سایر منابع:
سایر خبرها
چهره ها در شبکه های اجتماعی (513)
کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج، رها رها رها من " هیچگاه بدون اطلاع از جزئیات ماجرا و یک طرفه قضاوت نمیکنیم، چون از یک طرف همه حمید را به خوش اخلاقی و مرام میشناسند و از طرف دیگر جان یک انسان گرفته شده است. فعلا همانند هوادارانِ حمید، نگران و مبهوت، منتظر ادامه ماجرا، تکمیل پرونده و احکام قضایی میمانیم. واکنش ها به این خبر در فضای مجازی زیاد بود، اکثر هم مثل ...
درگیری را قبول دارم ؛ قتل را نه!
با دستور قاضی او به پزشکی قانونی معرفی شده تا سلامت روانی اش بررسی شود. حادثه ای که باعث مرگ ناپدری این خواننده معروف به نام حمیدرضا شد، ظهر 24مرداد ماه رخ داد. خواننده 24ساله و ناپدری 66ساله اش با هم درگیر شدند که در نهایت مرد میانسال مجروح و همان روز در بیمارستان فیروزگر بستری شد. او اما ساعت 12:50شنبه 28مرداد پس از 4روز جدال با مرگ روی تخت بیمارستان جان باخت و با دستور قاضی سیدسجاد منافی آذر ...
شاعران جوان برای شهید حججی سنگ تمام گذاشتند
.... غزلی تقدیم می کنم که ساعات اولیه با الهام از عکس معروف اسارت آقا محسن سروده شد. صلابتی که در نگاه توست... شقاوتی که در نگاه اوست جهنم و بهشت را ببین نگاه دشمن و نگاه دوست چقدر شمر و ابن ملجم است چقدر هیزم جهنم است نگاه این که بسته دست تو، چقدر بی حیا، بی آبروست نگاه تو به کیست اینچنین، غریب و روشن و شکوهمند نگاه تو نگاه تو نگاه ...
کلمات جادویی برای صمیمی تر شدن با همسر
نیست را همه قبول دارند اما حتما شنیده اید که اگر در دیده مجنون نشینی/ به غیراز خوبی لیلی نبینی . مهم این است مرد زندگی تان بداند در نگاه شما بهترین انتخاب بوده و خواهد بود. به او بگویید که قوی و قابل اتکاست و دنیای تان بدون او چیز بزرگی کم دارد؛ چیزی مانند یک حامی مهربان برای تمام لحظات زندگی. -به تو افتخار می کنم به همسرتان در موقعیت های مختلف نشان دهید که به او افتخار می ...
بسته خبری شنبه 28 مردادماه 1396
بودی که برده ای از چنگ این زمانه چنین مرگ شاهوار در چشم های حسرتیان خیره مانده ای شرم از تو کشتمان، نگهت را نگاه دار آتش زدی به جان جهانی، چه کرده ای با آن نگاه نافذ آتش به اختیار! ✅ @safir_channel شبکه خبری سفیر, [19.08.17 21:05] [ Video ] ببینید/ امروز در بهارستان چه گذشت❓ حاشیه های بررسی کابینه دوازدهم در روز ...
سکاندار دریاهای ایران
تو آب! خانم ها واقعاً می ترسند با تعجب می گویند یک دختر سکان گرفته دستش! یا مثلاً می پرسند: بلدی؟ من هم شوخی می کنم و می گویم نه! تازه دارم یاد می گیرم! برای نخستین بار که درجه افسری گرفتم با دبدبه و کبکبه روی عرشه ایستادم و برای خودم فیگور گرفته بودم. یک مسافری صدایم کرد گفت خانم برای من یک لیوان آب می آوری؟ آب را بردم اما بهم برخورده بود. گفتم نگاه درجه هام کن، من افسرم، گارسون نیستم. گفت چه فرقی ...
سکوت مظلومیت شهدای مدافع حرم باید شکسته شود
شما در لحظه ی پرواز // تصاویری که می اندازد آتش در نیستانم دلم می خواست شهری سربلند و بی کران باشم // و نام سرخ تان باشد به هر کوی و خیابانم حریم عمه ام زینب به جان خسته ام بسته است // که شعر حافظ شیراز را اینگونه می خوانم: مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم // هواداران کویش را چو جان خویشتن دانم این اولین شهید کارزار تمامی اسلام در برابر تمام ...
شعر جدید بهمن گرمسیری برای شهید محسن حججی
شعری در مورد شهید بی سر محسن حججی: سربدار زینب ای سربدار زینب بی تو حرم چه غوغاست گلواژه ی شکوهت آوازه ی زبانهاست چون کوه باصلابت نستوه همچو فولاد لبهای تشنه ات یاد چشمان خیره درباد رنگ شکوه و ایثار آمیزه ی نگاهت خورشید مات و مبهوت از هیبت چو ماهت عکس دوچشم مستت حک گشته درخیالم طوفان بی قراری آشفته کرده حالم باحنجری شکسته درامتدای ...
تجلّی توحید در نگاه شهید محسن حججی
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا ، این بنده وقتی جلّادهای وهابی ، شهید حججی را به مسلخ و رخت کن جسم از جان می بردند ضمن اینکه قیافه ، راه رفتن ونگاهش شباهت تام و تمامی به سردار سر افراز متوسلیان داشت، حرکت حضرت ابراهیم خلیل به سوی آتش برایم مجسّم و یا حرکت سر افرازانه شهید نواب صفوی به سوی چوبه دار برایم تداعی شد. چند روزی است که چهره با صلابت ، گام های استوار و نگاه پر پیام شهید ...
فکر می کردیم تا ابد دفن شده ایم
زمان فرمانده من بود که رفتار بسیار خشنی داشت چرا که فرمانده زیردست حاج احمد متوسلیان بود. سردار آدم شجاع و عجیبی و فرمانده گردان تخریب بود و من هم در آن گردان بودم. سردار جعفری وقتی فهمید اسلحه ام را به فرد دیگری دادم به من گفت: “غلط کرده ای که اسلحه ات را داده ای. اسلحه تو ناموست است و برای چه گذاشتی اسلحه ات را ببرند؟” این رزمنده خوزستانی افزود: سردار به من گفت “اسلحه تو واجب تر از خطر ...
روایتی جالب از پنج سال زندگی متاهلی شهید حججی
ناگفته نماند که آقا محسن به همه شهدا ارادت داشت ولی علاقه اش به شهید کاظمی چیز دیگری بود. فکر می کنید در مورد رفتن پدر و نوع متفاوت شهادت ایشان به فرزندتان علی چه خواهید گفت؟ محسن جان این کار را برای من خیلی راحت کرده اند و من از این بابت هیچ نگرانی ندارم. چطور؟ آقا محسن یک نامه ای برای پسرشان علی نوشته اند که اگر این نامه را بخواند خودش به تنهایی می تواند مسیر زندگی ...
داستان های پند آموز درباره توکل و اعتماد به خدا
إلَیهِ . . . . . . به خدا توکل می کنم ، توکلی با توبه و بازگشت به سوی او . . . دلا همواره تسلیم رضا باش به هر حالی که باشی با خدا باش خدا را دان خدا را خوان به هر کار مدان این یاوران را به از او یار چو حق بخش کلاه سربلندی تو دل بر دیگری بهر چه بندی خدا را باش اگر مرد خدایی مکن بیگانگی گر آشنایی حدیث دوزخ و جنت رها کن پرستش ، خاص از بهر خدا کن تو را بر ...
هاشمی شاهرودی ناجی احمدی نژاد می شود؟ /داستان ادامه دار اموال وزرا/ترامپ هر روز تنهاتر از دیروز/سند ...
انگار یادآوری می کند من از مدت ها قبل تو را شناخته بودم. تردیدی نیست که احمدی نژاد هم آیت الله را شناخته بود، وگرنه او که از کوچک ترین فرصت ها برای رسیدن به صدر اخبار چشم پوشی نمی کرد چرا در جلسه های مجمع غیبت داشت؟ الحاح او بر غیبت از جلسات مجمع چنان بود که تنها وقتی دید همه همراهان گذشته را از دست می دهد، حاضر شد به آن برگردد. این گزارش ادامه می دهد: روزی که نامه تشکر از رهبری را نوشت ...
مجموعه اشعار ویژه شهادت امام جواد "علیه السلام"
نفر سپاه نداشت نبود نیزه به دیوار تکیه زد یعنی پناه عالمیان بود و خود پناه نداشت برای کشتن او زهر بی اثر می ماند میان سینه اگر داغ قتلگاه نداشت برای غربت او چشم هیچ کس نگریست! کبوتر حرمش اشک ذوالجناح نداشت شاعر: محسن حنیفی __________________________________ رسیده جان به لب اطهرت ؛ اَبَالهادی! ...
نفرین گورخواب ها دامن شهر را می گیرد
زندگی می کنیم. او نمی خواهد نفرین کند چون می بیند که همه بدخواه هم هستند و هم را نفرین می کنند. او نمی خواهد و کاراکتر من می خواهد؛ می گوید تو می توانی، نفرین کن، همه چیز را بهم بزن و بیانداز به جان هم و کاری کن نخوابند و... برای اینکه دیگران برایش خواسته اند، خواسته اند او نخوابد و جای خواب و امنیت نداشته باشد و گرسنه باشد. دیگری درباره نفرین توضیح می دهد می گوید به این سادگی نیست، نفرین می پیچد ...
روایتی از زندگی مشترک محسن حججی
محسن قرآن آورده بود و از تفأل هایی که برای ازدواج با من، به قرآن زده بود، می گفت. می گفت من بعد از دیدن شما برای اقدام به خواستگاری و ازدواج تفأل های زیادی به قرآن زدم و در این مورد با خدا مشورت کردم. آن آیه ها و تفأل ها یادتان هست؟ بله؛ یکی از آن تفأل ها که این روزها به حکمت آن پی برده ام، مربوط به شب قبل از خواستگاری بود. گفتیم که مترس که تو بر آنها البته همیشه غلبه و برتری خواهی ...
در خلوت مصدق
نامه هایش طعم تلخ تنهایی و ناامیدی می دهد: از تنهایی رنج می کشم، فصل تابستان اغلب در خارج از عمارت بودم و هر کس می آمد چند کلمه با او حرف می زدم ولی در این فصل زمستان که هوا سرد است، در اتاق می مانم و بسیار بد می گذرد. کسی را هم نتوانستم پیدا کنم که مورد اعتماد باشد و با او حرف بزنم. از روی حقیقت، دیگر نمی خواهم زنده باشم . به گزارش عطنا به نقل از شرق ، عاقبتِ سال های حصر و تبعید ...
من یک قاچاقچی هستم
من رو نجات بده! اما بعد وقتی20 روز گذشت و بی پول موندی و شرمنده زن و بچه ات شدی، میگی اصلاً همون بهتر که برم و بمیرم. دوباره بلند میشی اسب می خری. حالا فکرنکنی اسب ها روهم نقد می خریم، اون هم قسطی؛ تا خرخره می ریم تو قرض. هر کی میره لب مرز باید فاتحه اش رو بخونه. آدمی که یک بار توی کمین افتاده، خیلی می ترسه حتی سنگ های اونجا رو هم گاهی مأمور می بینه. دستور تیر دارن هیچ رحمی در کار نیست. اگه توی ...
نامه سوزناک شهید حججی به امام رضا(ع)/ بر من منت بگذار و جواز شهادتم را امضا کن+ تصویر
اخروی هستم، لذتی که نهایتش رضای خداست. یا رضا، تو را به پدر بزرگوارت موسی بن جعفر(ع) قسم، تو را به فرزند عزیزت جوادالائمه قسم، تو را به خواهر گرامی ات فاطمه معصومه قسم، ضامن من شوید. آقا جان دوست دارم همانند علی اکبر(ع) در جوانی شهدِ شیرین شهادت را بنوشم و جان ناقابلم را فدای شما اهل بیت کنم. فقط یک خواسته شخصی دیگر دارم؛ مولای من، بر من منت بگذار و جواز شهادتم را ...
افشای ماهیت غرب
...> از ضعیفان نان ربودن حکمت است از تنشان جان ربودن حکمت است شیوة تهذیب تو آدم دری است پردة آدم دری سوداگری است (2) افشای ماهیت پلید غرب، کاری است که تنها از عهده اقبال ساخته است. زیرا او سیمای زشت غرب را از نزدیک مشاهده کرده و خوب می داند که در پس این ظاهر زیبا، چه هیولای وحشت انگیزی خوابیده است: ای زافسون فرنگی بی خبر فتنه ها در آستین او نگر از فریب او ...
شب یازدهم!
می شود و همه واکنش نشان می دهند و او را سرمایه و پشت قباله مادرمان ایران می دانیم، اما کیارستمی را اینطور نمی دانیم. همچنین جای علی معلم هم بسیار خالی است. من با هرگونه خشونت و جنگ چه در سرزمین خودم باشد و چه در سرزمین دیگر مخالفم. اگر وطن پرستی و برادر پرستی معصیت است، من این معصیت را می پذیرم.نمی توانم بی تفاوت از تصویر برادر زیبا و رعنایم محسن حججی بگذرم. از آن چشم های زیبا و آرامش. این لحظه ...
سیمین بهبهانی و ترانه هایی که سرود
وارسته ام / با عشق تو پیوسته ام... . تصنیف دیگری که استاد ایرج بر اساس ترانه سیمین بهبهانی در برنامه یک شاخه گل 387 خوانده، باز هم بر اساس آهنگی است که مرحوم میرنقیبی آن را ساخته؛ تصنیفی در دستگاه سه گاه و با شعری عاشقانه: شوری کرده به پا، هر غزل نگاه او دارد نور صفا، دیده ی بی گناه او چه بگویم، چه بگویم، ز نگاه گرم او که به جانم چه شررها، زده ناز و شرم او... . ...
ناجی جان دشت
گودال بیرون نمی آید. پلنگ در عطش آب گرفتار است. اهل روستایی در نزدیکی جاسک باخبر می شوند و خبر به گوش اداره کل حفاظت محیط زیست می رسد. مردم ساعت ها در تلاشند. صبح روز بعد یک کنده درخت راهگشا می شود. گربه زیبای وحشی خسته ولی از چنگال مرگ می گریزد. برمی گردد به پشت سرش نگاه می کند. دوباره دور می شود و خبر چون بادی همه جا می پیچد. 10 روز بعد، پلنگ دیگری در حوال روستایی در مرز فارس و هرمزگان از تشنگی در ...
آمد شدن تو اندرین عالم چیست آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
. وقتی می گوید: خیام که خیمه های حکمت می دوخت در کوره غم فتاد و ناگاه بسوخت 3 یا: این چرخ فلک که ما در او حیرانیم فانوس خیال از او مثالی دانیم 4 اصلا وقتی نگاه می کنیم، می بینیم یا خیام دو چیز را خوب فهمیده است: نمایش عروسکی و سفالگری؛ که هر دو را می سازید و می شکنید. هر دو را زنده می کنید و بعد می میرانید. بنابراین وقتی می بینید هر نفسی حتما خواهد مرد، حتما به فنا خواهد پیوست. آن موقع است ...
اینجا احمدآباد است؛ تبعیدگاه محمد مصدق
به گزارش پایگاه خبری گُلوَنی، خبرآنلاین نوشت: من را می بینی؟ 51 سال است که صاحب ندارم. صاحبم مرده. از آن روزها که سنگفرش هایم، درخت هایم، پله هایم جان پناه غم های صاحبم بود، حالا 51 سال می گذرد. 10 سال همدمی کردم با او. آن روز که تبعیدش کردند پیش من، من جوان تر بودم. می خواستم به او دلداری بدهم بگویم پیرمرد! غصه نخور! تو دیگر مرد تاریخی. کارها کرده ای برای مردمت. گیریم که چند سالی هم مهمان من ...
نوجوان کم سن وسال بسیجی که در اسارت حماسه آفرید
...، داستان های عجیب و غریبی اتفاق افتاد! مثلاً این سرگرد فرمانده به جایی رسید که به من می گفت: "مهدی! من همه این ها را آزاد می کنم اما تو را آن قدر این جا نگه می دارم که پیرمرد بشوی! یا فلج ات می کنم و کاری بدتر از مرگ سرت می آورم!" یک بار هم خواست این کار را بکند! یک سری خبرنگار آمدند که یک از آن ها هم ایرانی بود. تا مرا دید، شروع کرد به گریه کردن که مهدی تو هم وطن من هستی. من بچه ...
وقایع نگاری آتش سوزی سینما رکس آبادان
...، غلام مختاری، دنادری، نیره، محمدرضا، بهنام، ایران تاجیک، پروین منصوری احمدزاده، پروین زمغری، فرزاد طاهری، ولی معظمی گودرزی بروجردی، حسنعلی نوری نژاد، پرویز اکتری، منوچهر شاهدری، فرح مهناوی، صدیقه مهرزی نژاد، سان جان سان اهل کره، حسن ازباوی، غلامحسین هندیجانی، ابراهیم تاس ناوچر، محمد حیاتی، مجید حیاتی، فیصل نوری زاده، مینا نوری زاده، ابراهیم آقاجانیان، ایرج سپهرویزون، رضا ایازی، عباس پورنژاد ...
شعرخوانی در حال و هوای شهدا به یاد شهید محسن حججی
دختران شاعر آفتابگردانی قرار بود سومین شب از اردوی آموزشی خود را در جوار شهدای گمنام و در شب شعرِ از سر گذشت که مزین به نام شهید محسن حججی بود، سپری کنند. چشم ها به تلاطم افتاده بود و قطره قطره اشک جاری می شد. هیچکس از دل کسی خبر نداشت و بغضی عمیق در نگاه های غریب جاخوش کرده بود، بچه ها سر را بر گوشه تابوت های مقدسی می گذاشتند که پیکر هم سن و سالان شهیدشان را به آغوش کشیده بود و چشم های ...
روایت ایران شناسی آمریکایی از روز 28 مرداد 1332
مسافر ارمنی که پس از سال ها اقامت در خارج به وطن باز می گشتند گیرم آمد. در این زمان بازگشت به ایران با دفعات پیش توفیر داشت، بسیاری از مردم دیگر نظر مساعدی به امریکایی ها نداشتند و شاهد دیوارنوشته هایی از این دست بودیم: آمریکایی به خانه ات برگرد. یا برو گم شو. به تدریج که دشت های هموار عراق جا به کوهستان ها و بیابان ها می داد، ما نیز از سرزمین قهوه به سرزمین چای می رسیدیم. شب سردی را در ...
روایتی از معنا کردنِ همزمانِ جانبازی؛ آزادگی و شهادت
وقت شکایتی به زینب نَبَری مادر تو نگویی که چه شد اولادم گفتم که دوباره هم مرا می بینی می بینی و جنّت شده است میعادم گر رفتم و برنگشتم؛ این بار به جاش با مرگ خود عکس یادگاری دادم. (امیرعلی حسنی پور). و این، حکایتِ عشقِ حقیقی است؛ عشقی که نه فقط جان، که سر را هم تقدیم جانان می کند و خود، سربلند می شود؛ آنجا که محسن در آخرین ...