سایر منابع:
سایر خبرها
همسرآزاری به روایت زنان | کتک زدن همسر چه حکمی در قانون دارد؟
...> تفاهم نداریم اما دوستش دارم 5 سال است ازدواج کرده و زندگی شادی هم داشته و هرگز فکر نمی کرده با چشمان کبودشده از مشت های تنها عشق زندگیش به دنبال یافتن راه نجات از زندگی مشترکش باشد. یک ازدواج عاشقانه، خانه ای نقلی، درآمد کارمندی و یک زندگی معمولی که برایش مملو از خاطرات تکرارنشدنی است. تا چند ماه پیش همه چیز عالی بود تا این که بحث و جدل ها سر مسائل کوچک، کشدار شد و هر بحث به دعوایی پرسروصدا ...
قتل پدر و برادر به خاطر خودکشی مادر
قتل پدرم، مادرم خودکشی کرده بود. آن روز یکی از تلخ ترین روزهای عمرم بود. مادرم درحالی که کفنش را از کمدش بیرون آورده بود از من خداحافظی کرد و گفت با همسایه طبقه چهارم کار دارد. او از پله ها بالا رفت، اما چند لحظه بعد فهمیدم او خودش را از طبقه چهارم به پایین انداخته است. وقتی بالای سرش رفتم، هنوز نفس می کشید، اما درحالی که سرش روی پای من بود فوت شد. نمی دانستم دلیل خودکشی مادرم چیست، اما چند روز بعد ...
نقشه شیطانی مرد جوان برای قتل پدر و برادرش
این زن و شوهر دیروز در جلسه محاکمه جزئیات بیشتری از پشت پرده این 2جنایت خانوادگی شرح دادند. دوم آذر سال 91زن جوانی نزد مأموران پلیس رفت و ادعا کرد شوهرش، برادر خود را به قتل رسانده و جسد او را در شمال کشور دفن کرده است.او گفت: شوهرم مرد خشنی است. او مدت ها قبل پدرش را به قتل رسانده بود اما هیچ کس نمی دانست این ماجرا قتل است و همه فکر می کردند پدر شوهرم به دلیل گازگرفتگی جانش را از دست داده است ...
سواستفاده پسر اصفهانی از عکس های برهنه دختر 22 ساله
دختر 22 ساله ای به نام مهشید که از سوی چند جوان در شبکه های اجتماعی مورد تهدید قرار گرفته و برای شکایت به پلیس فتای استان اصفهان آمده بود، عملکرد بد خود در ارتباط با افراد غریبه و نامحرم را باعث به وجود آمدن این وضعیت عنوان کرد. سارا که مدام اشک می ریخت گفت: پدرم یک کارگر ساده و مادرم هم خانه دار است، آنها به دلیل فاصله سنی زیادی که با من داشتند هرگز نمی توانستند مرا درک کنند و به همین ...
عاشقانه هایی که بر دل ماند/ دیدار با رهبری بهترین هدیه پدر بود
....یادم هست آن زمان سپاه حضرت محمد(ص) آن چنان سر سامان پیدا نکرده بود که بتوانند خانواده مثل ما را تأمین مالی کند برای همین این مادرم بود که با ادامه دادن کار پدر یعنی خیاطی خرج زندگی مان را تأمین می کرد و ما هم همیشه کمک دست او بودیم . جای خالی پدر محسوس بود اما مادرمان روحیه بالای داشت و اجازه نمی داد که ما جای خالی پدر را احساس کنیم . یادم هست دائم برای او نامه می نوشتیم و ...
اشک فیل/اسباب معنوی افزایش رزق از لسان اهل بیت/هزینه تحصیل فرزند پدر را ذوب کرد/مجهزترین مچ بند ...
منبع منتشر می شوند و انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست. وفاداری مثال زدنی فیل ها خیلی از مردها پس از مرگ همسر خود همچنان وفادار به آن زن می مانند و در عوض بسیاری از مردها هم هستند که پس از مرگ همسر خود، با زن دیگری ازدواج می کنند اما فیل ها مثال زدنی ترین وفادار در جهان هستند. فیل ها وقتی همسرشان را از دست می دهند آنقدر ...
گیم؛ منبر نوین است
می شد. فرزند آخر خانواده بودم و با 2 برادر و یک خواهربزرگ تر همراه با پدر و مادرم در قم زندگی می کردیم. پدرم از روحانیون سرشناس بود. از همان دوران کودکی به خاطر دارم که پدرم همیشه سعی می کرد در تربیت ما بهترین نقش را داشته باشد. همیشه به روز بود و سعی می کرد با وجود همه سختی ها و مشکلات مالی، خواسته های ما را برآورده کند. اینکه پدر یک شخصیت خاص در تاریخ دارد و اطرافیان همیشه از آن می گویند به چند ...
ای کاش می مردم
برای خرید این مواد کوفتی، تصمیم به جدایی گرفتم. با پدرم مشورت کردم و پیش یک وکیل رفتیم که گویا باید از آشناهای شما هم باشد. ایشان دادخواست طلاق را آماده کردند و من از همان روز، دیگر به خانه سابقم بازنگشتم. در نخستین جلسه دادگاه، شوهرم به پای من و خانواده ام افتاده بود که ترک می کند و دیگر به سراغش نمی رود اما چون چندین بار از این قول ها داده بود من از تصمیمم منصرف نشدم. تا اینکه خاطرم هست ...
نمی دانم کجای زمینم
اش را از پیش از تولد تا پس از مرگ روایت می کند: خداوند مرا دو برزخ بخشید: یکی پیش از زاده شدن، و دیگری پس از مرگ. در برزخ نخستین مادرم را دیدم که مرا می زایید و در برزخ دوم پسرم را که به خاکم می سپرد. پدرم را دیدم که به شادمانی می خندید چون فرزند نخستش پسر شده بود؛ و همسرم را که از مصیبت شوهر سالخورده اش می گریست. پیش از آنکه به دنیا بیایم، دیدم که دولت موحدان فتیله دولت مرابطان را در مرسیّه خاموش ...
عاقبت تلخ دوستی خیابانی یک دختر فراری!
. خانواده اش دو بار به خواستگاری ام آمدند اما هر بار پدرم برخورد تندی با آنها کرد.با این حال احساس می کردم بدون سیامک نمی توانم زندگی کنم و رفتار پدر و مادرم را درک نمی کردم؛ بالاخره تصمیمم را گرفتم و با برداشتن یک ساک کوچک از وسایلم با سیامک فرار کردم و به یکی از شهرستان های اطراف رفتم. دو هفته ای خانه یکی از دوستان سیامک بودیم تا اینکه خانواده اش تماس گرفتند و گفتند پدر ومادرم به ازدواجمان رضایت ...
می خواست به سوریه برود، در تهران شهید شد
ما مثل روزهای اول آشنایی عاشقانه بود. هرروز عشق ما به مدد خدا از روز قبل بیشتر می شد. روزهای آخر بی قراری اش را حس می کردم. ماه رمضان بود و روزها با زبان روزه از سرکار که می آمد بیشتر به من کمک می کرد. روزهای آخر مدام خرید می کرد و خانه را از خرید خالی نمی گذاشت. به همه اقوام سر زدیم، اهل صله رحم بود، اما روزهای آخر عجیب پیگیر بود و منزل همه رفتیم. شب آخر به همه دوستانش زنگ زد. از روزی که شهید ...
روایت سه زن سوری از ازدواج با عناصر خارجی داعش
برای زندگی به رقه آمدند؛ جایی که او با همسر مالزیایی خود که در خدمت داعش بود، آشنا شد. او می گوید: در ابتدا تمایلی برای ازدواج با وی نداشتم، ولی بعد ها فریب شخصیت به ظاهر مذهبی وی را خوردم و با او ازدواج کردم. خنساء برعکس دو زن قبل تمایلی به ازدواج با خواستگار داعش خود نداشته است. او گفت: یکی از اعضای تونسی داعش از پدرم مرا خواستگاری کرد. پدرم پذیرفت. به عقیده پدرم، او یک شاهزاده جذاب ...
پسر عمویم مرا تصاحب کرد و
پسرعمویم سه سال از من کوچک تر بود اما بهتر از همبازی های دیگرم مرا درک می کرد. مادربزرگم وقتی شادی های کودکانه ما را می دید، لبخندی می زد و می گفت: آن ها با هم خوشبخت می شوند! این ها بخشی از اظهارات زن جوانی است که کوله بار یأس و ناامیدی اش برای ادامه زندگی مشترک با پسرعمویش را روی میز مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گشود. دستگیری 3 مرد با 14 کیلو طلای قاچاق ...
روایتی از ازدواج سه زن با عناصر خارجی داعش
، ولی بعد ها فریب شخصیت به ظاهر مذهبی وی را خوردم و با او ازدواج کردم. خنساء برعکس دو زن قبل تمایلی به ازدواج با خواستگار داعش خود نداشته است. او گفت: یکی از اعضای تونسی داعش از پدرم مرا خواستگاری کرد. پدرم پذیرفت. به عقیده پدرم، او یک شاهزاده جذاب بود که می توانست مرا خوشبخت کند. مادرم به رغم مخالفت نتوانست کاری انجام دهد. این سه زن امید چندانی به آینده ندارند، آن ها بیشتر ...
دیالوگ های به یادماندنی مرحوم علی حاتمی در سالروز تولدش
سرطان دار فانی را وداع گفت. ناگفته ها و عکس های دیده نشده از علی حاتمی در خیابان شاپور به دنیا آمدم. سال 1323. کوچه اردیبهشت. در هزاردستان اشاره کوچکی به محله خودمان کرده ام، جایی که خوشنویس را شکنجه می دهند که نشانی اش را به یاد آورد. او همان نشانی را می دهد، همان کوچه، همان پلاک. مادرم خانه دار بود و پدرم در چاپخانه کار می کرد آن وقت ها مدارس که تعطیل می شد بچه ...
سرمقاله های روزنامه های 23 مرداد
نسل آسمانی با ماه و خورشید و نیزه و سر، سخن ها دارد؛ آسمان! از ماه بالاتر نیز خورشید را نیزه را پایین بیاور، نیست یار از یار سر دل به یک دست تو دادم، سر به دست دیگرت زیر سر بگذار دل، یا زیر پا بگذار سر امروز پدر و مادر شهید حججی، همسر و فرزند خردسالش نماد مقاومت و وارث نسلی هستند که انقلاب را پدید آورد، در دفاع مقدس خوش درخشید. در فتنه 18 تیر 78 ...
جایزه ویژه هیات داوران به محمدرضا گلزار رسید
.... این جایزه به محمدرضا گلزار برای ایفای نقش در عاشقانه و سلام بمبئی اهدا می شود. سیما تیرانداز بهترین بازیگر زن کمدی سریال و هوتن شکیبا بهترین بازیگر مرد کمدی سریال شد.در ادامه مراسم الهام حمیدی و میلاد کی مرام برای اهدای جایزه بهترین بازیگر زن کمدی سریال روی سن آمدند. در بخش بهترین بازیگر زن درام تلویزیونی از هنگامه قاضیانی و امین حیایی دعوت شد تا تندیس ها را اهدا کنند ...
صاحبخانه های هشیار، دزدان ناکام
در ادامه گزارش می خوانیم: با گذشت چند روز از وقوع سرقت، سایه ترس در چهره این زن به خوبی نمایان بود. می گفت: حالا از سایه خودم هم می ترسم و هر صدایی مرا دچار استرس می کند. دزدان تمامی خانه ام را به هم ریخته بودند تا طلاهایم را با خود ببرند. طلاهایم قرار بود پول جهیزیه دخترم شود و حالا با حقوق بازنشستگی شوهرم، باید جهیزیه او را تهیه کنم. در خانه ام ضد سرقت بود، اما ضد دزد نبود، چون به راحتی با ...
بردن نام شوهر ممنوع!
خواهرشوهرم از من پرسید چه کسانی بیرون از خانه هستند. من هم تمام مردها ازجمله عموی شوهرم را نام بردم. خواهرشوهرش به شورای روستا شکایت کرد و او و فرزندانش را به خانه ای در حاشیه روستا تبعید کردند.داوطلبانی که حاضر به صحبت در این مستند می شوند، در تلاش اند مبارزه برای تغییر سنت های مردسالارانه را آغاز کنند. زنی به نام روینی پاوار تصمیم گرفت این مسئله را در گروه بحث زنان در روستای خود مطرح کند؛ اما قبل از این ...
14 ساله بودم که صیغه یک مرد شدم و وقتی باردار شدم ..
گویند که این دنیا دار مکافات است و با هر دست بدهی از همان دست می گیری. بعد از مرگ مادرم، مدتی خانۀ عمویم بودم. برایم خواستگار آمد. آن موقع 14سال داشتم. پدرم نق و نوق می کرد و جواب درست و حسابی نمی داد. عمویم، که آرزویی جز خوشبختی ام نداشت، آستین بالا زد و به عقد غیررسمی خواستگارم در آمدم. در دوران نامزدی بار دار شدم. با کمک پدر شوهرم، خانه ای در حاشیۀ شهر گرفتیم و زندگی مشترک خود را آغاز کردیم ...
اعتراف عجیب عروس قاتل + عکس
دم بار دیگر درخواست قصاص کردند. سپس متهم در جایگاه قرار گرفت و گفت: من به زندگی ام علاقه مند بودم و شوهرم را دوست داشتم. اصلاً به خاطر علاقه ام بود که می خواستم بیشتر به من توجه داشته باشد، اما او مدام با تلفن همراه صحبت می کرد یا سرگرم اینترنت بود. باور کنید قصد کشتن نداشتم و برای دفاع از خودم دست به چاقو شدم و از قصد به سینه اش نزدم. متهم در ادامه گفت: در این مدت که زندان Prison هستم، بچه ام را ندیده ام و دلم برای او تنگ شده است. از خدا و بعد از خانواده شوهرم می خواهم مرا ببخشند و اجازه بدهند کنار فرزندم بمانم. رکنا ...
زنهای وسواسی
...، چون به من دروغ گفت معلوم می شودخیانتکار است، چون در فال شوهرم نوشته بود:با متولد خرداد ماه اوقات خوشی را خواهید گذراند معلوم می شود زن دیگری دارد، چون دوستم به من گفت: شوهرت به فلان خانه رفت حتماً در آنجا زنی دارد، چون فالگیرگفت:یک زن مو بور چشم سیاه قد بلند با تو دشمنی می کند معلوم می شود هووی من است. خانمهای وسواسی با این قبیل شواهد پوچ خیانتکاری شوهرشان را باثبات می رسانند، حس ...
معمای قتل زن کارتن خواب
، خواهرم را به مرگ تهدید کردم تا حرف هایمان یکی باشد. سپس نوبت به سمیه رسید. او هم قتل را گردن سعید انداخت و گفت: شوهرم به مواد مخدر اعتیاد داشت. هر وقت دعوایمان می شد، دست کودک پنج ساله ام را می گرفتم و به خانه عمویم می رفتم اما آخرین بار این کار را نکردم. در باجه تلفن نزدیک خیابان قزوین، سعید را دیدم. گفتم با شوهرم اختلاف دارم و جای امن می خواهم. سعید مرا به خانه اش برد و با خواهر و ...
حکایت فرمانده شهیدی که عمامه کفنش شد
... دستم را گذاشت توی دست مادر و نگاهش را دزدید. سرش را پایین انداخت و گفت: دلم می خواهد دختر خوبی برای مادرم باشی. مرا به گوشه حیاط برد و گفت: این پاکت ها را به این آدرس ها برسان؛ وقت نشد که خودم ببرم؛ پس زحمتش با تو. پاکت ها، پول هایی بود که برای هدیه ازدواجمان جمع شده بود. او هم آنها را تقسیم کرده بود تا هر پاکت، سهم یک خانواده شهید باشد ...
مادرم در تلگرام با مردی آشنا شده بود و رفتارش مرا عذاب می داد تا اینکه
مردی آشنا شده است و شب ها تا دیروقت سرش توی گوشی تلفن همراهش است. این موضوع عذابم می داد. آن ها با هم ازدواج کردند. ناپدری ام آدم بدی نبود ولی از او خوشم نمی آمد. یک روز با او و مادرم جر و بحث کردم. وسایلم را برداشتم و به خانۀ دایی ام رفتم. دایی و زن دایی ام پیر هستند و بچه هایشان ازدواج کرده اند. آن ها خیلی به من محبت داشتند و من توانستم به مدرسه بروم. اول سه ماه تعطیلی با پسر همسایه دوست ...
سکانس 17: این بار بدون پدر !
بتواند دوباره کار کند. چند جایزه اصلی برای عاشقانه در بخش بهترین بازیگر زن درام تلویزیونی از هنگامه قاضیانی و امین حیایی دعوت شد تا تندیس ها را اهدا کنند. قاضیانی بیان کرد: جای علی معلم خیلی خالی است اما او حضور دارد. خیلی خوشحالم که جایزه را به کسی می دهم که با او خاطره های خوبی دارم و او کسی جز ساره بیات برای سریال عاشقانه نیست. ساره بیات بعد از دریافت جایزه اش از هیأت داوران و از ...
نوجوان بی دستی که نگاهش به دست رئیس جمهور است! +تصاویر
. من آن لحظه داخل خانه خواهر شوهرم بودم که به یکباره دیدم صدای داد و فریاد از کوچه بلند شد و تمام بچه ها اسم علی را فریاد می زدند، سراسیمه به کوچه دویدم و دیدم علی هم چنان که لوله به دست دارد دچار برق گرفتگی شده، بارها خواستم علی را از لوله جدا کنم اما هر بار فشار برق مرا به این سو آن سو پرتاب می کرد اصلا متوجه نبودم منبع برق کجاست برای همین مدام فریاد می زدم که کنترل برق را قطع کنید و از ...
جشن حافظ؛ از اهدای جایزه علیخانی به خانواده شهید حججی تا تمجید از فیلم جدید مدیری توسط سیروس الوند
: آشنایی من با او در جشن پانزدهم بود که از من خواست با صدای دیبی صحبت کنم. الآن نه او هست و هم دیبی 2 سال است که ممنوع الفعالیت است و امیدوارم بتواند دوباره کار کند. وی این جایزه را به پدرش تقدیم کرد. شب عاشقانه ها در بخش بهترین بازیگر زن درام تلویزیونی از هنگامه قاضیانی و امین حیایی دعوت شد تا تندیس ها را اهدا کنند. قاضیانی بیان کرد: جای علی معلم خیلی خالی است اما او حضور دارد ...
طوری جدا شدیم که انگار هیچ وقت ازدواجی در کار نبوده
بود که خانواده من قبولش داشتند و برایش احترام قائل بودند. قرار بود چند ماه با هم صحبت کنیم و همدیگر را بهتر بشناسیم و چقدر هم که من ساده حرف های عاشقانه اش را باور می کردم. دیدارهایمان یکی دوبار در ترکیه صورت گرفت. در آن مدت هیچ چیز جز خوبی از او ندیدم. مرد ایده آل زندگی ام بود ولی به خاطر سربازی اش تا چند سال نمی توانست به ایران بازگردد و برای ازدواج باید غیابی عقد می کردیم و به کسی وکالت می داد ...
روایتی از آنهایی که از قصاص گذشته اند
درمحله شان در یافت آباد از دست می دهد. بهروز 21ساله، با چاقویی که علی به قلبش می زند از دنیا می رود و محبوبه همان روزها قسم می خورد انتقام خون برادرش را از علی بگیرد. محبوبه می گوید: پدر و برادرهایم اختیار را به من داده بودند. مادرم که به رحمت خدا رفته بود و من خودم بهروز را بزرگ کرده بودم، حق مادری داشتم و پدرم می دید چقدر نابود و ناامیدم. کسی جرئت نداشت درباره بخشش حرف بزند. جمله ام این ...