سایر منابع:
سایر خبرها
تابلویی که با عنوان شهید برایم در کوچه نصب شده بود با ورود خودم پایین آورده شد
کردیم و فکرمی کردیم نقشه ای دارند، رفتارشان با لحظه ورود خیلی فرق داشت. وی بیان کرد: از تکریت به نزدکی های بغداد رسیدیم و نزدیک مرز خسروی شدیم مردم در بین راه نون تکه می کردند و می دادند به ما تبرک کنیم،از ما می خواستند که بر سر بچه هایشان دست بکشیم. ساعت 11 شب وقتی پرچم های صلیب سرخ را دیدیم به یقین رسیدیم که آزاد شدیم. مطلع شدن خانواده از زنده بودن و بازگشت ام موسائی در ...
ناگفته های مصدق از زبان نوه اش
سنگینشان بدرقه ام می کنند. خدا را شکر وارد اتاق دکتر که شدم، فضا زمین تا آسمان عوض شد! دکتر از بالای عینک نگاهم کرد و گفت خوش اومدی . بی معطلی پرینت دو فصل کامل از اسناد منتشر شده از سوی CIA را به او نشان دادم. باورش نمی شد که اینقدر حجیم باشد. دو مجلد 1007 صفحه ای که با مجموعه پیوست ها از مرز 4000 صفحه گذشته بود. چه جالب، از سال 1952 تا 1954 نمی دانستم اسناد اینقدر زیاد است. از کجا آورده اید ...
قریبانه هایی که غریب ماند
بعد بچه های گروهان ما آمدند و من را از زیر خاک بیرون کشیدند و من که خیال کردم مرده ام، گفتم جنازه ام را به دست خانواده ام برسانید. *** پیراهنی با ماجرایی عجیب حتی تا مرز شهادت فلاح درباره ماجرای عجیب پیرهنش نیز اینگونه تعریف می کند که زمانی که مجروح شده بودم چون دو دنده از سینه ام شکسته شده بود، پیرهنم را درآوردم که همین موضوع دردسری برای من و حتی یک خانواده دیگر هم شد. ...
هنوزهم آزاده و برای دفاع آماده ام
این آزادمرد و مسئول دایره حقوقی اداره کل گمرک آستارا روز جمعه به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان سرفراز، در مصاحبه با خبرنگار ایرنا اظهار کرد: وقتی فردی برای دفاع از شرف، ناموس و کیان کشورش قیام می کند و اسیر می شود، اگرچه لحظه های اسارت تلخ و مشقت بار است، اما در خود احساس عزت می کند و من از این منظر، تفاوتی بین اسارت و شهادت نمی بینم. وی ادامه داد: به عنوان سرباز ارتش جمهوری اسلامی عضو دسته ...
غذای پرطرفدار اسارت
ادامه داد: نصفه شب آرام وارد خانه مان شدم، همه خواب بودند. وسایلم را جمع کردم می خواستم بیرون بروم که پدرم بیدار شد و گفت "کجا مسعود؟" جواب دادم: "من رفتم جبهه! خداحافظ!" به هر حال به مسجد رفتیم و از آنجا برای شرکت در عملیات فتح المبین منتقل شدیم که البته فقط در بخش پشتیبانی این عملیات حضور داشتم. خوش نظر گفت: دومین عملیاتی که در آن شرکت کردم بیت المقدس در کانال بیوض بود. 10 اردیبهشت سال ...
روایت 78 ماه اسارت رزمنده اردبیلی/ 15سالم بود که اسیر شدم+تصاویر
عراقی بودند. تقریباً یک ساعت بعد از گذشتن از شهر تکریت، شهر کاظمین از دور دیده می شد ما با اشاره و دست بر سینه محضر امام موسی کاظم(ع) عرض ارادت می کردیم. در طول راه عراقی ها همان خلق و خوی قبلی را داشتند یکی از آن ها اصلاً برخورد مناسبی با بچه ها نداشت سرانجام اتوبوس ها ساعت یک بامداد به مرز خسروی رسیدند،به محض این که نمایندگان صلیب سرخ ما را دیدند کار به اصطلاح تبادل و رهاسازی را ...
می خواستند ما را زنده به گور کنند/ در زمان اسارت 16 سال داشتم
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از صدای لنجان ؛ در دوران دفاع مقدس بسیاری از نوجوانان و جوانان ما از سراسر کشورمان برای دفاع از میهن اسلامی و حفظ ارزش ها در جبهه های حق علیه باطل نقش آفرینی کردند.بسیاری از این رزمندگان شهید شدند، عده ای جانباز و گروهی نیز به دست دشمن بعثی به اسارت درآمدند. 26 مردادماه سال 1369 اولین گروه از اسرای ایرانی پس از تحمل سال ها اسارت در زندان های ...
قصه های تلخ و شیرین اسارت
شیرین دوران اسارت هم اشاره کرد و گفت: پس از اعلام آتش بس و پایان جنگ تحمیلی 8 ساله قرار شد ما را برای اولین بار به زیارت عتبات عالیات ببرند، آن شب تا ساعت صبح نخوابیدیم، لحظه حرکت همگی متعجب بودیم حتی در اتوبوس هم با یکدیگر صحبت نمی کردیم، همه مشغول خواندن دعا بودند به محض اینکه رسیدیم همه خودشان را روی خاک انداختند و سینه خیز به زیارت امام حسین(ع) رفتیم. وی ادامه داد: بعثی ها به زور می ...
از اسیر ایرانی می ترسیدند!/ با نیروی ایمان شکنجه ها را تحمل می کردیم
... یکی از چیزهایی که شما را، دلهایتان را زنده نگه می داشت، پر امید نگه می داشت، یاد آن چهره و روحیه پرصلابت امام عزیزمان بود. آن بزرگوار هم خیلی به یاد اسرا بودند. حال پدری را که فرزندانش به این شکل از او دور شده باشند، راحت می شود فهمید.... مسأله اسارت طولانی فرزندان این ملت به نوبه خود امتحان دیگری بود که ملت ما با موفقیت آن را به انجام رسانده و اسرای ما همانند ملت ایران، از خود آزادمردی نشان ...
آزاده بروجنی: عراقی ها معترف بودند اراده ایرانی قادر به فتح آمریکاست
بیست و یکم تیرماه 67 در منطقه فکه به دست نیروهای عراقی اسیر شدم. کلار: در چه تاریخی به جبهه اعزام شدید؟ عظیمی: در تاریخ هیجدهم دی ماه سال 1366 به جبهه اعزام شدیم. کلار: مدت اسارت شما چقدر طول کشید؟ عظیمی: 2 سال و 48 روز اسیر بودم؛ در تاریخ نهم شهریور 79 از اسارت بازگشتم. کلار: چگونه اسیر شدید؟ عظیمی: من راننده آمبولانس بودم برای ...
شهید حججی ایستادگی و غیرت اسرا را تداعی کرد/نگذارید ابوترابی به فراموشی سپرده شود
...، اسرای ایرانی که غالباً زیر 20 سال بودند با ایمان بالا و اعتقاد به هدف توانستند در دل اسارت خوف و وحشت را از خود دور کنند و با این عوامل موفق شدند آن روزهای سخت را پشت سر بگذارند. *این روزها تصویر شهید مدافع حرم محسن حججی در کشور انقلابی به پا کرده، این تصویر چه داشت که اینگونه بر همه مردم اثر گذاشت؟ عکس شهید حججی نمای جالبی را به تصویر کشید که دقیقاً نمایانگر وضعیت ...
صبر و استقامت آزادگان منجر به ناکامی دشمنان ایران اسلامی شد
...، سختی جنگ را برای ما شیرین کرد. وی اظهارداشت: یکی از جنایت های صدام عدم تحویل نام تمامی اسرا به صلیب سرخ بود که این بی اطلاعی دردی مضاعف بر خانواده آزادگان بود. وی با بیان اینکه 26 مرداد هیچ وقت در تاریخ ملت ایران فراموش نمی شود، اضافه کرد: همه ما به آزادگان سرافراز و خانواده های آنها که این سختی را تحمل کردند ادای احترام می کنیم. استاندار کردستان بیان کرد ...
سرگذشت اسارت در اردوگاه های عراقی
هشت سال دفاع مقدس گفت وگو کردیم که صحبت هایش را در ادامه می خوانید. چه زمان و چگونه اسیر شدید؟ 25 تیرماه 1364 که برای سومین بار به جبهه اعزام شده بودم. به همراه دیگر رزمندگان موفق شدیم خط را بشکنیم. تا ساعت 11صبح همان روز خط در دست ما بود، اما به علت لو رفتن عملیات از سوی منافقان محاصره شدیم. در عملیات یک افسر عراقی را به اسارت درآوردیم؛ گفت منافقان، به عراقی ها اطلاع داده ...
از اسیر ایرانی می ترسیدند!/ با نیروی ایمان شکنجه ها را تحمل می کردیم
چیزهایی که شما را، دلهایتان را زنده نگه می داشت، پر امید نگه می داشت، یاد آن چهره و روحیه پرصلابت امام عزیزمان بود. آن بزرگوار هم خیلی به یاد اسرا بودند. حال پدری را که فرزندانش به این شکل از او دور شده باشند، راحت می شود فهمید.... مسأله اسارت طولانی فرزندان این ملت به نوبه خود امتحان دیگری بود که ملت ما با موفقیت آن را به انجام رسانده و اسرای ما همانند ملت ایران، از خود آزادمردی نشان دادند و سرانجام با ...
روزهای سخت رمادیه
واذیت می شدیم و با سیم پتوها را وصله می کردیم، حتی برای استفاده از سرویس بهداشتی وحمام کردن ما زمان تعیین کرده بودند وگاهی نمی رسیدیم حمام کنیم یا از سرویس استفاده کنیم. او ادامه داد سال آخر اسارت شکمم اذیت می کرد وصلیب سرخ گفت باید عمل شوم، چشمانم رابستند ومرا به زیر زمینی بردند، عمل شدم وسه ماه بخاطر آن عمل در آن زیر زمین بودم ویک سرباز دراین مدت مراقب من بود بعد از سه ماه مرا به اردوگاه ...
خاطره اسیر 11 ساله و مقاومتش در برابر بعثی ها /تصاویر
ها ایستاده بودم، یکی از افسران عراقی با مشاهده من به سویم آمد. فکر کرد چون جثه کوچکی دارم و کم سن و سال هستم از جنگ و جنایات صدام و نیروهای بعثی چیزی نمی دانم، در حالی که این طور نبود و من از آن ها متنفر بودم. اخم کرده و به افسر عراقی خیره شدم که ناگهان اناری را به من تعارف کرد، اما نمی خواستم انار را از دست یک افسر عراقی که دشمن مردم ما بود بگیرم. با اصرار پدرم که می گفت انار را بگیر ...
از اسیر ایرانی می ترسیدند!/ با نیروی ایمان شکنجه ها را تحمل می کردیم
...، پر امید نگه می داشت، یاد آن چهره و روحیه پرصلابت امام عزیزمان بود. آن بزرگوار هم خیلی به یاد اسرا بودند. حال پدری را که فرزندانش به این شکل از او دور شده باشند، راحت می شود فهمید.... مسأله اسارت طولانی فرزندان این ملت به نوبه خود امتحان دیگری بود که ملت ما با موفقیت آن را به انجام رسانده و اسرای ما همانند ملت ایران، از خود آزادمردی نشان دادند و سرانجام با موفقیت و سرافرازی به وطن بازگشتند ...
آزاده زنجانی که عکس لحظه اسارتش را دارد/ ابوترابی به داد اسرای ایرانی رسید
وقتش را در اختیار ما قرار داده است. با چهره ای بشاش و لبخند به لب شروع می کند، علی رفیع زاده هستم،متولد 1343 که اواخر سال 60 به جبهه اعزام شدم و 12 اردیبهشت ماه در عملیات بیت المقدس در آزاد سازی خرمشهر به همراه تعدادی از رزمندگان اسلام اسیر شدیم. وی ادامه می دهد شاید در افکار عمومی مسئله اسارت حل نشده باشد، مثل اینکه بگویند فلانی کسی نبود که اسیر شود، اما من نمی پذیریم برای ...
بیعت با امام خامنه ای در قلب اردوگاه رژیم بعث/لذت بوسه بر خاک وطن سختیهای اسارت را از تنم بیرون کرد
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛به نقل از یک آزاده سرافراز جنگ تحمیلی گفت: زمانی که از زندان های عراق آزاد شدیم و به مرز رسیدیم از خوشحالی پاهایم استقامت نداشت. نشستم و بر خاک کشورم بوسه زدم. لذت این لحظه برایم آنقدر زیاد بود که تمام سختیها و شکنجه های اسارت به فراموشی سپرده شد. به گزارش راهنمای سفر من به نقل از دیار آفتاب؛ به نقل از ندای تفرش ، هر روزی که ...
سهم آزادگان از سینمای ایران و فرهنگ گفتاری اسرای ایرانی
دارند درگیر گاوصندوقی می شوند . دست های خالی به کارگردانی ابوالقاسم طالبی در سال 85 خسرو شکیبایی را در قالب پدر رزمنده ای نشان می دهد که پس از سال ها با آزاد شدنش گرفتار مشکلات پیش آمده برای دخترش که مظنون به قتل است، می شود. اتوبوس شب به کارگردانی کیومرث پوراحمد در سال 85 برای اولین بار اسرای عراقی را به تصویر می کشد. فیلم در یک شب داغ پایان شهریور 1359 روایت می شود که حبیب ...
حکایت اسارت در گفتگو با آزاده”قربان فرنگی” / صدای ضجه شکنجه های اسرا را از یاد نمی برم
به گزارش ایران ویج به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از نسیم قائن، هر روزی که تاریخ انقلاب اسلامی ورق می خورد و وقایع آن بازخوانی و بازگوئی می شود، چیزی جزء ایمان، ایثار، رشادت، آزادگی و امثال آن در ذهنمان نمایان نمیشود.. 26 مردادماه یکی از روزهای مهم تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است. روزی که فرزندان غیور این مرز و بوم با غیرت مثال زدنی پس از تحمل سال ها دوری از میهن و ...
گفت و گو با یحیی کمالی پور نماینده مردم جیرفت و عنبرآباد در مجلس شورای اسلامی به مناسبت سالروز آغاز ...
شده است. اسارت ایستادگی فرزندان این مرز و بوم را حکایت می کند که با وجود اسارت در دل دشمن با پایبندی به آرمان های خویش، تسلیم خاستگاه دشمن نشدند. این آزاده با اشاره به یکی از خاطره های دوران اسارتش اظهیادآور شد: اسیران جنگ به دلیل علاقه به امام حسین(ع) سال های متمادی درخواست زیارت کربلا را از صلیب سرخ و ارتش بعث داشتند اما هیچگاه پاسخ مثبتی دریافت نکردند تا اینکه پس از پذیرش قطعنامه 598 ...
ماجرای رادیویی که امید اسرا شده بود
تخلیه شده بودوما هم در محله فرخ آباد بودیم وجزء افراد نظامی ونیروهای مردمی که تعداد آنها هم زیاد نبود در شهر کسی نمانده بود و در حالت آماده باش بسر می بردن و این در حالی بود که ارتش عراق با تمام امکانات نظامی حتی تانک هایشان نزدیک مرز بین المللی دو کشور سنگر گرفته بودند. وی افزود: ما آنها را می دیدیم تا اینکه بعد از یک آتش بسیار سنگین توسط توپخانه هایشان همه ما را زمین گیر کردند من چند تا ...
ماجرای خواندنی خواستگاری تا اسارتِ آزاده شهید”محمد خمامی”/همسرم، یک نظامی مهربان و یک مظلوم مقتدر بود
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، منیره غلامی توکلی – 26 مرداد ماه سال 1369 ، روزی متفاوت از روزهای دیگر برای ملت ایران بود. روزی بزرگ و به یاد ماندنی برای ملتی که به استقبال فرزندان شان تا لب مرزها پیش رفته بودند. مرزهای خاکی آن سوی آن فرزندان شان "اسیر جنگی" و این سو "آزاده سرفراز دفاع مقدس" لقب گرفته بودند. از آن روز ...
شیرینی بازگشت آزادگان برای هاشمی
با تصاویر بازگشت اولین گروه آزادگان را شنیدیم و دیدیم که چگونه از مرز خسروی وارد میهن خویش می شوند، حالتی به من دست داد که هنوز هم پس از گذشت چندین سال نمی توانم توصیفش کنم. می دانستم چه ساعات و لحظاتی بر آنان گذشته است، وقتی که در کنار پیکرهای مطهر همرزمان شهیدشان، دستبند اسارت بر دست هایشان بسته می شد، وقتی که با حالتی تحقیرآمیز آنان را سوار بر خودروها می کردند و در جهت مخالف جاده های ...
از معده هایی که کوچک شد تا هیجان در باند فرودگاه
. محمد آقانیا یکی از آزادگانی است که سال 69 به وطن بازگشته است. در گفت و گویی ساده و صمیمی از روزهای ابتدایی اسارتش در عراق گفت. 23 تیرماه سال 61 در عملیات رمضان و در منطقه حسینیه اسیر شدم. در منطقه ای در عراق محاصره شده بودیم. حدود 97 ماه اسیر بودم. بعد از اسارت یک هفته در منطقه نظامی به نام زبیر مستقر بودیم. بعد از آن به سمت بصره رفتیم. آنجا هم یک هفته ماندیم که ما را به ...
از من پرسید تو بعثی هستی؟
: شما چه مدت اسیر بودید می گوید: نزدیک به دوسال اسیر بودم و در اواخر سال 1362 آزاد شدم بعد ادامه می دهد: قانون صلیب سرخ به این صورت بود که جانبازانی با شرایط من باید حداکثر شش ماه اسیر دشمن می بودند و بعد از شش ماه آزاد می شدند اما بنا به هر دلیلی ما را تا دو سال نگه داشتند. هر وقت یاد مشکلات و سختی های زمان اسارت می افتم تنم شروع به لرزیدن می کند. در زمان اسارت اسیران قطع نخاعی وضعیتشان ...
شکوفایی ذهنی یعنی نترسیدن از جنگ
های او می پیچید اما عطش شان فرو نمی نشست. بر زخم هایش نمک ریختند و باز راضی نشدند و تن شرحه شرحه اش را روی خرده شیشه هاغلتاندند و دست آخر او را به برق وصل کردند. کاش دنیا جسم رضا را میدید و به سازمان های بشر دوستانه هبوط انسانیت را نشان می داد. کاش دنیا بداند صیادی که همیشه در اردوگاه شق و رق راه می رفت و قدم می زد، بر اثر ضربات کابل خونریزی مغزی کرد و شهید شد و یا وقتی هیات صلیب سرخ ...
رحلت امام، تلخ ترین خاطره من از دوران اسارت است/ شکنجه شوخی عراقی ها با ما بود
تمام منطقه در دست عراقی ها افتاد. در آنجا از ناحیه زانوی پای چپ مجروح و سپس اسیر شدم. نسیم سرخس : بعد از اسارت به کجا منتقل شدید؟ عمادی: به علت جراحت زانوی پا، مرا به بهداری پشت جبهه های عراق بردند و در آنجا مداوای موقتی انجام دادند و ازآنجا به شهر العماره و سپس با آمبولانس به بغداد فرستادند و در بغداد به مدت سه شبانه روز شکنجه شدیم. بعدازآن، توسط صلیب سرخ به اردوگاه عنبر ...