سایر منابع:
سایر خبرها
لحظات سخت وداع شهید حمید سیاهکالی با همسر
: هیچ کلامی نگفت و فقط گریه کرد من هم که این را شنیدم خیلی گریه کردم. دستانم را گرفت و اشک ریخت و گفت دلم را لرزاندی، بعد از چند دقیقه گفت اما نمی توانی ایمانم را بلرزانی. وقتی که برای آخرین لحظات در خانه بود آرزو می کردم جایی از تنش درد بگیرد و دلیلی باشد که نتواند به سوریه برود اما بعد با خودم گفتم هرگز راضی به درد کشیدنش نیستم، اشکالی ندارد برود و باز می گردد. نفسم را می گرفت وقتی در ...
هنر و تجربه رفتار عادلانه ای با فیلم ها ندارد/ نگران آینده ایم
پشیمان نیستم. یک نکته ای را خانم نعمتی گفتند مبنی بر اینکه وقتی فیلمی از طرف هنر و تجربه به من پیشنهاد می شد مشتاقانه برخورد و به معیارهای آن اثر اطمینان می کردم و می گفتم اگر این فیلم برای اکران در گروه هنر و تجربه ساخته می شود دارای یکسری استانداردها است ولی از امسال به بعد فیلمنامه ها انقدر خوب نیستند. من فکر می کردم کارگردان ها دارای فکر و اندیشه نو برای این گروه فیلم می سازند ولی با پیش تولیدهایی که امسال می بینم، سختگیرتر می شوم. ...
فضیلت زیارت جامعه کبیره
.... شتربانی به امام صادق سلام الله علیه می گوید که یک نصیحتی بکنید. حضرت می فرماید: عَلَیْکَ بِالصِّدْقِ الْحَدیثِ ؛ وقتی حرف می زنی راست بگو. خوب این حرف بزرگی است، ولی ساده است. اما وقتی یک عالم بزرگی می رود پیش امام صادق علیه السلام. دیگر حضرت آن نصیحت را نمی گوید و لحنش عوض می شود. خلاصه شناخت مراتب دارد. اللّهم عرّفنی حجّتک یعنی ما اجمالاً بدانیم حضرت هادی علیه السلام ...
صدای پای رادیو در کوچه و بازار
و اینترنتی برنامه ها را گوش کنم، اما از گوشی تلفن همراهم استفاده کرده و در طول کار، برنامه های مختلف رادیو را مدام دنبال می کنم. او ادامه می دهد: همکارم بیشتر علاقه مند به دنبال کردن سخنرانی هاست. رادیو پیام را دوست ندارد و می گوید مدام اخبار ناراحت کننده از آن پخش می شود. خودم رادیو آوا را دوست دارم، چون موسیقی های متنوع و مجاز کشور را پخش می کند. شبکه معارف هم خوب است. از ...
طلای عروسی عیسی را به آقا هدیه دادم /اگر عیسی بود، شهید مدافع حرم می شد
.... اگر دست بچه من ناقص می شد چه کسی جواب می داد؟... حساب معلم و ناظم را گذاشت کف دستشان. بیش از اندازه عیسی را دوست داشت... عیسی تا کلاس پنجم در آن مدرسه بود و بعدش به مدرسه الهی رفت. خیلی زبل بود. بعد از یک سال دوباره گفت می خواهم به مدرسه فرح (دکتر علی شریعتی) بروم. قبول کردم. گفتم: اگر دبیرستانت خوب است، خواهرانت را هم ببر... گفت: نه؛ چون پسرها و دخترها در آنجا وضع اخلاقی خوبی ...
روایتی از غارت مهم ترین اسناد تاریخی تئا تر ایران/ از نابودی اسناد گروه هنر ملی تا فعالیت های تئاتری پیش ...
آن ها را توی جوب قاطی نخاله نریخت؛ فرد دانشمندی است. به نظر من وقتی که کسی از بیرون از خانواده تئاتر، از آن اسناد چیزی برده، این شخص هم از داخل خانواده حق بردن داشته است. چون اسناد در زمانی که این اتفاق ها می افتاد صاحبی نداشت و کسی هم بالای سر آنها نبود. در هر طبقه چندین گونی بزرگ شامل اسناد باارزش و ذی قیمت مانند گونی سیب زمینی رها شده بودند. به چشم خود می دیدم کسانی که معلوم نبود از کجا و چرا به ...
شطرنج بازان کوچک، متفکران بزرگ
زندگی کنم زیرا برای شطرنج تهران خیلی بهتر است اما باید منتظر باشم کنکورم را خوب بدهم و در تهران قبول شوم. علیرضا فیروزجاه: برادرم کنکور بدهد ما هم به تهران می آییم. بیشتر مسابقات در تهران است ما هم می آییم به تهران باید زود برگردیم و دائم در رفت و آمد هستیم. ایسنا: آقای مقصودلو شما بازیکن جنگنده ای هستید این روحیه در زندگی شخصی شما هم هست؟ مقصودلو: این رفتار در ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (351)
نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد. ****** 1. اون چیزی که شمارو چاق نشون میده رنگ مو، رنگ لباس یا طرح راه راه یا ساده لباس نیست. چربیه. 2. ما از کودکی با اقتصاد مقاومتی آشنا بودیم، مثلا اونجایی که چسب میخواستیم یا کم میاوردیم از گوشه داخلی جلد دفتر و کتابمون میکندیم. 3. مرد کوه درده، که بی پولی تونل زده از توش ...
او دیگر مرد رویایی من نیست
با اصرار و فشار خانواده اش با دختر عمویش نامزد کرده است. به محض اطلاع از موضوع ناراحتی تمام وجودم را فراگرفته بود، من که نمی توانستم از عشق کاوه دست بکشم و او را فراموش کنم وسوسه شدم تا به او زنگ بزنم، کاوه وقتی گوشی را برداشت و صدایم را شنید چنان خوشحال شد که من در دلم امید دوباره به او رسیدن زنده شد و به همین بهانه از او خواستم که یک بار دیگر به خواستگاریم بیاید و شانس خودش را امتحان کند و او هم ...
تفکر را به جای ملیت با حقانیت بسنجیم/ عمار؛ خانه هنرمندان انقلابی
به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن (ایکنا) محمدمهدی بهرامی نژاد، فیلمساز مستند آثار متعددی در حوزه مدافعان حرم دارد؛ به همین مناسبت درباره ویژگی مستندهایی که درباره مدافعان حرم می سازد و همچنین جشنواره عمار با وی به گفت وگو نشستیم که در ادامه از نظر می گذرد؛ درباره اولین کارتان توضیح دهید؟ اولین مستندی که در حوزه مدافعان حرم در کشور ما پخش شد کاری با نام صدر عشق بود که در آن ...
با نگاهی زلال چون رود در جریان کار و زندگی
وقتی دید چشم هایش چهار تا شد و گفت آقای پناه زخم هایتان خیلی خوب شده و از نتیجه آن شوکه شده بود و انتظارش را نداشت. و به پرستار دستورات جدید پانسمان را داد. باجناقم در داروخانه کار می کرد و یک مجله ای را به من نشان داد و گفت یک پمادی هست که برای بهبود زخم ها بسیار خوب است و به دکترت نشان بده تا اگر صلاح دید استفاده کنید. حالا دکترها که معمولا حرف همدیگر را قبول ندارند چه برسد به مریض که بخواهد ...
این شهید، مسلم ماست!
سر مسلم. خواب بود. دست هایش را از زیر پتو بیرون کشیدم. سالم بودند. گریه ام گرفت. دست های کوچکش را بوسیدم و روی چشم هایم گذاشتم. گاهی از مدرسه که به خانه برمی گشت، کفش و لباس نداشت. یک بار رفتم مدرسه و گفتم چرا بچه من اینطوری به خانه برمی گردد؟ وقتی آمد داخل دفتر مدرسه و من را دید رنگش پرید و گفت: مامان تو که آبروی منو بردی! من خودم وسایلم را به بقیه که ندارند، می بخشم . حتی مدیر مدرسه هم ...
پناهنده متفاوت سوری
پیرمرد 61 ساله باعث شد تا من با جنبه دیگری از زندگی پناهندگان آشنا شوم: ماجرای خرید و فروش اسناد مسافرتی و تلاش بسیاری برای فرار از موانع فیزیکی و لجستیکیِ سد راه. خودم هم باور نمی کردم وقتی داستان را برای دوستان و همکاران مفید تعریف می کردم، حس می کردم که باورشان نمی شود. البته قابل فهم است – به نظر می رسد که او بدون هیچ تلاشی از پس تمام مشکلات سر راهش برآمده است. البته باید ...
حفظ کردم تا حفظم کند
. خب سن کمی داشتم و با اینکه سپهر را خیلی دوست داشتم اما خسته شده بودم. با خودم می گفتم خدایا چرا از بین این همه دانش آموز، من باید کنار سپهر بنشینم؟ سال چهارم زمانی که وارد کلاس شدیم معلم جدیدی برایمان گذاشته بودند. وقتی از بچه ها پرسید آقاسپهر را کجا بنشانیم همه بچه ها گفتند کنار محمدسعید و این شد که یک سال دیگر او کنار من نشست و تمام کارهایش با من بود. تا بعد از امتحان های خرداد یک روز پدرش با ...
وقتی نکونام درباره مشکلاتش یا قلعه نویی و رحمتی حرف می زند
حرفها جایگاهی نداشت. صحبت ها این بود که اگر من به استقلال بیایم کاپیتان تیم می شوم اما من در مصاحبه مطبوعاتی گفتم که بازیکنانی هستند که از من سابقه بیشتری دارند. اختلاف نظر من و رحمتی بر سر موضوعاتی است که نمی خواهم صحبت کنم. کی روش با این همه افتخارات قطعا به حرف یک بازیکن گوش نمی دهد. ضربه به استقلال از بیرون همه دنبال این هستند که موفقیت را برای خودشان به دست آوردند. آن ها ...
آقای وزیر! پسر من نقص عضو شد
خانواده ام را در می آورم. گفتم حتی امضای من، روزی که وارد مجلس شورای اسلامی تهران شدم، آن جاست. من هم دنبال گرفتاری خودم بودم. از آن روز تا حالا نه دادگاه جوابم را داده، نه جایی، رفتم دیوانعالی هم شکایت کردم. می گویند شاهد بیاور. مگر می شود. بچه من الان ناقص شده. نه هزینه اش را می دهید، نه هیچی. بیمه معلم زده 25 درصد. می گویم باباجان این بچه صددرصد نقص عضو شده. یک کمکی به من بکنید، حداقل ...
زندگی و ازدواج شهاب حسینی و همسرش پریچهر قنبری+عکس
توانستم از خانه خارج شوم. معده ام حتی آب خوردن را هم پس می زد. به خاطر بیماری نتوانستم در امتحانات شرکت کنم. به همین خاطر سال سوم را دوبار خواندم و سرانجام دیپلم را با معدل تقریبا خوبی گرفتم. یک روانشناس در راه کانادا آنقدر به خودم اطمینان داشتم که فقط در کنکور سراسری شرکت کردم. مطمئن بودم که قبول می شوم، اما نشدم. سال بعد در دانشگاه آزاد جواز ورود به رشته بازیگری را به دست آوردم ...
گرداب شبکه های بازاریابی/ کار غیرشرعی که مجوز قانونی گرفت!
جملات برای شما هم آشنا است؟ الو سلام چطوری؟ سلام خوبم ممنون تو چطوری؟ من عالیم! الحمدالله خبریه؟! آره حالا بهت میگم چه خبره فردا ساعت 3 یا 5 چی کاره ای؟ کلاس دارم چطور مگه؟! کلاس چیه بابا بزن تو دیوار یه کار خیلی مهم باهات دارم! چه کاری؟چه قدر بلند حرف می زنی! تو هم اگه جای من بودی الان فریاد میزدی!ببین من یه کار فوق العاده پیدا کردم شرایط کاری عالی در آمد عالی اووف!یعنی یه چیزی میگم یه ...
موقع عقدمان مرا شریک ثواب تمام مجاهدت هایش کرد
سال 73، همسرم وارد سپاه شد. پسرم احمد اکنون راه پدرش را در کسوت یک پاسدار ادامه می دهد. فرزند سوم ما هم فاطمه خانم است و 14 سال سن دارد. فرزند آخرمان رضا نام دارد که بعد از تأکید رهبری بر افزایش جمعیت به دنیا آمد و حالا پنج سال دارد. گویا شما اصالتاً اهل سبزوار هستید اما اغلب فعالیت های شهید جلالی نسب در قم بوده است؟ بله، ما اهل روستای شم آباد سبزوار هستیم. اما خانواده در دوران ...
برای کی روش و منتقدانش/ ویرانه بودیم، آباد شدیم
. مساله ساده تر از این حرف هاست. بحث خوب و بد بودن کی روش نیست. صحبت بی فایده بودن اردوی دبی هست، تمام. این قدر خودت رو به در و دیوار نزن خانم اشک ریز. ضمنا تو عصر توییتر، دیگه کسی حوصله خوندن بحر طویل نداره. به جاش یک جمله می نوشتی: کی روش خوب است، ماه است، گل من است، بوس بوس! ...
قتل، هتک حیثیت در تلگرام ایرانی ها
اصرارهایش جنایتی را رقم زد. پسر جوان پس از دستگیری گفت: با ساغر در تلگرام دوست شدم و رابطه مان ادامه داشت تا این که تصمیم به ازدواج گرفتم و از ساغر خواستگاری کردم. بعد از خواستگاری رفتارش تغییر کرد و عصبی شد. دیگر رفتارش قابل تحمل نبود و سر هر موضوعی دعوا راه می انداخت. به همین دلیل به او گفتم پشیمان شده ام، اما او دست بردار نبود و یک روز عصبانی شده و خفه اش کردم. بخشش قاتل تلگرامی ...
افتخاری: 7 سال خانه نشین بودم، کسی سراغم را نگرفت
متوقف شد و در حال حاضر مشغول تمرین هستیم تا به خوانندگی علیرضا افتخاری در روز افتتاح جشنواره موسیقی فجر، یعنی 22 دی، اجرایمان را به روی صحنه ببریم. تمرین های ارکستر به جای خوبی رسیده است و در حالا حاضر آمادگی خوبی داریم. برای اجرای پیش رو قطعه هایی از چند آلبوم را در نظر گرفته ایم؛ خودم مجموعه ای با صدای علیرضا افتخاری دارم که نامش شور عشق است و سال ها پیش منتشر شد. در کنسرت 22 دی برخی از ...
پیشنهادهای عجیب به "شراره رخام" در اینستاگرام
.... بدون هیچ توجهی این افراد را ریپورت و بلاک می کنم. البته برخوردها و رفتارهای بد از طرف همه دنبال کننده ها نیست. خدا را شکر اینستاگرام من یکی از صفحه های بسیار تمیز است و حدود 10 درصد با رفتارهای نامناسب روبه رو می شوم. شبکه های اجتماعی فواید زیادی نیز دارند. می توانیم در زمینه کارهای خیر، فیلم و تئاترهای دوستان یا خودمان اطلاع رسانی کنیم. از طرفی می توانیم یک خانواده مجازی زیبا و ...
به خدا التماس کردم که نجاتم بده!
...> پدر او پیمانکار شرکت نفت بود و وضع مالی اش هم حسابی خوب. همه چیز برای او در پول خلاصه شده بود و همین که بچه هایش از نظر مالی تامین می شدند، راضی اش می کرد. تا حدی که وقتی امیر دوم راهنمایی بود، خودروی فولکس زیر پایش بود؛ چیزی که برای بچه های آن زمان مثل یک رویا بود. اما مشکل او که آن موقع یک نوجوان بود، پول نبود و با پول هم حل نمی شد. امیر با جملات شمرده ای قصه زندگی اش را این طور ادامه ...
برای فرار از مرگ، باید به تب راضی شد
نظر می رسد که در سال های اخیر آنچه که بیشتر موجب نگرانی جامعه شده است (متأسفانه) نه خیانت مردان، بلکه خیانت زنان متأهل بوده است. بی اساس نیست اگر بگوییم که در جوامع مردسالار، مردان معمولا از این حق برخوردار بوده اند که روابط فرازناشوئی یا فراهمسری را تجربه کنند. در سال های اخیر به دلیل عواملی چون رشد شهرنشینی و در نتیجه کاهش نظارت اجتماعی غیررسمی(همان چشمِ در و همسایه)، اهمیت یافتن حریم خصوصی و ...
شرط بندی روی خط مرگ/ شاید این بار سرت روی ریل جا بماند
از آنها که ایستاده می گوید: چقدر می دی؟! آنکه نشسته، برمی گردد و به او اشاره می کند. پسرِ ایستاده می پرسد: شرط چی؟! چند؟! سعی می کنم لحنم خودمانی به نظر برسد: هرچی. خودت بگو چقدر. پسری که روی موتور نشسته به حرف می آید: حالا بگو شرط چی؟! فوتبال؟! می گویم: شرط ریل. تا وقتی قطار بیاد... صدای خودم را می شنوم و جمله ها به نظرم عجیب می رسند. ریل... قطار... شرط... آنکه چمباتمه زده، عکس العملی ...
کامیار کارهایی با من می کند که عقل جن هم به آن نمی رسد
خواستگاری بلافاصله عقد کردیم. خودم نخواستم نامزد باشیم چون فکر می کردم کامیار را خوب شناخته ام، اما اشتباهم همین بود. بعد از عقد تازه مشکلات مان شروع شد. تا حرفی برخلاف میلش می زدم، ناراحت می شد. از او غیرمستقیم عذرخواهی می کردم، اما قبول نمی کرد و می گفت باید بگویی اشتباه کردم و معذرت می خواهم.او در تمامی روابط زندگیمان دیکتاتور است و زوز می گوید. اگر معذرت خواهی کنی، با هم می رویم ...
جوانی را اجیر کردم تا با زن سابقم دوست شود و او را به باغ بیاورد! / سیمین آمد و ما...
ادامه زندگی را فقط در گرو بودن در کنار او می دیدم. چند روز به بله برون مانده بود و ما درباره همه چیز صحبت کرده بودیم بجز مهریه. در ذهنم مهریه بی ارزش ترین مساله بود. با خودم می گفتم در جایی که عشق و محبت وجود دارد صحبت از مادیات و سکه طلا کار بی ارزشی است. دلم نمی خواست عشقی را که بین مان بود با پول و طلا خدشه دار کنم. همه چیز به خوبی و خوشی ادامه یافت تا این که شب قبل از بله برون سیمین با ...
علیرضا عصار ، شهروندی ساده مشغول به شغل شریف موسیقی
...> کشورم، مردمم، آینده مردم و کشورم و همین طور خودم را دوست دارم و همه این سال ها برایم مهم بود که کار نکردم. وگرنه می توانستم به جای سکوت، جای دیگری و به شکل دیگری کار کنم. اینها شعار نیست. من همین طوری زندگی کرده ام. آدم ها با ضمیر ناخودآگاهشان می فهمند چه کسی راست و چه کسی دروغ می گوید. یک سری چیزهاست که باید خودمان به خودمان بگوییم. اشتباهاتی هست که صرف نظر از دولت خودمان داریم انجام می دهیم ...
او پسرخاله ام بود / برای حفظ آبرویم باید می سوختم و می ساختم!
برای خودم رؤیا می ساختم. اما افسوس که این زندگی شیرین فقط چند ماه دوام داشت و خیلی زود مشکلاتمان شروع شد. اوایل فقط بدخلقی بود اما کم کم آرش دیگر آن آدم سابق نبود، نه خرج زندگی را می داد و نه مسئولیتی قبول می کرد. آرامش در زندگی ما معنایی نداشت. چند باری موضوع اختلافاتمان را به خاله و شوهر خاله ام گفتم اما آنها توجهی نکردند و گفتند همه زن و مردها ممکن است مشکل داشته باشند. فکرم به هیچ ...