سایر منابع:
سایر خبرها
زن جوان: بیکار بودم و دزدی کردم
...> بار اول فهمیدن ولی الان نمیدونن که دوباره به خاطر دزدی بازداشت شدم. اینجا پیش کی زندگی می کنی؟ سمت مولوی با زن دیگه ای که یکجورایی با من همکاره زندگی می کنم. یک اتاق گرفتیم ماهی 300 هزار تومان اجاره میدیم. چرا به جای دزدی نرفتی کار کنی؟ اون اول ها رفتم ولی کار نیست. یعنی خیاطی چقدر میخواد بهت حقوق بده. خیلی حقوق بدن ماهی 700 – 800 تومن که به زحمت و ...
هموفیلی؛ خونی که بند نمی آید
که بیماری ام واگیردار است. بابک که 30 سال سن دارد و مبتلا به بیماری هموفیلی است، از مشکلاتش برای اشتغال ابراز ناراحتی می کند و می گوید: وقتی کارت پایان خدمتم را که در آن معافیت پزشکی درج شده است، نشان می دهم و نام هموفیلی را به زبان می آورم صاحبان کار از استخدام من سر باز می زنند. وی ادامه می دهد: مشکل دیگر ما بیماران هموفیلی ازدواج است؛ کمتر خانواده ای راضی به ازدواج فرزندشان با یک ...
درباره - قائم مقام فراهانی - ؛ فرجام تلخ سیاستمدار زیرک
غسل و کفن به خاک سپردند. از متولی آستان نقل شده: اذان صبح بود که در صحن مطهر را زدند من خود رفتم در را گشودم. چند نفر از غلامان کشیک خانه نعشی را وارد کرده گفتند شاه فرموده این نعش را دفن کنیم. پرسیدم جنازه کیست گفتند قائم مقام فراهانی. خواستم غسل داده کفن کنم راضی نشدند گفتند وقت تنگ است و مجال نیست بالاخره سید بزرگوار و عالم علم دانش با ملبوس تن بدون غسل و کفن در صحن امامزاده حمزه جنب مزار ...
شب های که تختی وقف مردم کرد؛ شب هایی که ورزشکاران امروزی صرف پارتی می کنند
به گزارش پیک نکا ،به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا ، یک روز طلبکاران به خانه ما آمدند و اثاثیه خانه و ساکنینش را به کوچه ریختند، ما مجبور شدیم که دو شب را توی کوچه بخوابیم. شب سوم اثاثیه را بردیم به خانه همسایه ها و دو اتاق اجاره کردیم. چندی بعد روزگار عرصه را بیشتر بر پدرم تنگ کرد تا این که مجبور شد یخچال طبیعی اش را نیز بفروشد. این حوادث تاثیر فراوانی در روحیه پدرم گذاشت و باعث اختلال روحی ...
این زن سرطان را دور زد + تصاویر
...، مدام می گفتم که خدایا چرا زندگی من اینطوری شد؟ من در کنار بیماری همه آن چیزهایی که سالها جمع کرده بودیم هم از دست دادم، وسایلمان را دزد برد، خانه را برای درمان من فروختیم. شرایط آن اوائل خیلی به من فشار می آورد تا اینکه یک روز ناخوداگاه بلند شدم و رفتم بیمارستان امام خمینی . همانجا که جراحی کرده بودم. آنجا بیماران شهرستانی زیاد هستند. خانواده هایشان هم زیاد هستند. رفتم و به یکی از خانواده ...
حضرت زهرا (س) به شهید برونسی چه گفت؟
دستورهای دیشب او فکر می کردم، خوابم برد. از شدت گرمای آفتاب، از خواب بیدار شدم. دو، سه ساعتی خوابیده بودم. هنوز احساس خستگی می کردم که عبدالحسین صدام زد. زود گفتم: جانم، کار داری باهام؟ به بغل گردنش اشاره کرد و مثل کسی که دارد درد می کشد، گفت: اینو بکن. تازه متوجه یک تکه کلوخ شدم، چسبیده بود به گردنش، یعنی توی گوشت و پوستش فرو رفته بود! یک آن ماتم برد. با تعجب گفتم: این ...
خودکشی نو عروس بعد از درگیری با پدر و همسر
جدایی از او نبود. ساعت 16 عصر دامادم برای دیدن دخترم به خانه مان آمد. میان آنها دعوایی درگرفت و بعد او در را محکم بست و رفت. من از خواب که بیدار شدم، متوجه شدم دامادم رفته و دخترم ناراحت است. به دخترم گفتم شوهرش به درد او نمی خورد و بهتر است جدا شوند که جواب درستی نداد. شام را که خوردیم باز با او حرف زدم. خیلی ناراحت و عصبی بود. نیمه شب ما در اتاق نشیمن بودیم که صدای تیر شنیدیم. به اتاق دخترم که رفتیم او با برداشتن سلاح شکاری من به سرش شلیک کرده بود. سرانجام بعد از چند روز هم فوت کرد. با توجه به گفته های خانواده زن فوت شده، تحقیقات در این باره ادامه دارد. ...
نیم قرن جای خالی پهلوان
...، به گذشته ها و به 20 سالگی ام برمی گردم. هر طور که راحت هستید، بفرمایید. بله، آن روز موتور رکس نمره مسجدسلیمانم را که با آن به تنهایی برای مسابقه آمده بودم، سوار شدم و به منزل مان برگشتم. فردای آن روز یکی از هم محله ای ها، مجله ای که نامی از من به میان آورده بود، نشانم داد. از دیدن نام خودم در روزنامه برای نخستین بار در پوست خود نمی گنجیدم. در همان سال در مسابقات آزاد و فرنگی ...
تختی و دلیل قطع شدن حقوقش توسط شاه
عنوان جوشکار به استخدام راه آهن درآمدیم. حالا کمی از مادر بزرگوارتان یادی کنیم. مادرم که من به او ننه می گفتم، گوهری بود که هر وقت به قصد مسابقه با اجازه او از خانه خارج می شدم، از زیر قرآن مجید ردم می کرد و آیه الکرسی می خواند و اسپند و کندر برایم دود می کرد و همیشه سفارش عمده اش این بود که از آدم ناباب حذر کن و زیر لب زمزمه می کرد: الهی دست به خاک می زنی، طلا شه مادر! الهی پیر شی ...
همسرم مجبورم کرد به استقلال بروم!
به گزارش نخست نیوز ،روزنامه خبرورزشی نوشت: شفر که دو، سه روز به دبی سفر کرده بود در همان فرصت با خبرنگار نشریه آلمانی کیکر حرف زد و از انگیزه ها و برنامه هایش برای ماه ها و سال های بعد حرف زد. به خاطر همسرم با استقلال قرارداد بستم او پیش از هر چیز درباره انگیزه استقلال برای عقد قرارداد بلندمدت با خودش حرف زد و گفت: با استقلال دو ساله بستم که در خانه نمانم تا مزاحم همسرم شوم ...
سالی یک بار گوش به زنگ زلزله هستیم !
مدارس آنها اجرا شده بود، نتوانستند در هنگام زلزله آرامش خود را حفظ کنند. فرشاد، دانش آموز دهم علوم انسانی درباره آموزش هایی که مدرسه به او داده است، می گوید: به ما یاد دادند که وقتی زلزله آمد پناه بگیریم اما نمی دانستم دقیقاً کجا بروم. البته امسال مانوری در مدرسه نداشتیم. وقتی متوجه زلزله شدم با پدرم به بیرون رفتم. من که چیزی بلد نیستم پدر و مادرم فقط گفتند که آروم باش و چیزی نمی شود اما ...
دزدی که خودش را با مرام می داند
. - ازدواج کردی؟ آره. - همسرت میدونه کارت چیه؟ نه بابا. بهش گفتم توی آژانس کار می کنم. - قبلاً شغلت چی بود؟ با همین رفیقام توی کار خرید و فروش ماشین بودم؛ تصادفی می خریدم و بعدِ تعمیر می فروختم. - بین این همه ماشین که دزدیدی، تا حالا شده دلت برای صاحب اونا بسوزه؟ آره! زیاد بوده. - خب چی کار کردی؟ ...
پیشخوان + فوتبال
نشسته ، می خواهد از پرسپولیس پولی بکند. طاهری و تیمش کلامی درباره روند پرونده و پرداخت مطالبات مربی پرتغالی اعلام نکردند. بارها در این باره وثوق احمدی و دیگر مسئولان فدراسیون هشدار دادند؛ اما پرسپولیسی ها پرونده را تمام شده اعلام کرده بودند تا حالا که مشخص شده این پرونده هنوز ادامه دارد و به قول مدیر جدید ، ژوزه پیر خیال پول کندن دارد! گرشاسبی درباره سرنوشت مهدی طارمی هم گفته او می خواهد برود و حاضر به تمدید قرارداد نیست. ...
الگوی برتر زنان در برهه حاضر چیست؟/ آیا خداوند زن را زیر سلطه ی مرد آفریده است؟
...، با تقوا و فقیه و عابد بود. این زن در کجا به مراتب فقه دست یافته است؟ پس حتما شوهری داشته که با وی همراه بوده است. پیامبر چه اجری برای کمک کردن مرد به کار در منزل تعیین کردند؟ هم چنین از امام علی(ع) روایاتی هست که رسول خدا بر من و فاطمه(س) وارد شد در حالی که من در کنار دیگ نشسته و مشغول پاک کردن عدس بودم و وقتی رسول خدا(ص) ما را دید فرمود علی جان هیچ مردی نیست که کار خانه ...
عبدالجبار کاکایی ؛ زبان نسل دهه 60
علیرضا قزوه برعهده داشت که از گرمسار به تهران آمده بود. علی الظاهر وی قصد داشت از آن جا به شهر قم برود و ادامه تحصیل بدهد و به همین سبب پیشنهاد داد که من به جای او بروم و صفحه ادبی را اداره کنم. آقای قزوه در جست وجوی من به دانشگاه آمد و بعد از توافق، چند ماهی به مجله امید انقلاب رفتم و صفحه ادبی را اداره نمودم. وی در این بازه زمانی، روزهای پنجشنبه موفق می گردید به تهران بیاید. اولین بار با آقای قزوه در ...
بار دیگر با تهمینه میلانی ؛ در مورد خانم ها و راه های نرفته ی ملی
جا مقدار تلاش های تازه را نمی دانند؛ که اگر می متوجه شدند و می دانستند امروز یک فیلسوف- کارگردان بودم. می دانید؛ من افسانه آه را طبق تئوری یونگ ساختم؛ اما فیلم حتی برای فجر هم انتخاب نشد؛ با این که بعدا هیت انتخاب جشنواره فیلم فجر تک تک زنگ زدند و معذرت خواهی کردند؛ اما فراموش نباید کرد که این ارتباط ها بعد از سخن های مارکو مولر بود که آن زمان رییس لوکارنو بود و به اصرار از من دعوت نمود در آن ...
جنایت آتشین پایان دوستی پنهانی
دعوایمان بالا گرفت، عصبانی شدم و او را خفه کردم. مانده بودم با جسد او چه کنم. ساعاتی کنار جسد دختر موردعلاقه ام ماندم. وی افزود: بعد تصمیم گرفتم جسد را به مکان دیگری منتقل کنم وآن را به آتش بکشم تا ردی از جنایت نماند. جسد را داخل خودرویم گذاشتم و به سمت اتوبان تهران قم رفتم. همین طور سرگردان بودم و می ترسیدم دیر یا زود ماجرا فاش شود و پلیس مرا دستگیر کند بنابراین جسد او را از خودرو بیرون آوردم ...
گلوله ای برای انتهاء زندگی دختر عاشق پیشه
اما با تأسف اوپس از چند روز تسلیم فوت گردید. درحالی که مادر سیما چنین اظهاراتی در مورد شب سانحه داشت، پدر سیما اظهار کرد: ساعت 4 بعد از ظهر شب سانحه نامزد دخترم به خانه ما آمد. چند لحظه بعد باصدای بسته شدن در اتاق، متوجه شدم نامزد دخترم رفته هست. همان شب با دخترم گفت وگو کردم و به وی اظهار کردم که این پسر مرد شایسته ای برای زندگی آینده اش نیست، اما او ناراحت گردید و بعد هم داخل اتاقش رفت و آن رقم خورد. این مطلبو از دست ندید! ایران و کشور کره شمالی کانون گفتگوی تلفنی ترامپ و ماکرون ...
ماجرای عاشقی بازیگر یوزارسیف در 19 سالگی!
برای بازی در فیلم های سینمایی و سریالهای تلویزیونی داشت. سریال در چشم باد دومین سریالی بود که او در آن حضور داشت و بعد از ان بیشتر در پروژه های سینمایی مشغول بود. وی در سال 94 در سریال شهرزاد به کارگردانی حسن فتحی که به یکی از پرطرفدارترین و پربیننده ترین مجموعه تبدیل گردد به عنوان یکی از نقش های اصلی ( نقش فرهاد ) حضور داشت. ازدواج و همسر مصطفی زمانی تاکنون ...
قسامه، تکلیف پرونده زن جوان را روشن می نماید
نماینده دادستان کیفرخواست را قرائت کرد به دفاع از خود پرداخت. او بار دیگر اتهام کشتن را زیر سؤال برد و اظهار کرد یاسمن خودش را از خودرو به بیرون پرتاب کرد. این مرد توضیح داد: من پیشتر ازدواج کرده بودم. ما سخن یکدیگر را نمی متوجه شدیم و مرتب با هم مشاجره داشتیم تا اینکه او به حالت قهر خانه را ترک نمود و به منزل پدرش رفت. من اهتمام کردم زنم را برگردانم اما پدرزنم شرط گذاشت که لازم است حق طلاق را به همسرم ...
آرمان فریده دوست صمیمی ام را مثل من به دفتر کار پدرش برد و ! / او تهدید می کند تا باز هم با او باشم!
فرا گرفته بود به حرف های آرمان می اندیشیدم که می گفت نگران نباش! با تو ازدواج می کنم. نیمه های شب وحشت زده به منزل رفتم افکارم مغشوش بود چرا که همه زندگی ام نابود شده بود حوصله هیچ کس را نداشتم تا این که با تصمیمی احمقانه دست به خودکشی زدم اما پدر و مادرم متوجه موضوع شدند و مرا از مرگ نجات دادند همه نزدیکانم پدر بیچاره ام را مقصر این اتفاق می دانستند که چرا این قدر برای دخترت سخت می گیری!! اما آن ...
نویسندگی برایم مثل نفس کشیدن است/ آنچه نویسندگان محفلی نمی فهمند
داستان نویسی شماست. همین طوره. گمانم دوره ای از زندگی که شامل کودکی و نوجوانی و جوانی من می شد نقش تعیین کننده ای در خلق آثار ادبی و هنری من داشت. من در سن پایین رفتم دانش سرای مقدماتی و هنوز 18 سالم نشده بود که شدم معلم روستایی. چهارده پانزده سالی از عمرم به معلمی در روستاها گذشت و البته آن دوران دوران خوب و خوش و پربار زندگی ام بود. من عاشق طبعیت ام و زادگاه ام طبیعتی بکر و زیبا و ...
کشاورزان ورشکسته، فروشندگان دوره گرد جاده ها شدند/ آوارگان زمین های تفتیده
موسی هنوز خانه نشینند، کاری برای شان نیست. می رفتند اصفهان برای کارگری، اما نشد، تا جوان ها بیکار هستند پیرها را که به کار می برد؟ خرج شان را بچه های شان می دهند. چند ماه بعد از آن چهارشنبه و آخرین وداع با روستا، راننده جاده ها شد. از این شهر به آن روستا: اول باربری می کردم، اما جانش را نداشتم. یک روز در جاده مردی را دیدم. وانتش را سقف زده بود، مثل یک فروشگاه. بین راه، آب معدنی و خوراکی های ...
پرداخت یک میلیارد تومان، شرط بخشش قاتل
پزشکی قانونی هویت همسرش را شناسایی کرد. او در تحقیقات بعدی به پلیس گفت: مدتی بود به رابطه همسرم با مرد غریبه ای مشکوک شده بودم و احتمال می دهم که همان مرد مرتکب قتل شده است. او همچنین مدعی شد که مقداری طلا و جواهرات همسرش نیز سرقت شده است. دو ماه از حادثه گذشت تا اینکه دختر 15ساله مقتول به اداره آگاهی رفت و به رابطه پنهان مادرش با مردی به نام کیوان اقرار کرد. او به مأموران گفت ...
چپ ها سعی داشتند انقلاب را مصادره کنند
خواستند بروم و به آنها بپیوندم. همراه یکی از دانشگاهیان به آنجا رفتم. در برابر دانشکده مأموران مسلح مانع ورود اشخاص به دانشکده می شدند و همه جا را به شدت کنترل می کردند، بنابراین خود را به کوچه پشتی رساندیم و از در فرعی وارد دانشگاه شدیم و به جمع متحصنین پیوستیم. دانشگاهیان از ورودم به جمع خود بسیار خرسند گردیدند. به درخواست آنها برایشان گفت وگو کردم و تا نیمه های شب در جمعشان بودم. فردا صبح هنوز هوا ...
زن شیک پوش وقتی سوار اتوبوس شد چشم از او برنداشتم تا اینکه!
زندگی به علت بیکاری و اعتیاد همسرم به سراغم می آید. اگرچه من راه و روش سرقت را از همان دوران کودکی آموخته بودم ولی تصور نمی کردم بعد از ازدواج هم مجبور شوم به همین کار ادامه دهم، اما تجربه ثابت کرده است افرادی که در خانواده ای ضعیف و خلافکار رشد می کنند عاقبت بهتری نخواهند داشت چرا که هیچ وقت انسان های با فرهنگ و با کمالات با چنین خانواده هایی وصلت نمی کنند. روزی که به عقد قربانعلی هم در آمدم می ...
تازه عروس بودم و شوهرم شب ها مرا تنها می گذاشت تا اینکه!
، بعد از آن اتفاق شوم درس و مدرسه را رها کردم و خانه نشین شدم. با ازدواج خواهرم، سرزنش های پدر و مادرم شروع شد، آن زمان 18 سال بیشتر نداشتم، ولی آنها به خاطر سوختگی و اعتیادم مرا آزار می دادند، با حرف های نیشدارشان آتش به جانم می انداختند، چاره ای جز صبر و سکوت نداشتم. دائم پدر و مادرم، خواهرم را به رخم کشیده و می گفتند که تو بی عرضه ای، ببین خواهرت ازدواج کرد! ما تا کی خرج تو و موادت را ...
پشیمانی مرد همسرکش از جنایت 20 ساله
منتقل شد و به بازپرس جنایی گفت: من فقط بر اثر یک لحظه عصبانیت و بگومگو باعث مرگ همسرم شدم، او را دوست داشتم و هیچ وقت فکر نمی کردم باعث مرگ او شوم. آن روز بعدازظهر از محل کارم به خانه آمدم. روی راه پله های منتهی به حیاط با همسرم روبه رو شدم، بر سر مسأله ای پیش پاافتاده دعوایمان شد. او را از پله ها هل دادم تا کنار برود که تعادلش را از دست داد و از 9 پله سقوط کرد. بالای سرش رفتم، غرق در خون بود. ترسیدم و در نبود بچه ها مقداری پول و لباس برداشتم و فرار کردم. در این 20 سال مدام کابوس روز جنایت را می دیدم. متهم پس از تحقیقات با تجدید قرار قانونی به زندان بازگشت. ...
یادداشت های یک کارمند وظیفه شناس (قسمت چهاردهم)
نمایندگان کارگران صحبت کنند تا ببینیم آنها چه کار کردند که طی این یک سال نسل شان هنوز منقرض نشده تا ما هم همان کار را بکنیم. واحدهای اکازیون تعاونی مسکن اداره! روزی که عضو تعاونی مسکن اداره مان شدم، هنوز ازدواج نکرده بودم، اما الان، شکر خدا دارم نوه دار می شوم، زندگی ام کلی تغییر کرده، تنها چیزی که تغییر نکرده، انتظار کشیدن برای دریافت خانه ام از همان تعاونی مسکن گور به گوری است ...
فلکه اول
بازی می کنم اما وایمیسم دروازه، شما هر چی خواستید به من گل بزنید... تعلیق شدم؛ تا بروند و اسناد زیر دستم در طول این سال ها را بررسی کنند و مو را از ماست بیرون بکشند. هر روز هم جلسات بازجویی فنی و غیرفنی ادامه داشت. من هم برای این که دل شان را به دست بیاورم، دایم اعتراف می کردم و همه کلک هایی که از بچگی تا الان به مامان و بابا و همسرم زده بودم، برای شان تعریف می کردم. آخر سر هم مدرکی علیه من پیدا ...