سایر منابع:
سایر خبرها
بغض دردناک یک مرد / خانواده ای با 4 معلول و بیمار در زیر پوست شهر
...> تحمل این موضوع با توجه به اشتیاقی که در خانواده برای داشتن پسر وجود داشت، سخت بود، مشیت الهی را پذیرفته بودیم و به جای انتقال فرزند به خانه، در تدارک انتقال جسد کودک به قبرستان بودیم؛ همه این اتفاقات در روز تاسوعا رقم خورد، خودم به دلیل اشتغال در یکی از مساجد شهر و تدارک مراسم عزا، صلاح دیدم که بعد از مراسم تاسوعا مراسم کفن و دفن و ترخص بیمارستان انجام شود. پس از اتمام دسته روی تاسوعا برای ...
سه روایت از ترور رئیس زندان اوین
: صبح زود مامان بیدار شده بود، منتظر شد تا ما هم از خواب بیدار شدیم ... شب قبلش صدای انفجار بمب در محل حزب جمهوری اسلامی که تا منزل ما فاصله چندانی نداشت و اتفاقات بعدش او را مضطرب کرده بود ... وقتی انفجار رخ داد اول فکر کرد که پدر من هم اونجا بوده، ولی بعد که با دفتر پدرم در زندان تماس گرفت و به او گفتن که پدرم به دلیل مشغله کاری نتوانسته تو جلسه ای که همیشه شرکت می کرد، شرکت ...
خیرین قروه ای آبروداری کردند
همیشگی نگاه پرحسرت او شد؛ آخر او هم روزی با پدر به خانه می رفت، اما این روزها... چشمانش سیاهی می رود و در این تیره و تار به یاد روزی می افتد که مادر هراسان وارد خانه شد، رنگ به رویش نمانده بود، در دنیای کودکانه او که لبریز از شیطنت های بازی و شادی بود، حرف های بریده بریده مادر هنوز در پس ذهنش موج می زند؛ تصادف کرده، باید اقساط سنگین ماشین را پرداخت می کرد، خوابش گرفته، چند نفر کشته شدن ...
ماجرای شیرجه قهرمان ایران در عمق یک متری!
این بودم از کجا شروع کنم که پدر بیچاره از خبر شهادت جگرگوشه اش پس نیفتد، طبق معمولِ این شرایط، تنها چیزی که به یاری آدم می آید، دروغ مصلحتی است. پادیاب خاطرنشان می کند: چشم دوخته بودم به این طرف و آن طرف که پدر شهید را ببینم، پدر بیچاره داشت از مسیری رد می شد، جلویش سبز شدم، بعد از سلام و احوال پرسی، رو به او کردم و گفتم: حاجی! راستش خبری می خواهم بهتان بدهم، بچه ها از آن جلو جلوها خبر ...
پول دولت را نمی گرفت می گفت دولت ضعیف می شود
این برنامه ها را نگاه کرد، اما به یاد ندارم که حتی یک بار به یکی از ما گفته باشد که شما تلویزیون نگاه نکن، اشکال دارد و ... . پدر در ادامه سخنان دخترانش می گوید: او از دولت پول نمی گرفت، می گفت، دولت ضعیف می شود. وقتی شهید شد، سی و چند هزار تومان، دولت به او بدهکار بود. گاهی می گفتیم، آقا جلیل! یک کفشی، لباسی برای خودت بخر. می گفت، همین لباسها خوب و کافی است. یا اینکه دولت به فرماندهان ...
یک گفت وگو با مارک روفالو ("اونجرز"، "شاتر آیلند"): در آغوش گرفتن فرزندان و دوچرخه سواری با همسرم؛ از ...
او برای بازی در کمدی/درام حال بچه ها خوب است (لیزا چولودنکو، 2010) – که در آن با آنت بنینگ و جولین مور هم بازی بود – نامزد جایز اسکار بهترین بازیگر مرد مکمل، همین طور نامزد جایزه اسپیریت مستقل، جایزه انجمن بازیگران امریکا و جایزه بفتا شد. او پس از ایفای نقش های مهم در شاتر آیلند (مارتین اسکورسیزی، 2010) و مارگارت (کنت لونرگان، 2011) در بلاک باستر انتقامجویان (جاس ویدن، 2012) با موفقیت به نقش دکتر بروس بنر یا هالک ظاهر شد و این نقش را در دنباله آن فیلم انتقا ...
شهیدی که پرچم یاحسین(ع) را برفراز سنگر داعشی ها نصب می کرد+ تصاویر
ما است قربانی که هیچ ما باید خودمان را فدای ایشان کنیم. این کمترین کاری است که ما می توانیم برای رهبر انجام دهیم. معلمش عصبانی می شود و می گوید خلیلی باز روی حرفم حرف زدی؟ کلاس یا جای من است یا جای تو. محمد حسن هم می گوید: شما معلمی احترامتان واجب است. من از کلاس بیرون می روم. آمد خانه و من با تعجب پرسیدم این وقت روز در خانه چه می کنی؟محمد حسن هم همه داستان را برایم تعریف کرد. پدرش که آمد موضوع ...
قابل توجه تهرانی های محترم......
. . تو این دنیا یک مخاطب خاص زشتم هم نداریم که که پول بدم بهش بره بینیشو عمل کنه . . انقدر دلم گرفته که ته دیگ سیب زمینی هم خوشحالم نمیکنه . . چند سال دیگه بچم ازم میپرسه بابا تو چه جوری با مامان آشنا شدی؟ ؟ منم بش میگم عزیزم همه چی از یه لایک شروع شد . . به نظر من حرفه ای ترین آرایشگر ...
تصمیم تاریخی کُبری!
وارد اتاق کبری شد و کتاب خمیرشده ای را نشانش داد و گفت: دختر کتابت را پیدا کردم... ولی نفتی شده است. باید بروی نو بخری . کبری: نههههه... توی اون سوالای مهم رو علامت زده بودم.... نفتی چرا؟ مگه کجا بود؟ مادرش: حقت است... توی کمد پدرت بود... مگر نمی دانی پدرت آنجا دکل نفتی قایم کرده؟ کبری می رفت که اندوهناک شود: اه... خدایا چرا همه سختی ها برای آدمای خوبه؟ اما در همین لحظه ...
نهنگ عنبر؛ مَحکمه ای برای تخطئه انقلاب
. پوشش نامناسب با توجه به روایت ارژنگ از زندگی اش، گفته می شود که پدرش بعد از شش ماه ورشکست شده است. در حین نمایش شرایط زندگی آن ها بعد از شکست اقتصادی پدر، مادر ارژنگ با بازی هانیه توسلی با پوششی بسیار نامناسب به تصویر کشیده می شود به نحوی که موهای او به وضوح در زیر توری نازکی که بر سر دارد، دیده می شود! در اتاق کار ارژنگ نیز که کارش قاچاق و تکثیر فیلم های مستهجن است، می توان تصاویر مستهجن ...
ماجرای درگیری با محافظ بنی صدر
، و یا زیر شنی تانک های شان له کردند. ورود دانشجویان به خرمشهر/ من به افسر تکاور و درجه دار نیاز دارم تا روز شانزدهم مهر، دشمن نتوانست از پل نو عبور کند، اما از طرف دیگر تا سه کیلومتری پلیس راه آمده بودند. روز هفتم، جناب سروان تهمتن فرمانده گردان دانشجویی به همراه جناب سروان فروان -که در حال حاضر از امیران پدافند هوایی و مشاور فرمانده است- 260 نفر از دانشجویان دانشکده افسری ...
اتفاقات جالب در پشت صحنه پایتخت 4+ تصاویر
در زمان بسیار کمی عوامل می توانند خودشان را به محل فیلمبرداری برسانند و بدون استرس جلوی دوربین قرار بگیرند. کمالی، برنامه ریز کار می گوید: ما برای اینکه اجازه ندهیم دلتنگی به عوامل کار فشار بیاورد، طوری برنامه ریزی کردیم که عوامل بتوانند بعد از چهار، پنج روز به تهران بروند و خانواده شان را ببینند. این موضوع باعث می شود بچه ها با انرژی و توان بیشتری در طول کار حاضر شوند. خانه پیرزن ها ...
یک بچه چاق بودم که فکر نمی کردم روزی به اینجا برسم/اگر آقایان دل شان برای ملوان نمی سوزد از اول جلو ...
...، نروژ، ترکیه و روسیه است و یک پیشنهاد هم از تیم دوم ختافه دارم. پیشنهاد ختافه و پیشنهادم از روسیه جدی است و دنبال این هستم که تصمیمی خوب بگیرم. تصمیمی که باعث شود به جایی بروم که پیشرفت کنم، آرامش داشته باشم، بتوانم راحت زندگی کنم و در مجموع به سودم باشد. سال گذشته که به اتلتیکو می رفتم چند پیشنهاد دادم تا آنها برای من شرایطی را در نظر بگیرند که بتوانم توانایی هایم را نشان دهم. شاید نشان دادن ...
صدای آهسته جانبازان شیمیایی در ناآرامی ریزگردها که می پرسند: چه خبر از مذاکرات؟!
گردم تا از اسلام، انقلاب، ناموس و خاک خود دفاع کنم. این جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس در پاسخ به این سوال که اگر باز آن شریط تکرار شود، آیا به جنگ می روید؟ می گوید: با وجود این همه دردهای چندین و چند ساله ام باز اگر خدایی ناکرده جنگی رخ دهد در صف اول رزمندگان خواهم بود، چرا که رضای خدا و ائمه را در دفاع از اسلام می دانم. آقای استاد دارای دو زن و هشت پسر و پنج دختر یعنی 13 ...
شب همدلی شاعران مسلمان از مصر،یمن،ایران، پاکستان، هند و آذربایجان
اختیار گفت چون اختیار نیست همه انتظار باش گفتم که نیست طاقت این انتظار گفت گرم نگاه خویش شو و راه خویش رو گفتم که نیست راه به جز راه یار گفت راهی است پر ز خار و خبر راه عشق ما گفتم که گلشنست این دیار گفت برگرد از این دیار و سر شهر عقل گیر گفتم که هست عاج جنون پای کار گفت با من بیا که درد تو درمان ...
بیشترین انگیزه زنان ایرانی برای عمل زیبایی
، ولی از نیم رخت خوشگل نیست. این حرف این قدر رو من تأثیر گذاشته بود که من می گفتم اگه هیچ کس قیافه منو قبول نداره همسرم قبول داره. بعد که این رو گفت، من خیلی احساس کم بودن کردم. احساس می کردم یه جوری دیگه دوست نداره به من نگاه کنه. یا خانم 34 ساله ای می گفت: شوهرم شاید در مورد من اظهار نظر نکنه، اما در مورد دیگران که ظاهر بهتری دارن اظهار نظر می کنه. مثلاً می گه ظاهر قشنگی داره ...
سوتی های جالب احسان علیخانی
.... علیخانی در پیان برنامه به سوتی های خود پی برد و گفت: من امروز همه چیز را به اشتباه می گویم شب عید بیژن اشکورکیایی را دعوت کردیم اما من گفتم یوسف و اینکه برنامه خندوانه هم این روزها برنامه بسیار خوب وتجربه نویی است. قاب کهکشانی ماه عسل پس از شرح قصه ی سه زوج بسته شد. انتهای پیام/ ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (68)
بی شعور ، هلو یعنی سلام ! آخه تو کی میخوای آدم شی ؟؟؟ سی سالت رد شده ، من چه گناهی کردم که تو دامادمی !!! 8. خدابیامرزه یه زمانی ماهم کتاب میخوندیم، الان کتاب که هیچ ...حتی پست هایی که بالای 3 خط باشه هم نمیخونیم! 9. همسایمون نذری آورده بود برامون اومدم تشکر کنم ..قاطی کردم گفتم : خدا رو شکر. بیچاره فکر کرد ما داشتیم از گشنگی می مردیم دو تا داد. 10. چند ...
(طنز) رحمانی فضلی: من کی گفتم کنسرت؟
. درواقع گفته شده که دکه دارها فقط باید محصولات فرهنگی بفروشند و همین مسئله دکه دارها را به شدت آزار می دهد. من چند روز پیش یکی از آنها را دیدم که زیر لب به مطبوعاتی ها بد و بیراه می گفت. پرسیدم چرا فحش میدی؟ گفت: اگه اینها اینقدر اصرار به کار فرهنگی نداشتن، الان ما هم داشتیم راحت سیگارمون رو می فروختیم. من هم که بهم برخورده بود گفتم: اتفاقا خود مطبوعاتی ها هم به سیگار بیشتر از کار فرهنگی ...
پاراگراف کتاب (42)
خود را به خدا نزدیکتر می بیند. رستاخیز| لئوتولستوی | ترجمه: محمد مجلسی مادرم امروز،مُرد. شاید هم دیروز ، نمی دانم. تلگرامی به این مضمون از خانه ی سالمندان دریافت داشته ام! مادر درگذشت. تدفین فردا. همدردی عمیق . از تلگرام چیزی دستگیرم نشد. شاید این واقعه دیروز اتفاق افتاده باشد. بیگانه | آلبرکامو | ترجمه: امیرجلال الدین اعلم "لوسی" دختر جوانی ...
بسیاری از تخلفات پزشکی عیان نمی شود؛اعتماد در حاشیه
بیمارستان آتیه در تهران منتقلش کردند . الف . ک خود ماجرا را این گونه تعریف می کند: در بیمارستان بدون اینکه آزمایشی از پدر بگیرند- فقط با گرفتن نبض و فشارخون- آب پاکی را روی دستمان ریختند و گفتند به خاطر عفونت خونی، بدنش این همه آب از دست داده و فقط تا دو هفته دیگر زنده است . ببریدش خانه . اگرچه این طور تشخیص داده شد که بیمار تنها تا دو هفته زنده است اما آنچه بر سر این بیمار و خانواده وی می رفت، تا ...
معلمی که عشق و معرفت را با تمام وجود معنا بخشید
همراهش بودم و حتی سرپناهی نیز نداشتیم، برایم سراسر خاطره است... مطهرنیا می گوید: امسال به این فکر افتادم که موسسه خیریه ای را راه اندازی کنم تا کودکان نیازمند و ایتام را تحت پوشش این موسسه قرار دهم، اسم موسسه را هم مهرآفرین گروس گذاشتم. وی بیان می کند: تاکنون 24 کودک بیمار و نیازمند را شناسایی کرده ام که متأسفانه والدین آنها توان مالی لازم برای انجام مراحل درمانی آنها را ندارند... ...
خاطرات آیت الله خامنه ای از کودکی و نوجوانی؛از تقلید منبر فلسفی تا اولین روز مکتبخانه
ما بیشتر در کوچه بود؛ در خانه کمتر به بازی میرسیدیم. * از روز اوّل مدرسه و اوّلین معلّم بگویید: باید بگویم اوّلین مرکز درسی که من رفتم، مدرسه نبود، مکتب بود - در سنین قبل از مدرسه - شاید چهار سال، یا پنج سالم بود که من و برادر بزرگتر از مرا - که از من، سه سال و نیم بزرگتر بود - با هم در مکتب دخترانه گذاشتند؛ یعنی مکتبی که معلّمش زن بود و به جز چند نفر پسر، بقیه شاگردان، دختر ...
مشاغل سخت و عجیب در ماه عسل
پاک کردن شیشه های برج میلاد است و به گفته خودش این کار را به خاطر علاقه اش به ارتفاع انتخاب کرده است، از رازی گفت که برملا شد. او که به خاطر نگران نکردن مادرش شغلش را از خانواده پنهان کرده بود، به واسطه نشان دادن فیلمی به مادرش، که یکی از آشنایانش بی خبر و بدون اجازه از او گرفته ، درگیر مشکلاتی شد. نکته ای که شاید به ظاهر چندان مهم نباشد، اما در واقع یادآور بی توجهی ما به رفتاری است که هر روز به ...
پای درس اخلاق آیت الله مظاهری
افتد که پدر و مادری پسرشان را پیش من آوردند و می گویند دختری بهائی است و پسرم عاشق او شده است و دختر می گوید من می خواهم مسلمان شوم. شما اجازه دهید عقد این دو را بخوانند. حال عقد دختر بهائی به اینجا می رسد که هنوز عروسی نکرده، اول او را بهائی می کند و بعد به عروسی می رسد. این عشقبازی ها یعنی رفتن دین و رفتن ولایت. یعنی در وقتی که به راستی عشق آمد، ولایت را می برد. اگر به او بگوید بهائی شو تا من ...
ناگفته های 40 ماه حصر در سفارت
پرورش رئیس دبیرستان از دادن پرونده خودداری کرد و تلفنی از پدرم پرسید آیا در این باره با شما مشورت کرده است؟ پدرم گفت مشورتی نشده ولی پرونده اش را بدهید تا در هر رشته ای که دوست دارد نام نویسی کند. برای ثبت نام به دبیرستان ایرانشهر رفتم ولی با مشکلی بزرگ روبه رو شدم. گفتند تعداد داوطلبان ثبت نام در رشته ادبی بسیار کم است و بنابراین در سال تحصیلی جاری این رشته دایر نخواهد بود. چند نفر دیگر نیز وضعی ...
شعر/ بر شانه شهر ما بهار آمده است...
جانبازان شیمیایی خواند. خرابه های انفجار را دوباره ساخته ایم جنگ زده ها به خانه هایشان بازگشته اند و هر روز راهیان نور رد پاهایت را زیارت می کنند از نظر ما همه چیز تمام شده است جز جشنواره ها و کنگره ها اما تو هر شب در ریه هایت یک ترکش، یک تیر و یک مین عمل نکرده است شعر بعدی علی محمدی نیز با موضوع دفاع مقدس بود. صفحه آخر روزنامه چیزی کم ...
ماجرای زیرسیگاری طلای شهید بهشتی چه بود؟
خانواده است و در این ساعات باید به فرزندانم دیکته بگویم و به درسهایشان و همینطور کارهای خانه برسم. پسرها هم از شستن ظرف ها معاف نیستند! ملوک السادات بهشتی دختر ایشان درباره تقسیم کار در خانواده شان نقل می کند: پدر کارهای خانه را بین همه ما تقسیم کرده بودند و کارها به شکل گردشی انجام می شد. مثلا اگر یک شب من ظرف های غذا را می شستم، شب بعد به عهده برادرم واگذار می شد و در خانه ...
رمز بقا و راز زوال داعش در گفت وگوی شفقنا با دکتر قدیر نصری: سناریوی بد در حال وقوع است/ داعش با صنعت ...
تداوم است که اهمیت دارد و نه تصرف مقطعی. سیستم منطقه به گونه ای است که می توان به سرعت یک روستا را تصرف کرد، اما مهم این است که بتوان مردم آن روستا را تا چند سال همراه خود داشت. اکثریت مردم مناطق متصرفه از اتفاقی که افتاده است، بهت زده و حیران هستند. در مخیله آن ها نمی گنجید که به فاصله یک سال، گروهی بیایند بر این کشور حکومت کنند که سر یک دزد را با جدول بزنند خرد کنند. پس در مرتبه اول ...
ناگفته هایی از زندگی شهید بهشتی از زبان فرزندانش
به گزارش شهدای ایران ؛ یکی از پاها رفته بود. امعاء و احشاء پاره شده بود که شکم را دوخته بودند. یک دست قطع شده بود و به یک پوست وصل بود... اینها را محمدرضا بهشتی می گوید. گویا تنها فرد خانواده که برای دیدن پیکر پدر به پزشکی قانونی می رود. روز واقعه، محمدرضا 23ساله بوده و علیرضا 19ساله. ابتدای گفت وگو وقتی می خواهم درباره هفتم تیرماه 60 بگویند و اینکه خبر انفجار و شهادت پدر را چطور ...