سایر منابع:
سایر خبرها
از زندگی امام باقر علیه السلام بیشتر بدانیم
حضرت باقر (ع) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57هجری در مدینه اتفاق افتاد. در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سید الشهدا کودکی بود که به چهارمین بهار زندگی اش نزدیک می شد. دوران امامت امام محمد باقر (ع) از سال 95 هجری قمری سال درگذشت امام زین العابدین (ع)، آغاز شد و تا سال 114 هجری قمری ادامه داشت. در دوره امامت امام محمد باقر (ع) و فرزندش امام جعفر صادق (ع) مسائلی مانند ...
ماجرای دست دادن هیتلر با دختر یهودی
بودم و تنها دانش آموز یهودیِ آن کلاس بودم. البته چهره من به یهودی ها نمی خورد... هانی می گوید: چندین محافظ از هیتلر مواظبت می کردند. من و هیتلر دست دادیم و تمام شد. همه اش چند ثانیه بیشتر طول نکشید... بعد از آن، از اینکه با هیتلر دست داده بودم، احساس شرمندگی داشتم، اما کاری نمی شد کرد... آن موقع زمان کافی برای فکر کردن نداشتم و اگر هم با او دست نمی دادم، ممکن بود خیلی گران برایم تمام ...
این جا همه با هم برابرند
دکتر هستیم، تا اتفاقی برایش می افتد در خانه ما را می زنند که بیا فشارش را بگیر یا کاری بکن. چند روز پیش دوباره حالش بد شده بود، دارو خورده بود و دارو در راه هوایی گیر کرده بود و کسی متوجه نمی شد. کبود شده بود و آن قدر همه جیغ و داد می کردند که دیگر خودم هم ترسیده بودم. راه تنفسی اش را باز کردم و بعد که به خانه برگشتم از شدت فشاری که رویم بود گریه ام گرفت. خاطره های دختران توانا کم نیست هرکدام ...
نیلوفر از شوهر وحشی اش گفت + عکس
از ازدواجم اما این ماجرا را به همسرم گفتم.من بعد از قتل پدرم به افسردگی و بیماری روانی مبتلا شده بودم.حتی یکبار با خوردن قرص دست به خودکشی زدم و 10 روز در بیمارستان بستری بودم. وی ادامه داد: نمی دانم همسرم ماجرای قتل پدرم را به برادرم گفته بود یا اینکه علی خودش به ماجرا پی برده بود. به همین خاطر مدتی بود علی مدام به من متلک می گفت. من از ترسم تصمیم به قتل برادرم گرفتم و در حمل جنازه و ...
پای مادر حمید صفت هم به پرونده قتل هوشنگ باز شد! + عکس
تنها برای این زدم که دست از کتک زدن های مادرم بردارد. بعدش هم هوشنگ ازمن خواست وسایلم را جمع کنم و از خانه بروم. من هم وسایلم را جمع کردم و همراه مادرم خانه هوشنگ را ترک کردیم. من از بیماری قلبی پدر خوانده ام خبر ندارم ولی می دانستم که دیابت دارد. حتی زمانی که به کیش می رفت و داروهایش را با خودش نمی برد با هواپیما داروهایش را برایش می فرستادم. درضمن می خواهم وکیلم را عزل کنم و دو وکیل ...
دختری 13 ساله با پای خود به خانه شیطان رفت و
دختر 13 ساله ای که هنوز آثار مصرف مواد مخدر Drugs بر چهره اش نمایان بود با حالتی خواب آلود به تشریح ماجرای تلخ زندگی اش پرداخت و به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: از وقتی که دست راست و چپم را شناختم همواره شاهد مشاجره و درگیری های پدر و مادرم بودم. آن ها هیچ سازگاری و تفاهم اخلاقی با هم نداشتند و همیشه سرو صدا و دعوای آن ها همسایه ها را به خانه ما می کشاند. با این وجود من هر روز ...
بازخوانی یک پرونده قدیمی
و برخی شاگردانشان دستگیر شدند، بنده نیز از سوی عمال صدام دستگیر شدم که این دستگیری اوایل سال 58 و در روزهایی بود که شهید مطهری به شهادت رسیده بود. من که آمدم ایران، در خلال شهادت شهید مطهری و فوت مرحوم آیت الله طالقانی بود. من در قم مشغول ادامه تحصیل شدم. البته در شهرهایی مانند خرمشهر کارهای تبلیغاتی نیز انجام می دادم. در این شهر آقای شیخ محسن اراکی - رئیس فعلی مجمع تقریب مذاهب اسلامی ...
مدرسه خُمینیست ها در قم + عکس
خریدیم و در و دیواری ندارد و من گفتم لااقل دیوار بکشید. چادری دور زمین کشیدم و گفتم روضه را همین جا بگیرید. به مرور یکی می گفت من فرش می دهم و یکی می گفت من بخاری می دهم و یکی هم می گفت من پول می دهم و خلاصه بانی پیدا شد و زمین را ما به مسجد تبدیل کردیم و خدا را شکر خیلی هم مسجد معتبر و خوبی است و خیلی هم خرج آن شد . در بندرشاه ما به حسینیه ای رفتیم و دیدم عکس رضاخان و پسرش همه جاست ...
ماجرای جالب یک خواستگاری/گدایی که دخترش را به من نداد!
به تعریف. می گفت که: سال ها پیش وقتی جوان بودم در تهران خدمت می کردم. روزی مثل همین امروز تو در قهوه خانه ای نشسته بودم. قلیان می کشیدم، چایی می خوردم که دختر گدایی آمد. مثل همین امروز تو من هم بهش کمکی کردم و سکه ای دادم. ناخودآگاه چشمم به بر و رویش افتاد. دیدم که عجب دختر زیبایی است. البته کمی چهره اش کثیف بود اما با یک کمی شست و شو واقعاً خارق العاده می شد. دختر را به کناری ...
بدهکاری که اجازه حضور در مراسم ختم پسرش را ندارد
معرفی شدم. سه روز در هفته شیفت بودم و سه روز آزاد. توی همان مغازه ای که شاگردی می کردم مشغول به کار شدم اما در کنارش سربازی هم می رفتم. 2 سال گذشت و با همه خوب و بدش خدمت سربازی هم تمام شد. هنوز در همان مغازه با همه انرژی کار می کردم تا اینکه توسط صاحب کارم پیشنهاد شد برای خودم مغازه ای باز کنم . سری تکان می دهد و ادامه می دهد این را بگویم کار ما فروش کاشی و سرامیک و شیرآلات ساختمانی ...
خاطره ماه عسل آقای قرائتی !
یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ (طلاق / 2و3) هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند و او از جایی که گمان ندارد، روزی می دهد. یک خاطره ای از این صحن انقلاب دارم؛ جوان بودم، تقریباً چهل سال پیش با خانواده به مشهد آمده بودم، تازه داماد شده بودم، ماه عسلم بود. خدا همه اموات را رحمت کند، پدرم گفت: برو، من برایت پول می فرستم، پول ...
تصویری از ابراهیم یزدی و برادرش؛ پزشک معالج مصدق
تماس گرفت و می خواست بداند آمادگی دارم برای معاینه دکتر مصدق بروم تا بعد پیگیر مجوزهایش از مقامات امنیتی شوند؟ من هم گفتم با کمال افتخار می روم. به من گفت منتظر خبر باشید. پیش بینی شما این بود که در نهایت یک آبسه ساده است و عارضه خاصی نیست؟ چون سقف دهان دکتر مصدق ورم کرده بود تصور می کردند آبسه کرده است. من با چند سؤال و جواب از هدایت متین دفتری نسبت به اینکه این عارضه آبسه ...
مروری بر فعالیت های سیاسی ابراهیم یزدی
مغازه بپردازم... من مجبور شدم با پدر اینگونه صلح و توافق کنم که من کار او را در هر حال انجام دهم و او هم کاری به درس خواندن من نداشته باشد. وی در سال 1332 از دانشکده داروسازی دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. به گفته خودش در دوران دانشجویی علاوه بر عضویت در شورای انجمن اسلامی دانشجویان، در سازمان دانشجویان نیز فعالیت می کرد. وی یک سال بعد و در 30 فروردین 1333 با خانم سرور طلیعه ازدواج کرد. ...
شهادت روزی اش بود
.... یا همیشه در هنگام نماز می شنیدم که ذکر اللهم ارزقنا توفیق الشهاده را در قنوت تکرار می کرد. اما حتی یک لحظه هم نمی توانستم به نبودنش فکر کنم و به همین دلیل از حرف هایش درباره شهادت به سرعت می گذشتم. او حتی در نخستین روزهای جنگ سوریه جزو کسانی بود که برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) روانه جنگ با داعش شده بود و البته آن زمان اجازه نداد تا کسی از این موضوع با خبر شود. قرار بود بعد از برگشتن از حج هم ...
سروده هایی در رثای امام محمد باقر(ع): تو کشته مصائب کرببلا شدی
به عهده داشت و در روز دوشنبه هفتم ذیحجه سال صد و چهارده هجری قمری در سن پنجاه و هفت سالگی به شهادت رسیدند. به مناسبت شهادت امام محمد باقر علیه السلام تعدادی از اشعار آئینی را باهم می خوانیم: غلامرضا سازگار کسی که بود شکافنده ی تمام علوم هزار حیف که از زهر کینه شد مسموم سر تو باد سلامت یا رسول الله وصّی پنجم تو کشته شد، ولی مظلوم گهی ...
حمید صفت: برای نجاتم شایعه سازی نکنید
نمی شدی؟ بعد از چند دقیقه سکوت، بار دیگر حمید صحبت هایش را ادامه داد: من ناپدری ام را با همه این بدخلقی ها و پرخاشگری هایش دوست داشتم. هوشنگ 11 سال است که با مادرم ازدواج کرده بود. او مثل پدرم بود. من همیشه سعی می کردم او را آرام کنم. با خودم او را به باشگاه می بردم، خیلی از شب ها برای شام با هم بیرون می رفتیم. حتی روز قبل از درگیری برای او یک گوشی موبایل خریدم. حمید صفت در آخر اظهاراتش هم درخواست ...
روایت ابراهیم یزدی از نامۀ محرمانه بازرگان و آخرین دیدار با امام
ایران و عراق داشتند و سیاستی که عراق دنبال می کرد. ما این نگرانی را داشتیم که ارتش به آنجا برود و با آن ها بسازد و بعد باعث دردسر بزرگی برای ما شود. چون اگر در 22 بهمن آمدند به انقلاب تسلیم شدند، آن فضا عوض شده بود و بعضی از افسران ارشد را تیرباران کرده بودند. همه ترسیده بودند و شرایط متفاوت بود. آقای دکتر یزدی، عمده انتقادات از مهندس بازرگان و نهضت آزادی در سال های اخیر درباره مواضع شما ...
بازی بچه ها کنار سرهای بریده بدترین صحنه ای است که در تمام زندگی دیدم
زندگی روزمره داریم باید در عمل هم همان طور باشد. آیا خانواده با شغل شما مشکلی نداشتند؟ چند تا فرزند هستید؟ شغل پدر و مادرتان چیست؟ احمد:اول از همه باید بگویم من از خانواده خیلی ساده ای هستم پدرم استاد دانشگاه، مادرم معلم و 4 برادر دارم و تک دختر خانواده هستم. آن ها بسیار حامی من هستند و به من افتخار می کنند. در ابتدا خیلی نگران بودند ترسیده بودند به خصوص برای اینکه من تک دختر ...
محکوم به قصاصی که 27 سال در بند است!
اسماعیل از 27 سال پیش به جرم قتل در زندان به سر می برد و این روزها چشم انتظار کمک خیرین برای آزادی و بازگشت به خانه است. ماجرای اسماعیل بر می گردد به یکی از شب های پاییزی 27 سال پیش که او ناخواسته دستش به خون مرد موتورسواری آغشته شد. یک روز بعد از ماجرای قتل، پلیس او و دوستش را دستگیر و پس از برگزاری چند جلسه دادگاه، هر دوی شان به قصاص محکوم شدند .همدست اسماعیل سال ها بعد در زندان فوت ...
همصدا با حَلقِ اسماعیل
نگارش شده است. حال بعد از 35 سال از شهادت این قهرمان ملی، گلعلی بابایی مجددا به سراغ او رفته و کتاب تک سوار دشت زید را موضوع زندگینامه شهید اسماعیل قهرمانی به چاپ رسانده است.اسماعیل روز بیستم اردیبهشت 1361 بعد از پایان مرحله دوم عملیات بیت المقدس در مصاحبه ای مفصل با زنده یاد حسین داورزنی راوی اعزامی دفتر سیاسی سپاه به منطقه روایت هایی از دوران کودکی، سالهای نوجوانی ایام انقلاب و نحوه ...
انسان تک ساحتی نیستم
می کند. در واقع این تأثیرات عمیق ترین تأثیرها بر شکل زندگی من بود. البته که ازکارافتادگی پدرم و شرایط سخت زندگی او در سال های پایانی عمرش نیز این گونه بود. این جست وجوگری در سیر آثارتان بوده است. آثار این نمایشگاه با آثار سال گذشته شما و آنچه در نشریات قبل و بعد از انقلاب از شما منتشر شده است، تفاوت بسیاری دارد. کاملا صحیح است. من آدم آکادمیکی نبودم. مثل مالویچ، کاندینسکی ...
حامد بهداد از کیمیایی، مشایخی و کیارستمی گقت
.... من اگر بازیگر نمی شدم البته الان هم هستم، منتقد می شدم. من همه را دوست دارم. بازیگر نارنجی پوش گفت: می توانم به شما آدرس هایی بدهم مبنی بر اینکه مرا تایید کنید. این رفتارها و فرافکنی ها نتیجه این است که دیگران را نمی توانی دوست داشته باشی. اگر آقای مشایخی در خانه خودش فریاد نزند، کجا این کار را بکند؟ بهداد با اشاره به گلایه های جمشید مشایخی در جشن انجمن منتقدان و ...
عضویت دختر یکی از اعضای برجسته حزب جمهوری اسلامی در فرقه های انحرافی
افسردگی و ناراحتی مربوط به برون ریزی هاست. یعنی اینکه درد و رنج و پلیدی را برون ریزی می کنیم! حالا در عمل می بینیم که همین افرادی گاهی تا 15 سال همین روند را ادامه داده اند و هنوز به قول خودشان آن برون ریزی ها تمام نشده است! متاسفانه القائات رهبر کاریزماتیک فرقه مسائلی را القا می کند و شخص هم لاجرم همه اینها را می پذیرد. گاهی این برون ریزی ها اینقدر طول می کشد که اساساً زندگی فرد را فشل می ...
بانوی نابینای کرمانی با دست هایش می بیند
مادرزادی است؟ نه! من از نظر جسمی سالم بودم و هیچ معلولیتی نداشتم، اما در سال 91 بر اثر یک اتفاق، معلول شدم، یعنی در روز اول دی ماه سال 91 یک حادثه موجب شد که این اتفاق بیفتد و حالا معلولیت شنوایی، بینایی و جسمی دارم. ضربه ای که در آن حادثه به من زده شد به عصب اصلی آسیب زده است و به هیچ وجه نمی شود برای آن کاری انجام داد. فارس: یعنی شما بینایی تان را بلافاصله بعد از ...
زندگی سیاسی ابراهیم یزدی
فعالیت خود را انجام می دادیم. انجمن های مختلف شکل گرفتند. مجله فروغ علم را داشتیم که بعد از مدتی تعطیل شد. مجله گنج شایگان را منتشر کردیم تا 28 مرداد که کاسه و کوزه همه را به هم ریختند. خود انجمن اسلامی هم داستان دیگری پیدا کرد. * من اولین باری که بازرگان را دیدم سال آخر دبیرستان و 17 ساله بودم. انجمن اسلامی دانشجویان چهارشنبه ها جلسات هفتگی سخنرانی در دبستان نظامی (خیابان سپه سابق) می ...
قتل پدر و برادر پس از طلاق دادن همسر
مرد محکوم به قصاص که متهم است یک ماه بعد از جدایی همسرش، پدر و برادر خود را به قتل رسانده است، 11سال پس از ارتکاب جرم بار دیگر به میز محاکمه بازگشت. به گزارش جوان، متهم 56 ساله که لقمان نام دارد، از سال 85 در بازداشت به سر می برد. شب حادثه مأموران پلیس در حال گشت زنی در یکی از خیابان های تهران به مردی میانسال که در حال فرار بود، مظنون شده و او را دستگیر کردند. لباس های خونی مرد میانسال ...
شکنجه های دوران کودکی انگیزه ای برای قتل پدر
از گذشت چند سال با اعتمادی که به شوهرم دارم، تصمیم گرفتم راز این جنایت را برای پلیس فاش کنم. با ادعای این زن جوان برادرش اکبر بازداشت و از او بازجویی شد. او که ابتدا منکر این جنایت شد، با اراده مستندات از سوی پلیس مجبور به اعتراف شد و به کارآگاهان گفت: زمانی که دست به این جنایت زدم، 18 سال داشتم. پدرم همیشه من را کتک می زد. از زمانی که هشت سال داشتم، سیخ داغ روی بدن من می گذاشت و گاهی ...
زنانی که نامشان در تاریخ جامعه پزشکی ایران ماند
شناسد انو آنیک استپانیان (آویدیان)، دندانپزشک نوین در سال1291 در تهران به دنیا آمد. او دختر آرتین استپانیان، از بنیانگزاران دندان پزشکی نوین ایران بود. انو پس از کسب تحصیلات ابتدایی در مدارس هایکازیان ارامنه تهران و مدرسه ژاندارک، تحصیلات عالی خویش را در رشته دندان پزشکی پی گرفت و در سال 1320 به عنوان اولین زن دندان پزشک در این رشته فارغ التحصیل شد. او از سال 1324 به طبابت نزد پدر ...
توانستیم جایگاه تحقیقات را به دولتمردان نشان دهیم
داشت . عباس شفیعی در سال 1365 به عنوان رئیس دانشکده داروسازی دانشگاه تهران انتخاب و مشغول به کار شد. مرد خستگی ناپذیر داروسازی کشور همچنان با انرژی و سرحال در حال تحقیق و تدریس است. استاد بسیار صبورانه و با انرژی پذیرا و پاسخگوی ما شدند . تقریباً همیشه با علاقه و جدیت درس می خواندم، چون واقعاً به این یقین رسیده بودم که برای پیشرفت، چاره ای جز درس خواندن ندارم. در ذهن کودکانه ...
قصد کنایه زدن به رییسی را نداشتم/ کاندیدا شدن قالیباف درست نبود
آن روز در کمیسیون ها سوال داشتم. آقای نامجو هم مدیر آب و فاضلاب کل کشور بودند. ایشان با چند مدیر دیگر من را همراهی کردند. گفتیم نماز بخوانیم و بعد به کمیسیون برویم. یکی دو نماینده دور من را گرفتند که سوالاتی بپرسند. وضعیت خیلی عادی بود. یکباره صدای سیلی را شنیدم. خیلی بلند بود که همه برگشتیم و دیدیم آقای نامجو با نماینده ای بحثی داشتند و بگومگو می شود و سیلی آبدار به صورت مهندس نامجو می زند. ...