سایر منابع:
سایر خبرها
گفت وگو با آیت الله خامنه ای درباره حاج احمد آقا خمینی
سمت طلبگی بروند. بعدها کم کم آشنایی ما با ایشان بیشتر و از نزدیک شد. من حتّی یک بار به منزل ایشان در قم رفتم که آن روزها در کوچه ای، عمود بر خیابان بیمارستان و موازی با صفائیّه واقع شده بود. نام آن کوچه را نمیدانم؛ ولی بالای شهر قم محسوب میشد و جای خوبی بود. زمانی که ایشان تازه ازدواج کرده بودند، من در سفری از مشهد به قم آمده بودم و گفتم بروم فرزند امام را ببینم. به دیدار ایشان رفتم و ...
موسیقی را قربانی سیاسی کاری نکنید
حتی برای توصیف آن از تعبیر حلقه گمشده استفاده شده بود، در این باره توضیح می دهید چراکه بسیاری از سنتی ها اصولاً پیوند موسیقی غرب و با موسیقی اصیل را جایز نمی دانند؟ عبارت حلقه گمشده از آن حرف های تزئینی است که از زبان من در رسانه ای منتشر شد ولی به طور کلی من هنرمندی بودم که از ابتدا در یک قالب کلیشه ای خودم را قرار ندادم و ذهنیت خلاقی داشتم به طوری که هر اثرم رنگ و بوی متفاوتی دارد ...
با طلای المپیک، تمام خستگی ها از تنم رفت
مسابقات گزینشی تهران وزنه بزنم و 40 روز قبل از المپیک هم در کشور کلمبیا بروم روی صحنه.با اینکه رفتن به کلمبیا آن هم 40 روز قبل از المپیک بسیار سخت بود، با خودم گفتم روی بال هواپیما هم شده می نشینم تا بروم آن مسابقات و سهمیه المپیک را می گیرم. با 40 ساعت پرواز رفتم آنجا و در یک سالن بدون تهویه وزنه زدم و موفق شدم. برای سال 96 چه آرزویی می کنید؟ من همواره از خدا خواسته ام، هر چه صلاحم ...
غافلگیری رویا تیموریان روی آنتن تلویزیون
خاطره ای از دوران کودکی اش افزود: یک بار در کمد قدیمی و سر تا سر آینه کاری مان قایم شدم. مادر، پدر و خواهرهایم هر چه دنبالم گشتند پیدایم نکردند و داشتند به کلانتری می رفتند که از کمد بیرون پریدم و گفتم (با ذوق) من اینجایم! (با خنده) کار بدی بود اما خوش گذشت. بازیگر نمایش پنج ثانیه تا برف با اشاره به رشته تحصیلی اش توضیح داد: همیشه دوست داشتم شغلم طوری باشد که با مردم ارتباط داشته باشم ...
نامه های دو ریالی عاشقانه
از توی هشتی یک گلدان گل رازقی آورد و به دستم داد. گلدان را گرفتم و شروع به دویدن کردم. می ترسیدم آن زنبور های طلایی چشم هایش از پشت هجوم بیاورند و پس گردنم را نیش بزنند. به خانه رسیدم و پدرم گلدان را که دید آن را از دستم گرفت، لب پاشویی حوض بر زمین کوبید که تکه تکه شد و خاک و گل از هم پاشید. برسرم تشر زد: - پسر سر به هوا من گل سنبل سفارش داده بودم تو رفتی گل رازقی گرفتی آوردی، زبان ...
منصوریان: برای پرسپولیسی ها فیگور خنده می گیرم
. با این وجود، انقلاب ما از بازی با سپاهان آغاز شد. با نسل جوان وارد شدیم و احتیاط را کنار گذاشتیم. مسیر را جلو رفتیم و امروز خدا را به یک دلیل شکر می کنم. به این دلیل که خنده را روی لب هواداران می بینیم. به بازیکنان گفتم هیچ فرقی بین بازیکنان صبا، سپاهان و نفت نیست. تنها مسئله بازیکنان استقلال و پرسپولیس این است که هواداران به آنها لطف می کنند. سال 95 سینوس وار گذشت، اما آخرش خیلی خوب بود. ...
روایتی خواندنی از امام خامنه ای درباره حاج احمد آقای خمینی/ یک انقلابی بی بدیل
موازی با صفائیّه واقع شده بود. نام آن کوچه را نمی دانم؛ ولی بالای شهر قم محسوب می شد و جای خوبی بود. زمانی که ایشان تازه ازدواج کرده بودند، من در سفری از مشهد به قم آمده بودم و گفتم بروم فرزند امام را ببینم. به دیدار ایشان رفتم و از نزدیک با هم آشنا شدیم. این، اوایلِ آشنایی ماست. بعداً که ایشان به نجف رفتند و از نجف به قم برگشتند، یک بار ایشان را گرفتند و به زندان انداختند. وقتی از زندان ...
شوهرم شده بود سدی برای خوشبختی من با مرد موردعلاقه ام!
خوشبختی ام می دیدم از سر راه بردارم. نقشه قتل او را طراحی کردم. ماجرا را به مرد موردعلاقه ام گفتم که حاضر به همکاری شد. قرار شد زودتر نقشه را اجرایی کنیم تا بتوانیم با هم ازدواج کنیم. چند شب نقشه قتل را با هم مرور کردیم. همه چیز خوب پیش می رفت. آن شب طبق نقشه من و شوهرم از مهمانی بازمی گشتیم که مرد موردعلاقه ام سوار بر موتور به خودرویمان نزدیک شد. به شیشه زد. همین که شوهرم شیشه را پایین آورد ...
حرفهای خواندنی - شهرام ناظری - در باره شجریان، ایرج بسطامی، سالارعقیلی، موذن زاده اردبیلی و...
بسیاری دیگر از هنرکده های آموزش موسیقی و از دست رفتن استادان و بزرگان برجسته رشته آواز نظیر ادیب خوانساری ، تاج اصفهانی ، عبدالله دوامی ، نورعلی برومند ، محمود کریمی و بسیاری دیگر به موسیقی ما آسیب زد. از سویی فقر فرهنگی، نبود خط مشی درست آموزشی در این زمینه از سوی مراکز فرهنگی کشور، عملکرد ناصحیح برخی رسانه ها از جمله صدا و سیما و نبود برنامه ریزی در تعلیم و تربیت و ارتقای سطح تفکر ...
سارا قمی: نگاه مردم به فوتبال بانوان تغییر کرده است
با ملوان بودم و انحلال ملوان دلم را شکست. *گل خداداد، انگیزه من به فوتبال را دو چندان کرد پدرم فوتبال بازی می کرد و تمام مسابقات داخلی و خارجی را دنبال می کرد و این باعث می شد فوتبال ناخوادآگاه در ذهن من باقی بماند تا زمانی که پنجم ابتدایی بودم و گل خداداد عزیزی به استرالیا و صعود به جام جهانی جرقه ای در ذهن من زده شد و انگیزه من به فوتبال را دو چندان کرد. دلم می خواست همان ...
احمدآقا، یادگار امام (ره)چگونه فوت شد؟
سیدرحیم میریان، از محافظین و همراهان احمدآقا، در مصاحبه ای درباره فوت ایشان می گوید: یک روز صبح حاج احمد آقا آیفون زد که خودت را به من برسان. یک ماه قبل از فوتش بود. من فورا رفتم و دیدم نشسته کنار دیوار و رنگش مثل گچ، سفید شده و سرش را با حالت عجیبی روی دیوار گذاشته. فورا زنگ زدم به دکترها. او را در همان خانه بستری کردند.تقریبا چهار پنج ساعتی زیر سرم بود تا به هوش آمد. بعد از آن هر جا می نشست، می گفت: باید رفته باشم.این میریان نگذاشت. ...
اگر دبیرکل حزب الله نبودم دوست داشتم تدریس کنم
با توجه به مراوادتی که با ایشان (مقام معظم رهبری) داشته اید، آیا خاطره ای یا ویژگی خاصی از ایشان در ذهن دارید؟ به طور طبیعی هر کس از هر کشوری وقتی وارد ایران می شود و در برابر رهبر انقلاب اسلامی ایران می نشیند، خود را در برابر انسانی بشدت متواضع، مهربان و دوست داشتنی و عاطفی و پدری مهربان می بیند، برای مثال هنگامی که برای یک ساعت یا یک ساعت و نیم یا بیشتر یا کمتر، در برابر ایشان می ...
بهترین نوروز، نوروزی بود که عاشق شدم
؛ البته این طور نبود که هیچ کاری به جز موسیقی انجام ندهم. به هرحال، من هم روال عادی زندگی را داشتم. درس می خواندم، شیطنت می کردم و در کنارش به کار موسیقی مشغول بودم. از زمانی که خیلی کوچک بودم، به یاد دارم که هنرمندان بزرگی همچون شیرخدا را دوست داشتم. شیرخدا در ضرب و مرشدی زورخانه اش از شاهنامه و به ویژه قسمت رستم و سهراب می خواند. شور زیادی با شنیدن این شعرها در دلم به پا می شد و همیشه در ذهنم می گفتم ...
بی تابی دخترکوچولو برای پدرآتش نشان شهید
خبر آتش سوزی پلاسکو را شنیدم. دل توی دلم نبود. نمی دانم چطوری خودم را به تهران رساندم. می دانستم محمد شیفت است و اعزام شده. به همین خاطر فوری با برادرم و خانواده عروسم تماس گرفتم و گفتم پیگیر ماجرا شوند.من هم موقعی رسیدم که دیگر کار از کار گذشته بود. ساختمان ویران شده بود و همه چشم انتظار معجزه بودیم. اما پس ازچند روز چشم انتظاری، بالاخره پیکر بی جان پسرم را تحویلمان دادند. خدا رحمت کند همسرم را که ...
نام ادیب برومند خاطره است
ایجاد شد که هیچ فعالیتی در آن دوره انجام نمی شد و کریم سنجابی و منوچهر آذر از مسیر کوه ها فرار کردند و عده ای هم همین جا مخفی شدند. در همین کش وقوس افرادی چون علی اردلان و حسین تابنده نامه ای با 90 امضا به رییس جمهوری وقت، هاشمی رفسنجانی نوشتند که به جایی نرسید و بعد از دستگیر شدن برخی از این افراد، کل فعالیت ها تعطیل شد؛ محل قرارگاه های احزاب و جبهه ملی هم بسته شد. سیف می افزاید: یکی دو سال بعد از ...
خاطرات ناگفتۀ سیدمحمود دعایی از فرزندان امام
به گزارش سلام خبر، روزنامه اعتماد نوشته است: چشمم به جعبه دستمال کاغذی روی میز است و دست و پا گم کرده از اشکی که روی صورتش نشسته، جعبه را می گیرم سمتش. اما از گوشه عبایش یک دستمال سفید نخی بیرون می آورد و صورتش را پاک می کند. 40 سال از روزی که صدایش کردند و خبر دادند که رفیقش تمام کرده، گذشته. اما خاطره آن روز، همچنان بعد از 40 سال آنچنان روشن و شفاف است که این طور به وقت روایت از او، بغض می کند ...
واکنش علی لهراسبی به حذف شدن از لیست منتخبین برنامه سه ستاره نباید نام من را خط بزنند
هست و همین چند ساعت پیش با هم حرف زدیم. یک کار مشترک و موفق هم به نام بعد رفتنت با هم داشتید که خود محسن یگانه در گفت وگویی گفته بود که دوست داشته این قطعه را خودش بخواند ولی چون تعهد داشته به تو واگذار کند، تا ابد حسرتش را می خورد. بله، زمانی که این اثر را برای من ساخت، گفت که علی، این را می خواهم خودم بخوانم و در ازای آن، دو قطعه دیگر برایت می سازم و من در جوابش گفتم: همین ...
ماجرای توصیه عباس جدیدی به تتلو !/ انتقاد آیت الله مکارم شیرازی از استانداران
. وقتی که او آمد بیرون، به رسم معمول، سری هم به من زد که حالا شاید یک دستت درد نکندی به من بگوید. من هم البته از بین کارهایش، این کارش که روی کشتی درباره خلیج فارس و انرژی هسته ای خوانده را شنیده بودم. به او گفتم بابا جان، تو که اینقدر خوب بلدی بخوانی، یک قول بده و یک کار قشنگ، ده بار زیباتر از این برای خانم فاطمه زهرا بخوان و سعی کن کمی در رفتارهایت هم بیشتر رعایت کنی. وقتی این را گفتم، نام حضرت ...
سالروز شهادت شهید مهدی باکری
عملیات بدر، اگرچه روزها به کندی می گذشت اما مهدی با جدیت، همه نیروها را برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب کرد و چونان مرشدی کامل و عارفی واصل، آنچه را که مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و در مرحله نبرد بکار بندند، با نیروهایش درمیان گذاشت و گفت: همه برادران تصمیم خود را گرفته اند، ولی من به خاطر سختی عملیات تاکید می کنم شما باید مثل حضرت ابراهیم(ع) باشید که رحمت خدا شامل حالش شد ...
همسر شهید برونسی: هیچ وقت گریه نکردم
نکرد، از زیر قرآن هم رد نشد، بلکه کناری ایستاد، رفت و بعد از مدتی خبر شهادتش را شنیدم و 27سال بعد پیکرش تفحص شد. ما با خدا معامله کردیم، اگر گرفتاری هم هست، به خدا می گوییم. آقای برونسی به ما درس بلندنظری داد تا بایستیم و زندگی کنیم. *مشرق
عملیات به یاد ماندنی بسیجیان لرستان درمنطقه ماووت
اقای یوسفوند قراردهم ،کارسختی بود ولی هیچ چاره ای نداشتیم ولذا به بسیم چی گردان گفتم یکی از فرماندهان راپیدا وبگوید تا بامن حرف بزند، او پس از لحظاتی یک فرمانده گروهان را پای دستگاه اورد من با او حرف زدم اما متوجه شدم که او خود مشکل دارد وقادربه انجام این کار نیست، از بی سیم چی خواستم کسی دیگررا پیدا کند ،او لحظاتی بعد یک معاون گروهان از بچه های پلدختر راپای دستگاه اورد ،من با او صحبت کردم ...
مرگ هنرمندی دیگر همه را شوکه کرد
شما و با تفکر ادبی شما خاطره ها ساختم و دلگیرم از دنیایی که شمارو از موسیقی سرزمینم گرفت.در اغوش خدا ارام بخوابی مرد با احساس امیر تاجیک: واقعا مات و مبهوت مانده ام که چه بگویم ! جز تسلیم شدن در مقابل قسمت هایی که دست بشر نیست " دوست خوبم ، همکار و هنرمند عزیز و باشخصیت ، انسانی شریف و دکتری مهربان از بین ما رفت " دکتر افشین یدالهی نازنین ... حتی واژگان هم دیگر متعجب مانده اند از خبرهای ...
سالروز شهادت شهید مهدی باکری
...> در مرحله آماده سازی مقدمات عملیات بدر، اگرچه روزها به کندی می گذشت اما مهدی با جدیت، همه نیروها را برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب کرد و چونان مرشدی کامل و عارفی واصل، آنچه را که مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و در مرحله نبرد بکار بندند، با نیروهایش درمیان گذاشت و گفت: همه برادران تصمیم خود را گرفته اند، ولی من به خاطر سختی عملیات تاکید می کنم شما باید مثل حضرت ابراهیم ...
حاج غلام گل محمدی بزرگمردی که به برکت نان وخوشه گندم ، با تلاش وایمان به خدا از رنج تنگدستی به گنج نیک ...
بخش هفتم و پایانی ح مولایی فر حاج غلام گل محمدی درکتاب خاطرات خود، از سنگ اندازی ها، کارنابلدی، چوب لای چرخ ارباب رجوع و هرج و مرج درسازمان های دولتی، خاطره های تلخی نوشته است. به خاطر محدودیت زمان و فرارسیدن هفته های پایانی اسفند ماه از درج آنها در می گذریم. صرفا به موضوعات شخصی و مرارت ها وتلخ کامی های شاطر غلام از دوران کار و دوندگی های وی جسته و گریخته ...
واکنش اهالی فرهنگ به درگذشت افشین یداللهی
... نود و پنج... تموم شو... تموم شو تموم شو لعنتی... حامد ابراهیم پور: دست و پایم یخ کرده بود اما مطمئن بودم که شایعه است. زنگ زدم به صابر قدیمی... پشت تلفن گریه می کرد، حرف های نامفهومش را نفهمیدم. زنگ زدم به مهدی اشرفی... پشت تلفن گریه می کرد. پاهایم شل شد و نشستم روی زمین... شاملو در مصاحبه ای می گفت: زندگی به طرز بی شرمانه ای کوتاه است... سال نود و پنج بدترین سال زندگی من و خیلی های ...
بنایی با خاک معدن طلا!!
. سپس ادامه داد که من سالها پیش شاگرد شما بودم و حدود سه سال است که در حال جستجو برای یافتن شماره ای از شما هستم. او آنگاه به خاطره ای اشاره کرد که مرا در جای میخکوب کرد. گفت شما معلم کلاس پنجم من بودید. روزی شما سئوالی از دانش آموزان پرسیدید، کسی جواب نداد. من قدری فکرکردم وپاسخ پرسش شما را دادم. خوب به یاد دارم شما گفتید: احسنت ... احسنت! بعد سربلند کرده، با نگاهی نافذ به من گفتید تو ...
کرامات حضرت عباس (علیه السلام) در بیان علما
- عرضه داشتم و از وی خواستم که نزد خداشفاعت کند تا مشکلم حل شود. برای این منظور به کرّات به مسجد جمکران رفتم ولی نتیجه ای ندیدم . روزی هنگام نماز دلم شکست وعرض کردم : مولا جان ، آیا جایز است که در محضر شما باشم و به دیگری متوسّل شوم ؟ شما امام من می باشید، آیا زشت نیست با وجود امام حتّی به علمدار کربلا قمر بنی هاشم متوسّل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم ؟! از شدّت تأثّر بین خواب و بیداری ...
گفت وگویی متفاوت با رییس سازمان فرهنگی هنری
. اینجا خدا به خودش آفرین می گوید. چرا به خودش آفرین می گوید؟ برای اهمیت بشر است. می خواهد بگوید: بشر، تو آنقدر مهمی که به خودم برای خلق تو فتبارک گفتم. وقتی خدا این همه محبت به انسان کرده و همه چیز از مه و خورشید و فلک را در اختیارش قرار داده است، پس انسان در دستگاه خالق اهمیت ویژه ای دارد. در نتیجه آیا وقتی می خواهیم از انسان در سازمان هایمان استفاده کنیم، می توانیم بگوییم منابع مالی و ...
حرفهای شنیدنی 2کارتن خواب
می کردیم که شهر خلوت می شد، اما در اینجا با بچه ها شب عید را دور هم جمع می شویم و دور هم خوشیم. هر سه شنبه هم دعای شمع داریم و سر دعای شمع برای کارتن خواب های بیرون دعا می کنیم. حرف آخرش عشق است و می گوید: خدا در کعبه نیست، خدا اینجاست ؛ اینجا کعبه عشق است. با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از پایگاه خبری فرارو، تاریخ انتشار: 24 اسفند 1395، کد مطلب: 309542 : www. fararu. ...
محمد موسوی:نمی فهمم چرا می گویند تیم ما تیم ملی است!
همه همین خاطره را تعریف می کنم. چیزی که به یاد دارم شستن قالی و فرش است. هنوز هم فرش و قالی ها را در خانه مادرم خودمان می شوریم! مادرم به قالی شویی ها اصلاً اعتقادی ندارد. البته چند سالی است که من را معاف کرده و می گوید مصدوم می شوم، کمرم درد می گیرد و نمی توانم بازی کنم! *دوست داری در سال جدید چه اتفاقاتی برایت بیفتد؟ سلامتی خانواده ام و همه مردم ایران را از خدا می خواهم. خودم هم آرزوهایی دارم که امیدوارم برآورده شود. *چه آرزوهایی؟ آرزوهایی درازمدت که بعداً باید درباره اش حرف بزنم. ...