سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی 2 مرد مرا به کوچه خلوت کشاندند..! / فریادهای یک زن نوید خبر بد بود
فهمیدم قصد دارند خودرو را سرقت کنند. توقف کردم و گفتم: بروید تعمیرکار را بیاورید همین جا. آن ها تهدید کردند حرکت کنم یا بی سرو صدا پیاده شوم. در این لحظه، چند نفر را دیدم که از خانه ای بیرون آمدند. پیاده شدم داد و فریاد کردم. دو مرد جوان از ترس پا به فرار گذاشتند. موضوع را به کلانتری43 اطلاع دادیم. من اشتباه کردم و خوب شد زود فهمیدم ماجرا از چه قرار است . اصلا فروختن ماشین به این شکل اشتباه است. باید از طریق یک بنگاه معاملات دارای مجوز اقدام می کردیم و حتی اگر آگهی هم می دادیم، قرار بازدید را در بنگاه می گذاشتیم. ...
3 ماه مراوده جلال با یک زن را وقتی فهمیدم که سر زده به خانه ام رفتم و ..!
خوب شد و دیگر از نظر رفاهی و مالی چیزی کم نداشتیم. هنوز مدت زیادی از حضور من در منزل پدرم نگذشته بود که متوجه رفتارهای سرد همسرم شدم و احساس می کردم عشق او به من رنگ باخته است. او حتی حاضر نبود تلفنی با من صحبت کند و با بیان جملات کوتاه خیلی زود تماس تلفنی را قطع می کرد. در همین شرایط بود که روزی از برادر کوچک ترم خواستم مرا به خانه ام برساند تا مقداری از لوازم شخصی ام را بردارم. ...
وقتی مطلقه شدم در یک مغازه مشغول به کار شدم تا اینکه سر و کله امیر پیدا شد و..!
هوایم را دارد و نمی گذارد مشکلی پیش بیاید. بعد از یک سال، با برگزاری جشن عروسی، به خانه خودمان رفتیم. زندگی سرد و بی روح ما عمری نداشت. شوهرم با شک و تردید بیش ازاندازه اعصابم را خط خطی می کرد. بد اخلاقی هایش روزبه روز بدتر می شد. می سوختم و می ساختم. اما یک روز آن چنان کتکم زد که مرگ را به چشمانم دیدم. پدر و مادرم وارد عمل شدند و طلاق گرفتم. نگرانی و دغدغه خانواده ام بعد از ...
خیانت اجباری دختر جوان
همراه او فرار کنم. او منزلی را در یکی از محله های پایین شهر اجاره کرده بود و بار اول حدود 20 روز با هم در آن خانه بودیم. شاید اولش کمی عذاب وجدان داشتم ولی بخاطر اینکه بهنام خیلی به من محبت می کرد، صدایم در نمی آمد. خیلی با هم خوش بودیم تا اینکه شوهرم مرا پیدا کرد و با کتک به منزل برگرداند فقط بخاطراینکه مادر بچه هایش بودم. ولی از طرفی بهنام هم دست بردار نبود و می گفت عاشقم ...
بسکتبالیست معلولی که قهرمان قایقرانی شد!
خیلی دوست داشتم در یک رشته انفرادی هم فعالیت کنم. و وقتی فهمیدم که معلولین هم قایقرانی دارند بسیار مشتاق شدم که در این رشته فعالیت کنم. خوشبختانه آقای کمال عشق که مسئول هیئت جانبازان معلولین ما بودند بسیار مرا کمک کردند و توانستم در کایاک تعادل بگیرم و توسط آقای مهدوی نیا هم استعدادیابی شدم و به تیم ملی دعوت شدم. به من گفتند مطمئنم در این راه پیشرفت می کنی و خدا رو شکر نتیجه خوبی داد و توانستم موفق ...
این کلمات زندگی شما را از این رو به آن رو می کنند
شفا آنلاین اجتماعی به مکالمات درونی ام گوش دادم و کنترل شان کردم، تا مطمئن شوم که این مکالمات هم برای خودم و هم دیگران مفید و امیدوار کننده هستند. (لوئیس هی) به گزارش شفا آنلاین :سه سال پیش شغلم را در کشوری خارجی از دست دادم. تقریبا افسرده شده بودم، چون نمی دانستم به کسانی که در مورد شغلم از من سوال می کردند، چه پاسخی بدهم. این که هیچ درآمدی نداشتم، مانند خوره ای به جانم افتاده بود و ...
خاطرات تکان دهنده یک مرد سوری از شکنجه های وحشیانه داعش/ دست و پایم را با ساطور قطع کردند+فیلم
...، رفتم، با خودم ظرف و چاقویی بردم، یکی از کیسه های گندم را با چاقو باز کردم و ظرف را از گندم پرکردم و آن را برای کودکانم آوردم، ما می خواستیم آن را برای خوردن فرزندانم آرد کنیم و نان بپزیم، که ناگهان سگ های داعشی به ما حمله کردند و به خانه ای که در آن زندگی می کنیم، هجوم آوردند، آنها مرا مورد ضرب و شتم قرار دادند و اهانت کردند، با سلاح های خود به من حمله کردند، می خواستند سرم را از تنم جدا ...
شکایت دختر فریب خورده از 3 پسر / فرشید و کریم مرا به یک باغ بردن و ..! + عکس
اتفاق اقدام به خودکشی کرده بود و مدتی را هم در بیمارستان روانی تحت نظر بود، ادامه داد: پس از این ماجرای هولناک درحالی که بشدت شوکه و به هم ریخته بودم آنها مرا کنارخیابانی رها کردند و به خانه برگشتم.اما نمی توانستم بپذیرم که این اتفاق هولناک برایم افتاده و زندگی ام درچند ساعت نابود شده است. مرتب با خودم فکر و خیال داشتم تا اینکه تصمیم گرفتم به زن داداشم همه چیز را بگویم و بعد از آن دست به خودکشی ...
راز گور مخوف/زن جوان از قتل همسرش میگوید
کنم ولی با اصرار خانواده اش و اطرافیانم مجبور به شکایت واهی شدم! از آن روز به بعد برای منحرف کردن سیر پرونده گاهی به پلیس آگاهی می رفتم و اطلاعات غلطی درباره زنده بودن همسرم به آن ها می دادم! گزارش اختصاصی خراسان حاکی است: ق متهم دیگر این پرونده نیز در اعترافات خود گفت: من و م (زن 40 ساله) ابتدا روابط کاری داشتیم و من برای او پرونده هایی برای وکالت جور می کردم اما روابط ما عاطفی شد ...
یاس ها و امیدها به روحانی
.... در نهایت انتخابات برگزار شد و اکثریت مردم بار دیگر سکان هدایت کشور را در اختیار حسن روحانی قرار دادند. دولت دوازدهم روی کار آمد و هفته گذشته روحانی در مقابل دوبین های صدا و سیما قرار گرفت و گزارشی از صد روز اول دولت دوازدهم را به سمع مردم رساند. در روزهای گذشته رسانه های گوناگونی دررابطه با کاهش میزان محبوبیت حسن روحانی صحبت کردند، اما به راستی و بعد از گذشته صد روز آیا مردم از انتخاب روحانی ...
+18 / انواع جن ها را بشناسید/ اسامی جن ها و آسیبی که به انسان میرسانند
خود در آورم به طوری که در هر محفلی که حضور داشتم عده ای از ارواح و جنود جن حاضر بودند و دستوراتی را که به آن ها می دادم اطاعت می کردند. در آن ایام در یکی از اتاق های طبقه فوقانی منزل پدرم در شهر تبریز زندگی می کردم در آن اتاق ظروف قدیمی زیادی وجود داشت از جمله دو عدد ظروف مرغی عتیقه شبیه به هم و بسیار گران قیمت که در دو طرف آینه قرار داشت. یک روز که از خانه خارج شده بودم ...
ترک تدریجی اعتیاد با درمان حمایتگر
....آرزو داشتم سایه ای را به دنبالم حس نکنم. تا اینکه یکی از همان شب ها توسط گشت پلیس، روانه بازداشتگاه شدم. بعد از آزادی پدرم مرا به زور کتک به یک مرکز اقامتی ترک اعتیاد برد. یک ماه آنجا بودم. اما چه شد؟ اولش شدم : سمیرا هستم 21ساله - یک مسافر ؛ بعد چی؟ دوباره شروع کردم. کمپ ها به هیچ دردی نمی خورند. بیشترشان به فکر جیب خودشان هستند. تا حالا 4بار بستری شده ام . بالاخره بعد از چند هفته ...
آقای خودم، خانم خودم؛ دربارۀ پدیدۀ وصلت با خود
جای آن برج دستمال توالت هایی که پشت سرم روی هم چیده و هر لحظه محتمل بود سقوط کند و به جای کُپۀ لباسهای کثیف بچه ها، روی صورت خودم معطوف شوم. حتی نمی خواستم یک ثانیۀ دیگر به چشم های خودم خیره شوم؛ تن ها چیزی که قصد داشتم آغوش داغی بود که بتوانم صورتم را در آن غرق نمایم و گرمای دست هایی که مرا محکم در بر بگیرد، آغوش و دست های کس دیگری، مثل همسرم، مادرم یا دوستم اِلی. همین حس چند روز بعد ...
خاطرات رانندگی بازیگر زن سینما و تلویزیون +عکس
...> از فردای روزی هم که 18 سالم شد رفتم شهرک آزمایش امتحان دادم.آیین نامه اصلا نخوانده بودم و فکر می کردم سریع قبول می شوم ولی سه بار رد شدم! شهر هم زود قبول نشدم ولی پشتکارم خوب بود، دقیقا 10 روز بعد از رد شدن می رفتم برای امتحان مجدد! تا بالاخره گواهینامه را در 18 سالگی گرفتم. فردای روزی که گواهینامه ام آمد مادرم اجازه داد پشت فرمان ماشینش بنشینم. توی سر بالایی گاندی ...
72سال عاشقی با نقاره
. من نمی توانم از حرم و این خانه دل بکنم؛ سال هاست اینها به هم وصلند. سواد خواندن و نوشتن ندارم. 4 برادر و 2 خواهر داشتم. مادرم خانه داری می کرد و کار پدرم در آن زمان، ساختن زنجیر و افسار برای اسب ها بود. 72سال است که صبح و عصر در خدمت نقاره خانه غریب الغربا امام رضا(ع) هستم. هر روز نقاره می زنم؛ به غیر از ایام عزا در ماه های محرم و صفر و ایام شهادت ائمه اطهار(ع) که نقاره خانه تعطیل است. در روزهای ...
نمونه هایی از سیره اخلاقی پیامبر رحمت (ص) با خانواده خود
، با خدمتکار منزل آرد را آسیاب می کرد و خمیر می ساخت.(10) ابن شهر آشوب در کتاب مناقب، (ج 1، ص 146) روایت کرده که: "رسول خدا صلی الله علیه و آله کفش خود را وصله می زد، امام حسین علیه السلام می فرماید: از پدرم در مورد امور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در داخل خانه سؤال کردم، فرمودند: وقتی به خانه اش می رفت، اوقاتش را سه قسمت می کرد: یک قسمت برای خدا، یک قسمت برای خانواده اش و یک قسمت ...
مخترع روشن دل صفاشهری ثابت کرد معلولیت محدودیت نیست/تلاش و پشتکار رمز موفقیت
به گزارش شیرازه ، امیر رنجبر مخترع روشن دل و جوانی است که شاید اختراع او در آینده ای نه چندان دور در کشور و حتی در جهان به تولید انبوه برسد. گفتگوی خبر نگار ما با این مخترع جوان را در ادامه بخوانید: خودتان را معرفی کنید و از دوران تحصیل خود بگویید. امیر رنجبر هستم، سال 1370در صفاشهر متولد شدم. برای تحصیل در مقاطع ابتدایی و راهنمایی به مدرسه شوریده شیرازی رفتم که ...
سردار سلیمانی گفت پس تو مرا لو داده ای!+تصاویر
اینکه مشکلی پیش نیاید سعی کردم زاویه ام را به گونه تنظیم کنم که حاج قاسم متوجه نشود که تمرکز من روی او است. چند باری تغییر مکان دادم و ناگهان متوجه شدم نگاه سردار به گوشه ای قفل شده است. همان لحظه عکسم را گرفتم. چه عکس خوبی شد. نگاه نافذ و پرجذبه ی یک نظامی بلند مرتبه. آن عکس را خیلی دوست داشتم اما منتشرش نکردم برای روز مبادا. چند سالی گذشت. سال 90 بود که بعضی از رسانه های خارجی خبر از ...
از تخته تشک 2 متری تا رسیدن به سکوهای افتخار
های رزمی افرادی همانند بروسلی و رزمی را برای مشاهده من در خانه به نمایش می گذاشت، هر چند پدرم هم در سال 1372 وارد ورزش های رزمی شد. چندین بار به همراه پدرم در کودکی به باشگاه شهر رفتم که به دلیل نبود ماشین در شب مجبور می شدم نیمی از راه خانه را پیاده طی کنم و رفته رفته از ورزش های رزمی فاصله گرفتم. فارس: تمرینات تان را در ورزش رزمی چگونه آغاز کردید؟ در سال 1375 ...
زیدآبادی: آن هایی که می گفتند به روحانی رای بدهید، مقصرند
مالی در زندان ماندیم که مورد من طولانی تر بود. هفده مرداد 1379 روز خبرنگار مرا دستگیر کردند. قرار بود به عنوان عضو هیات ژوری نمایشگاه مطبوعات، به مراسم پایان بروم و اسامی را اعلام کنیم که دستگیرم کردند. تا هیجده بهمن ماه سال 1379 در بازداشت بودم. سه روز بعد رفتم خانه محمد بسته نگار و همه دوستان ملی مذهبی بودند و قرار بود گزارشی از زندان بدهم، باز آمدند و همه را دستگیر کردند. آن جمع بیست و ...
از تمیز کردن خانه های مردم تا رسیدن به شهرت ملی توسط قارنلی+تصاویر
... * از تحصیلاتتون بگین؟ کلاس اول تا پنجم ابتدایی در مدرسه حاج قلی کیا تحصیل کردم. مقطع راهنمایی را در یکی از مدارس شهرستان بندرترکمن پشت سر گذاشتم. مقطع دبیرستان را نیز در یکی از مدارس شهرستان کردکوی گذراندم. همچنین برای ادامه تحصیل وارد یکی از دانشگاههای گرگان شدم. * از چه سالی وارد هنر شدین؟ از 16 سالگی وارد هنر شدم. * نخستین ...
نبوغ ادبی برای تکه تکه کردن جهان
شب ، به حد کافی به فروش رسید، من توانستم با خیال راحت و با وجود یک آپارتمان که دیگر نیازی به پرداخت اقساط سه ماهه برای اجاره بها نداشتم به دنبال کردن رشته پزشکی برگردم؛ زیرا در گذشته همیشه مشغله ذهنی برای پرداخت این اقساط داشتم و این نگرانی ریشه در دوران کودکی من داشت. همیشه آدم هایی را دیده بودم که اقساط سه ماهه آنها را عذاب می داد. درواقع فکر و خیالی بودند که می توانستند نباشند یا حداقل مشکل ...
پدر و پسری که برای شهادت از یکدیگر سبقت گرفتند
، گفتیم مگر توی فرودگاه نگفتی همراهت آمده، گفت کارش در سوریه گیر کرده. دیگر مادرم آرام و قرار نداشت، از پدرم خواست هرچه هست بگوید. صبح زود بعد از نماز بود که پدر به مادر گفت مهدی به آنچه می خواست رسید. قبول شهادت مهدی و اینکه در انتظارش بودیم اما پیکرش بازنگشت خیلی سخت بود. شهید رسول جعفری در کنار تابوت پسر ناراحتم که هر بار سالم به خانه برمی گردم/ مهدی در مسابقه ...
خانواده پولداری نداشته ام
هم بپردازیم. راجع به خود من ولی در ابتدا هم درباره پیشینه ام کوتاه گفتم. من از خانواده بسیار متوسطی بودم و هیچ ارتباطات خاصی نداشتم. وقتی هم از ایران رفتم به عنوان یک مهندس با یک سال سابقه کار مهاجرت کردم و زمانی که برگشتم یاد گرفته بودم که هر کاری که می خواهی انجام دهی تنها باید روی خودت حساب کنی. الان هم در شرایط فعلی که کار می کنم به خاطر این که تپسی بیزینس بزرگی است، طبعا مجبور هستم که با خیلی ...
آقای خودم، خانم خودم؛ دربارۀ پدیدۀ وصلت با خود
...، می خواستم هر چه زودتر بیرون بروم. حتی نمی خواستم یک ثانیۀ دیگر به چشم های خودم خیره شوم؛ تن ها چیزی که می خواستم آغوش گرمی بود که بتوانم صورتم را در آن غرق کنم و گرمای دست هایی که مرا محکم در بر بگیرد، آغوش و دست های کس دیگری، مثل همسرم، مادرم یا دوستم اِلی. همین حس چند روز بعد نیز بر من غالب شد، زمانی که شروع کردم به خلاص شدن از دست پیوندهایی که دیگر به کارم نمی آمد ...
رباعی ها تابلوهای نقاشی هستند
ی بوسعید در یونسکو ثبت جهانی شود. تسنیم: برای ضبط اثر ابتدا آوازها را ضبط کردید و بعد موسیقی را یا این که به گونه ای دیگر عمل کردید. خدمت استاد ناظری رسیدم و با هم کارِ ضبط رباعیات را شروع کردیم. زمان بسیاری را برای ضبط اثر صرف کردیم. استاد ناظری دقت و صبر بسیاری در اجرای هر کار دارند. در مرحله نخست آوازها ضبط شد و در مرحله بعد وارد مذاکره شدیم با ارکستر متروپولیتن پراگ در ...
قاتل: راننده به پدرم فحش داد، او را کشتم!
فوت کند. همین باعث اختلاف من و مادرم شد و تنها زندگی می کردم. سابقه زندان داری؟ از خانه مادرم وسایلی سرقت شد و او به عنوان مظنون از من شکایت کرد، 13 روز زندان رفتم و بعد آزاد شدم. از شب جنایت بگو؟ من دو روز در مشهد بودم. آن روز راننده قرار شد با دریافت 50 هزار تومان مرا به تهران برساند. حسین 60 ساله هم سوار شد. آنها در کنار جاده مواد مصرف کردند و ...
دختر دنیای قانون و تبصره که وارد دنیای فرش شد!+عکس
تا در زمینه تخصصم کارم را در شمال ادامه بدهم، اما سهمم پاسکاری بین دانشگاه ها شد. قصه دادگستری ها هم به همین منوال بود و ناآشنایی و عدم استقبال از سابقه و تخصصم، عایدی جز افسردگی برایم نداشت. عادت به زندگی در کلانشهری مثل تهران و بیکاری دست به دست هم دادند تا افسردگی بر من غلبه کرد. دوران سختی بود و خانواده ام تمام تلاش خود را می کردند تا به این بیماری من خاتمه بدهند. مادرم یکی از افرادی بود که ...
فریب تبلیغات رژیم های لاغری فشرده، در فضای مجازی را نخوریم
می خواستم می کرد. این دختر شهرکردی بیان داشت: در مدتی که برنامه رژیم داشتم سختی های بسیاری را تحمل کردم و بعضی از روزها احساس ضعفی که بر بدنم غالب بود مرا از انجام کارهای روزانه هم باز می داشت و چون در آن زمان دانشجو بودم از درس هایم هم عقب مانده بودم. وی با بیان اینکه در عرض یک هفته و با رژیم سختی که داشتم راهی بیمارستان شدم و تا پای مرگ پیش رفتم افزود: اگر به آن روزها ...
از تبلیغ دین در مناطق محروم تا رجز خوانی در خرابات شام
...> بنده حسنعلی تقی پور، پدر میرزا محمود هستم و از سال 68 در مشهد سکونت دارم؛ میرزا محمود فرزندی بود که همیشه آرزوی داشتنش را داشتیم. کلید بهشت در گردن میرزا محمود در زمان جنگ در لشکر 25 کربلا حضور داشتم و فرزندم نیز راه انقلاب را ادامه داده است؛ زمانی که میرزا محمود هشت ساله بود، پلاک دوران جبهه و جنگ بنده را که کلید بهشت می دانستم، به گردنش می انداخت و می گفت من بسیجی هستم . ...