سایر منابع:
سایر خبرها
درخت سحرآمیز
. زمستان که شد، از سرمای سخت عاصی بود و بهار که رسید، احساس کرد کمی راحت شده و نفس تازه ای کشید. وقتی دو تا کبوتر رو شاخه اش لانه کردند، حسابی شاد و شنگول شد. چون حالا زبان پرنده ها را می فهمید و همدمی داشت تا با آنها درد دل کند. وسط های تابستان بود که کبوترها به اش گفتند امشب پادشاه درخت ها می آید جنگل و این سر و صدا را درخت هایی راه انداخته اند که می خواهند از پادشاه پذیرایی بکنند. برای این کار ...
ای نوای عاشقانه، غم گسار جان تویی
سرودم ... در دلم، در قلب من، در جان من هستی تو باز می شوم هر دم به سویت بهر هر راز و نیاز جان من باشد فدای این همه احساس پاک سرو من، تاج سرم، ای تو چو برگ یاس پاک ... من همه خوبی به نام تو بنامم، خوب من من همه هستی به نام تو بخوانم، خوب من ... ای نوای عاشقانه، غم گسار جان تویی ای عزیز و مهربان، هردم قرار جان تویی ...
فرشته بود فرشته ماند
امیدی به بیدارشدنش نبود. عاشق کمک کردن به مردم بود. زندگی اش خدمت بود؛ به مردم، به بیماران. تنها 26بهار از عمرش را در کنارمان بود اما هر چه بود مهربانی بود و کمک. شاد و سرزنده بود. لبخند از لبانش دور نمی شد. پشتکارش مثال زدنی بود. آرزوهای بزرگی داشت. اول دبیرستان برای بهیاری امتحان داد. قبول شد و آمد تهران. 4سال درس خواند و بعد تقسیم شدند نوشهر. آنجا با همسرش آشنا شد و خیلی زود ازدواج کرد. خیلی ...
شعری هخامنشی دربارة آفرینش شادی+ عکس
داشته است. در سفال نقش داری که از چشمه علی تهران از شهر ری به دست آمده و آن را از حدود شش هزار سال پیش دانسته اند و در آن مردم دست در دست یکدیگر، مانند رقص کردان دایره وار می رقصند، گواه این باور است که شادمانی هر دو جهان را در بر دارد. در نوشتاری دیگر از خشایارشا، همین شادی دنیایی و آن جهانی دیده می شود. در لوحه ای در تخت جمشید آورده: تو اگر برای آینده ات می اندیشی که: در زندگی شاد بشوم و در مرگ ...
مجموعه اشعار آئینی ویژه ولادت حضرت زینب (س)
جمادی الاول ز جلوه ی تو به رخ هاله ی مسرّت داشت سلام بر تو که امّ المصائبت خوانند چرا که غم ز ازل در دلت اقامت داشت سلام بر تو و بر هر زنی که از آغاز به پاس پیروی ات از حجاب زینت داشت تو از همان شجر پاک عصمت آمده ای که ریشه در دل قرآن و جان عترت داشت تو دست پرور آن مادر گران قدری که قلب پاک پیمبر به ...
نظر رفیق دوست درباره اعدام های دهه شصت/ به هاشمی گفتم به امام نزدیک شوید
مسن بود. همه شان اهل نماز و روزه و حرام و حلال بودند. مسلمان روشنفکر ملی گرا بودند. *اگر یک بار دیگر فرصت کنید امام را مثل روز 12 بهمن سوار خودرویتان کنید، به ایشان چه می گویید؟ بعد از رحلت امام، آقا که رهبر شده بودند از من خواستند برای مردم صحبت کنم. تعریفی که از امام کردم این بود که در حد شناخت بنده، در دنیا آدم های مشهور چه به خوبی و چه به بدی زیاد هستند. اما کمتر انسانی ...
فضیلت و کیفیت دعای عهد+متن دعا
وسیله او زنده فرما، به درستی که تو فرمودی، و گفته ات حق است که: فساد در خشکی و دریا، در اثر اعمال مردم نمایان شد، خدایا ولیّت، و فرزند دختر پیامبرت که به نام رسولت نامیده شده ،حَتَّی لا یَظْفَرَ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إِلا مَزَّقَهُ وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبَادِکَ وَ نَاصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ نَاصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً ...
آتش گرفتم تا که ببینم چه می کشی
آب سرد گرفتم و از شدت درد، پشت پلک هایم داغ شده بود؛ ولی تو حتی فرصت نکردی آوار را ببینی و در چشم به هم زدنی با آن در آمیختی. از فکرش هم اشک هایم سرازیر می شوند رفیق. اصلا مگر می شود آنقدر شجاعت داشت که بی مهابا دل به آتش زد؟ مگر می شود؟ مگر فکر پدر و مادر و زن و فرزند می گذارد؟ چگونه این همه مردانگی در یک انسان جمع می شود؟ چگونه می شود جان بر کف گذاشت و در دل شعله ها جنگید؟ قطعا چشمانت ...
دل نوشته همسر شهید نبل و الزهرا بعد از گذشت یک سال+تصاویر
وقتی علی از سر و کولت بالا می رفت پدرانه ترین لبخندها را از شاخسار محبت بابا می چید و درس ها می آموخت برای تمام فراز و نشیب های زندگی. محمدحسین تازه دو سال داشت و چقدر ذوق می کرد وقتی معصومانه ترین نگاه های خود را هدیه می کرد به صورت ماه پدر. حالا یک سال گذشت با همه محنت ها و رنج ها. علی دارد سعی می کند جای خالی تو را پر کند. پسر دو ساله ات حالا بزرگتر شده. ولی ...
درود بر آتش نشانان جمهوری اسلامی
به هنگام خطر، باکی از فداکاری و جان فشانی ندارند. ای تاریخ! تو گواهی بده که تا به امروز هرگز دیده نشده که در چنان حادثه سوزناکی و در ساختمانی این چنین انبوه از مردم، تعداد شهدای آتش نشان چند برابر فروشندگان و خریداران و مردم در آمدوشد باشد. خدایشان آنان را در جوار خود و بر سر سفرۀ رحمتش پذیرا باشد. بهشت برین و نعمت های سرشارش روزیشان باد. به خدا سوگند خانواده هایشان باید به ...
اس ام اس تسلیت دهه فاطمیه (شعر + متن ادبی)
و غم پرورم از دستم رفت ماه من در شب تاریک نهان شد در خاک آخر آن مرغ شکسته پرم از دستم رفت اس ام اس تسلیت دهه فاطمیه تسلیت یا بن الحسن گشته عزای مادرت آسمان دارالعزاست بر مزار مخفی او خاک ریزی بر سرت آسمان دارالعزاست غُربت آبادِ دیار آشنایی ها، بقیع ! همدم دیرینه غم های ناپیدا بقیع ! در تو ...
شهیدی غرق در عشق معبود+عکس
انقلاب خون داد باید با جان و دل از کشور اسلامی و امام امت و ملت قهرمان دفاع کنیم چون این کشور امام زمان است. انسان یکبار بیشتر نمی میرد چه بهتر این مردن در راه الله باشد چنین انسانی هرگز خود را تنها و بی پناه سرگردان یا پوچ و بی ارزش نمی یابد به عکس، خود را ذره ای بی انتها وابسته به ابدیتی با پیوند جاودانه، مرگ او در حقیقت آغاز دوره ی جدیدی از حیات است و شهادت حد نهایی تکامل انسان است و این ...
صدای آتش نشان مهربان و شجاع را شنیدید! +فیلم فاجعه را در 6 دقیقه ببینید
مرگبار بزرگ ترین شهر سرزمینم نمی اندیشید. گروه های نجات، دلاورانه و دلسوزانه و با همه توان، با شجاعت به دل آتش زدند تا جان و مال و سرمایه هموطنان شان را نجات دهند که به یکباره صدایی مهیب و دهشتناک به گوش رسید و همه نگاه های وحشت زده جمعیت را به سوی خود فرا خواند؛ ساختمان پلاسکو با همه خاطراتش منفجر شد و از پایه فرو ریخت و جمعی از مردم و کسبه و گروه های نجات و امداد و آتش نشان حاضر در ساختمان را به ...
هدفها و کارکردهای قدرت نامطلوب
. به بیان علامه طباطبایی آنچه خداوند براساس آموزه های دین فطری برای جامعه ی اسلامی قرار داده است، باید حکومت انسانی نام گذاشت؛ یعنی حکومتی که در آن حقوق همه ی افراد حفظ می شود و مصالح ضعیف و قوی، توانگر و فقیر، آزاد و برده، مرد و زن و فرد و جماعت همه به طور مساوی رعایت می شود، حال آنکه در حکومت فردی و خودکامه. جریان همه ی امور براساس خواسته های شخص حاکم است و او به دلخواه بر جان، آبرو و مال مردم ...
زمستان های داغ فردوسی پور/ تذکر به عدالت
روی آنتن برد که در آن می گفت: دلیل تاخیر در پخش برنامه 90، یک سری اصلاحات جزیی است. به زودی با فرم جدیدی از برنامه در خدمت مردم خواهیم بود. او برگشت اما باز زمستانی گرم برای خودش ساخت. زمستان سال 88 بود و ادامه اعتراضات سیاسی. عادل از محمد دادکان ، رییس سابق فدراسیون فوتبال دعوت کرد تا میهمان برنامه 90 باشد. گفت و گو در مورد ریشه های ناکامی تیم ملی در راه رسیدن به جام جهانی آفریقای جنوبی ...
چند روایت از آثار صادق چوبک
دست و پا می زنند می درخشد و با غیاب خود شخصیت های رمان را وادار به حرف زدن از پشت و پسله روح و جسم شان می کند و از آن بالاتر، از زمانه سفله ای که خود او و این شخصیت ها در آن زیسته و به تباهی کشیده شده اند پرده برمی دارد. چوبک اگر هم رمان افسانه گونِ دیدرو را نخوانده بود و از وجودش خبر نداشت، اما اهل افسانه و اسطوره بود و کتاب مهپاره اش که ترجمه ای است از افسانه های عاشقانه هندوستان گواه این مدعاست ...
رضاییان: در چیپ زدن من شاگرد علی کریمی هستم
خوبی است و در دلش چیزی نیست و امیدوارم در بازی های آینده موفق شود. لیاقت آن را دارد. این شیوه پنالتی زدن را پیش از این با این اعتماد بنفس علی کریمی به عنوان بازیکن محبوبت انجام می داد. فکر می کنی تو بهتر از او ضربه زدی؟ اصلا نمی توان مقایسه کرد و علی آقا اسطوره است و من شخصا از او خیلی چیزها یاد گرفتم و دوستش دارم. همه پیشکسوتان برایم قابل احترام هستند و امیدوارم سایه آنها ...
شهیدی که برای نوشتن وصیت نامه، از شهدا خجالت می کشید
. از آن روز تا به حال این گفته عباس بی اختیار در گوش من تکرار می شود. ** یک بار عباس خیلی بو می داد. از او سؤال کردم: چرا همه تیمسارها بوی عطر می دهند، ولی تو...؟ گفت: حقیقتش وقتی از قزوین می آمدم، رفتم یکی از روستاها صله ارحام. اصرار کردند که شب بمانم و من هم گفتم اگر نمانم دلشان می شکند. ماندم، ولی چون خانه آن ها جا نداشت، رفتم توی طویله خوابیدم. ** شهید بابایی در زمان دفاع ...
سه درویش
، درویش به خودش گفت خدا بزرگ است و می رود تا ببیند چی پیش می آید. این را گفت و رفت تو. دید چه باغی بزرگی است. همه جا پر میوه و غرق گل و گیاه شده. همین لحظه صدایی به گوشش رسید که می گفت: بیا جلو، هفت سال است مردم این شهر از این باغ فرار می کنند و به خیالشان اژدها این جاست. آنها نمی دانند من یکی از ملائکه ام و محافظ هفت گنجم. هفت گوهر شب چراغ هم رو آن هفت گنج است. آنها را به ات نشان می دهم تا همه را ...
چهل برادر
به قصر بیرون شهر، پسر پادشاه هم طوری لباس پوشید و نقاب به صورتش زد که کسی او را نشناسند. موقعی که همه جمع شدند، پسر رو به پدرش کرد و گفت: قبله ی عالم! شما این بچه ها را می شناسید؟ پادشاه گفت: نوه های من هستند. پسره گفت: این یکی که لباس شندره پوشیده، کی هست؟ پادشاه گفت: این هم نوه ی من است، اما چون پدر ندارد، مثل بقیه سرحال و شاد نیست. پادشاه نگاهی به بچه کرد و از سرو وضعش ...
مرغ تخم طلا
، هزار اشرفی به ات می دهم. پیرزن گفت: اشرفی هات را آماده کن و بگذار دم دست. عجوزه این را گفت و پاشد و چادر چاقچور کرد و رفت در خانه ی خارکن را زد. زن خارکن در را باز کرد و از پیرزن پرسید با کی کار دارد؟ پیرزن گفت: دختر جان! الهی قربانت بروم. داشتم از این جا رد می شدم، تشنه ام شد. گفتم در خانه ات را بزنم، پیاله ای آب به ام بدهی. زن خارکن گفت: عیبی ندارد. بفرما تو. پیرزن رفت تو و ...