سایر منابع:
سایر خبرها
دام پسرجوان دست و دلباز برای دختر دانشجوی مطلقه
دختر جوانی به بازپرس گفت: کارمند یک شرکت هواپیمایی هستم. دیروز با خودروی گرانقیمتم به منطقه عبدل آباد رفته بودم تا برای مادرم خرید کنم اما زمانی که برگشتم متوجه شدم شیشه خودروام را شکسته اند و مبلغ 2 میلیون تومان پول نقد، کارت عابر بانکم – با 10 میلیون تومان موجودی – و مدارک شناسایی ام به سرقت رفته است. به دنبال شکایت دختر جوان، بازپرس پرونده دستورتحقیق دراین باره را صادر کرد. ...
حیدریان: از بارسلونا و بنفیکا پیشنهاد داشتم
. البته آن ها 30 بار زنگ زدند و پیغام گذاشتند اما جواب شان را ندادم. بعد از چند سال متوجه شدم پول گرفتند و کم کاری کردند. مبلغ هم بسیار ناچیز بود. من حتی فیلم لحظه ای که در رستوران امیرآباد، پول را داخل پاکت دریافت کردند دیدم. شنیدم مبلغ 200 میلیون تومان برای این کار کنار گذاشته شده بود. سه نفر مامور مذاکره با بازیکنان و تقسیم پول ها می شوند و 50 میلیون را به بازیکنان پرسپولیس می دهند. 150 میلیون ...
چرا بدنه ارتش شاهنشاهی مقابل انقلاب اسلامی نایستاد؟
بچه های مردم رفتند. امیر هاشمی: بله.اینها یا سرباز یا درجه دار یا افسر بودند. بنده به عنوان افسر که یگان خود را در خیابان بردم، شب به خانه رفتم و مادر و خواهر و برادرم در راهپیمائی بودند و این تاثیر می گذارد.خودم افسر توپخانه در لشگر 77 بودم. از سال 54 تا سال 57 در مشهد بودم. همه قدیمی ها من را می شناسند. افسر جدی در آموزش و رسیدگی به پرسنل بودم. همیشه نمره یک بودم. روز 17 شهریور من ...
120 ثانیه دلهره و گروگانگیری دزد مسلح در بانک
...، سلاح کلت را خریدم. هدفم فقط این بود که افراد حاضر در بانک را با سلاح تهدید کنم. نمی خواستم به کسی آسیبی برسانم. پیش از سرقت به بانک رفته بودی؟ چند بار به عنوان مشتری به آن بانک رفته بودم. بعد تصمیم گرفتم از همین جا سرقت کنم. دو سه روز مانده به سرقت، چند بار به عنوان مشتری به بهانه فرم پرکردن و حتی برداشت پول از خودپرداز به بانک رفتم. رفت و آمد افراد و ساعت تعطیلی بانک ...
فرزندشهید امانی: فیش های نجومی نتیجه پرتوقعی بعضی هاست/بصیرت پدر برایم ستودنی بود
سال با حوزه دانشجویی حزب مؤتلفه همکاری می کردم و در سال 1375 با گروهی از دوستان، شاخه زنان هیئت های مؤتلفه را راه اندازی کردیم و من هم فعال بودم. اما در حال حاضر چون اصلی ترین دغدغه ام مربوط به همسر و خانواده است ترجیج می دهم در خانه فعال باشم. خواهر و برادر هم دارید؟ یک برادر به نام محمد قاسم دارم که از خودم دوسال بزرگ تر است. همان نوجوانی که در زمان ورود امام به بهشت زهرا به ...
محکومیت خواننده جوان به اتهام آزار یکی از طرفدارانش
: من سوار ماشین مادرم بودم و می خواستم به خانه بروم که دختر جوان به من ابراز علاقه کرد. او به میل خودش به خانه پدری ام آمد و با من ارتباط برقرار کرد. ولی من او را آزار نداده ام. در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد و خواننده جوان را به 99 ضربه شلاق، دو سال تبعید و پنج سال محرومیت از فعالیت های فرهنگی و خوانندگی محکوم کرد. 30 سال زندان و 594 ضربه شلاق مجازات 6 پسر آزارگر 6 پسر ...
اخاذی های مجازی بلای جان کاربران غافل
نقشه های شیطانی اش برای فریب و کلاهبرداری از تازه ترین شکارش بود، ناگهان سردی دستبند پلیس را بر دستانش احساس کرد. او در سایت همسر یابی دختران را به دام می انداخت و سرکیسه شان می کرد. یکی از قربانیان این مرد جوان می گفت: کارمند یک شرکت خصوصی هستم. مدتی پیش از روی کنجکاوی وارد یک سایت همسریابی شده و مشخصات خودم را در فایل ارائه شده در این سایت نوشتم. چند روز بعد متوجه شدم جوانی که مدعی ...
پژوهشگران علوم انسانی: تفسیر راهنمای آیت الله هاشمی کلید قرآن است/ توسعه علمی، فرهنگی و آگاهی مردم از ...
...، اما در آخرین باری که به مدت 3 سال به زندان افتادند، تفسیر قرآن را در آن مدت تعیین شده شروع کردند. او یادآوری کرد: زمانی که مادرم (عفت مرعشی) به ملاقات پدرم می رفت، دفترچه هایی را از ایشان دریافت می کرد. به این معنا که آیت الله هاشمی تفسیرهای خودشان را در دفترچه های 200 برگی به مادرم یا به قول خودشان از زیر عبا به زیر چادر می دادند. محسن هاشمی در پایان سخنانش گفت: بعد از ...
امام جمعه برازجان: با 20هزار تومان از زندان آزاد شدم
چه نقشی داشتید و اگر خاطره ای از آن دوران دارید بفرمایید؟ بنده در دوران قبل از انقلاب در قم بودم و در راهپیمایی ها و مراسم ها و سخنرانی های روحانیون شرکت می کردم و سخنرانی ها و نوارهای امام را در منطقه دشتی توزیع می کردم و دو بار هم به همین دلیل دستگیر شدم که یکی در مسجد اعظم قم در مراسم چهلم شهدای 19دی در سال 56 بعد از سخنرانی یکی از مراجع وقت، بعد از راهپیمایی و شعار دادن دستگیر و ...
دولتمردان گفته اند روحانی مجدد انتخاب می شود، مگر علم غیب دارند!؟/ اگر ملت روحانی را انتخاب نکردند، به ...
مدیریت شما در شرکت سایپا چگونه شعار ما می توانیم تحقق یافت، افزود: بنده در 22 سالگی مدرک لیسانس گرفتم و بعد از 9 سال مدیرعامل سایپا شدم و رانتی در کار نبود، چراکه من با احمدی نژاد هیچ نسبتی نداشتم اما رانت برای پسر فلان آقاست که حتی زندان هم بخواهد برود، 6 ماه، 6 ماه مرخصی می رود. بذرپاش با بیان اینکه رانت من دعای پدر و مادرم بود، افزود: یک سال و نیم بیشتر نداشتم که پدرم در عملیات بیت ...
روایت تلخ کارگرانی که چند ماه قبل شلاق خوردند/ اگر قانون کار اجرا می شد...!
...... مادرم گفت، دیگه تو اون ده آبرو براتون نمیمونه. چه جوری میخوای سر بلند کنی؟ دیگه جایی بهش کار نمیدن. طلاق بگیر! گفت بچه هاتو بردار و بیا ولی نتونستم. رقیه نرفت؛ مثل 16 زن دیگر که همسرانشان تنها برای یک اعتراض صنفی خانه نشین شده اند، مانده سر خانه و زندگی اش و همچنان امیدوار است شاید کسی کاری برای این روستا کند. می گوید این معدن و گرد و خاکش که نگذاشته گاو و گوسفند برایشان باقی بماند. پارسال هزار ...
شوهرم مرد خوبی بود اما خواسته عجیبی داشت تا اینکه...
پدرم به موادمخدر اعتیاد داشت. برادرم نیز به این بلای خانمان سوز گرفتار شد. خدا بیامرز مادرم همیشه سر همین مسئله با آن ها درگیر بود. یک روز مشاجره آن ها بالا گرفت. پدرم کنترل خودش را از دست داده بود. او با چاقو مادرم را مجروح کرد. من شاهد پرپر زدن مادرم و مرگ غم انگیزی بودم که هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شود. پدرم به افتاد. بعد از مدتی برادرم نیز که شیشه مصرف می کرد، دستگیر شد و به زندان ...
رجوی مجری برنامه ها و یکی از مهره های ساواک در زندان بود/در کل زمان مبارزه تنهاحضرت امام و آیت الله قاضی ...
در زمان مشروطه بود و از 5 سالگی در دبستان کمال به تحصیل مشغول شدم. در آن زمان یعنی سال 1320 آیت الله شهیدی با هجرت از نجف به تبریز در روبروی خانه ما اسکان گزیدند. پدر آیت الله شهیدی از مشروطه خواهان ضد مشروطه بودند که در واقع پیروان مشروطه مشروعه بودند. چون دختر ایشان فرزند خود را در 6 سالگی از دست دادند با صحبت با پدرم و موافقت ایشان من را به عنوان بچه خودشان قبول کردند. آیت الله شهیدی برای پا ...
شهادت خلبان انقلابی زرند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی (+عکس)
رو تمام افراد نیروی هوایی به حال آماده باش در آمدند. در آن روز برادرم با تعدادی از همافران مذهبی به مشورت پرداختند تا به طریقی بمباران هوایی را توسط آمریکایی ها، مختل نمایند. پس از شور با دوستان انقلابی، در زمان مانور هوایی، ناگهان رادار دستگاه را از کار می اندازند و بدین سان عملیات به اجرا گذاشته نمی شود. روز بعد برادرم و سایر پرسنل که موجب قطع رادار شده بودند در یک جلسه توبیخ می شوند ...
نیروهای شهربانی با انقلابی ها همکاری می کردند/ سربازان ارتشی را فراری می دادیم
مرا به دادگاه فرستادند. مسئولی که آنجا بود از همشهریان و آشنا بود خواست آزادم کند اما چون از شهربانی مرا فرستاده بودند و می خواست رفع تکلیف کند یک جریمه ای برایم نوشت و موتور را از توقیف درآورد و آزاد شدم. بعد از آزادی از زندان جسوتر شدم. انگار سیاسی ها را هر چه بیشتر اذیت و آزار بدهند قوی تر می شوند و جسورتر می شوند. پاسبان های شهربانی اقدامات ساواک و رژیم را به ما گزارش می دادند ...
درگذشت مبارزی که قصد ترور شاه را داشت
.... این بار در کنار دکتر چمران و زیر نظر ستاد جنگ های نامنظم ، در جنگل های اطراف اهواز و سپس در روستای کوهه با دشمن جنگیدیم. در جنگ کوهه من از ناحیه چشم مجروح شدم و دو تن از فرزندان دشتستانی به شهادت رسیدند. در مجموع ما تا خرداد ماه 1360 و عملیات موفق تپه های الله اکبر ، در جبهه ماندیم. در سال 1362 و پس از پنج سال کار و تلاش خستگی ناپذیر، از ریاست کمیته انقلاب اسلامی بوشهر استعفاء دادم. ...
روایت فرمانده اسبق نیروی زمینی سپاه از بازداشتش در کازرون
ملاقات که شدم، همه به فنس چسبیده بودند و با صدای بلند حرف می زدند. مادرم اما تکیه داده بود به دیوار و نیامده بود جلو. گفتم حتما منتظر است بیایم و بعد بیاید جلو. پاسبان ها دور تادور، چند قدمی یک نفر ایستاده بودند و همه گفت وگوها را زیر نظر داشتند. زیرچشمی نگاهی به دو پاسبان نزدیک تر به خودم انداختم و رفتم جلو و با دست، فنس را گرفتم و بلند گفتم: سلام مادر! همان طور که به دیوار تکیه داده بود، از سر جایش ...
کریمی: وزیر به حاشیه سازان تودهنی بزند/ همیشه غیرت جواب نمی دهد؛ امکانات می خواهیم
ملی گرفتند. شماره موبایل پدرم و خانه را دادم و هر روز مقابل تلفن می نشستم و منتظر بودم یکی تماس بگیرد و من را برای تیم ملی دعوت کند. سال 84 این اتفاق افتاد و من به اردوی تیم ملی دعوت شدم. *نخستین بار بر روی چمن سر خوردم پدرم نگران بود لطمه ای به درس خواندم وارد شود و معتقد بود فوتسال بازی کردن هدفی ندارد چون تیم ملی وجود ندارد به همین دلیل مخالف بود (در صورتی که شاید تیم ملی ...
قتل هولناک مرد طلافروش در آژانس املاک
تحقیق از خانواده مقتول پرداختند و خانواده مقتول در اظهارات خود گفتند: مقتول هر روز صبح ساعت 9:30 به مغازه اش می رفت و ساعت 13 برای صرف نهار به خانه می آمد. در تاریخ 25 دی ماه طبق روال هر روز منتظر آمدن وی بودیم اما خبری از او نشد و پاسخگوی تماس های مکرر ما نیز نبود. حدود ساعت 17 به مغازه طلافروشی رفتیم که متوجه باز بودن در مغازه، بهم ریختگی داخل مغازه و سرقت تمامی طلاجات داخل گاوصندوق و ویترین ...
مرد آدم ربا: می خواستم به پسرک کبوتر نشان دهم
به گزارش خبرنگار ما، ششم شهریورماه سال 94 بود که مأموران کلانتری 117 جوادیه از ربوده شدن پسربچه شش ساله ای به نام احسان در حوالی ترمینال جنوب باخبر و راهی محل شدند. پدر پسر ربوده شده که مأمور پلیس بود، گفت: روز قبل حادثه به خاطر شیفت کاری، همسر و فرزندم را به خانه مادرم بردم. ساعت 7 شب بود که همسرم با محل کارم تماس گرفت و در حالی که گریه می کرد، ناپدید شدن پسرم را خبر داد و گفت: یک ساعت پیش احسان ...
قتل هولناک مرد طلافروش در آژانس املاک
تحقیق از خانواده مقتول پرداختند و خانواده مقتول در اظهارات خود گفتند: مقتول هر روز صبح ساعت 9:30 به مغازه اش می رفت و ساعت 13 برای صرف نهار به خانه می آمد. در تاریخ 25 دی ماه طبق روال هر روز منتظر آمدن وی بودیم اما خبری از او نشد و پاسخگوی تماس های مکرر ما نیز نبود. حدود ساعت 17 به مغازه طلافروشی رفتیم که متوجه باز بودن در مغازه، بهم ریختگی داخل مغازه و سرقت تمامی طلاجات داخل گاوصندوق و ویترین ...
اولین زن ایرانی که پشت ماشین سنگین نشست
خانواده حاضر نشدند در این معامله ضامن او شوند. یک میلیون و دو میلیون هم که نبود 150 میلیون تومان، آن هم 15 سال پیش. تا اینکه یکی از دوستان که جای برادرم را دارد حاضر شد ضمانت کند. و ماشین را خریدم. لحظه تحویل ماشین شروع جلب شدن توجه ها به فرشته بود. همه از اینکه من خودم ماشین را گرفتم تعجب کردند. بسیار تشویقم کردند. سوت و کف زدند. اسفند دود کردند و مرا از زیر قرآن گذراندند تا راهی خانه شوم از همان ...
آن روی سکه جلب اعتماد
به گزارش ایمنا، سحر 18 ساله بعد از آمدن به مشاوره در حالی که اشک از گونه هایش جاری بود گفت: حدود شش ماه پیش، یک روز بعدازظهر که خیلی احساس تنهایی می کردم و پدر و مادرم هم در خانه حضور نداشتند به سراغ اینترنت رفتم و برای پرکردن وقت و تنهایی خود وارد چت روم شدم ، همین که مشغول چت کردن بودم پسری شروع کرد به جواب دادن به حرفهای من و گوش دادن به درد و دلهایم. اول هیچ قصد و انگیزه ای نداشتم چون همیشه ...
خانه های پلاستیکی خانواده های بی خانمان بیخ گوش تهران
، سه سال زندگی کردیم. چطور شد که این منطقه را پیدا کردید؟ پدر و مادرمان اینجا بودند. من 7سالم که بود، به اینجا آمدیم، الان پدر و مادرم همین قبرستان خاک شده اند. چه شد که از زابل آمدید اینجا؟ قدیم که زابل سیل آمد، خانه و زندگیمان را برد، هیچی نداشتیم، رفتیم گرگان. بعد از آنجا هم راهی تهران شدیم. همیشه همین طور زندگی کردید؟ در چادر؟ نه ...
قصه شب/ دزیره- قسمت دوازدهم
میز حرکت می کرد خیره شدم و گفتم : – خیلی ساده است بهرحال ما دونفر در این خانه تنها هستیم و من فردا با عرابه به پاریس می روم . ماری لوبیای درشتی را بین انگشتانش فشار داد . لوبیا با صدای خفیفی ترکید ولی سوسک بدون توجه به صدای ترکیدن به حرکت خود ادامه داد . ماری گفت : – پول به اندازه ی کافی دارید ؟ – بله شاید برای رفتنم به پاریس کافی باشد . تصور می کنم اگر در مسافرخانه های ...
لحظه شهادت حسن باقری را فراموش نمی کنم/ اعلامیه های امام(ره) را در پاکت های نخود و لوبیا پنهان می کردیم
قزوین به پایان رساندم و به استخدام شیر و خورشید آن زمان و هلال احمر کنونی درآمدم و در بیمارستان کوثر مشغول به کار شدم و از سال های آخر دبیرستان بود که فعالیت های انقلابی و سیاسی خود را آغاز کردم. چه شد که وارد چنین فعالیت هایی شدید؟ نارضایتی هایی که به واسطه بی بندوباری ها، ظلم، وابستگی به غرب و فاصله طبقاتی از رژیم طاغوت در جامعه به وجود آمده بود ما را به این تفکر وا می داشت که ...