا صلی الله علیه و آله ، نوح علیه السلام به قوم خود نفرین کرد و گفت: رَبِّ لاتَذَرْ عَلَی الأرض مِنَ الْکافرینَ دَیّارا؛[7]پروردگارا بر روی زمین، هیچ یک از کافران را زنده مگذار. [8] و اگر تو ...
چند تکه استخوان و یک پلاکش را برای ما آوردند/ می گفت جنگ و اسلام را بیشتر از شما دوست دارم
، آنقدر خوشبخت بودم که احساس می کردم زوجی به خوشبختی ما در این روستا وجود ندارد، گاهی شب ها که از هیأت برمی گشت دراز می کشید ولی نمی خوابید، می گفتم: نمی خوابی؟ می گفت: می خوابم، وقتی که بیدار می شدم می دیدم آن قدر در نماز شب گریه کرده که حد و حساب ندارد، می گفتم: من تو را از کودکی می شناسم، کار خلافی نکردی که این قدر گریه می کنی، بعضی وقت ها می گفت: از وقتی که تو آمدی، جنگ و جبهه را از من گرفتی، دلم ...
امام حسن مجتبی(ع)، پاسبان بصیر دین
درباره امام حسن مجتبی (ع): نام: حسن (ع) لقب های معروف: مجتبی، سبط اکبر. پدر و مادر: حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س). کنیه: ابومحمد. وقت و محل تولد: شب نیمه رمضان سال سوم هجرت در مدینه. وقت و محل شهادت: 28 صفر سال 50 هجری، در سن حدود 47 سالگی به دستور معاویه، توسط جعده، در مدینه، مسموم و به شهادت رسید. مرقد: در قبرستان بقیع ...
یک روز در آمریکا...
درست تر است و این گونه شد که در آمریکا مسلمان شدم و شهادتین را بر زبان آوردم. ماری هاسکی می گوید: زمانی که مسلمان شدم پدر و مادرم بیش از چهار سال با من سخن نگفتند و قهر بودند و می گفتند که ما اصلا تو را نمی شناسیم. وقتی شش سال پیش به ملاقات پدرم رفتم خیلی سعی کردم بامحبت دل او را به دست بیاورم نشد، او را نوازش و کفش هایش تمیز می کردم مانند یک پرستار با او رفتار می کردم، اما هیچ محبتی ...
پیامبر(ص) چه میزان از قرآن را تبیین کردند
پیش از وی نازل شده از طاعت و معصیت، همه را به من تعلیم فرمود و آن را حفظ کردم و حتی یک حرف از آن را فراموش نکردم. سپس دستش را بر سینه ام نهاد و از خدا خواست دلم را از علم و فهم و حکم و نور پر کند. گفتم: ای پیامبر خدا، پدر و مادرم به فدایت! از زمانی که آن گونه برایم دعا نمودی، چیزی را فراموش نکردم و آن چه را ننوشتم نیز از یاد من نرفت. آیا هنوز بر من بیم فراموشی داری؟ فرمود: نه بر تو بیم فراموشی و ...
بایدها و نبایدهای والدین برای تربیت فرزندان
است که موافقت و حمایت شما اهمیت دارد نه چیزی که با آن موافقت می کنید. * ثابت قدم باشید وقتی من بچه بودم، برخی روزها جواب مادرم را با گستاخی و بی ادبی می دادم و او در پاسخ فقط می خندید . روز بعد همان جواب را مشابه قبل با گستاخی می گفتم و بخاطرش به شدت تنبیه می شدم. و هرگز هیچ نشانه ای مشخصی وجود نداشت که مادرم طبق چه روندی رفتار می کند. این کار نه تنها در صحبت کردن بلکه در خیلی ...
آزار و اذیت زنان تهرانی در پراید سبز ! + عکس
شدم و از حال رفتم. وقتی به هوش آمدم در بیابان های جنوب تهران بودم. آنجا بود که متوجه شدم شاهرخ مرا مورد آزار و اذیت قرار داده و تمام طلاها و گوشی تلفنم را دزدیده است. ارزش اموال سرقتی ام تقریبا 90 میلیون ریال بود. پس از طرح شکایت زن جوان تیمی از مأموران اداره آگاهی برای دستگیری شاهرخ دست به کار شدند و در ابتدای تحقیقات با ردیابی تلفن همراه سرقتی موفق به شناسایی زن جوانی به نام پروانه شدند ...
مهدی سلطانی از امیرکبیر محبوبش می گوید
حبس آزاد می شود و می خواهد انتقام بگیرد. (همسرم می گوید: تو در این فیلم آدم دیگری بودی و من اصلا تو را اینگونه ندیده بودم) خودم هم احساس بسیار غریبی نسبت به این نقش داشتم گاهی هنوز هم وقتی به آن فکر می کنم چشم هایم خیس می شوند. و اینکه چقدر یک انسان در جامعه در خانواده و در کشورش تنهاست مرا متاثر می کند و جالب اینجاست که در سریال دیوار، جمیل! به عنوان یک آنتاگونیست (ضدقهرمان) در نظر ...