سایر منابع:
سایر خبرها
قتل هولناک مادر و دختر پس از طلاق
بکشم اما می بینید که در خودکشی شکست خورده ام! با گذشت چهار سال از جنایت این مرد که به اعدام محکوم شده است نامه ای از زندان برای قضات دادگاه فرستاده و در آن نوشته: چهار سال است که در زندان بلاتکلیف مانده ام. قرار است خانواده همسرم به خاطر اینکه مرتکب قتل دخترشان شده ام طبق تصمیم دادگاه 85 میلیون تومان بابت تفاضل دیه بدهند تا حکم اعدام من اجرا شود اما آنها به علت فقر و تنگدستی ...
از اعتکاف دانشجویی تا عتبات دانشجویی
امتیاز به برنده بود به دوستانم و کسانی که می شناختم ارسال کردم و توانستم امتیازم را بالا ببرم. تا به حال به عتبات مشرف شده اید؟ تاکنون به عتبات نرفته ام. سال 92 از طریق ستاد به عمره دانشجویی مشرف شدم، آن زمان مجرد بودم و به صورت مجردی عمره رفتم. حالا هم یک سال است که متاهل شده ام، همسرم دانشجوست و ازدواجمان هم دانشجویی بود. ایشان هم به عتبات مشرف نشده اند و هردویمان تا بحال ...
دختر جوان گفت یک شب در یکی از همین مهمانی ها آنقدر حالم بد شد که .. / از دانشگاه اخراجم کردند!
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، همیشه دختر خوب فامیل بودم. سر به راه و دوست داشتنی. همان دختری که همه آرزو می کردند داشته باشند. آرام و درس خوان. هر زمان حرف از بچه های فامیل می شد، مادرم سرش را بلند می کرد و نگاهی به من می انداخت و با رضایت تمام می گفت: خدارو شکر دخترم هیچی از نجابت و زیبایی و هوش کم نداره. امیدوارم خدا یه دختر مثل مینا به هر پدر و مادری بده که بدونن چقدر شیرین و دوست داشتنیه ...
مهرآوه شریفی نیا: از کودکی در سینما نفس کشیدم
بروم مدرسه و عصرها هم بروم سر فیلمبرداری! وقتی 5 ساله بودم با مادرم به دانشکده سینما تئاتر می رفتم و در نمایش های دانشجویی به عنوان کودک بازی می کردم. چیزهای محوی از آن روزها هنوز یادم هست. همه اتفاقاتی که در خانواده به دلیل شغل و تحصیلات مادر و پدرم می افتاد باعث شد از کودکی با سینما و تئاتر عجین شوم و مورد آموزشِ غیرمستقیم قرار بگیرم. درمورد موسیقی این طور نبود. موسیقی اتفاقی بود که روح ...
قاتل یک زن قصاص می شود
که همسرش در را باز کرد، قصد ورود به خانه را داشتم که مانع شد اما من با قرار دادن پا در میانه در، مانع بسته شدن در شدم.همان موقع شروع به داد و فریاد کرد و من نیز در حالی که خیلی ترسیده بودم با چاقویی که همراهم بود چند ضربه به گردن و پهلویش زدم که در اثر ضربه ای که به پهلویش زدم، دسته چاقو شکست. در همین زمان یک پسر جوان از طبقه بالا به پایین آمد که من او را به عقب هل داده و بسرعت از خانه خارج شدم. متهم پس از محاکمه در شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی اصغر عبداللهی وبا حضور قاضی کیخواه با توجه به مستندات موجود درپرونده، به قصاص-اعدام- محکوم شد. ...
دو پسر جوان وقتی پی به راز دختر 13ساله بردند او را به قزوین برده و ..
زندگی ام باخبر هستند و راز زندگی من و مادرم را می دانند .آنها که می گفتند قصد کمک کردن به مرا دارند از من خواستند تا همراهشان بروم. من هم چون جایی برای ماندن نداشتم و از رفتارهای مادرم خسته شده بودم سوار موتور آنها شدم اما آنها به سمت جاده ای ناشناس رفتند. وقتی اعتراض کردم مرا کتک زدند و بدون توجه به فریادهای کمک خواهی ام مرا در یک خانه متروک آزار دادند. آنها تهدیدم کردند اگر ماجرا را به کسی بگویم ...
وقتی دلیل بازداشت شدن افسانه را شنیدم دنیا روی سرم خراب شد!
مرا به عقد مرد 45ساله ای در آورد، به همین خاطر من به مشهد فرار کرده ام. باز هم دلم به حالش سوخت و او هم هیچ مشخصاتی از خانواده اش نداد. تصمیم گرفتم مدتی نزد دخترم بماند تا بعد با خانواده اش صحبت کنم اما هنوز یک ماه از این ماجرا نگذشته بود که تأخیر او در آمدن به منزل، ما را نگران کرد. در این هنگام بود که ناگهان از کلانتری تماس گرفتند و مشخص شد افسانه که در یک پارتی مختلط دستگیر شده، آدرس ...
رفاقت دیرینه با ممیز، کیارستمی و کاوه گلستان/انحصارطلبی و فروتنی ازسوی بزرگان خیانت است
.... یکی از بچه ها نوشته بود "برای اولین بار من یک چیزی به پدر و مادرم یاد دادم". بعد هم یک نامه عاشقانه ای برای فرشید مثقالی نوشتند و من هم نامه را به فرشید دادم و او هم نامه قشنگی برایشان نوشت و به اصفهان آمد تا بچه ها را ببیند. منظورم از این خاطره این است که این اثر، اثری ماندگار است و نویسنده و نقاش آن هم ماندگارند و البته نام هنرمند به آنها تعلق دارد و اگر ما بچه ها را در معرض قرار دهیم ...
بختیار بعد از انقلاب بازداشت شد؟
شدند همه زیر نظر مستقیم حاج مهدی عراقی بود و ایشان مسئولیت نگهداری از زندانیان را بر عهده داشت. اگر شایعه مزبور صحت داشت، حداقل یک نفر از کسانی که در مدرسه علوی بودند، در این باره باید سخنی می گفتند و آن را تایید یا تکذیب می کردند. در حالی که هیچ یک از آقایان کلامی در این باره عنوان نکردند. سال ها بعد روزی به مناسبتی در منزل حجت الاسلام شیخ علی اصغر مروارید به صرف ناهار میهمان بودم. آقای خلخالی ...
استخاره ای که آیت الله امامی کاشانی را از پیام دادن به حاج قاسم منع کرد
کنم که وقتی بعد از جراحی لحظه ای به هوش آمدم، آقا محسن برای پهلوبه پهلو کردن من دستش را زیر کمر من برد و همان لحظه به خواب رفتم. بعد از مدتی نسبتاً طولانی همسرم آمد مرا بیدار کرد و گفت حاج آقا چه می کنی! دست آقای فرامرزی حدوداً 20 دقیقه است که زیر کمر شما مانده و تکان نداده تا شما بیدار نشوید! برای همه محبت، احترام و مهربانی او بیش از اندازه بود. * در ره منزل لیلی... نوشته روی سنگ قبرش (قبل از تعویض) شعری در مورد حضرت زهرا بود که با خط خودش روی آن حک کرده ایم. این شعر را در سوریه نوشته بود: ...
متولد عاشورا شهید اربعین شد
اردستانی از انقلابی های فعال بود؟ اگر می شود کمی بیشتر خانواده تان را معرفی کنید، شما اصالتی اردستانی دارید؟ پدر بزرگ هایمان اهل اردستان اصفهان بودند، اما خودمان مدت هاست که تهران (شهر ری) زندگی می کنیم. پدرمان مرحوم حاج شعبان اردستانی در دباغ خانه کار می کرد. مادر مرحوم مان ربابه خانم هم خانه دار بود. ما سه خواهر و پنج برادر بودیم. علی اصغر بزرگ ترین مان بود، بعد خواهرم فاطمه، حسین، عباس که ...
پارتی مختلط جن ها و ارواح در خانه زن جوان!
کرد من از چیزی اطلاع ندارم و خودم هم فریب خورده ام، به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد گفت: حدود دو سال قبل با جمال ازدواج کردم. در آغاز زندگی مشترک با مشکلات زیادی رو به رو بودیم اما با همه آن ها کنار آمدیم و با یکدیگر برای رفع مشکلاتمان تلاش کردیم. کم کم وضع مالی همسرم بهتر شد و با سرمایه ای که جمع کرده بودیم، یک مغازه مانتوفروشی راه اندازی کردیم. زندگی ما هر روز بهتر می شد تا جایی که ...
می گفت خوشحالم که آقا از من راضی است
پدر هم فهمیده بودند. برای ترمیم این فاصله کاری هم کردند؟ بله، یک روز مرا صدا زدند و گفتند: دخترم! از فردا بعد از نماز صبح 45 دقیقه وقت داریم درباره موضوعات مختلف با هم حرف بزنیم. چرا 45 دقیقه؟! همه برنامه های ایشان حساب و کتاب داشت و سر وقت بود. چون به اخلاق پدر وارد بودم، این وجه قضیه برایم عجیب نبود. آنچه برایم عجیب بود عبارت از فردا بود، یعنی قرار ...
تقصیر خواهر زنم بود او مرا وسوسه کرد و فریبم داد! + عکس
بود و حالا هم با خیال پردازی هایش مرا گرفتار کرد. او گاهی اوقات برایم پیامک می فرستاد و حرف های نامربوط مطرح می کرد اما من به او اعتنا نمی کردم و بارها به او گفته بودم دست از سرم بردارد. وی درباره نحوه آشنایی اش با آمنه گفت: من چند سال قبل خواستگار خواهر آمنه بودم. ما با هم قرار ازدواج گذاشته بودیم که متوجه شدم خواهرش قبلا یکبار عقد کرده و طلاق گرفته و این ماجرا را از من پنهان نگه داشته ...
پدرم به خاطر تئاتر از خانه بیرونم کرد !
که صاحب مجلس من را گذاشته است تا خواسته های آن ها را انجام دهم. خلاصه سیاه بازی شروع شد و من تا صبح آن را نگاه می کردم، در حالی که پدرم فکر می کرد من در اتاقم خوابیده ام. مدتی بعد و زمانی که من مدیر تماشاخانه تهران شده بودم، آقای مهدی مصری یکی از سیاه بازهای قدیمی آمده بود به تماشاخانه که مرا ببیند. زمانی که او را دیدم بسیار پیر شده بود و از آن شب عروسی سال ها گذشته بود. به آقای مصری گفتم که شما ...
جشن زندگی دو عاشق
که مادر و پدر نداشتم. پدرم را در سه سالگی و مادرم را بعد از سه سال که از مجروحیتم گذشت از دست داده بودم. اما چون خدا می خواست، عشق و علاقه آن باعث شد که خودم در این امر مصمم و به تنهایی پیش بروم. البته باید بگویم من از حمایتهای فوق العاده زیاد خانواده این دختر برخوردار بودم. آن خواهر اهواز هم خیلی دنبال کارهای من بود. خانواده دختر درباره یک جانبازی مثل من خیلی لطف و نظر مثبت داشتند. تازه پدر دختر ...
راموس: زیدان می توانست سه سال بیشتر بازی کند؛ باید یک تیم تسخیرناپذیر بسازیم
، دفاع کناری و ... پابلو به من می گفت که از من یک دفاع راست خوب می سازد چرا که در فوتبال مدرن دفاع راست های خوب زیادی وجود ندارند و به همین خاطر راه موفقیت برایم هموارتر خواهد بود. روی پست دفاع راست تمرکز کردم، به مرور به لالیگا رسیدم و خوش شانس بودم که در این پست موفق شدم. این که می توانستم در پستهای مختلف بازی کنم برایم در زمان انتخاب ترکیب نکته مثبتی بود چرا که دست مربی برای چیدن ترکیب باز بود ...
ایستاده با ویلچر تا اوج موفقیت
دیگر مورد عمل جراحی قرار بگیرم چراکه در غیر این صورت برای همیشه از راه رفتن باز خواهم ماند. نگرانی خانواده ام روز به روز بیشتر می شد تا اینکه به توصیه چند نفر قرار شد عمل جراحی دومم به دست جراح اسم و رسم داری در مشهد صورت گیرد. به این ترتیب در چهاردهم اسفندماه سال 1367 دومین جراحی صورت گرفت و در آستانه نوروز همان سال با وجود اینکه با پای خودم به بیمارستان رفته بودم، با برانکارد به خانه بازگشتم ...
زخمی کردن بدن باعث آرامش می شود!
اتاقم دویدم و در را پشت سرم به هم کوبیدم. من که بر اثر خشم گویی کور شده بودم قیچی را برداشتم و آن را در دستم گرفتم. چیز بعدی که از آن آگاه شدم این بود که به مرواریدهای کوچک خون بر روی پایم خیره شده بودم. ابر تیرۀ خشم کنار رفته بود. با احساس شرمساری، به وضعیت خودم سروسامان دادم. قیچیْ قدیمی بود و تیغه های آن کند بودند. بنابراین کمترین آسیب جسمانی را به خود زده بودم. نه آن هنگام می توانستم ...
7 کودک در دام سیاه پلیس مخفی قلابی
را بازگو کردند. یکی از آنها گفت:روز حادثه داخل پارکی حوالی پیروزی در حال بازی بودم که این مرد به سراغم آمد و خودش را پلیس موادمخدر معرفی کرد. او از من خواست تا سوارماشینش شوم.از آنجایی که او گفت پلیس هستم من به او اعتماد کردم و سوار ماشینش شدم اما مرد میانسال به محل خلوتی رفت و مرا مورد آزار و اذیت قرار داد. پس از اظهارات شاکیان تازه، متهم گفت: خودم هم اصلا نمی دانم چه شد که ناگهان شیطان ...
اصفهانِ دوران کودکی ام، باغشهر بود
، محمدعلی سپانلو و ... و البته عکسی از فضای صنعتی کارخانه فولاد مبارکه. اینگونه به اتاق فوقانی متصل شدم، اتاقی با تعدادی صندلی که در اطراف میز گردی کوچک قرار داشتند و احساس صمیمت را دوچندان می کرد. بر روی میز تعداد زیادی از عکس های خلق شده توسط رضانور بختیار قرار داشت. یک طرف، کتابخانه استاد بود و در سویی دیگر کمدی که به گفته استاد حاوی تعدادی از عکسهای آرشیوی او بود. تابلویی از عکس هوایی پل خواجو بر ...
زبان فارسی، زبان عشق و مهربانی است
با مهدوی کیا و هاشمیان ملاقات کردم. وحید هنوز از دوستان بسیار نزدیک من است. ما به طور منظم همدیگر را ملاقات می کنیم و به لطف وحید من مدام در هامبورگ هستم. قرارداد نوری با برمن تا انتهای فصل اعتبار دارد. قرار بود نوری برمن را از سقوط نجات بدهد که این کار را کرده است. اولویت نوری ادامه همکاری با برمن بوده اما هنوز دراین باره تصمیمی گرفته نشده است. ...
رفتارهای شرم آور شوهرم مرا به پرتگاه کشانده است اما 3 سال است که پارسا وارد زندگی ام شده است و ...
باردار شدم. 9 ماه بارداری ام هم مثل ماه های اول زندگی ام سخت گذشت تا اینکه پارسای کوچولویم به دنیا آمد... زن جوان نگاهی به صورت معصوم پسرش کرد و در اوج غم لبخندی بر لب آورد. انگار تنها خاطره خوش زندگی مشترکش با فرشاد، لحظه تولد پسر خردسالشان بود: من مادر شده بودم و فرشاد پدر. برای من همه چیز عوض شده بود اما برای شوهرم هیچ چیزی تغییر نکرده بود. همه فکر و ذکرش مواد بود و رفیق بازی و ذره ای به ...
حرف های جنجالی سحر قریشی درباره همسر سابقش
و سریال که از دوستان من بودند مرا به ایشان معرفی کردند که دنبال یک نابازیگر برای کارشان بودند قبل از اینکه اتفاق سینمایی بیفتد من درخواست طلاق داده بودم، سال 84 عقد کردم و اولین درخواست طلاقم سال 85 بود پدر و مادرم در ایران زندگی نمی کردند و همسرم با معرفی خود به عنوان مدیر برنامه های من در زمانی که ابتدای معروف شدنم بود با سایت ها و روزنامه های مختلف صحبت می کرد، ولی شما بدانید هیچ زنی از ...
میکروفن مثل سرطان می ماند! (سفرنامه طلبگی مشهد مقدس)
.... قرار بود امشب به اتفاق همسرم به اتاق دوستان برویم اما تصمیم گرفتیم تا به اتاق استادمان که ایشان هم با خانواده آمده بودند برویم. استاد میرلوحی از اساتید خوب مدرسه است که دروس سطح بالای حوزه را به خوبی تدریس می کنند. سه نسل است که در منطقه شان یزدآباد نماز جمعه می خوانند! یعنی از حدود 455 سال قبل از انقلاب پدربزرگ ایشان نماز جمعه می خوانده و بعد پدر و حالا هم خودشان نماز می خوانند ...
سیری بر زندگی خواهران شهید "جمیله و مژگان گنجی"
داداش بود،تاوقتی که خبر خوش را ازهمان گوشی کرم رنگ شنیدیم،وقتی داداش گفت:بالاخره توانستم برایتان دعوتنامه بگیرم... همه ی کارها درطی چند هفته انجام شد و این وسط برق شادی توی نگاه مادر درخشان تر از همه ی ما بود،پدر خویشتن دار بو، من و مژگان ذوق زده ی خیلی چیزها بودیم،دیدن داداش بعد از این همه سال،سفر به کشوری در دوردست،دیدن دیدنی هایی که یا تنها شنیده بودیم یا در کارت پستال هایی که داداش ...
چهارمین روز ثبت نام داوطلبان انتخابات ریاست جمهوری/ تصاویر
روز ادامه می یابد. تعداد کاندیداهای ریاست جمهوری به 717 نفر رسید رییس ستاد انتخابات کشور آمار ثبت نام کنندگان انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم تا این لحظه را 717 نفر اعلام کرد. علی اصغر احمدی در چهارمین روز ثبت نام کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری اعلام کرد : آمار ثبت نام کنندگان انتخابات ریاست جمهوری تا این لحظه را 717 نفراست . وی با تأکید بر اینکه بر اساس ...
متاسفانه شوهرم بلای زشتی بر سر دخترم می آورد و من هم..
دختر شدیم. افسوس که لج و لج بازی های من با دو خواهر و مادر شوهرم با دخالت های بیجای مادرم باعث اختلاف در زندگی ام شد. این دعواهای مسخره با خط و نشان هایی که مادر م و مادر شوهرم برای هم می کشیدند کارمان را به طلاق کشاند. شوهرم حضانت بچه ام را بر عهده گرفته بود و دو سال از این ماجرا گذشت تا اینکه با خبر شدم زن گرفته و بچه ام زیر دست نامادری بی رحم عذاب می کشد. من که تحمل نداشتم به سراغ ...
دختر جوان بعد از اینکه نو عروس هم شده بود نتوانست از دوست خیابانی اش دل بکند!
سهام 110 ای کاش مرا با آن وضعیت زشت در کنار آن مرد غریبه نمی دیدند! متاسفانه شوهرم بلای زشتی بر سر دخترم می آورد و من هم.. وقتی نیمه های شب وارد اتاق دخترم شدم با دیدن آن صحنه های زشت، دنیا روی سرم خراب شد! پیرمرد منحرفی که بعد از دیدن دختر همسایه کنترل خود را از دست داده بود و ..! + عکس شوهرم فهمید که پسر جوان چه نیتی با من در سر دارد / من هم به حرف پسر جوان گوش دادم! خواننده معروف فوت کرد + عکس ...
او به قول ازدواجش با من عمل نکرد حتی دوستش را هم سر قرار آورد و ..
این اگر من هم راضی باشم پدر و مادرم راضی نمی شوند . او من را داخل اتاقی حبس کرد و گفت باید به حرف های او گوش کنم در غیر این صورت من را در دریا غرق خواهد کرد. دیگر کاملاً مطمئن شدم که در دام یک مرد هوسران افتاده ام و می خواهد من را به دوستانش بسپارد تا آن ها هم از من سوء استفاده کنند. هر چقدر التماس کردم فایده ای نداشت او با دوستش دو نفری به زور و تهدید مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند و ...