سایر منابع:
سایر خبرها
خانم بازیگر: به تاریخ شناسنامه ام اهمیت نمی دهم +عکس
را به شما می دهم. بعد از این اتفاق بود که فهمیدم آن چیزی که مادرم درباره تولد من می گفت، درست است و به آن تاریخی که در شناسنامه ام وجود دارد خیلی اهمیت نمی دهم. کمااین که برادرم هم که یازده سال از من کوچک تر است، بیست و یکم تیرماه به دنیا آمد، اما در شناسنامه او هم روز تولد را بیست و هفتم تیر نوشته اند! ظاهرا مثل این که زیاد به این مساله در ثبت احوال اهمیت نمی دهند و یک هفته و چند روز این طرف یا ...
اعترافات تکان دهنده آسیب دیدگان عرفان حلقه
آسیب جسمی شدید شده است، این گونه لب به سخن می گشاید: حدود 5 سال پیش ما در جاده مشهد دچار سانحه تصادف شدیم که همسرم در این تصادف از دنیا رفت و همه ما آسیب شدید دیدیم. دخترم که گویا ضربه شدیدی به سرش وارد شده بوده و ما متوجه نشده بودیم؛ بعد از یک سال و نیم لخته خونی در مغزش دیده شد و پزشکان احتمال دادند که لخته خون به علت تصادف باشد، پس از دیده شدن لخته خون در مغزش یک دست و یک پای دخترم کمی بی حس شده ...
دوبلور ایشیزاکی: صدای من واقعا خاص نیست
... سلنا گومز. طوری شده که می گویند حتی رفتارهای این بازیگر شبیه جوانی های من است. اِما واتسون هم احساس می کنم اینطوری است. بعد از این همه سال کار دوبله، صدای کدامیک از اساتید هنوز هم برای شما شگفت انگیز است؟ طبیعتا استاد منوچهر اسماعیلی صدای خاصی دارد که تنوع مختلفی هم دارد. ولی واقعا من صدای همه را دوست دارم و به نظرم هرگلی یک بویی دارد. اصلا نمی توانم بگویم جدیدی ها یا ...
وصیت امام محمد باقر(ع) چه بود؟
کفن او را باز کند . سپس به شهود فرمود: بازگردید خداوند شما را رحمت کند! امام صادق(ع) گفت: به پدرم گفتم: ای پدر! در این وصیت چه بود که بر آن شاهد طلب کردی؟ فرمود: پسرم! خوش نداشتم پس از من با تو به نزاع برخیزند به این بهانه که به تو وصیت نکرده ام و می خواستم بدین وسیله حجت و دلیلی برای تو قرار داده باشم. در حقیقت امام (ع) می خواست به این وسیله همگان بدانند که جعفر بن محمد (ع ...
بالاخره بی بی سی فارسی دم به تله داد
به قلب مردم گیر کرد. سال 1388 اتفاقات پیچیده زیادی در این مملکت افتاد. در این حوزه من هم کار کرده بودم. منتها انگار ساخت مستند برادران باری روی دوش من بود. خبرنگاران و برخی همکاران شما سعی می کردند مرا به عنوان فیلسماز فتنه معرفی کنند و دائما به من می گفتند چرا در مورد فتنه مستند می سازی. من هم جواب می دهم هر وقت آنها(رسانه های روبرو) در مورد فتنه فیلم نساختند، من هم در مورد فتنه فیلم ...
ماجرای ربوده شدن مرموز جوان ماشین فروش
آنها داد، توانستم اعتمادشان را جلب کنم و نسبت به قبل کمتر به من گیر می دادند. نیم ساعت بعد از دریافت طلاها بود که در میان صحبت هایم به برادرم گفتم مرا دزدیده اند و موضوع را به پلیس خبر دهید. تمام تماس هایت را زیر نظر داشتند؟ بله، تمام تماس ها روی بلندگو بود و آنها همه چیزرا می شنیدند. با این حال کدگذاری کرده بودیم و با خانواده ام رمزی صحبت می کردم و یک سری اطلاعات بین ما رد و بدل می ...
شکار دختران با تاکسی در ترمینال جنوب
این اتفاق برایم افتاده بسیار افسرده شدم و شب ها به خاطر کابوس های ناتمام خواب ندارم... من تقاضای اشد مجازات را برای او دارم...چرا یک راننده تاکسی که مورد اطمینان است باید این کار را انجام دهد. سپس متهم در جایگاه قرار گرفت تا به سؤالات قضات پاسخ دهد. آیا اتهامت را قبول داری؟ بله قبول دارم. چرا این کار زشت را مرتکب شدی؟ وسوسه شدم. فکر می کردی دستگیر شوی ...
مادر شهیدی که فرزندش را با دستان خودش به خاک سپرد + عکس
هم در میانشان بود. آن ها سینه زنان وارد مسجد شدند. من با زن های محل یک گوشه ایستاده بودم. محمد، دسته دوستانش را دور زد و آمد پیش من. دست انداخت گردن من و مرا بوسید. بهش گفتم: چقدر بزرگ شدی؟ گفت: اینجا همه ما بزرگ شدیم. یکی از بچه های محل به نام شهید آزادیان هم آمد پیش ما و گفت: خدا بد نده حاج خانوم! محمد با تعجب گفت: مادر من چیزیش نیست. بعد، شال سبزی را که در دست داشت، از صورتم تا پا کشید و بست ...
بدرقه پرشور پیکر شهید جهادگر سید محمد حسینی روی دستان مردم کرج/ پدر شهید: پسرم پرنده مهاجر بود که همیشه ...
است که جهادگران انجام میدهند. طی تماسی که با پسرم یک ساعت قبل از این اتفاق داشتم گفتم محمدم کجایی چکار میکنی ؟ گفت بابا دارم بیل میزنم، اینجا کار میکنم. گفتم بابا من هیچ وقت کاری به تو برای انجام ندادم، گفت تو نمیدانی این کار چه عشقی دارد اگر شما هم بیایید عشق اینکار شمارا هم جذب میکند. بیاید اینجا ما داریم لذت میبریم. فیلم مصاحبه پدر شهید جهادگر سید محمد حسینی ...
نقل و انتقالات ؛ ایمان موسوی در آستانه پیوستن به ذوب آهن
. واقعا پدر و مادرم چقدر سختی کشیدند. شرمنده شان هستم. آن شب پول نداشتم من را در بیمارستان بستری کنند. همسایه ها من را به بیمارستان بردند، یک بیمارستان دولتی. خون زیادی از دستم رفته بود. مسئولان بیمارستان گفتند باید 5 میلیون تومان واریز کنید تا بستری بشود. نه پولی در بساط داشتم و نه بیمه بودم. به یکی از مسئولان استقلال هم زنگ زدم و گفتم دارم می میرم ولی گفت باید زودتر به ما می گفتی و کاری از دستمان ...
ایران شهید محسن حججی را در آغوش می گیرد
های سد و بسیاری دیگر از فعالیت های جهادی سهیم بود. طی سال های جنگ نیز کمتر فرصت می کرد به ما سربزند و مرتب در مناطق عملیاتی بودند. شهید اسکندری با بادگیر مشکی همچنین فرزند شهید عبدالله اسکندری توضیح می دهد: بعد از شهادت پدر پیکر ایشان به ما بازگردانده نشد. اما صحبت هایی بود که با مبادله اسیر، یا پرداخت هزینه ای بتوانیم پیکر پدر را بازپس بگیریم. اما ما به مادرمان گفتیم که مادر ...
شرط پسران مقتول برای بخشش خواننده رپ!
زمانی که متوجه شدم دوباره با مادرم درگیر شده و کتکش زده، ناراحت شدم و برای ترساندن وی به خانه آنها رفتم که میان ما درگیری رخ داد و نفهمیدم چطور شد که شوهر مادرم حالش بد شده و با انتقال به بیمارستان بعد از سه روز فوت کرد. وی افزود: من قصد نداشتم او بمیرد. خیلی پشیمانم و می خواستم فقط او بترسد. از فرزندان این مرد می خواهم که شرایط مرا درک کنند. من هم یک پسرم و زمانی که متوجه شدم مادرم را ...
زیستن در روشنایی
. در کوچه با بچه ها، بالابلندی و قایم باشک بازی می کردم، چشم می گذاشتم و دنبال بقیه می دویدم. کم کم مسخره کردن بچه های کوچه شروع شد. آنها نابینا بودن را به رخ من می کشیدند و من متوجه شدم با دیگران فرق دارم. فکر می کنم آنها اولین کسانی بودند که ماجرا را به من گفتند! او در بازی زیاد زمین می خورد یا گم می شد، اما به اندازه کافی اعتماد به نفس داشت تا به کمک سایر حواس خود راه منزل را پیدا کند. ...
وفاداری را از شهید بهشتی آموخته ام
آخرین قطره خونی که از بدنم بیرون ریزد ، نقش خمینی رهبر خواهد بست. زیرا که من این وفاداری را از مکتب کربلا, از پرچمدار اباعبدالله (ع)ذ آموخته ام و عینیت این وفاداری را از سیدمان و مولایم شهید آیت الله بهشتی آموخته ام. پدر و مادر عزیزم که غم و اندوه شهادت برادرم مهدی از دل شما بیرون نرفته ، مبادا از شهادت من و برادرم متأثر شوید و هر چه گریه می کنید ، گریه بر مصیبتهای سرور شهیدان ...
این جا همه با هم برابرند
.... وقتی شب رفتم خانه برادرم، داشت ذرت پاک می کرد مثل بید می لرزیدم گفت تا الان کجا بودی؟ گفتم هلال بودم، ذرتی که دستش بود را پرت کرد وسط پیشانیم. با این حال کوتاه نیامدم و فردا با کمک مادرم باز توانستم از خانه بیرون بیایم. ما در آن مسابقات اول شدیم و اصلا کتکی که خورده بودم، یادم رفت. الان 7 سال از اون روز گذشته و من هنوز توی هلال هستم. کلا مقاوم بودم و برای رسیدن به این هدف خیلی سعی کردم. ...
پای مادر حمید صفت هم به پرونده قتل هوشنگ باز شد! + عکس
واقعیت را بدانم، بعد از دانستن واقعیت وبررسی های لازم تصمیم می گیریم. ضمن اینکه از مادر حمید به خاطر همکاری با پسرش در قتل پدرم شکایت دارم. او پدرم را گرفته بوده وگرنه پدرم مرد قوی هیکلی بود و در درگیری با حمید قطعاً این اتفاق برایش نمی افتاد. می گویند پدرم اخلاق تندی داشته است اما مادر حمید از آن دسته افرادی بود که مدام پدرم را حرص و جوش می داد و همین رفتار و بهانه جویی ها و حرص و جوش ها باعث می شد ...
کابوس ترور یک مادر جلوی چشمان دخترش
ترور مادر جلوی چشم دخترش یکی از روزهای شهریورماه سال 1361 بود که عشرت اسکندری به همراه پسر عمه اش که تنها 18 سال سن داشت و همسر وی که فقط دو ماه از ازدواجشان می گذشت مشغول صرف صبحانه بودند. در خانه محکم کوبیده شد. معصومه دختر عشرت در را باز کرد و نیروهای منافقین به داخل خانه هجوم آوردند. لحظه ای بعد عشرت، یکی از دخترانش و مهمانان خانه غرق در خون با گلوله های کینه منافقین به ...
بازخوانی یک پرونده قدیمی
منتظری نداشتم. بعد از اظهارات آیت الله منتظری من گفتم حاج آقا ولی فقیه حضرت امام است و ما تابع حکم ایشان هستیم. گفت پیشنهاد تو، پیشنهاد خوبی است. من شما را می فرستم خدمت امام و شما این پیشنهاد را به امام بگو؛ بنابراین اینکه می گویند من باعث شدم آقای منتظری آن نامه را به امام بنویسد اصلا و ابدا درست نیست. آقای انصاری به دلیل حال نامساعد امام به من گفتند که ما امروز وقت ملاقات نداریم. حاج احمد آقا ...
بسته شعری درباره امام محمد باقر (ع)
روزش مدینه ای و شبش جمکرانی ام در راه تو فنا شدنم عشق بازی است آقا فدای تو همه ی زندگانی ام آقای خوب من پدر و مادرم فدات آقای خوب من به فدایت جوانی ام داری میان روضه خود می کُشی مرا داری مرا به کرب و بلا می کِشانی ام آماده ام حضرت آقای روضه خوان یک دوسه خط روضه برای دلم بخوان از تشنگی بی حد لب تشنه ها بگو از لحظه های ...
شیوه امام باقر(ع) در مبارزه با انحراف/ از راهنمایی و نصیحت تا افشاگری و روشن گری
امام باقرعلیه السلام بعد از گذشت 58 سال از عمر با برکتش در سال 114ق. به وسیلة سمّی که هشام بن عبدالملک اموی به حضرت خورانید، به شهادت رسید و در کنار مرقد مطهّر پدر گرامی اش در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. دوران امام باقرعلیه السلام بعد از شهادت امام حسینعلیه السلام و یاران باوفایش و در نتیجة افشاگری های حضرت امام زین العابدینعلیه السلام و حضرت زینبسلام الله علیها و تبیین ...
بدهکاری که اجازه حضور در مراسم ختم پسرش را ندارد
هیچ گاه این حسرت را فراموش نکند. آنطور که مددکار این زندانی می گوید: پسرش چند روزی است که فوت شده و این زندانی جرائم غیرعمد نتوانسته در مراسم تدفین فرزندش شرکت کند. نامش اسماعیل است و اولین جمله ای که به زبان می آورد این است: علی(پسرم) قربانی اختلافات من و همسرم شد. علی دیگر بر نمی گردد. تازه موقع تدفین و خاکسپاری هم من نبودم. به من می گویند پدر؟! بی اختیار پهنای ...
اگر جنازه ام برگشت، "حاج قاسم" مرا به خاک بسپارد
تیر خورده ام که برایم خیلی لذت بخش بود، سعی می کنم این لذت را حفظ کنم. گفتم: حسین آقا! حاج قاسم خیلی نگران شماست. سعی کن کمتر بروی سوریه! گفت: ببین علی! من آرزوی دنیوی ندارم. دو تا آرزو برایم مانده، اول اینکه با شهادت بروم و دوم اینکه اگر جنازه ام برگشت، حاج قاسم با دست خودش مرا به خاک بسپارد. صحبت که به اینجا رسید، همسرم به همسر حسین آقا گفت: نگران رفتن آقای بادپا به سوریه نیستی؟ گفت: ایشان سال هاست که اشک می ریزد و با التماس ازخداوند شهادت می خواهد، نگرانیم تاثیری ندارد! ولی من هم آرزو دارم که حسین آقا برود و برگردد و دفعه بعد با هم برویم سوریه. ...
کابوس ترور یک مادر جلوی چشمان دخترش +عکس
به گزارش شهدای ایران ،چهارم شهریورماه برای معصومه اسکندری فرزند عشرت اسکندری یادآور حمله منافقین به خانه و شهادت مادر و خواهرش است. خاطره ای که پس از سال ها از گذشت آن هنوز برای دختر زنده است. یکی از روزهای شهریورماه سال 1361 بود که عشرت اسکندری به همراه پسر عمه اش که تنها 18 سال سن داشت و همسر وی که فقط دو ماه از ازدواجشان می گذشت مشغول صرف صبحانه بودند. در خانه محکم کوبیده شد. ...
شهادت روزی اش بود
نشدنی سد راه همه فکر ها و حرف های او است. حزنی درونی دارد که نشان از شب ها و روزهای دلتنگی اش می دهد. گاه و بی گاه میان صحبت هایش اشک می ریزد تا کمی آرام شود و بتواند ادامه دهد. با اینکه سؤال ها برای او یادآور خاطرات سخت و ناراحت کننده است اما با صبر وحوصله به تمام آنها پاسخ می دهد. خاطرات ازدواج را که تعریف می کند شور سال های جوانی به صدایش برمی گردد. از روزهایی می گوید که خود را خوشبخت ترین زن روی ...
روزهای بی آینه ؛ جهان آشفته یک زن در 6410 روز
...، پدربزرگش را بابا خطاب می کرد. تنهایی، دوری از همسر، بی خبری ... این ها سختی هایی است که من در آن سال ها همه این ها را لمس کردم. خانه و زندگی که با عشق در پایگاه وحدتی درست کرده بودم، رها کردم و برگشتم. یک سال بعد به من گفتند که خانه موشک خورده است. مجبور شدیم تمام اثاث خانه را به تهران منتقل کنیم. به هر تکه از اثاث خانه که نگاه می کردم برایم خاطره بود. با خودم می گفتم این پرده خانه من است ...
حمید صفت: برای نجاتم شایعه سازی نکنید
نمی شدی؟ بعد از چند دقیقه سکوت، بار دیگر حمید صحبت هایش را ادامه داد: من ناپدری ام را با همه این بدخلقی ها و پرخاشگری هایش دوست داشتم. هوشنگ 11 سال است که با مادرم ازدواج کرده بود. او مثل پدرم بود. من همیشه سعی می کردم او را آرام کنم. با خودم او را به باشگاه می بردم، خیلی از شب ها برای شام با هم بیرون می رفتیم. حتی روز قبل از درگیری برای او یک گوشی موبایل خریدم. حمید صفت در آخر اظهاراتش هم درخواست ...
پیامی برای ملت شهیدپرور
... و با سلام به ملت شهید پرور ایران و سلام به شما مادر عزیز که با زحمت ها و سختی های بسیار مرا بزرگ کرده و در موقعی که صدای هل من ناصر ینصرنی اسلام بلند شد. شما فرزندتان را هدیه اسلام و به یاریش فرستادید. چه افتخاری بالاتر از این که فرزندتان مانند یکی از یاران امام حسین (ع) با دشمنان اسلام جنگید و در این راه همانند آنان شهید شد. مادر عزیزم امیدوارم که از شهادت من ناراحت نشوید زیرا ...
محکوم به قصاصی که 27 سال در بند است!
دخالتی نداشته و من قتل را انجام داده ام اما پس از برگزاری پنج جلسه دادگاه در سال 70 با توجه به شواهدی که در پرونده وجود داشت، قاضی هر دو نفرمان را به اتهام مشارکت در قتل به قصاص محکوم کرد و این حکم در دیوان عالی کشور نیز تایید شد. در این همه سال ،هیچ اتفاقی در پرونده ات رخ نداد؟ خانواده ات برای گرفتن رضایت از اولیای دم کاری انجام ندادند؟ پدر و مادرم چند سال پیش از دنیا رفتند ولی ...
انقلاب اسلامی در سایه همت جوانان ایثارگر صادر می شود
شخصیت داریم که هرچه شخصیت ها را بگیرندجای او را می گیرند . سلام مرا به همه ی دوستان و نزدیکان برسانید و از آنها برایم طلب مغفرت کنید، من بارها گفته ام کسی شهید می شود که به خود آگاهی و خدا آگاهی رسیده باشد(من عرف نفسه عرف ربه)، امیدوارم در این مراحل مشکلات را پیموده باشم تا به هدف نهایی و تکامل یافته ام پس از هجرت ها و جهادهایم یعنی به آرزوی شهادت برسم . آخرین سخن من این است که ...
شعر شهادت امام محمد باقر (ع)
سوختم از داغ بانوی مدینه سنگ مدینه می زنم هر دم به سینه حالا که نقش زهر کین در جسم مانده از جسم پاک من فقط یک اسم مانده یا رب قرارم را ز نیرنگش ربوده در مجلس مستی مرا دعوت نموده زهر عدو خون کرده قلب آتشین را گریان نموده چشم زین العابدین را شاعر: حبیب الله موحد ❆❆ شعر شهادت امام محمد باقر ❆❆ ...