سایر منابع:
سایر خبرها
بم را دوباره ساختند اما نه برای ما!
...> سرور کدوری 44 ساله هم روی ویلچر نشسته، او می گوید: تا از زیر آوار آمدم بیرون، فهمیدم فلج شده ام. پاهایم بی حس بود. یک تخته سنگ بزرگ افتاد رویم. صبح زود رفتیم کرمان. 4 روز ماندم تا عملم کردند. من خیلی سخت با این حادثه کنار آمدم. آدمی بودم که همه کارهایم را باید خودم انجام می دادم. خانه هر کس می رفتم خودم غذا درست می کردم. حتی میهمانی هم می رفتم خودم غذا می پختم. این روزها نمی دانی چقدر سخت می ...
مکالمه تلفنی با یک جادوگرفوتبال و اعترافات تلخ
دوم سال گذشته از من خواهش کردند یک بار بروم و در آخرین بازی که با پرسپولیس در مشهد داشتند برایشان کار کنم. به هر ترتیب سیاه جامگان از تمامی تیم ها خورده بود و حریف آخرش هم پرسپولیس بود آن هم در مشهد که در واقع این تیم جدا از اینکه باید پرسپولیس را می برد بلکه همزمان باید صبا هم 2 گل می خورد. در هر صورت من بازی را قبول کردم و 2 بازی همزمان را انجام دادم. یعنی 2 گل به نام استقلال خوزستان و یک گل هم ...
پایکوبی اصلاح طلبان روی آوارهای زلزله، بی بی سی و کانال بدسابقه را به وجد آورد!/ تکرار طرح شکست خورده ...
. دولتی که هر طور بود می خواست نشان دهد- و فقط نشان دهد- که پشتیبان مردمی است که رنج کشیده روزگارانند، اما اگر بگوییم تیشه بر ریشه همان مردم زد، بیراه نگفته ایم. مگر یادمان می رود که طی هشت سال سفره های مردم، هر روز کوچک و کوچک تر شد و چاره ، گمشده ای بود که همه در ذهن و زندگی شان به دنبالش می گشتند. ما امروز تصویر خانه های ویران شده مهر در سرپل ذهاب را به شکل عکس سلفی محمود احمدی نژاد با دستپخت ...
جانشین احتمالی سپنتا: افراطیون تحریکم کردند
تلاش هایی که تاکنون برای حضور آقای نیکنام شده به نظر می رسد به نتیجه برسد و نباید به این مسائل دامن زد. بعد از انتخابات پیشنهاد شکایت از آقای نیکنام به شما نشده بود؟ بله، شده بود. من پیام آنها را هم در تلفن همراه خود دارم. چند نفر از طریق پیامک به من گفتند شما ذی نفع هستید و شکایت کنید که من به هیچ وجه قبول نکردم. درخواست آنان چه بود؟ می گفتند حضور آقای نیکنام در ...
سرپل ذهاب ؛ شهری که 37 سال پیش هم ویران شد
شوهرش . یکی از پسرش که شاگرد اول دبیرستان بود اما به خاطر نداری مجبور بود به گروهبانی برود برای دیگران می گفت : می دانی چیزه خواهر از این دلم می سوزه که اگر می تانستم سه سال خرج و مخارج تحصیلش را بدم فقط سه سال. حالا بگم دانشگاه که بره و به تحصیل ادامه بده شاید توقع زیادی باشه. اما می تانست لااقل بره و افسر بشه . اونجانه لااقل می تانه سری تو سرها در بیاره! یکی از اینکه دختر بزرگش مدتها ...
علی عباسی : آقایان فرق دعا را با جادوگری نمی دانند!
او در ارتباط هستم، صد بار به من زنگ زد و پیامک داد؛ اما جوابش را ندادم. او حتی یک بار با عنوان ناشناس زنگ زد که جواب دادم و بحثمان شد. به او گفتم تو شیاد هستی. ماجرای حضور آن فرد در ورزشگاه علی عباسی -موضوع ما بحث دعا وذکر گفتن بود که در پرونده کمیته اخلاق این موضوع ذکر شده است. من در فدراسیون توضیح دادم و از خودم دفاع کردم. واقعیت این بود که یک آدمی به واسطه ارتباطش با یکی ...
لبان خشک و تشنه محسن را نمی توانستم تحمل کنم
مبارک رمضان بود که همراه آقا محسن در صحن بودیم که من از شهید و پدرش جدا شده بودم و به صحن دیگری رفته بودم که به من پیام داده بود که مادر تو را خدا امشب برام دعا که به سوریه بروم، هنوز این پیام را در گوشی دارم. وی افزود: محسن خیلی راه شهدای حرم را دوست داشت و اعتقاد داشت اگر به سوریه نرود امنیت کشور به خطر می افتد. مادر شهید، ابراز کرد: من بعد از اصرار های محسن، رو به اما رضا(ع ...
قاتل همسرکُش: زنم با مرد غریبه در تلگرام ارتباط داشت
گلدان برداشته و به داخل حمام رفتم. قاتل همسرکُش درباره نحوه قتل زنش به بازپرس گفت: داخل حمام با سنگ چندین ضربه به سر همسرم زدم و سپس به داخل آشپزخانه رفتم و پس از برداشتن چاقو مجدداً به داخل حمام برگشتم و همسرم را مورد ضربات چاقو قرار دادم، در نهایت سنگ و چاقو را برداشته، از خانه خارج شده و سنگ و چاقو را به داخل یک سطل آشغال انداختم، در فکر این بودم که از مردی که با همسرم در ارتباط بود، انتقام بگیرم تا اینکه سرانجام بازداشت شدم. متهم پس از این اظهارات، با دستور محسن مدیرروستا؛ بازپرس ویژه قتل پایتخت بازداشت شد و برای ادامه تحقیقات در اختیار مأموران اداره آگاهی قرار گرفت. ...
اجازه ندادیم کریمی دوستانش را به تیم بیاورد، شاکی شد
کنند و بین دو نفر صلح برقرارمی کنند. چرا روی این ها دست نمی گذاری؟ چرا این ها را برجسته نمی کنید؟ عادل فردوسی پور بعد از آن برنامه 90 با شما صحبت کرد؟ قبلش به من زنگ زد و با ایشان بحث کردم. گفتم من شما را قبول ندارم. شما فقط سیاه نمایی می کنید. مثبت فکر کنید. گفت نه ما کارمان این است. گفتم این اشتباه است. یک بار از قالب منفی بیرون بیا و یک قالب مثبت به خودت بگیر. به ...
اخبار حوادث
فرار کرد. بیهوش شدم و وقتی به هوش آمدم ماموران در خانه ما بودند. در بیمارستان به یک مامور گفتم عمویم ما را زخمی کرده است. دختر 10 ساله ادامه داد: چند بار تحت عمل جراحی قرار گرفتم و یک ماه در بیمارستان بستری بودم. کابوس آن شب هنوز با من است. 40 روز بعد از ماجرا زمانی که مرخص شدم و به خانه پدربزرگم در سنندج رفتم، آنها مرا به گورستان شهر بردند که فهمیدم مادر و خواهرم فوت شده اند. دختر نجات ...
روز قبل خواستگاری از مریم، عاشق سمیرا شدم ولی ..!
واهی و تهمت های ناروا، گفتم فعلا قصد ازدواج ندارم.خانواده ام از این اتفاق شوکه شده بودند و از ترس آبرویشان، سعی می کردند با گفت وگو و نصیحت مرا سر عقل بیاورند ولی تلاششان فایده ای نداشت. موضوع خواستگاری از دختر فامیلمان به هم خورد و بعد از چند ماه، با وجود مخالفت پدر و مادرم، به خواستگاری دختر دانشجویی که دلم را به او باخته بودم رفتیم. بالأخره با سماجت زیاد، به خواسته دلم رسیدم و با دختر ...
خواستن هایی که با فعلِ توانستن صَرف می شوند/ تحلیلی روان کاوانه و جامعه شناسانه بر واکنش های غریب صورت ...
های شما را شش بار دیدم. بعد آستینش را بالا زد. جای زخم چاقو داشت و گفت شوهرش هر وقت عصبانی می شود، به جای کتک چند ضربه چاقو به دستش می زند! بعد گفت تو بگو من چه کار کنم؟ گفتم من که کلانتری یا قوه قضائیه نیستم. گفت خانم من سه بار دور دروس را چرخیده ام تا شما را پیدا کرده ام. از غرب تهران آمده ام از شما کمک بگیرم و تو باید به من کمک کنی. این باید را آن قدر بلند گفت که همه اشخاص در گالری برگشتند و ما ...
افشاگری درباره بقایی واحمدی نژاد؛ تخلفات شان فقط سیاسی و مالی نیست
از شما دور می کند و این سمت برازنده نیست. آنها هم در ظاهر قبول می کردند اما در ظاهر کار دیگری می کردند. علی رغم خصلت های خوبی که احمدی نژاد از جمله مردمی بودن داشت و همیشه با مردم در اجتماعات ظاهر می شد اما بقایی در ساختمان کوثر زنگ می زدند آسانسور را اختصاصی می کردند و بعد مستقیم به اتاق می رفتند. صبحانه و ناهار اختصاصی داشتند. من چهار سال آنجا امام جماعت بودم یک بار آقای ...
2 آیه ای که تا قیامت چراغ زندگی است
...: علی جان! کسی که شقی ترین شقاوتمندان عالم است، در ماه رمضان و در مسجد، فرق تو را با شمشیر می شکافد و یک روز بعد هم تو از دنیا می روی؛ اینکه امیرالمؤمنین 63ساله بودند و شمشیر به ایشان خورد و آن وقتی که پیغمبر گفتند23ساله بودند؛ یعنی از چهل سال آینده، گوشه مسجد کوفه، تاریکی مسجد و سحر، ضربت خوردنش را خبر داد. امیرالمؤمنین یک سؤال جالبی کردند و گفتند: آقا! من با آن ضربت کشته می شوم ...
زلزله ها هنوز چشم برخی را باز نکرده است/ آقای رئیس جمهور! 100 روز گذشت الوعده وفا
و به نام مصلحت، بدترین مفسده انگیزی و تهدیدآفرینی ها انجام می شود؛ مسائل فرعی ، مهم نمایانده و مسائل اصلی به حاشیه پرتاب می شوند. غیر در موضع دشمنی دچار بزرگ نمایی می شود، در حالی که توانمندی های خودی مورد تحقیر و تخفیف و سرزنش قرار می گیرد. اینجا همان موضعی است که سیاستمدار یا روشنفکر مدعی زیرکی، زیان می بیند و خسارت به بار می آورد. می شود حکایت اعتماد به شیطان بزرگ و اینکه پس از 4 سال نشنیدن ...
راننده پلید زن مطلقه جوان را برای آزار به خانه خود برد | احمد جسد نادیا را تکه تکه کرد و در گونی ریخت
خون که روز زمین ریخته بود روبه رو شدم. همسایه ام همان موقع در حالی که یک گونی دیگر در دست داشت از خانه بیرون آمد و به محض روبه رو شدن با من شوکه شد. من همان موقع همسایه ها را خبر کردم تا مانع فرار احمد شوند. به دنبال اظهارات این مرد پلیس به خیابان فداییان اسلام رفت و در بازرسی صندوق عقب خودرو احمد با جنازه مثله شده یک زن جوان روبه رو شد. احمد 53ساله در همان بازجویی مقدماتی به قتل نادیا ...
تشخیص لکنت زبان در کودکان
... 13 – اگر در مورد نحوه ی صحبت کردنش و اینکه درست حرف می زند یا نه سوال پرسید به او اطمینان بدهید که درست حرف می زند و اشکالی ندارد. 14 – پس از اینکه کودک حرفش را زد با آرامش و بدون عجله با به کار بردن تعدادی از همان لغات خودش به او پاسخ دهید مثال: کودک: من آن خرگوش را دید دید دیدم. شما: آها، بله تو خرگوش را دیدی او زبل و با نمک است. 15- حداقل روزی 5 دقیقه را به صحبت آرام ...
شهریه های میلیونی و انصراف دانشجویان نخبه افغانستانی از تحصیل
هایی که مدرسه می رفتم؛ بالاترین معدل را داشتم، تا راهنمایی معدلم 20 بود. از آن طرف در هر مسابقه ی فرهنگی که می شد، شرکت می کردم؛ در مسابقات حفظ قرآن در شهرستان اول و در استان کرمان سوم شدم، این مسایل موجب شدند در شهر معروف بشوم و می گفتند که با استعداد هستم. سوم راهنمایی بودم و با توجه به معدل بالایی که داشتم، می خواستم در مدرسه ی نمونه دولتی یا تیزهوشان ثبت نام کنم، اما بدلیل این که افغانستانی ...
طرح مشکل زنان یا معرفی خانه امن؟
: آیا موضوع محوری این اثر هم موضوع با دیگر آثار هنرمند است؟ آیا مردان هنرمند در آن حوزه (اینجا، سینما) به چنین موضوعاتی پرداخته اند و اگر بله، چگونه؟ را مطرح کند و پاسخ به آنها نقد او را بسازد. برای همین در پاسخ باید گفت که تهمینه میلانی همچنان در آخرین اثرش، فیلمی با محوریت زنی که مورد ظلم و ستم مرد قرار گرفته، خلق کرده است. زنانی مظلوم، منفعل و تحقیر شده در برابر مردانی ظالم، غیرمنطقی و ...
مرد خیر چگونه دستش به خون شوهر سابق یک زن مطلقه آلوده شد
بازگردد و به همین خاطر سکینه را اذیت می کند ماجرای ازدواجم را به او گفتم و از او خواستم مدتی تحمل کند تا من سکینه را طلاق بدهم ولی او قبول نکرد و همچنان شاخ و شانه می کشید در این وضعیت بود که فریب شیطان را خوردم و تصمیم به قتل او گرفتم حالا هم به شدت پشیمانم چرا که با وجود داشتن همسری خوب و مهربان، در پی یک علاقه واهی دست به کاری زدم که آینده ام را به تباهی کشاند. ...
فرزاد حسنی: ازدواج یکباره می آید!
می کرد. بله. یادم هست زن دایی ام وقتی تازه ازدواج کرده بود، در اولین دیدارمان به من کتاب هدیه داد. نمی دانم چطور تشخیص داد کتاب دوست دارم ولی این کارش باعث شد خیلی از او خوشم بیاید و گفتم چقدر آدم خوبی است. به خاطر همان کتابی که زن دایی ام برایم گرفت، هنوز هم رابطه حسنه ای با خانواده دایی ام دارم. الان چه نوع کتاب هایی می خوانید؟ همه چیز... (با خنده). من به مسائل ...
گزارش چهارم: آغاز راه عشق از نجف اشرف به طرف کربلا /کربلا جغرافیای دل ها /اربعین کلید قلب ها
الله علیها مدد خواستم. پس از اقامه نماز ظهر یا علی گفتم قدم در مسیر عاشقی نهادم. تیغ آفتاب جلوی پای زایران نور می ریخت و گرمای ظهر نجف عطش را برایت معنا می کرد. باید پنج کیلومتر می رفتم تا به نخستین عمود در طریق کربلا از نجف اشرف می رسیدم. موکب های عراقی قدم به قدم با آب، چای شیرین، قهوه، شربت، شیر، میوه، نهار و رطب از تو پذیرایی می کنند. آنچه ...
چرا جوایز 100 میلیونی نفرات برتر شب کوک پرداخت نشد؟
...> ایشان همان موقع مرا بلاک کرد. یک بار هم که دلم تنگ شد به مهدی یغمایی زنگ زدم برنداشت. پیامک داد: شما؟ پاسخ دادم: علی پورصائب هستم. می خواستم حالتان را بپرسم. ایشان هم گفت: علی جان خیلی خوشحال شدم. ان شاءالله موفق باشید. چنین برخوردی شد. با داورها هم ارتباطی ندارید؟ با فرهاد برنجان ارتباط دارم و یک کار انجام دادیم. ایشان انسان پخته از لحاظ موسیقی و شریفی است. هر از گاهی به ...
زلزله در کتاب ها
به گزارش ایمنا ، از زلزله ای که در غرب کشور رخ داده کاممان تلخ است، چشممان پر آب و دستمان کوتاه. تنها پلی که می توان زد و تنها بنایی که می توان از این فاصله آن را راست کرد، پل همدردی و بنای آگاهی است. به بهانۀ قرار گرفتن در آستانۀ هفتۀ کتابخوانی در این گزارش به معرفی دو اثر ادبی می پردازیم که به بلای طبیعی زلزله پرداخته اند و کلمات را پناه داغدیدگان این حادثه کرده اند. بعد از زلزله ...
گفتم هرگز اجازه نمی دهم به سوریه بروی!
: پسرها داخل خانه دارند فیلم می بینند و ما را بیرون کردند. رفتم داخل خانه و خوشامد گفتم و چایی درست کردم. پسرهای خواهرم که رفتند دستگاه را برداشتم رفتم بیرون و روی زمین زدم خوردش کردم و گفتم: علی بار آخرت باشد که چشم و گوش دخترها را باز می کنی. هر وقت ازدواج کردی رفتی خانه خودت هر کار خواستی بکن. اینجا حق نداری. علی سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت ولی اسحاق خیلی گریه کرد. شهید علی رحیمی ...
پشت پرده ورزش سیاسی
می رفتم و یک شب در آنجا می ماندم و بعد به زوریخ پرواز می کردم. در هتل زمانی که اسکان یافتم پایین آمدم تا کمی غذا بخورم وقتی در آنجا نشسته بودم چندین دختر ایرانی مقابل من نشسته بودند که آمدند با من گفت وگو کردند. من واقعا ناراحت می شدم می دیدم عرب ها می آیند و این دختران را با خود می برند. به راستی در این مملکت چه کار کرده ایم؟ اینها مسلمان نیستند؟ یک نفر مسلمان می شود 200 بار در ...
کرمانشاه لرزید، تن من هم لرزید/ امروز سراسر ایران در عزای کرمانشاه نشسته است
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛به نقل از نهبندان خبر ، کرمانشاه لرزید، تن من هم لرزید. یادم است فاطمه می گفت: مادر 60 سال است که رخت سیاه بر تن کرده را بیرون نکرده! حتی در جشن دامادی رهام! فاطمه از مادر می گفت و از داغ و سوز و گداز زندگیش، از آن نوعروس تازه به خانه بخت رفته و غمزده. به خاطر دارم فاطمه می گفت: بیماری نادری به جان خانواده مادر افتاد و تا حال که قریب به ...
ناگفته های زهرا اشراقی از بیت امام خمینی
گفتم دانشگاه قبول شدم، خیلی خوشحال شدند. می دانید که گزینش، من را هم رد کرد. من آن موقع ازدواج کرده بودم . گزینش برای چه شما را رد کرد؟ به خاطر نمره انضباط و رأی به بنی صدر بود. سال آخر دبیرستان نمره انضباطم را پنج دادند. به بابام می گفتم به من گفته اند تو به بنی صدر رأی دادی برای همین به من پنج داده اند . به آقا خبر دادم و گفتم: آقا من می خواهم از این مملکت بروم ...
شهیدی که امام بربازوانش بوسه زد، میزبان مادر شد
صدر مخالف بود و با آن سن کم، بصیرت زیادی داشت. • یک روز آمدند و گفتند: مهرداد می خواهد به جبهه برود من گفتم: سنش کم است کاری از او بر نمی آید. بعد فهمیدم او آموزش رزم شبانه هم دیده است! گفتم: حالا که آموزش دیده مسئله ای نیست. ... و به جبهه رفت. • مهرداد روحیه شادی داشت و بچه نترس و شجاعی بود. او همچنین کاراته باز خوبی هم بود. یک بار یک مین گوجه ای خنثی شده را از ...
مسئولان به خانواده "شهدای فاطمیون" هم سر بزنند
پلاک شناسایی کرده بودند. وقتی پیکر صمد را در معراج شهدای تهران بعد از چند ماه به ما تحویل دادند دیدم که واقعاً چیزی از او باقی نمانده است. در امامزاده عبدالله شهریار مشغول کار بودم که به من خبر شهادتش را دادند. خبر شهادت بعد از چند ماه نتوانستم خبر شهادت را به زن داداشم بگویم چراکه ایشان از وقتی برادرم به سوریه رفت به شدت بیمار شد و همین بیماری او را از پا انداخت. نگران بودم ...