سایر منابع:
سایر خبرها
شاهدی برای قتل مسافر اتاق 202
این بزرگی بگوید؟ – چند وقت قبل سهراب تلفن همراهی خرید و روی آن تلگرام نصب کرد. چند روز بعد متوجه شدم با دختری دوست شده. او عکس های آن دختر را به من نشان داد. وقتی عکس ها را دیدم به سهراب گفتم این دختر به درد تو نمی خورد و با او قطع رابطه کن. اما سهراب از من کینه به دل گرفت و تصور کرد که من پنهانی شماره تلفن آن دختر را برداشته ام و با او دوست شده ام. حالا هم به خاطر همین کینه، مرا متهم به قتل کرده است! و... ایران انتهای پیام/ ...
رابطه مستحکم شهید آدینه وند با مسجد و قرآن
یاس به جایگاه همیشگی او می انداختم و می نشستم روزها می گذشت و یاد آن پسر مرا در خود فرو می برد تا این که از طرف فرماندهان به یکی از برادران ماموریت داده شد جهت اطلاع از گروهان مالک اشتر به شهر آنها بروند بعد از گذشت چند روز اطلاع کسب نمود که آن گروهان به دلائلی نمی تواند فعلاٌ به بقیه ماموریت ادامه دهد همین که حامل خبر از چادر فرماندهی بیرون آمد دیده اش به سوی من افتاد و به طرفم آمد و نامه ای را از ...
سوال عجیب در خواستگاری شهید مدافع حرم!
برای خودت بخر. 10 اردیبهشت سال 1388 از راه رسید. پنجشنبه ولادت حضرت زینب(س) بود که مراسم عروسی مان را برگزار کردیم و رفتیم سر خانه زندگی خودمان. *وقتی فهمید پدر شده خیلی خوشحال شد خانواده علی آقا خیلی دوست داشتند هر چه زودتر صاحب نوه شوند. چند وقت بعد از ازدواج به او گفتم دکتر رفتم آزمایش داده بیا برویم جوابش را با هم بگیریم. با هم رفتیم جواب آزمایش را گرفتیم و بردیم برای ...
فرجام شکایت دختر نوجوان از راننده سرویس مدرسه
سرویس مدرسه مورد آزار قرار گرفتم. آن موقع در کلاس سوم دبستان درس می خواندم و هر روز راننده سرویس مدرسه به دنبالم می آمد تا مرا به مدرسه ببرد، اما او طی دوسال مرا به خانه اش می برد و با تهدید مورد آزار قرار می داد. کلاس سوم تا پنجم را به اجبار پدر و مادرم به مدرسه می رفتم ولی خودم نمی خواستم درآن مدرسه درس بخوانم، اما جرأت نداشتم در این باره حرفی به پدر و مادرم بزنم. پدر و مادرم فکر می ...
آزار کودک 18 ماهه در مجلس عروسی
بودیم که برای لحظه ای، دختر 18ماهه ام را به خواهرزاده ام سپردم. خواهرزاده ام دختر 9ساله ای است که بشدت دخترم را دوست دارد و همیشه مراقب اوست. برای همین دخترم را به او سپردم. چند دقیقه بعد وقتی می خواستم به آنها سر بزنم دیدم خبری از دخترم نیست. از خواهرزاده ام پرسیدم، دخترم کجاست. گفت پسری آمد و او را از من گرفت تا به مادرش بدهد. خواهرزاده ام گفت که آن پسر ادعا کرده دخترم را نزد مادرش می ...
داستان شگفت انگیز زندگی نیکول کیدمن
کردم و می دانستم که چکار باید بکنم". اما اگر چه کیدمن مسیر خود را می دانست برای رسیدن به هدف تلاش زیادی کرد.وی در مصاحبه ای در این مورد چنین گفته است:" از آن چیزی که بودم لذت نمی بردم. واقعاً قد بلند بودم و دختری نبودم که نظر پسران را به خودم جلب کنم. لقبم لنگ دراز بود و با همین نام مرا صدا می زدند. برای نمایش های مدرسه ای تست می دادم و همواره رد می شدم زیرا بیش از حد بلند قد بودم". سخت ...
دختر با این ویژگی ها مجرد می ماند
به خاطر خشنود کردن طرف مقابل انجام می دهند، اما برعکس آنچه خودشان فکر می کنند به جای راضی کردن طرف مقابل او را از خود می رانند. آنها در نهایت به افرادی بی هویت و به شدت وابسته تبدیل می شوند که همه بار زندگی شان روی دوش همسرشان خواهد بود. گاهی اینطور به نظر می رسد که دخترهای سر به زیر حرف گوش کن بیشتر مورد توجه هستند، اما آنها بعد از مدتی بی نهایت کسل کننده می شوند. در واقع دخترهایی که ...
محاکمه زن شیشه ای به اتهام ربودن یوسف +عکس
باخبر شدیم. با کمک همسایه ها همه جا را جست و جو کردیم اما پیدایش نکردیم. با ثبت این شکایت، کارآگاهان بسرعت دوربین های مداربسته خیابان را بررسی و زنی را که عینک آفتابی به چشم داشت به عنوان عامل ربودن یوسف شناسایی کردند. شش روز بعد، در حالی که تحقیقات پلیس برای شناسایی آدم ربا ادامه داشت، زن جوان با خانواده یوسف تماس گرفت و برای تحویل دادن پسربچه قرار گذاشت. پدر یوسف نیز بسرعت خود ...
شهیدی که با پرواز VIP عازم بهشت شد
تحمیلی بود. در زمانی که ازدواج کردیم, اعلام کردند که اگر کسانی که حتی یک روز هم خدمت کم دارند, باید خدمتشان را تمام کنند. ایشان در آن زمان در واحد فرهنگی آموزش و پرورش مشغول به کار بود به جهت اینکه یازده روز از خدمتش مانده بود, به خدمت اعزام شد و ما با هیچی زندگی را آغاز کردیم. این وضعیت تقریباً دو سال طول کشید. یک سال که سربازی و جبهه می رفتند و بعد از آن هم که وارد سپاه شدند با حداقل حقوقی که ما ...
زخمی که هرگز التیامی نخواهد داشت
14 سال است حسرت نبودن پسرش در دلش مانده است اما هم چنان توکلش به خداست و می گوید قسمتم بود که پسرم، عروسم، نوه ام از من گرفته شوند اما من توکلم به خداست و صبورم... دردهایی بر دلم دارم اما من صبورم... این تنها حرفی است که از زلزله بم از او می شنویم... این تنها بخشی از خاطرات پیرزنی است که در زلزله بم فرزندش را از دست داد... چنین مادرهایی، پدرهایی، خواهرهایی، برادرهایی در کرمان کم نداریم که داغدار عزیزانشان هستند. یک روز در یکی از ادارات تنها منتظر نشسته بودم هیچ کس در اداره نبود همه کارمند ...
فرجام شکایت دختر نوجوان از راننده سرویس مدرسه
به گزارش خبرگزاری کودک و نوجوان ، رسیدگی به این پرونده چندی قبل و به دنبال شکایت دختری 16 ساله در دستور کار پلیس قرار گرفت. این دختر که همراه پدر و مادرش به پلیس آگاهی رفته بود به مأموران گفت: وقتی 9 ساله بودم از سوی راننده سرویس مدرسه مورد آزار قرار گرفتم. آن موقع در کلاس سوم دبستان درس می خواندم و هر روز راننده سرویس مدرسه به دنبالم می آمد تا مرا به مدرسه ببرد، اما او طی دوسال مرا به خانه اش می ...
شاطر جوانی که استاد دانشگاه است
قهرمان شدم. این موفقیت مرا به ادامه راه دلگرم کرد. در کنار ورزش به مادرم در پخت نان کمک می کردم. مادر هر روز صبح زود قبل از طلوع آفتاب تنور را روشن می کرد و بعد از خواندن نماز خمیر را آماده می کرد. خاطرات کودکی من با تنور نان عجین شده است و از 8 سالگی در کنار مادر چانه گرفتن را آموختم. با شوق زیاد خمیر را با وردنه آماده می کردم و مادر آن را به دیواره تنور می چسباند. پس از مدتی پخت نان را نیز از ...
اکبرآقا خیاط ؛ بیسیم چی شد
لباس سپاه استفاده کنم"و این بود که خیاط قصه ما همچنان خیاط ماند... می گفت روزها پیش می رفت تا اینکه کشورمورد حمله دژخیمان قرار گرفت... سرم پر از سوال های بی جواب بود و دلم می خواست وسط حرفهایش بدوم و جواب همه سوالهایم را یکباره بگیرم اما نگاهش مرا دعوت به سکوت می کرد... بازهم دم گرفت و گفت؛ برادرم دلی دریایی داشت و هربار که سر حرف باز می شد به مادرم می گفت" عزیز من ...
ربایندگان دو کودک پای میز محاکمه
بغل یکی از بچه های فامیل دادم و خواستم که او را پیش همسرم ببرد. چند دقیقه بعد از طریق همسرم متوجه شدم که بچه به او نرسیده و گم شده است. سراغ کسی که بچه را به او داده بودم رفتم و گفتم بچه را چه کردی، گفت یکی از پسران فامیل داماد، بچه را از من گرفت و گفت به مادرش می رساند. دنبال آن پسر گشتیم اما پیدایش نکردیم تا اینکه پسری جوان از دوستان داماد آمد و گفت پسری در توالت گیر افتاده بود و وقتی ...
نصف روز دخترم و نصف روز پسر
زنانه بود. به مادرش التماس می کرد برایش لاک بزند. قد بلند و درشت اندام است اما صورت ظریفی دارد و چشم های درشت قهوه ای که آنها را با سایه طوسی کمرنگ آرایش کرده. کلاه را تا زیر گوش ها پایین کشیده و موهای لخت از زیر آن بیرون زده. چیزی به زمان عملش نمانده: پدر و مادرم اصلاً نپذیرفتند که پسرشان بعد از 25 سال بخواهد دختر باشد. شاید اگر برعکس بود، پذیرشش راحت تر بود برایشان. من 4 تا خواهر دارم و بچه کوچک ...
مکتب نجف اشرف؛ نگاهی از بیرون
به قهوه خانه و امثال آن از این صنف پذیرفته نیست گرچه ممکن است طلبه های برخی بلاد خیلی مقید به همه این موارد نباشند. در ازدواج٬دیدار دختر و پسر قبل از عقد امری مذموم است. خواستگاری از طریق زنان صورت می پذیرد و آنها باید بپسندند. شاید دختر از دور و بدون اطلاع طلبه، او را ببیند. اما ملاقات رو در رو قبل از عقد پسندیده و رایج نیست. با خانواده بازار رفتن یا در پارک های عمومی قدم زدن برای ...
دو راهی بخشش یا بی تفاوتی
را امضاء کردند. آنها برای این که با رفتن افشین نام و خاطرش از یادها نرود اعضای بدن او را اهدا کردند تا بیماران چشم انتظار از رنج بیماری خلاص شوند. مادر افشین در گفت وگو با خبرنگار ایکنا از پسرش می گوید که افشین 23 ساله و دانشجوی رشته کامپیوتر بود. او از عصر نخستین روز ماه مبارک رمضان سال 91 حرف می زند که افشین به دلائل نامعلوم در خانه دچار سردرد شده و ناخودآگاه در جلوی روشویی ...
زخمه هایی که اخوان ثالث را گریه انداخت+فیلم و صوت
...> اینک کرال ِ بتهوون و نیز صد چنو باشد نوای مسجد نور تو چون دعا حتی دعا مخوان تو مگر پاک و با وضو پرواز می دهد پرش ِ جل دل مرا تا عرش می روم چو دعا پاک و دوست جو هر چند مدتی ست صبوحی نمی زنم گوید پزشک: نیست ترا زین ب تر عدو اشکی گرفتی این سر صبحی ز من تو مرد که م دست رفت بهر صبوحی سوی سبو پروانه ام من و تو سمندر، کز آتش است معشوق و قبلهٔ ما، سوزان و روبرو ما و تو نسلمان به یکی اصل می رسد یعنی به عشق، زنده بمانی پسر عمو! ...
خواستگاری از دیروز تا امروز
دانستند را به او می گفتند و اگر داماد موافقت می کرد و علاقه نشان می داد به همراه پدر و بزرگان فامیل به خانه دختر می رفتند و دختر را از پدرش خواستگاری می کردند و شیرینی می خوردند و روز بعد برای مراسم بله بران اقدام می کردند که مراسم بله بران شرح مفصل مخصوص به خود را دارد. البته امروزه مراسم خواستگاری سنتی در بسیاری از فرهنگ های ایرانی دگرگون شده است و شکلی نوین به خود گرفته است. امروزه ...
تجاوز جنسی به دختر 16 ساله | ماجرای دردناک دختری از رباط کریم
دخترجوان را دارد و دختر نیز بدون هیچ تأملی شماره ای را در اختیار او قرار می دهد تا بتوانند روابط دوستی را ایجاد کنند. این دختر جوان می گوید: عصر همان روز با او تماس گرفتم و قرار شد تا همدیگر را حضوری ببنیم، رفتم و او را دیدم در نگاه اول پسر خوبی به نظر می آمد، کمی با هم صحبت کردیم و قرار شد تا به خانه ای که او می گوید، برویم. قرار گذاشتیم او مرا به خانه ای که می خواست برد، من هم از روی علاقه ...
فراموشخانه بم
آنها کافی نبوده، گله دارند. بگذارید از تجربه خودم بگویم. من هم یکی از کسانی بودم که مثل خیلی از مردم بم تعداد زیادی از اعضای خانواده ام را از دست دادم. من چهار سال بعد از زلزله با زنی ازدواج کردم که شرایطش کاملا شبیه من بود. یعنی چه کسانی را از دست داده بودند؟ پدر، همسر و دخترش را. جالب است بدانید که هر وقت هر جا زلزله می آید، یا همین اخیرا که کرمان دارد می لرزد، دوباره همان ...
تقلا برای زنده ماندن
. اذیت و آزار زنان روهینگیایی در کمپ ها ادامه دارد پدر رحیمه هیچ گاه چشم از دخترش برنمی داشت. رحیمه و خواهرش بسیار جوان و زیبا بودند و خیلی به مردان روستای شان در غرب میانمار اعتماد می کردند. رحیمه 15ساله که مسلمان روهینگیایی ا ست می گوید: اگر ما به تنهایی از خانه بیرون می رفتیم، پدرم بشدت با ما یا مادرم برخورد می کرد. او دایما می گفت که مردان بدی در بیرون حضور دارند و کارش فقط این ...
پریسا مرا به خانه اش دعوت کرد، اما وقتی آنجا رسیدم مرا گرفتند و!+ عکس
فراری آغاز شده بود او با اطلاع از مرگ پدر دختر مورد علاقه اش خود را به پلیس معرفی کرد که پس ازتحقیق وبازجویی واعتراف، روانه زندان Prison شد. پس ازتکمیل تحقیقات وصدورکیفرخواست، پرونده برای رسیدگی ومحاکمه به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد. در این جلسه متهم به قاضی Judge زالی -رئیس دادگاه- و قاضی اسلامی-مستشارعالی- گفت: من وپریسا- دخترخوانده مقتول- قرار ازدواج داشتیم اما به ...
نوعروس2 ماهه بودم که دختری گفت از شوهرم باردار بوده و!/ دختر 5 ساله فرزاد را هم قبل کنم!
...، چرا با دخترش بلند صحبت کرده ام یا لباس های او را تمیز نشسته ام و ... این شرایط دیگر برایم قابل تحمل نبود و نمی توانستم به این زندگی ادامه بدهم. با این وجود زخم زبان اطرافیان را به جان خریدم و دادخواست طلاق دادم اما از آن روز به بعد دیگر فرزاد را ندیدم و او به مکان نامعلومی رفت و در جلسات دادگاه هم حاضر نشد تا این که دادگاه به صورت غیابی رای طلاق را صادر کرد. ...
قاتل سریالی در زندان کرج اعدام شد / زهرا و سحر را جداگانه به باغ بردم و !
با زنی به نام زهرا دوست شدم. اما پس از مدتی با او اختلاف پیدا کردم و شهریور همان سال زهرا را کشتم. چون دخترش، آزاده در جریان دوستی من و مادرش بود و احتمال می دادم او پس از افشای قتل مادرش مرا به عنوان قاتل معرفی کند، او را هم خفه کرده و متواری شدم. قاتل سریالی درباره سومین جنایتش نیز گفت: چند ماه پس از قتل آنها با دختر جوانی به نام سحر آشنا شدم. فروردین سال 75 او را همراه یکی از دوستانم به ...
خواهرشوهری که جن بود ! / قهقهه های ترسناک محبوبه
گرفته است؟ در این لحظه محبوبه دستانش را بالا آورد و در حالی که شکلک در می آورد و صدایش را می لرزاند گفت: من یک جن هستم، آمده ام سر وقت شما دو تا، انیس را هم... زهرا خانم به خواهر شوهرش خیره مانده بود که مادر شوهرش دوباره داد زد و گفت: دست بردار محبوبه، وقت پیدا کرده ای؟ دختر جوان چند قدم جلو آمد. زهرا در روشنایی قرمز رنگ اتاق با خشم به صورت خواهرشوهرش نگاه می کرد. می خواست وانمود کند ...
قصه قدیمی کودکانه، زنان کوچک
خواهرتان خیلی سخت است. بروک گفت: اما من هیچ کس را ندارم. دوستان دیگری هم ندارم که مرگ یا زندگی من برایشان مهم باشد. مگ گفت: اما لاری و پدر بزرگش و خانوادة ما به شما علاقه داریم. غروب همه به خانه برگشتند. در قایق، ند موفت آوازی عاشقانه خواند. اما مگ خندید و او را مسخره کرد و ند ناراحت شد و به خواهرش سالی گفت: این دختر اصلاً آدم مهربانی نیست. 13-مدتی بعد در یک بعداز ظهرگرم سپتامبر، لاری ...
تداوم بهبودی در ترک اعتیاد، با معجزه NA
کرایه کش بود و یک مینی بوس، یک تاکسی و یک شخصی داشتم که از دستم رفتند و کارم به جایی کشید که خانه ام را هم ازدست دادم و مورد تمسخر و فحاشی زن و بچه قرار گرفته بودم. وقتی خانمم مرا از خانه بیرون کرد دختر 19 ساله ام می گفت تو پدر نیستی، نامردی! برو دنبال کار و رفقایت. این ضربه هایی بود که به من وارد می شد. یک روز طبق عادت همیشه آمدم دخترم را ببرم مدرسه، دیدم که نوشته ای در جیبم گذاشته که “بابا ...
آزار شیطانی 2 دختر در باغ
ما نزدیک شدند. از قبل آنها را می شناختم و چند بار با هم بیرون رفته بودیم. سعید هم به نازنین علاقه داشت. او پیشنهاد داد به خانه شان برویم تا نازنین را به مادرش معرفی کند. به این بهانه، ما را به باغی در همان حوالی کشاندند و ناگهان دست به چاقو شدند. سعید با تهدید مرا مجبور به مصرف مشروب کرد سپس گفت اگر تسلیمش نشوم، دوستان دیگرش را هم خبر می کند. هرچه التماس کردم، به حرفم گوش نکرد و مرا مورد ...
همه چیز را در آمریکا گذاشتم و آمدم
خودتان می دانید فرهنگ آنجا متفاوت است؛ آرایش ها، لباس ها، روابط آزاد دختر و پسر. ما روبه روی خانه مان استخری داشتیم که روباز بود. هر چند خانه یک استخر فضای باز داشتند که پسر و دختر می رفتند آنجا شنا می کردند، به سر و کله هم می زدند، بعد من دخترم را چطور باید می فرستادم؟ با لباس غواصی و کلاه. می گفت مسخره ام می کنند. می گفت چرا من نمی توانم مثل بقیه باشم؛ گریه می کرد. می گفت آنها موهای شان را پریشان ...