سایر منابع:
سایر خبرها
دشمن را وجب به وجب عقب راندیم
جنگ بدانیم. به عنوان یک رزمنده حضور در جبهه های جنگ را از چه زمانی تجربه کردید؟ من متولد سال 46 هستم. وقتی جنگ شروع شد سنم به جبهه رفتن قد نمی داد، اما از زمانی که مجوز اعزام گرفتم تقریباً تا پایان جنگ در جبهه بودم. سال 62 در 16 سالگی برای اولین بار به عنوان بسیجی به جبهه رفتم. کمی بعد پاسدار شدم و تداوم حضورم در جبهه در همین کسوت پاسداری بود تا اینکه جنگ به اتمام رسید. تمام ...
به مشهد بروید، خرجتان با آقاست
فرصت نیست، بلیط قطار گرفته ام و می خواهم حرکت کنم. لذا سید حسن را دیدم و خداحافظی کردم و رفتم. آسید محمد علی و آسید مرتضی جزایری (برادر کوچک سیدحسن) همراه ما تا ایستگاه راه آهن آمدند. وقتی وارد قطار شدیم، آسید محمدعلی همراه ما داخل کوپه قطار آمد و نشست. همین که قطار خواست حرکت کند، سیدمحمدعلی پاکتی در دست من گذاشت و از قطار پایین آمد؛ به طوری که فرصت نبود بگویم این پاکت چیست؟! پاکت را باز ...
پسرم را به خاطر قتل پسر دیگرم قصاص کردم / دار زدن پسر سومم را خواستم و ...
خرید از خانه خارج شدم، خیلی اتفاقی دختر و پسر کوچکم کاوه را در خیابان دیدم. هیچ چیز تغییر نکرده بود، هنوزم آنها مرا مسبب قتل امیر می دانستند. کاوه به جای این که به من سلام کند و حال مرا بپرسد شروع به شکایت کرد و گفت: تو باعث شدی که امیر کشته شود، باعث مرگ ارشیا هم تو بودی. اگر آن قدر به حرف های او گوش نمی دادی و هر چه ارشیا می گفت گوش نمی کردی او به دام اعتیاد نمی افتاد. بعد از مرگ ارشیا تو به جای ...
ز آستان رضا سرخط امان دارم٬ رخ نیاز بر این پاک آستان دارم
زمان تولّد این کودک کمتر می توانم به آنها برسم. مرحوم مجلسی در مجلّد 49/9 بحار الانوار نقل می کند از خانمی که می گوید: شنیدم از نجمه که می فرمود: وقتی به فرزندم علی باردار شدم سنگینی حمل را احساس نمی کردم، و وقتی در خواب بودم از داخل شکم خود صدای تسبیح و تهلیل و تمجید خداوند را می شنیدم، و این باعث خوف و هراس من شده بود، وقتی که بیدار می شدم صدایی نمی شنیدم، زمانی که رضا به دنیا آمد دست خود را ...
شکست صهیونیست ها در مسجدالاقصی و پروژه اسرائیل 2
دگردیسی ریشه ای شود شکل گرفته است. و این بار از منطقه بسیار مبنایی و اساسی که همه مبانی بیداری اسلامی در آن خلاصه می شد یعنی فلسطین صورت گرفت که بحث اساسی و مرکزی مطالبات مردم تونس، مصر، یمن و لیبی بود. فلسطین که رفته بود فراموش شود و فراموش شده بود. ( فعلا داخل ایران را بحث نمی کنیم) ولی در صحنه بین المللی فلسطین به دلیل زمان 2011 به بعد فرصتی را برای آمریکایی ها و رژیم صهیونیستی و ...
زن جوان شوهرش را که پلیس بود در افسریه تهران کشت + عکس
روز پر کاری داشتم. بررسی پرونده سه قتل Murder و حضور در سر صحنه جرم Crime ذهنم را حسابی مغشوش کرده بود. ساعت حدود 9 شب بود که به خانه رسیدم. در حال باز کردن در پارکینگ بودم که تلفنم زنگ زد. تماس از اداره آگاهی بود که خبر از وقوع یک قتل می داد. اما این بار یکی از مأموران نیروی انتظامی کشته شده بود که پرونده از حساسیت ویژه ای برخورداربود. به همین خاطر سردار هادیانفر – معاون وقت اداره آگاهی – تأکید ...
قتل در گاوداری
. امروز حدود ساعت هفت بعدازظهر من برای خرید وسایل شام از گاوداری بیرون رفتم. هنگام برگشت به نزدیکی گاوداری رسیده بودم که صدای شلیک دو گلوله شنیدم. توان حرکت نداشتم. خیلی ترسیده بودم. چند دقیقه بعد هم دو موتورسوار نقابدار از گاوداری بیرون آمدند. وقتی به خودم آمدم، با پلیس تماس گرفتم و منتظر همکاران شما ماندم. در گاوداری پول زیاد نگهداری می شد که بخواهند از آنجا سرقت کنند؟ امروز ...
صبوری و پردلی در زمانه ای دشوار
...> شخصی می گوید که به مدینه رفته بودم. مردی را دیدم که بر مرکبی گران قیمت سوار شده و لباس های نفیسی پوشیده بود. از شکوه او خوشم آمد. پرسیدم او که بود؟ گفتند حسن بن علی بن ابی طالب. وقتی نام علی را شنیدم سینه ام دریایی از کینه و دشمنی علیه او شد. به او حسادت کردم که چرا علی باید چنین فرزندی داشته باشد؟ از این رو نزد او رفتم و با تندی گفتم تو پسر علی هستی؟ فرمود آری. سپس تا توانستم به او و پدرش ناسزا ...
مهتاب را به خاطر مسایل ناموسی کشتم / پدرم با چنگال برادرم را هم در برابر چشمانم کشت + عکس
ایستاد و گفت: من همسرم را به خاطر مسائل ناموسی کشتم و رضایت اولیای دم را هم جلب کردم اما باور کنید نمی دانم چرا دست به قتل پسرم زدم. وی که به شدت اشک می ریخت گفت: روزها که سر کار می رفتم دختر و پسرم را به خانه مادرم می بردم. مادرم پیر و ناتوان بود وروی ویلچر می نشست.اما من بارها دیده بودم پسرم مادر پیرم را اذیت می کند. میثم عصای مادرم را بر می داشت و به سر و صورت مادر پیرم می زد. گمان ...
مریم چشم دیدنم را نداشت و من ...
دیوانه می شدم. به همسرم گیر می دادم که باید کاری کند. او که نیروی قراردادی یک شرکت بود، کاری از دستش بر نمی آمد. سر همین مسئله اختلاف پیدا کردیم. همسرم، که کلافه شده بود، بعدازظهرها به مغازۀ دوستش می رفت. بعد از مدتی، متوجه تغییر رفتارش شدم. فهمیدم شده است و موضوع را به پدر و برادرم اطلاع دادم. داغ کرده بودند و می خواستند او را به صلابه بکشند اما فایده ای نداشت. صنعتی اراده اش را سوزانده بود. کار به ...
گفت و گو با - اشپیتیم آرفی - ؛ بازیکن خارجی سریال - لژیونر -
.... با این حال چطور شد که در ایران ماندید و زندگی می کنید؟ – ماندگار نشدم. من چهار سال پیش که دیگر فوتبال بازی نکردم و به آلمان برگشتم. اما با دوستانم همیشه در تماس بودم. برای دیدن دوستانم هم به ایران می آمدم. اما الان مدت طولانی است که ایران هستم. فکر می کنم 6- 7 ماه است که ایران ماندم. چون دو تا سریال بازی کردم و باید در ایران می ماندم. باز هم به شما سریال پیشنهاد شود، بازی ...
شوهر نامرد، همسر و فرزند معلولش را رها کرد و گریخت
از من دو بار ازدواج کرده، اما گفته بود فقط یک بار نامزد کرده... عجب آدم شارلاتانی بود... حتی یارانه ام را هم به نامش کرده بود و حالا مانده ام با این همه بدبختی چه کار کنم؟ محبوبه که خیاط بود عادت داشت از صبح تا شب در تولیدی های لباس جنوب شهر کار کند. همسر اولش بعد از اعتیاد او را با یک پسر نوجوان و دختر معلول شان تنها گذاشت و زیر پل جوادیه گم شد. محبوبه هم ارث پدری اش را گرفت و با 20 ...
کتابخانه جایی است که فهمیدم تو بخشی از منی
... کافکا عضلانی و خوش قیافه ولی درون گرا و خورۀ کتاب است. چنانکه می گوید: از کوچکی عاشق وقت گذرانی در قرائت خانۀ کتابخانه ها بودم ... حتی در تعطیلات نیز می توانستید مرا آنجا پیدا کنید. هرچیزی را می بلعیدم – رمان، زندگی نامه، تاریخ و هرچیز دیگری که دم دستم بود. وقتی تمام کتاب های کودک را تمام کردم سراغ بخش کتاب های عمومی و کتاب های بزرگسالان رفتم . پس طبیعی است که کافکا به عنوان یک فراری در ...
قتل خواهر به دست مرد میان سال
به بیمارستان رفتم و وقتی برگشتم دیروقت بود. چون دیر آمده بودم، خواهرم با من دعوا کرد و گفت چرا حالا به خانه آمدی. ما با هم درگیر شدیم و من خواهرم را هل دادم و روی پله ها افتاد. اصلا متوجه نشدم برای او اتفاقی افتاده است، بعد به خانه خودم رفتم و خوابیدم. فردای آن روز حدود ساعت دوی بعد از ظهر بود که بیدار شدم. خواستم بیرون بروم و شیر بخرم که جسد خواهرم را روی پله ها دیدم و متوجه شدم همان زمان که با من ...
رفیقدوست: قذافی قبل از سقوط از ما درخواست کمک کرد
...، سید حسین خمینی را فرستاد پیش من برای اینکه من از سپاه استعفا بدهم. بعد من رفتم پیش بنی صدر، بمن گفت باید از سپاه بروم گفتم: تو در مقامی هستی که می توانی من را از سپاه بیرون کنی چرا بیرون نمی کنی؟ با یکدیگر بحثمان شد. در تجزیه و تحلیل خودم فکر کردم رفتار این شخص رفتار یک احمق نیست. آن زمان رفتن من از سپاه خیانت بود چون پست حساسی داشتم و همه از من راضی بودند. لذا در مورد جنگ رفتار او ...
مرد جوان افغان، همسر و مادرزنش را کشت
اصابت ضربات چاقو قرار داده است. دقایقی بعد همزمان با حضور اورژانس در محل حادثه مشخص شد زن جوان بر اثر شدت جراحات جان خود را از دست داده و مادرزن متهم نیز که دچار جراحت شدید شده بود به بیمارستان هفت تیر منتقل شد. با تشکیل پرونده قتل عمد و اعلام مراتب به بازپرس کشیک قتل پایتخت، قاضی ایلخانی؛ بازپرس امور جنایی تهران به همراه اکیپ تشخیص هویت آگاهی در صحنه جرم حاضر شده و مشغول ...
قتل خواهر به خاطر ارثیه
هم خیلی بدرفتاری می کرد. حرف هایش باعث شده بود با وجود داشتن فرزند معلول، همسرم را طلاق بدهم. متهم درباره روز حادثه توضیح داد: چند ساعت قبل از حادثه تازه از بیمارستان میلاد مرخص شده بودم. نیمه شب به خانه رسیدم. خواهرم تا مرا دید فحاشی کرد و پرسید تا حالا کجا بودی؟ گفتم بیمارستان بستری بودم، اما قبول نکرد. درگیری مان بالا گرفت و او به صورتم چنگ انداخت. من هم هلش دادم که سرش به نرده خورد و روی ...
مولاوردی: ذره ای عقب نشینی نکردم
، ولی آنچه من را به آینده امیدوار می کند، آنچه در برنامه ششم توسعه اتفاق افتاد، مسیر حرکت و نقشه راه حوزه زنان و خانواده را امروز دقیقا مشخص کردیم و تغییر ادبیات و گفتمانی که در حوزه زنان و خانواده در این دوره که همه به آن اذعان دارند. در گفتمان رسمی منظورتان است؟ رسمی هم تا حدودی چرا. آن هم بوده. همان حرف هایی که من روزهای اول می زدم و به سیاه نمایی متهم می شدم، متهم به اینکه ...
محسن هاشمی گزینه مطلوب برای شهرداری تهران است
رییس شورا ... کما اینکه این را هم آمدم به رییس شورا تذکر دادم و نامه زدم و گفتم این مسائل را پیگیری کنید. من وظیفه ام را انجام دادم. آنجا هم این شکلی بود و اگر قصد کار سیاسی داشتم، حزب من در جریان بود که اصلا نبود، فراکسیون اصلاح طلبان باید در جریان می بود که اصلا نبودند. قبل از اینکه دادستان تهران بگوید این نامه را یاشار سلطانی از دست حکیمی پور گرفته، -چون اولین بار اسم مرا دادستان برد- تا آن زمان ...
عوامل ضدانقلاب از پشت به شهید ناصر بگلری خنجر زدند
تیر به دست راستش و تیر بعدی را از پشت به سمت چپش و نزدیک قلبش شلیک کرده بودند. اما زمانی که ناصر به عقب برگشته بود و به آنها گفته بود: شماها را می شناسم، پسر فلانی هستید. در همین لحظه یک تیر هم به چشمش زده بودند که از پشت سرش عبور کرده بود. زمانی که شهید ناصر بگلری ترور شد من در منزل بودم. قرار بود ناصر برای نهار میهمان خانه ما باشد، همسرم مشغول پخت غذای مورد علاقه کاک ناصر بود. من باید ...
صحبت های بی پرده دختر ابراهیم گلستان
، عاشقش شدم، با هم ازدواج کردیم، و هم چنان این نگاه سلطه جویی که پدرم به همه داشت، و به من هم داشت ادامه پیدا کرد، و من نمی توانستم از زیر سایه این نگاه درآیم. بعد از گذشت شش سال از ازدواجم، از جایی متوجه شدم که منِ مادر با سه بچه ام یک طرفیم، و شوهرم یک مردِ مجردِ بدون هیچ تعهد و مسئولیتی، در طرف دیگر. پس تصمیم گرفتم که این رابطه را با تمام عشقی که به او داشتم پایان دهم. گلستان ادامه داد ...
آیت الله علوی بروجردی: رفعت واقعی در عبودیت انسان است
، اما علمم همراهم است. اما اگر ما دو نفر را همین الان که لخت هستیم ببرند و در صحرای آفریقا رها کنند، من چیزی از دست نمی دهم، چون هرچه داشتم همراهم است. اما تو همه چیزت را از دست می دهی. پس به گوش باش. پس بفهم چه می کنی و مواظب باش و شروع کرد به نصیحت کردن. معروف است که فتحعلی شاه خوشش آمد. فتحعلی شاه رو کرد به مرحوم میرزا و گفت: چیزی از من بخواه. میرزا فرمودند: می ترسم چیزی بخواهم و تو ...
بسته خبری چهارشنبه 11 مردادماه 1396
بر سر مناطق تحت نفوذشان معامله کرده وقصد عقب نشینی از تنف را دارد، آنها هم تصمیم به جدایی گرفته اند. همه تروریستهایی که در برابر ارتش سوریه تسلیم شدند، گفتند: ما قصد نداشتیم با ارتش بجنگیم. ما وارد جیش مغاویر الثوره شدیم تا پولی را به دست آوریم که آمریکا به ما میداد و منتظر فرصت بودیم تا خودمان را تحویل ارتش سوریه دهیم. yon.ir/M1JPp ✅ @safir_channel شبکه خبری سفیر ...
درهای بسته اتاق مشاوره
مشاور خودش پیگیرتر است و روش های قشنگ تری به کار می گیرند، فرق دارد، اما چون تعداد دانش آموزان زیاد است، مشاوران نمی توانند به همه بچه ها به اندازه لازم رسیدگی کنند. من گاهی دانش آموزان را مثلا برای مشکل تمرکز به مشاور معرفی می کنم، اما آخر سال که می شد می دیدم تغییری نکرده اند و مجبور می شدم خودم بروم در متن ماجرا و پیگیری کنم. دانش آموزی که هر روز در هفته من را می بیند، راحت تر می تواند ارتباط ...
بیشتر از هر فردی قدر صدم ثانیه ها را می دانم
در ادامه این گفت وگو می خوانیم: بیست و دومین دوره رقابت های دوومیدانی قهرمانی آسیا 18 تیرماه در هند به پایان رسید و تیم ملی دو و میدانی کشورمان موفق شد با 4 مدال طلا و یک برنز به بهترین نتیجه تاریخ دوومیدانی ایران در رقابت های آسیایی دست یابد. نتیجه تیم ملی در مسابقات دوی 100 متر هم تاریخی بود، جایی که حسن تفتیان توانست برای نخستین بار دوومیدانی ایران را در این بخش صاحب مدال طلا کند. ...
دانش آموزان ایرانی روی سکوی چهارم المپیاد جهانی کامپیوتر
تیم های دنیا است که تاکنون هم بسیار خوب عمل کرده است. این تیم برای مدال طلا بسیار تلاش کرده و جزو بزرگترین رقیب های دنیا بوده است. او مردم ایران را بسیار میهمان نواز و دوست داشتنی دانست و گفت: در مدتی که در ایران اقامت داشتم چیزهای زیادی از مردم ایران یاد گرفتم.کلاً خوشحالم که این چند روز در ایران بودم و با فرهنگ غنی ایرانیان و نخبگان این کشور آشنا شدم. علاوه بر این برخی از دانش ...
اوشین های ایرانی؛ دور از خانه
دستش داد: مونا برای پیدا کردن کار به تهران آمد اولش با برخی از بچه ها میرفت تا کاری یاد بگیرد اما چند وقت بعد با مردی آشنا شد که حال و روز خوبی هم نداشت. کم کم یک خط درمیان به پانسیون میآمد، سه ماهی در پانسیون بود و بعدش رفت و دیگر هیچ خبری از مونا نشد. سپیده امثال مونا و سحر و مریم را زیاد دیده همانهایی که شاید بارها در مترو و خیابان دیده باشیم و بیتفاوت از کنارشان رد شده باشیم: شبها وقتی جمع میشویم همه از آرزوهایشان میگویند؛ اینکه در شهرشان و کنار خانوادهشان باشند و مجبورنشوند برای پول بیشتر دست به هر کاری بزنند. ...
پایکوبی بر خرابه های موصل
عملاً کاری از دستم برنمی آمد چون هر اعتراض و درگیری به مجازات و اعدام ختم می شد. تصور ربودن همسرم و جهاد نکاح دیوانه ام کرده بود. می خواستم خودکشی کنم. به خانه رفتم و با کمک پسرعمویم بار و بندیل مان را بستیم و شبانه با پرداخت رشوه فرار کردیم ولی خیلی ها که موقعیت فرار نداشتند ماندند و آنچه نباید اتفاق افتاد... حالا بعد از 2 سال به خانه مان برگشته ایم، خانه ای که دیگر ویرانه است ولی بهتر از ...
گفتگو با سعید غلامی بازیکن سابق تیم فوتبال آلومینیوم اراک/آلومینیوم پتانسیل حضور در لیگ برتر را دارد
از حضور در آلومینیوم اراک پرسیدیم. وی گفت: از آنجایی که تمرکز بر فوتبال در استان همدان بیشتر بر مرکز بود و شهرستان ها جدی گرفته نمی شد من برای ادامه فوتبال به تهران رفتم و در همان ابتدا توانستم نظر مجید مثنوی مربی تیم راه آهن تهران را جلب کرده و برای سه سال در تیم جوانان راه آهن بعنوان بازیکن حضور داشتم. بعد از آن در رده امید یک سال در تیم استقلال زیر نظر مرتضی صادقی توپ زدم و از محضر مربیانی چون ...
جاسوس سیا در منطقه آزاد مسئولیت گرفت؟
.../ ماموریت ویژه از سوی ضدانقلاب من م.ز در خرمشهر، در یک خانواده سیاسی و مذهبی متولد و بزرگ شدم؛ من الان در داخل ایران، تهران هستم و دقیقاً در همون اتاق {literal}{{/literal}اتاقی که پیش از این "مدحی" و "دنیادیده شیران" در آن مصاحبه انجام داده بودند{literal}}{/literal} هستم . مختصات این فرد همانطور که خودش می گوید متفاوت از افشاکنندگان قبلی است؛ او خود را در میان مثلثی می بیند ...