سایر منابع:
سایر خبرها
گوشه ای از سلوک پیر جماران با مردم/ جعفری: امام(ره) هیچ گاه محافظ شخصی نداشت
شدم که مدارس در مهرماه باز می شوند نه بعد از عید. به هر حال، مشغول به تحصیل شدم و علاقه مند هم بودم و خودم را به دیگر دانش آموزان رساندم و با معدل 20 قبول شدم. بعد از آن اراده کردم که همه خطوط را یاد بگیرم تا بتوانم کارهای پدرم را انجام دهم. خط های قدیمی خیلی سخت بود، اما کم کم روی قراردادهای پدرم کار می کردم و با کمک معلم مدرسه، کلمات را یکی یکی می خواندم.... بعد از آن تصمیم گرفتم که کارهای مهمی ...
داریوش فرهنگ: سطحی و دم دستی نیستیم
1995 نوشته شده و در سال 2018 همچنان جذاب است، شاهکار بنامید، با شما هم نظرم و صفت شاهکار برای این اثر به نظرم نه زیاد است و نه اغراق آمیز. پیش از آن که وحید رهبانی پیشنهاد بازی در هنر را به من بدهد با شخصِ او آشنا نبودم و نمایشنامه را هم نخوانده بودم. در حین خواندنش متوجه این نکته شدم که چقدر شبیه کارهای بکت است! وقتی در انتظار گودو ی بکت را می خواندم فکر می کردم در زمینه تئاتر ابزورد ...
رهبری مجوز بازشماری تمام آراء را هم دادند، اما موسوی نپذیرفت
، هم آخوند بود، هم سید بود، هم عمامه افتاده بود... این برای 18 تیر 78 است؟ بله. ما این را پخش کردیم، آقا صدای اینها درآمد که چرا؟ بعد مدیر کل روابط عمومی آنها گفت صداوسیما را چه کسی می بیند؟ مطبوعات چند میلیون تیراژ دارد و صداوسیما را چندصد نفر هم نمی بینند. من هیچی نگفتم، بعد در برنامه ای خودم رفتم و گفتم من می خواهم بیایم و هر چه سوال دارید بپرسید؛ اینکه صدا و سیما سانسور می ...
اینجا زندگی یعنی غم نان و آه و حسرت 20 ساله: اگر می توانید یک شب را میهمان این خانواده باشید! / یک روز ...
هم از اینهمه انتظار خسته می شوم می گویم خدایا دیگر توی این دنیا با من چه کار داری؟ بیا پرونده من را هم ببند و قبل از این که بدبختی بچه هایم را ببینم از دینا ببر. گاهی هم با خودم میگویم نکند خدا هم از دست من خسته شده باشد راستی راستی پرونده زندگی برای همیشه بسته شود. به گزارش شفقنا زندگی، گفتگو را نیمه کاره رها کردم و از خانه سرد فقیرانه خارج شدم، تصمیم گرفتم باید کاری برای این خانواده ...
عادت های نوشتن مهدی حجوانی/ هیچ علاقه ای به ادبیات کودک نداشتم
، راهبه پرنده ، غرب وحشی وحشی ، دختر شاه پریان ، افسونگر و بالاتر از خطر و البته کارتون هایی مثل عصر حجر ، پسر دریا و شزم و خیلی های دیگر که یادم نیست. این طوری با مقوله هنر، داستان و داستان پردازی آشنا شدم. در آن زمان من به مدرسه دولتی می رفتم و پایه های درسی ضعیفی داشتم، همه فکرم در روزهای پاییزی این بود که عصرها وقتی چراغ ها روشن می شود، چیزی بخورم و فیلم ببینم. خانه ما بزرگ و سرد بود و ...
کارخانه ای که فقط افراد دارای سوء سابقه را می کند
ای بار نیامدم. بخشش را یاد گرفتم. یک روز عصر که روزنامه ها را فروخته بودیم و خوشحال از این که امشب شام داریم به خانه برمی گشتیم ، یک روز برفی سرد سال57 بود. مادرم تمام پول های مان را داد به آن خانم کولی که کنار خیابان نشسته بود و بچه اش را شیر می داد و بچه های دیگرش کنارش توی برف بودند. من مات و مبهوت مانده بودم که وای! هم سودمان و هم سرمایه مان رفت! بعد متوجه شدم که این یعنی بخشش. بخشش یعنی صددرصد ...
ناگفته هایی از پشت پرده اتفاقات سال 88 /آیا مجوز بازشماری کل آرا گرفته شد؟
... خانم دباغ فرمانده سپاه همدان شدند؛ درست است؟ اولین فرمانده سپاه همدان که تاسیس شد، ایشان بودند و من اولین فرمانده کمیته بودم، ایشان اولین فرمانده سپاه بودند. بعد به تهران آمدم، چون خانمم اینجا دانشگاه علامه درس می خواند. برای ادامه تحصیل ایشان به تهران آمدم و در صابون پز خانه معلم شدم. اینجا بودم که به تور مجلس اول خوردم. در همدان آیت الله مدنی گفته بودند فلانی کاندیدا شود و دیگر ...
گفت وگو با زیاد دویری، کارگردان توهین و نامزد اسکار
.... با چند نفر از مسیحی های یک اردوگاه دوست شدم. بیشتر مردم در غرب بیروت که برای مسیحی ها بود کار می کردند. برای خیلی ها طبیعی بود؛ ولی، برای من نبود. زمانی در کنار زنی مسیحی نشستم که اهل شرق بیروت بود. بدجوری عاشقش شدم- جوئله توما، همسر قبلی و همکار نویسنده دویری در فیلم توهین - این اتفاق باعث شد تا بررسی کنم و دریابم که در سمت دیگر شهر چه خبر است. همیشه اعتقاد داشتم که مسیحی ها در ...
ساخت پنجره هایی رو به فردا
به فوتبال علاقه دارم که حتی از تماشای سریال های شبانه می گذشت تا با خیالی آسوده بازی های حساس داخلی و خارجی را نگاه کنم. با این همه، برای درس خواندن تشویقم می کرد و می گفت هر فعالیتی می خواهی انجام دهی، نخست باید به فکر درس و مدرسه باشی و سپس به سراغ کار دیگر بروی. خانوار هفت نفره بودیم که من کوچک ترین فرزند پسر بودم. پدرم با سه چرخه دست فروشی می کرد و میوه می فروخت. شاید ...
حسنا؛ دختری که برای رؤیاهایش روپایی می زند
و با من برای پیداکردن یکی، دو مربی که بتوانند کمکم کنند، همگام شد. سرانجام توانستم با یک مربی که پیشینه خوبی در این زمینه داشت، به توافق برسم. مادرم همراهم می آمد و در این جلسات شرکت می کرد . یک بار بین 35 پسر دوم شدم با توجه به اینکه ظاهرا حسنا تنها دختر ایرانی است که به صورت حرفه ای فری استایل کار می کند، برای مسابقه دادن و شرکت کردن در تورنمنت ها با مشکلاتی هم مواجه است ...
روایتی شنیدنی از خون فروشی
علوم پزشکی تهران شدم. در همان سال ها با همکارانم اولین بخش بالینی بیماری های خون را تاسیس کردیم. خوشبختانه بعد از مدتی توانستم از یک موسسه خیریه، برای خریداری وسایل و تجهیزات آزمایشگاهی 18000 پوند کمک دریافت کنم. به نظر من یک خون شناس هم باید در بالین بیمار و هم در آزمایشگاه به کارش مسلط باشد و باید همه چیز را بداند و به تکنیسین ها یاد دهد. بر همین اساس برای اولین بار یکی از بخش های بیمارستان امام ...
گزارشی از زندگی بابا و مامان های مدارس +عکس
زیاد است که انگار 70ساله است. 24سال است که مامان مدرسه شده و 15سال آن را در مدرسه سمیه سرایداری کرده؛ شوهرم که در جوانی سکته کرد، دیگر نمی توانست کار کند. دست وبالمان حسابی تنگ بود و زندگی، سخت می گذشت. بعد از چند سال یکی از آشناها گفت می روی سرایداری مدرسه؟ بی معطلی قبول کردم. بی معطلی قبول کرده و حالا بیشتر از 2دهه است که هر روز صبح از خواب که بیدار می شود، اول سماور آبدارخانه مدرسه را روشن می ...
خرید کلاه ایمنی و کتاب به جای حبس در زندان
درصد آن ها سوار موتور می شوند و با این وسیله تردد می کنند. روز حادثه با حسین، پسر یکی از اقوام مادری ام سوار بر موتور تصمیم گرفتیم برای تفریح به بیرون از شهر برویم. ناگهان با خودروی نیسانی تصادف کردیم به حدی که حسین دچار آسیب شدیدی شد. هردوی ما رابه بیمارستان منتقل کردند. من زخمی شده بودم و از وضعیت حسین خبر نداشتم. از نگاه نگران اطرافیان متوجه شدم اتفاق بدی برای او افتاده است. دستم شکسته ...
قبل از انقلاب مردم روستاها شام و صبحانه نداشتند بخورند!
قواره ات می خورد تو هم بیا کلاس بشین، خب سر امتحان هم با اینکه قبول شدم ولی نمره ام را برای برادرم نوشتند و گفتند اگر شما را قبول کنیم به خاطر شرایط سنی ات قبول نمی کنند تو را، خب سال بعد که شد دیگر به این مدرسه نرفتم و رفتم یک مدرسه دیگر که در فتمه سر درست کرده بودند و آنجا درس خواندم. دوره راهنمایی را در مدرسه باغچه بان کسما گذراندم، یادم می آید یک تلوزیون آورده بودند گذاشته بودند در ...
روی سربرگ تمام صفحات دفترش می نوشت او می بیند
کار امدادگری به منطقه شوش فرستاده بودند. یک روز یکی از دوستان گفت از شاهین شهر تماس گرفتند و شما باید بازگردید، خواهرتان شهید شده. او نگفت کدام خواهر؛ ولی من بلافاصله متوجه شدم که زینب شهید شده؛چراکه از عمق جان، روحیه شهادت طلبی داشت. برای همه آنها شهادت زینب سخت و سنگین است، کوچک ترین و مهربان ترین خواهر خود را از دست داده اند و مادر جگرگوشه معصوم خود را دیگر نمی بیند مادر روزهای اول شوکه شده ...
نسل جوان راز درخت کاج را کشف کرد
زینب در یک سال، یک ماه و یک روز به دنیا آمده ایم. جدا از این بحث، زینب یک دختر انقلابی و معتقد به اصول و ارزش های انقلاب بود. هرچه تحقیق می کردم، حس و حالش به من نزدیک تر به نظر می آمد. به همین دلیل، به این کار تعلق خاطر پیدا کردم و گویی در حال کنکاش گذشته خودم بودم. هر چه پیش می رفتم، به موضوع وابسته تر می شدم؛ اما در این میان، بیماری مادر زینب یک مشکل جدی بود. او خیلی منتظر انتشار کتاب زینب بود. ما ...
هنرمندانی داریم که عملِگی می کنند
...!؟ من ابتدا فکر کردم شوخی می کند ولی کمی بعد متوجه شدم منظورش از تارزان، تارزَن است. بعد از پرس وجوهای مقدماتی، برخی از حاضران جمع گفتند به احتمال زیاد فردی که من سراغش را گرفته ام بیمار است و معمولاً در خانه می ماند اما بعد از پیگیری و هماهنگی با هنرمند مورد نظرمان بالاخره موفق شدیم او را ببینیم. یک نکته بسیار مهم را هم بگویم که همین موردی خاص یعنی عاشیق الله وردی تقی زاده، توسط یکی از ...
نمی خواهم جا پای کسی بگذارم
باف اصفهان. 75 ساله است. در خانواده ای متولد شدم که بیش از یک قرن بافت و طراحی فرش دست باف در آن موروثی است. پرورش یافته خانواده ای هنرمند هستم که به دلیل علاقه وافر به نقاشی و حرفه پدر، تحصیلاتم را در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان در رشته مینیاتور زیر نظر مرحوم استاد رستم شیرازی به اتمام رساندم. همکاری با سازمان میراث فرهنگی ایران، مرمت و ترمیم نقاشی های ابنیه تاریخی به همراه هیئت ایتالیایی از فعالیت ...
ماجرای آپولو هوا کردن شاه و جشن پسردار شدن فرح در مدارس / اصلاحات ارضی ارباب و رعیت را با هم نابود کرد / ...
مالک بود و 4 زن عقدی و تعدادی زن صیغه ای داشت. من 21 عمو و 8 عمه داشتم. هر کدام از این عموها هم 10 تا بچه داشتند و فکر کنم یک خانواده 600 نفره داشتیم. زندگی فئودالی زندگی خاص خودش را دارد. در این زندگی زمین همه چیز رعیت و مالک و خیلی مهم است. حتی در این زندگی آدم ها در رابطه با زمین تعریف می شوند. یعنی یا مالک هستند و یا رعیت. رعیت در رابطه با زمین آزادی ندارد و مقید است. وقتی مالک زمین را می فروشد ...
من اولین زن استنداپ کمدین ایران هستم
آوردم و این حس آرتیستی مدام همراه من بود. در مدرسه هم اوضاع همین بود. مسابقه ورزشی اول، روزنامه نگاری اول، آن دوران مسابقه های هفتگی آقای قرائتی را هم شرکت می کردم و برایم جایزه می فرستادند. سرود می خواندم، عضو گروه تواشیح می شدم. سوره بقره را حفظ کرده بودم و سوم کشوری شدم. یادم می آید یک روز از بس جایزه گرفته بودم. با دست پر و سربالا مجبور شدم به خانه بیایم. از ساعت دیواری گرفته تا مدادرنگی های بزرگ ...
احوال ظالمان و نیکوکاران هنگام سکرات موت چگونه است؟
بچه ها با هم دعوا می کردند. من زدم پشت دست یکی از بچه ها و تنبیهش کردم. شب که رفتم منبر دیدم منبرم، منبر هر شب نیست و مستمع اصلا گوش نمی دهد. روضه هم خواندم، هیچ کس گریه نکرد. آمدم منزل متوجه شدم در قضاوت خودم و تنبیه بچه به عدالت رفتار نکردم و بچه آزرده شده بود. در آغوشش گرفتم و تفقدی کردم تا جبران شد. شب بعد منبرم اثرگذار بود. ما خیلی وقت ها بر اثر غیبتی که افراد پیش ما از دیگران می ...
در بیست و پنجمین نشست شاعرانه ادبی-آیینی ارادت عنوان شد؛ شاعران باید به کشف دریچه های جدید در شعر برسند
. همانطور که علامه طباطبایی گفته بود حاضر هستم ثواب تفسیر المیزان را با این بیت شعر ایرج میرزا در مورد حضرت علی اکبر(ع) (بعد از پسر دل پدرآماج تیر شد/ آتش زدند لانه مرغ پریده را ) عوض کنم. این شاعر آیینی گفت: شاعران آیینی باید در حوزه شعر آیینی تخصصی کار کند و یک شیوه دائم برای خود انتخاب کنندبه عنوان مثال برخی ها در سرودن رباعی آیینی یا شعر سپید آیینی تخصص دارند باید بیشتر در این زمینه فعالیت ...
ماکاندو ؛ یک تئاتر عروسکی خوب
داشتم به جای سیامک صدای مارکز را بگویم و خوشحالم بعد از گذر زمان این اتفاق افتاد. چیزی خوشایندتر از این نیست که فرد از محصول خودش راضی باشد و این اتفاق هم افتاد و من هم راضی ام. رامین سیار دشتی: این کار برایم کمی خاص است، به این دلیل برای بار سوم به نمایش ماکاندو دعوت شدم. از همان روز اولی که کار کردیم، به نظرم همه چیز از همه لحاظ ویژه بود. تلفیق عروسک و تئاتر غیرعروسکی خیلی سخت است و اگر ...
پیشنهاد کاشف 2017 به دانشجویانی که قصد مهاجرت از ایران را دارند
دانشگاه های دولتی داده می شد. این طرح که در ابتدا امیدی به تصویبش نبود بعد از چند سال پیگیری من و یکی از دوستانم، دکتر مازوچی، به نتیجه رسید. بدین ترتیب همزمان با تحصیل در پزشکی، من در دانشگاه تهران، در رشته شیمی لیسانس گرفتم. در دوره لیسانس شیمی، غیر از حدود 140 واحد درسی این رشته، تمام درس های اصلی لیسانس ریاضی و لیسانس فیزیک را هم در دانشگاه تهران گذراندم. بعد از آن، دوره کارشناسی ...
دولت افغانستان خانواده شهدای مدافع حرم را زندانی می کند/ داعش ماهی 12 میلیون به هر فرد می دهد! + عکس
هم می گویم اگرحمید قبل از رفتن موضوع را می گفت، جلویش را نمی گرفتم و مانع نمی شدم. یک روز عصر که سر کار بودم پسر بزرگم از ایران زنگ زد و گفت: (( پدر! یک اتفاقی افتاده که نمی توانم به مادر بگویم ......))،من خودم فهمیدم جه خبر شده.....ادامه داد: (( مبارک باشد حمید شهید شد )) اول احساس می کردم استخوان هایم آب می شوند و اصلا متوجه نشدم که چه جوری خودم را به خانه رساندم.به مادرش چیزی نگفتم و ...
زنان و مردان در تور گُل
آمدم دیدم در منجلابی غرق شده ام که برای رهایی از آن باید دست یاری به سمت مراکز ترک اعتیاد دراز کنم. مریم مراجعه کننده بعدی که کلافه گی و بی قرار را به راحتی می توان در رفتارهایش مشاهده کرد،سیگار را در لا به لای انگشت های استخوانی اش جابه جا کرد و با آه بلندی گفت: باید تاوان پس بدهم تاوان اضافی بودن، 14 سال سن داشتم، پدرم در یک سانحه رانندگی از دست رفت بعد از یک سال و ازدواج مجدد مادرم ...
سردار همدانی خود را بدهکار انقلاب می دانست/شهید همدانی سرباز ولایت بود
داشتند و مدیریت سپاه غرب کشور با ایشان بود خانم همسایه ما به خاطر این پست به مادرم تبریک گفته بود و مادرم گفته بود که چه چیزی را تبریک می گوید خانم همسایه گفته بود مگر نمی دانید آقای همدانی چنین مسئولیتی را بر عهده گرفته اند مادرم به پدرم گفت حداقل این موضوع را به من می گفتید تا وقتی خانم همسایه این موضوع را مطرح کرد اطلاع داشتم. پسر شهید همدانی بیان داشت: چیزی که خود من از ایشان می دانم ...
از تصمیمات سیاست مدارانه داوران تا بلاتکلیفی 36 ساله
...> نقیبی: این را دقیقا از حاج کاظم آژانس شیشه ای الگو گرفته است. موسوی: اما اگر آن پسر خودش چاقو به دست می گرفت، به دبی می رفت و در آنجا می زد و می کشت و می گرفتنش این باور در من شکل می گرفت. حتی آن مامور امنیتی که ابتدا مخالفت می کند و سپس در دبی می آید و از چشمی در طرف را می کشد باهم جور درنمی آید. قیصر زمانیکه ساخته شد همه این عقیده را داشتند که فیلم علیه حاکمیت است ولی ...
نجات پسر جوان از چوبه دار با کمک نیکوکاران
. پس از آن بود که در 27 آذر سال جاری در پی تماس های خانواده این جوان محکوم به قصاص با روزنامه شرق و بررسی مدارک و موضوع درخواست کمک آنها، گزارشی در صفحه حوادث منتشر و با دادن شماره کارت پدر پیمان از مردم خواسته شد مبالغ اهدایی خود را برای کمک به نجات جان این جوان واریز کنند. خواهر پیمان در آخرین تماس خود با خبرنگار روزنامه شرق خبر داد در پی انتشار این گزارش مبالغ متعددی به حساب پدرشان واریز شده و ...
از حبس تا رهایی
شرکتی وارد کار می شدم یا یک کاری برای خودم دست وپا می کردم. چند روز قبل از آزادی، در زندان مصاحبه ای از دکتر نبی خواندم. در مورد استخدام افرادی که سوءپیشینه دارند، برعکس همه شرکت های دیگر که عدم سوءپیشینه می خواهند. این برایم عجیب و جالب بود. من پیگیری کردم و گفتم شرایطم اینجوری است. من همه چیزم را از دست داده ام ونیاز به کار دارم. ایشان ابتدا موافقت نکردند، گفتند شما تهران هستید و ما مشهد. اما من ...