سایر منابع:
سایر خبرها
همسر شهید مدافع حرم، سیدرضا طاهر با اشاره به ویژگی های بارز سید در بردباری و حلمی که داشت، تاکید کرد: ...
پنج شنبه و جمعه خیلی منتظر تماس همسرم ماندم، ولی خبری نشد. ترس و اضطراب بسیاری داشتم و هنگامی که صفحات تلگرام را چک می کردم، به سراغ سایت های خبری و خبرگزاری ها نمی رفتم که مبادا خبر بدی را ببینم. خیلی اوقات می شد که تصور می کردم به دلیل ماموریت های بسیاری که سید می رود، ممکن است که من همسر شهید شوم. البته حال و هوای سید معلوم بود که این اتفاق برایش می افتد، ولی من هیچ گاه نخواستم که این موضوع را ...
گفتگو با همسر آزاده شهید محمدفرخی راد
میگفت که آدم باید از ثانیه های زندگیش درست استفاده کند و روزهای تعطیل و جمعه ها محمد درس خداشناسی را برگزار می کرد و به همراه دانش آموزان آن ها را به طبیعت می برد و با استفاده از طبیعت و پدیده های طبیعی عظمت خداوند را به بچه های نشان می داد و هم تعلیم می کرد و هم تربیت و بچه ها را تشویق می کرد به حضور در مساجد و شرکت در جلسات قرآن و احکام و .... لحظه لحظه ی زندگی با محمد برای من درس ...
آقای وزیر! پسر من نقص عضو شد
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، همین الان که شما در حال خواندن این گزارش هستید، احمد خلعتبری در بیمارستان امام خمینی تهران در حال عمل جراحی است. پسری که سال 92، یعنی درست در آستانه 11 سالگی در مدرسه شهید بهشتی کتالم رامسر دچار نقص عضو شد و هیچ کس به داد او و مادرش نرسید. سه سال پیش پسر 13 ساله زهرا ناظمی، در یک دعوای کودکانه در مدرسه پایش ناقص می شود ...
چه کسی در "حصر" است؟/ با جانباز فتنه 88 آشنا شوید
آرمان پرس l آن موقع 23 سال سن داشتم. در اوج غرور جوانی بودم. من زمانی که سالم بودم حتی صبحانه را خودم آماده می کرد. زمان هایی که مادرم آماده می کرد، خجالت می کشیدم و پیش خود می گفتم به این سن رسیدم خوب نیست که مادرم صبحانه درست کند. از بچه گی کارهایم را به کسی نسپرده بودم اما از مجروحیت به بعد برای جزئی ترین کارها نیازمند کمک دیگران بودم، این خیلی سخت بود. مثلا وقتی هنوز بلد نیستی با ویلچر کار ...
زندگی نامه فرماندهی که مسیح کردستان لقب گرفت
. استقبال مردم مومن و محروم کردستان از امر تسلیح و شرکت در مدافعین انقلاب آن همه چشمگیر بود که موازنه قدرت را در منطقه به زیان گروهک های تجزیه طلب بر هم زد. **مقابله با بعثیون؛ با شروع تهاجم ارتش عراق به خاک میهن اسلامی در مهر ماه 1359، محمد به همراه تنی چند از همرزمانش، راهی سر پل ذهاب شد. در جریان محاصره این شهر، که می رفت تا منجر به اشغال آن توسط ارتش بعث شود ...
همیشه آدم بده فامیل بودم / چک دادم ، پاس نشد ، قاتل شدم
سال دارد و به اتهام خفه کردن خاله همسرش به خاطر یک مشت پول دستگیر شده است. او را برای بازجویی به دادسرای آورده بودند. قاتلی که برگشت خوردن چک او را مجبور به از خاله همسرش و پیرزن کرد. دوربین های مداربسته راز او را فاش کرد و مرد جوان وقتی سردی دستبند را روی مچ دستش حس کرد، لب به اعتراف گشود. در راهروهای دادسرای جنایی گفت وگویی را با مهدی انجام دادیم که در زیر می خوانید. خودت را معرفی کن ...
چرا دختر نوجوان آن قدر ترسید که حتی فرصت گریه کردن هم نیافت!؟
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، جوان 18 ساله در حالی که مورد سرزنش شاکیانش قرار گرفته بود به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: شش سال قبل زمانی که من 12 سال بیشتر نداشتم پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. خانواده پنج نفره ما از هم پاشید بعد از ماجرای طلاق پدرم به دنبال زندگی خودش رفت و من و برادرم نزد مادرم ماندیم آن زمان من شاهد اعتیاد برادرم بودم او 20 سال بیشتر نداشت و برای تهیه ...
پسر BMW سوار چه بلایی سر ندا آورد/او می گوید در تله شیطانی پسر پولدار تهرانی افتاد و...
ماشین با افشین قرار معامله گذاشتم ولی از او خواستم تا ماشین را به یک فروشنده حرفه ای هم نشان دهم اما افشین گفت که سوئیچ ماشین را در آپارتمانش جا گذاشته است. او مرا به آپارتمانش دعوت کرد. من هم دعوت او را پذیرفتم اما او 2 ساعت مرا در خانه اش کرد و بدون توجه به التماس هایم مرا آزار داد. به دنبال شکایت دختر جوان و با اطلاعاتی که وی به پلیس داد افشین در خانه اش بازداشت شده پسر 33 ساله اما ...
عاملان قتل طلافروشان محاکمه شدند
شهر همدان به دست آوردند. متهمان بعد از پنج روز در این شهر بازداشت شدند. در بازرسی از مخفیگاه متهمان مقداری از طلاهای سرقتی کشف شد. این دو متهم که دارای سابقه کیفری در زمینه سرقت بودند، در بازجویی های اولیه به این سرقت مرگبار اعتراف کردند. با تحقیقات اولیه از سارقان مشخص شد آنها چند روزی رفت و آمد طلافروش و پسرش را زیرنظر داشته و زمانی که پسر طلافروش را تنها یافته اند، با جعل عنوان پلیس او را ...
مادر معتادی که فرزندش را کشت باید مجازات شود
انجام دهم که فکرشان هم اشتباه نباشد. هر جور که بود، من با این مواظبت ها سر کردم و گذراندم. حدود 19 سالم بود که رضا به خواستگاری ام آمد. از مراقبت ها خسته شده بودم. از نگاه های نگران مادر و برادرهایم عاصی بودم. تصمیمم را گرفتم. باید از خانه می رفتم. به رضا جواب مثبت دادم. مادر و برادرهایم هم او را تائید کردند و گفتند که پسر خیلی خوبی است. او مهندس بود و در تحقیقاتی که برادرهایم انجام ...
گره کور در پرونده قتل دختر شیرخواره
. ترمه - 15 ساله- نیز پس از شناسایی و احضار به دادسرا گفت: وقتی 7 ماهه بودم پدر و مادرم طلاق گرفتند و مادر بزرگم سرپرستی ام را به عهده گرفت. اما عمر پیرزن مهربان چند سال بعد به پایان رسید و عمه ام سرپرستی ام را به عهده گرفت تا اینکه پدرم به سراغم آمد و با اصرار زیاد عمه ام را راضی کردکه من برگردم. مدتی بعد پدرم به اتهام دزدی زندانی شد و در کنار نامادری زندگی سختی داشتم. به همین خاطر ...
قراری که به مرگ منجر شد
کردن ما به سه ساعت یا بیشتر می رسید. او به من ابراز علاقه می کرد و هر چه جلوتر می رفتیم این وابستگی بیشتر می شد. یک روز مهرداد با من تماس گرفت و مدعی شد قصد خواستگاری دارد، اما قبل از آن می خواهد من و مادرش را با هم آشنا کند. به دلیل علاقه ای که به مهرداد داشتم حاضر بودم هر کاری برای او انجام دهم. او من را به خانه شان در شمال تهران دعوت کرد. وقتی وارد خانه شدم، شوکه شده و صحنه ای که می دیدم ...
درباره شکنجه شدنش حرف نمی زد
خطرناکی کرده است! من بیشتر از 17 سال نداشتم و به شدت ترسیدم که الان است که مردم با مأموران امنیتی بریزند و همه چیز لو برود، ولی محمد با خونسردی نشست و همه اعلامیه ها را داخل چمدان گذاشت و در آن را بست و شانس آوردیم که وسط میدان بودیم. اگر در پیاده رو بودیم، قطعاً همه چیز لو می رفت! آیا ایشان عضو گروه فلاح بود؟ نمی دانم. البته بعدها شنیدم آقای مرتضی الویری، برادرم حسن و یک نفر ...
وزیرِ موسوی و هاشمی: سران فتنه کودتاگر بودند
گران قیمت و بی جهت ننویسد و اگر هم نوشت با او برخورد شود. امریکایی که این همه پول دارد از همان ده ها سال قبل، زمانی که من در آنجا بودم، وقتی تقاضای ام آر آی می دادیم باید جواب می دادیم که چرا و به این راحتی انجام نمی دادند. از دوستان ما که هم کلاس دانشگاه ما بود، تقاضای ام آر آی از ستون مهره خواست ولی بیمه قبول نمی کرد ولی ما همه چیز را به راحتی می پذیریم و این پایدار نمی ماند و جواب نمی ...
گفتگو با شبنم قلی خانی و فرناز رهنما
راهکارهایش آشنا شوم و این مسئله خیلی به من کمک کرد اما می توانم این را با جدیت بگویم که کار کردن با شایان نه تنها سخت نبود بلکه بی دردسرترین کار بود. من اصلا اذیت نشدم و بسیار هم لذت بردم. شایان بسیار مهربان، دوست داشتنی و شیرین بود. شاید فکر کنید که کار کردن با چنین بچه هایی سخت است اما به نظر من آسان تر از کار کردن با بچه سالم است. درست است که قبل از ساختمان پزشکان در چند سریال بازی ...
روایت جامانده کاروان شهدای خان طومان از آخرین لحظات همرزمان شهیدش
روی التماس که پدر یک کاری بکن من هم بتوانم به سوریه بروم، اما پدرم به هر دلیلی من جواب سر بالا به من می داد. اربعین سال گذشته به کربلا رفتم و در مقام علی اکبر گفتم: یا علی اکبر امام حسین ( علیه السلام ) منم فدایی عمه جانتان شوم. هنوز از مقام بیرون نیامده بودم که پدرم از ایران تماس گرفت و گفت: کارهایت درست شد برگرد ایران قرار است به سوریه اعزام شوی. وقت رفتن مادرم را گذاشتم جلو عقایدش و تسلیم ...
همدستم به خانه ما آمد / داخل غذای شوهرم داروی بی هوشی ریختم و او را ..
می خواستیم وقتی آب ها از آسیاب افتاد، با هم ازدواج کنیم. حتی نقشه هایی برای زندگی مشترکمان داشتیم که بر باد رفت. همدستم هم رویاهایش بر باد رفت. کاش هیچ وقت با او درددل نمی کردم. پشیمانی؟ خیلی، اما پشیمانی سودی ندارد. با کاری که من انجام دادم سه زندگی نابود شد. ای کاش بازهم به جدایی اصرار کرده بودم و بالاخره شوهرم را راضی می کردم تا مرا طلاق بدهد یا حداقل نزد مشاور می رفتم و با کمک او راهی پیدا می کردم که به بداخلاقی های شوهرم خاتمه دهم. ...
هیس، این آدم های آهنی خفته اند
را به دست می گیرم و با آدم های مجازی و در کانال های مختلف جست و جو می کنم، آرام می شوم، طوری شده که حوصله حرف زدن با اطرافیان بویژه خانواده ام را ندارم. می گوید: دوست دارم بیشتر اوقات که در خانه هستم، گوشه ای بنشینم و در دنیای خودم غرق باشم، البته از این وضعیت راضی نیستم، خیلی از اوقات از اتفاقاتی که در خانه می افتد بی اطلاع هستم، به عنوان مثال چند وقت پیش مادرم سردرد شدید داشت و چندین ...
زنی که از ویرانه های بمباران تهران دوباره متولد شد
وقتی تنها شدم با خودم فکر کردم اول بچه و بعد هم خودم را می کشم اما بعد دیدم من آدمی نیستم که بتوانم بچه ام را به قتل برسانم. بعد فکر کردم بهتر است خودم و بچه را از بالای پل ستارخان پایین بیندازم اما بعد گفتم اگر نمردیم و فلج شدیم یا اگر بچه مرد و من زنده ماندم چه؟ نهایتاً تصمیم گرفتم زندگی کنم و این تصمیم را به بقیه هم اعلام کردم و گفتم به من بگویید اصلاً در این 2 هفته چه اتفاقاتی افتاده است؟ چون در آن مدت انگار با پاک کن ذهنم را پاک کرده بودند. به آن ها گفتم از این لحظه که تصمیم گرفتم، باید زندگی کنم و هیچ کس هم حق ندارد جلوی من گریه کند. ...
شهید فاطمه حاجی بابایی الگوی تمار عیار اخلاق، پاکدامنی و ولایتمداری
برادر شوهرش با هم به کلاس درس می رفتند، از ابتدا عشق شهادت داشتند و به وی وصیت کرد، اگر شهید شد فرزندانش را نگهداری کند. *دختر شهید از آخرین روزهای زندگی مادرش می گوید *نرگس ابوالقاسمی فرزند شهید نیز می گوید: در روز شهادت مادرم، 9 ساله و در کلاس سوم ابتدایی مشغول تحصیل بودم. مادرم آن روز به من ناهار داد و روانه مدرسه شدم و متاسفانه شب خبر شهادت مادرم را شنیدم. وی بیان داشت ...
از ویژگی های اخلاقی و رفتاری آیت الله موسوی اردبیلی تا موروثی بودن مرجعیت به روایت فرزند
معنا کرد، اگر سکوت به معنای برخورد منفعلانه باشد، مطلب شما درست است، مرجعیت نباید یک برخورد منفعلانه ای در خصوص قضایایی که اتفاق می افتد، داشته باشند، اما معنای دیگر سکوت این است که مرجعی اقدامی را به یک نحو خاصی به صلاح نبیند و به گونه دیگری اقدام کند و این عمل او در نزد مردم سکوت به حساب بیاید اما در حقیقت در حال زمینه سازی است برای اینکه در وقت مقتضی اقدامی انجام دهد، این طریق از عمل و رفتار ...
هواداران تراکتور کاری کردند از درون گریه کنم/ همسرم بهترین اتفاق زندگی ام است
بازی نمی کرد. آیا هنوز هم بازی می کند یا فوتبال را بطور کامل کنار گذاشته است؟ - متأسفانه در آن برهه عده ای آمدند و بستری را فراهم کردند که به خانواده من به نوعی ضربه بزنند. شاید اگر پسر من هم می رفت اینطرف و آنطرف پای میز قمار می نشست و من هم خودم از آدم های شب زنده دار بودم و راه راست را دنبال نمی کردم الان از من هم در برخی برنامه ها حرف می زدند و خودم و خانواده ام مورد حمایت بودیم. اگر ...
فاصله دو روزه تهران با سلاح گرم
نشان به آن نشان که هر چند روز یک بار صفحه حوادث روزنامه ها از حادثه یا جنایتی خبر می دهند که پای سلاح گرم در میان است؛در عروسی ها، در دعواهای قبیله ای یا در سرقت های ریز و درشت! برای کسی که در یک باند قاچاق یا سرقت کار می کند، داشتن یک اسلحه، طبیعی و لازم است، اما برای یک آدم معمولی چطور؟ دسترسی به سلاح در ایران، در تهران و بقیه کلانشهر ها چگونه است؟ این گزارش دنبال جوابی برای این سؤال رفت و ...
حوض نقاشی ما بی ماهی است
لیلا مقیمی شخصی تعریف می کرد: چندین سال قبل برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا ، وارد ایالات متحده شده بودم، سه، چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروه های پنج، شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام می شد. دقیقا یادمه از دختر آمریکایی که درست توی نیمکت بغلیم می نشست و اسمش کاترینا بود پرسیدم که برای این کار گروهی تصمیمش چیه ...
زندگی دردناک مجری معروف تلویزیون +عکس
منجلاب و از دستفروشی و خیابان خوابی، راه خودم را پیدا کردم و هیچ وقت هم طلبکار نبودم. از همین چند جمله معلوم است تابان می خواهد ما و مخاطب را به یک اندازه غافلگیر کند: در تهران به دنیا آمدم و بعد از جدایی پدر و مادرم، با نامادری زندگی کردم. نامادری ام با اینکه وضع پدرم خوب بود، من و پسر خودش که حاصل ازدواج اولش بود را وادار می کرد دستفروشی کنیم. او ما را به جوراب فروشی وا می داشت ...
خاطره پولاد کیمیایی از ازدواج مجدد پدرش:مادرم را می دیدم که گریه وبا تلفن صحبت می کند
تهران آمدیم فرصتی پیدا نکردم که از اوضاع با خبر شوم و مادرم مریضی اش شدید شده بود و من همیشه درکنارش بودم. کیمیایی درخصوص حضورش به عنوان بازیگر در سینما توضیح داد: من خیلی به فیلمسازی علاقه داشتم و حضورم به عنوان بازیگر به دلیل علاقه زیاد پدرم به بازیگران بود که من هم به این دلیل بیشتر بازی کردم. این بازیگر در ادامه خاطره ای از پدرش گفت: یک بار در ماشین از او پرسیدم که ناموس ...
خیاطزاده:پاترول معروف ناجا که مردم را زیر گرفت در هدایت منافقین بود،راننده را مقابل فرمانداری با تیر زده ...
دیگران سوال می شود که چگونه این کارها را بدون کمک دیگران انجام می دهم. حرف های سردار علی فضلی هم به من خیلی کمک کرد. در میان مسئولین برخورد آقای فضلی خیلی خوب بوده است. الان شرایطتان نسبت به قبل سخت تر شده است؟ من اصلا دنبال مقایسه شرایط امروزم با گذشته ام نیستم و مقایسه نمی کنم. این لحظه ای که زندگی می کنم را نگاه می کنم که واقعاً به لطف خدا یک همسر خوب و مهربان و واقعا فرشته دارم. به ...
ورزشکاری که خلیج عربی را در یک کشور عربی خط زد
ملی بودم. بعد از انقلاب نیز بازنشسته شدم اما به درخواست ارتش باز هم فعالیت خودم را در بخش هوایی چند سالی ادامه دادم. در این سالها همراه تیم های دوچرخه سواری به عنوان سرپرست در بسیاری از مسابقات حاضر بودم و شاهد موفقیت های ورزشکاران جوان بودم. امکانات دوچرخه سواری نسل جدید بسیار پیشرفته تر از زمان ماست و شرایط تمرین بسیار فرق کرده است جوانان می توانند با این امکانات و رسیدگی ها به نتایج خوبی برسند ...
قبل از آزادی، لباس هایمان را سوزاندیم/ اسامی مفقودین را در یقه مانتو نوشته بودم
قدر اذیت کرده اند که باید بمانند و مجازات بشوند. به بچه ها گفتم اصلاً این فکر را از سرتان بیرون بیاورید. اگر به خودتان امید بدهید و بعد نرویم، آن وقت دیگر نمی توانید اینجا را تحمل کنید. ما حالا حالاها اینجاییم. وقتی صلیب سرخ آمد، گفت ما 190 نفر اسیر می خواهیم مبادله کنیم که 50 نفرشان از این اردوگاه هستند. احتمال دارد شما هم جزء آنها باشید، اما به شما هیچ قولی نمی دهم، حتی یک درصد. به ...
ده خاطره از ده مادر شهید
دستم ،گفتم شماره پادگان محسنه .می تونی به ش زنگ بزنی. خیلی وقت بود ازش بی خبر بودم .زود شماره را گرفتم .تانگاه کردم ،دلم هری ریخت .گفتم این که شماره بیمارستانه. گفتند: نه مادر .شما که سواد نداری.این شماره ی پادگانه . گفتم : راستش رو بگید .خودم می دونم بچه ام طوریش شده . هم (ب) رو بلدم ، هم (الف) رو. پادگان رو که با (ب) نمی نویسن. 3) کم حرف می زد. سه تا پسرش شهید شده بودند. ازش ...