سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی از روزهای شلوغ شنبه پس از زلزله+ تصاویر
. سعی می کردم با دوستان در شنبه تماس بگیرم. برادرم به شنبه رفته بود. یکی از بستگان را از زیر آوار بیرون کشیده بودند. دختر خانم خانواده اما متاسفانه فوت شده بود. او گفت: دیگر دیوار سالمی در شهر نمانده است، بیشتر خانه های سنگ و گچی فروریخته اند، خانه های با مصالح نو هم بعضا تخریب شده اند خودروهای امدادی در رفت و آمدند. تعدد آنها و حرکت سریعشان خبر از وسعت حادثه می دهد. ...
زمانی که مرد غریبه از اتاق خواب رفت مادرم را در شرایط بدی پیدا کردم!
متوجه زخمی شدن مادرم نشده بودم. دقایقی بعد خاله و شوهرخاله ام به خانه مان آمدند و مرا به بیمارستان بردند .یک روز بعد در بیمارستان بود که متوجه شدم مادرم در این جریان کشته شده است. من بعد از ترخیص از بیمارستان به عنوان مظنون بازداشت شدم. حتی 6 ماه در بازداشتگاه بودم تا اینکه تبرئه شدم. اما هنوز با گذشت بیش از چهار سال از این ماجرا هیچ سرنخی از قاتل مادر به دست نیامده است. من و خواهرانم چون پدرمان سالها ...
مردی که دنبال گمنامی بود
زاده سال 71 ؟ سلطان زاده: من روایت فتح را می دیدم و اشتباه گرفته بودم صدای ایشان را با مجری دیگری چون آن مجری اول صحبت می کرد و من فکر می کردم آن مجری است که در روایت فتح نریشن می گوید. خاطرم است که برای اولین بار آقای نقاش زاده، آقای آوینی و آقای فارسی که برای بردن ساز به مغازه آمده بودند، من بعد از این که ساز ها را داخل ماشین گذاشتم ، گفتم آوینی کجاست، ایشان از صندلی جلو گفت من آوینی ...
زن مطلقه در خلوتگاه شیطان به التماس افتاد
آمد داشت. از من خواستگاری کرد. می گفت: برایش مهم نیست طلاق گرفته ام و یک بچه دارم. شیفته محبتش شده بودم. از طرفی می خواستم هرچه سریع تر سرو سامان بگیرم. مهران ادعا کرد خانواده اش را برای ازدواج راضی می کند وقتی برای اولین بار به خانه اش رفتم با وجود التماس هایم به من تجاوز کرد و با چرب زبانی ادعا کرد بزودی محرم می شویم متاسفانه خام شدم و به عقد پنهانی و موقت او در آمدم سپس مهران با ...
خانم بازیگر : گفتند ارسطو عاشقت می شود
کار پیوستم. **پیش از پیوستن به پایتخت، فصل های قبلی سریال را دیده بودید و اصلا می دانستید چنین مجموعه پرمخاطبی تولید شده است؟ واقعیتش این است که بخش هایی از سریال را دیده بودم، ولی چون آن زمان در ایران نبودم، نتوانسته بودم که مدام پیگیر باشم و بدانم که قصه سریال چیست. اما بلافاصله و بعد از اینکه قرار شد در سریال حضور داشته باشم، تمام قسمت ها را طی 2 شب دیدم و بعد به کار پیوستم ...
حق به شهر میزان سخاوت شما ربط دارد به خیابانی که دارید در آن قدم می زنید
ام به بدن عابران بود و پس از آن کاملاً خودم را به آن ها می زدم. این همان رفتاری است که در خیابان های دیگر شما را به خاطرش به باد کتک می گیرند، اما واکنشی که من بارها و بارها در اینجا دریافت کردم، تنها لبخند بود و دستانی که مرا نگه می داشتند یا حتی معذرت خواهی می کردند. چند بار کیف پولم را به عمد روی زمین انداختم، اما با شور و اشتیاقی از جنس همان بزم و شادمانی های مخصوص آن خیابان، آن را به من پس می ...
گفت وگو با ناصر ملک مطیعی ؛ مردِ مردان
سال هم نگه می دارند. من خیلی کوچک بودم و شاید یک خاطرات خیلی محو و کوچکی هم یادم بیاید و به صورت دور و مبهمی یادم می آید که مرا بردند داخل سینما و نشاندند روی صندلی. این بلیت ها و صورتحساب ها و اینها در دفاتر قدیمی خانه ما بود اما کم کم در اسباب کشی های مختلف از بین رفت. یادم هست که می گفتند مثلا دو ریال نفع داشتیم و از این حرف ها... می دانید که چه فیلم هایی نشان می دادند؟ - فیلم های ...
علیه تحجر و تجدد
جهاتی این مستند را دوست ندارم. آن چیزی که باعث می شود نسبت به این فیلم احساس غربت کنم این است که ساخت این مستند باورهای مرا عوض کرد. وقتی به شما می گویند در مورد عابر پیاده فیلم بساز خیلی ساده تر از آن است که در مورد عمو، پدر یا فرزندت فیلم بسازی. بحثم احساسی نیست. بحثم در مورد یک شناخت است؛ البته اگر احساسی هم باشد به یک علاقه عمیق بر می گردد. من مجبور بودم ذهنم را از همه چیز ها خالی و بعد ...
آتش نشان تهرانی در دام شوم دختر 18 ساله افتاد
اوایل پاییز سال 96 یک دختر جوان به نام فرشته به پلیس آگاهی رفت و از یک پسر 20 ساله به نام فریبرز شکایت کرد. رکنا : اوایل پاییز سال 96 یک دختر جوان به نام فرشته به پلیس آگاهی رفت و از یک پسر 20 ساله به نام فریبرز شکایت کرد. دختر 18 ساله به پلیس گفت: مدتی است با فریبرز آشنا شده ام. او به من پیشنهاد ازدواج داد و با حرف های مرا فریب داد و به خانه اش کشاند. پسر جوان مرا آزار داد ...
اخاذی سیاه پسران دختر نما
چگونه برای خانواده ام بازگو کنم. کار به جایی کشیده بود که به خاطر تهدیدهایش شب ها کابوس می دیدم و حتی خانواده ام برای بهتر شدن حالم مرا نزد روانپزشک بردند و تحت درمان بودم. تهدیدهای دختر نوجوان تمامی نداشت و در آخرین تهدیدهایش خواست این بار هر چه طلا در خانه مان است را همراه ده میلیون تومان به او تحویل دهم . نمی توانستم این بار خواسته اش را اجرایی کنم و سرانجام ماجرا را با خانواده ام در میان ...
حضرت رقیه(س) برگه شهادت مجید بربری را امضا کرد/ دست ودلبازی و مردم داری مجید سبب تحولش شد
او را گرفت و طلب پول کرد تا ناهار بخورد. مجید به او پول نداد بلکه به رستوران آشنا فرستاد و گفت هرچه دوست داری در آنجا بخور و بگو مجید حساب می کند. مجید ماهانه پول رستوران را حساب می کرد و این موضوع را پس از شهادتش متوجه شدیم. همچنین مجید روزانه دوساعتی را در نانوایی(بربری) دایی ام می رفت و کسانی که بی بضاعت بود به آنها نان صلواتی می داد و حتی در پایان روز، نان های باقی مانده را به خانه های بی بضاعت ...
تکرار فاجعه آتنا، ستایش و اهورا؛ این بار ندا 6 ساله از مشهد
از مصرف مواد، وقتی ندا (دختر 6 ساله) درحال بازگشت به خانه اش بود او را به بهانه دادن غذا به منزل اجاره ای ام کشاندم و ... چرا او را کشتی؟ ترسیده بودم! او گریه می کرد و من می ترسیدم رسوا شوم، چون گفت موضوع را به مادرش می گوید. جسد دختربچه را چه کردی؟ داخل کیسه گونی گذاشتم و در کوچه خلوت رها کردم. البته همیشه آن کوچه شلوغ بود. ولی آن لحظه خیلی خلوت شده بود ...
تبهکاری که می خواهد بازنشسته شود
64 بود که دستگیر شدم و چند ماهی زندان رفتم. زنم با بچه هایم برای ملاقاتم آمد؛ زیر گریه زد که می خواهد بچه ها را با نان حلال بزرگ کنم و قول دادم که دست از کارهای اشتباهم بردارم ولی بعد از آزادی دوباره فریب دوستانم را خوردم. بعد؟ دو سالی در مغازه موتورسازی کار کردم ولی دوباره با اصرار دوستانم سرقت را شروع کردم و همسرم برای دومین بار که دستگیر شدم زندان آمد و هرچی از دهانش آمد ...
شهید آوینی،خالق آثارهنری با رویکرد قرآنی
خوانم تا یک روز هم سید شهیدان اهل قلم نام مرا در دفترچه عاشقان یادداشت کند. * آغاز فیلمسازی آوینی با فیلم غائله گنبد شهید آوینی فیلمسازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه درباره غائله گنبد (مجموعه شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعه مستند خان گزیده ها) آغاز کرد. گروه جهاد اولین گروهی بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت دو تن از اعضای ...
عجیب ترین و شگفت انگیزترین مکان ها و مردمان خاصش را بشناسید!+تصاویر
با همسایه ها و به صرف یک نوشیدنی سپری می کنند. وقتی از یکی از زنان 101 ساله ی ایکاریا در روز تولدش درباره ی راز طول عمرشان پرسیدند او به شوخی گفت: ما اینجا تنها کاری که انجام می دهیم این است که مرگ را فراموش می کنیم! 4- کاندیدو گودوی، سرزمین چند قلوها کاندیدو گودوی در کشور برزیل واقع شده و شهرت آن به دلیل چند قلوهای بسیار زیادی است که در آنجا متولد شده اند. در 80 خانواده ی ...
بن بست تحقیقاتی در پرونده قتل زن میانسال
تا این که به اتاق خواب رفتم و خوابیدم، اما مادرم داخل اتاقش بیدار مانده بود. نیمه های شب بود که صدای فریادی به گوشم رسید و از خواب پریدم و به داخل پذیرایی آمدم، اما صدا قطع شد و من دوباره به اتاقم رفتم و خوابیدم. ساعتی بعد مرد نقابداری که چاقوی بزرگی در دست داشت بالای سرم آمد و تهدید کرد اگر حرفی بزنم مرا می کشد. بعد هم دست و پایم را بست و کلید گاوصندوق مادرم را از من خواست. چون ابراز ...
اعترافات مردی که لحظه تحویل سال زنش را کشت
بود و به همین دلیل چند روز قبل از سال نو برای او و فرزندانم لباس خریدم و خودروام را برای مسافرت آماده کردم. یک ساعت بعد از تحویل سال چمدان های مسافرت را آماده کردم و به خانه مادرزنم رفتم و از او خواستم برای صبح روز بعد آماده مسافرت باشد اما همسرم زیر قولش زد و گفت با من به مسافرت نمی آید و قصد جدایی دارد. این مرد گفت: خیلی عصبانی شدم و به خانه ام رفتم و چاقویی از آشپزخانه برداشتم و به ...
رابطه شوم و سیاه خانم دکتر جوان و مرد کتاب فروش | با میثم بودم تا اینکه ....
سرزنش هاو مخالفت های پدرو مادرم از شدت ناراحتی و غصه خانه را ترک کردم و به خوابگاه نزد دوستانم رفتم . چند روزی نزد آنها بودم . در این مدت نه من سراغ خانواده ام می گرفتم و نه آنها سراغی از من می گرفتند. فکر می کردم خانواده ام مرا فراموش کرده اند و این مساله روز به روز مرا بیشتر به میثم نزدیک می کرد . سرانجام به پیشنهاد خواستگارم جواب مثبت دادم . قرار شد که، خانه ای اجاره کنیم و بدون اینکه کسی ...
رفیعی: هر 2 تیم استقلال و پرسپولیس را دوست دارم / طرفدار آلومینیوم اراک هستم
...> چند روز پیش یک خانم حدودا 80 یا 90 ساله من را دید و در حالی که چشمانش پر از اشک شده بود خطاب به من گفت: چطوری نوستالژی کودکی من؟ (خنده) در سال جدید چه آرزویی برای مردم ایران دارید؟ در سال 96 عزیزان زیادی را از دست دادیم و اتفاقات تلخی را شاهد بودیم، هر چند عمر دست خداوند است اما ما هم می توانیم از خیلی از حوادث تلخ جلوگیری کنیم. امیدوارم در سال جدید این اتفاقات به حداقل برسد. یک آرزوی دیگرم هم این است که امسال جیب هیچ پدری در مقابل خانواده اش خالی نباشد و وضعیت معیشت مردم روز به روز بهتر شود. انتهای پیام/ اظهارات رفیعی در مورد علاقه اش به ورزش ...
کاکادو یه آواز غمگینه تو هوا
...، برادرش علی شیردره بوده. علی اولِ انقلاب، طبقه دوم، عکاسی شروین رو می زنه. تو سه دهه اخیر و اوائل دهه 60، علی شیردره عکس های پاسپورت و شناسنامه زیادی برای خیلی از این نسل ها به یادگار گذاشته، چون عکس های خوب و شفافی داره و ما از اون با عنوان وارد کننده شفافیت به عکاسی اصفهان یاد می کنیم. اون به آلمان می ره و تجهیزات خوبی وارد اصفهان می کنه. ابزار خوب، نتیجه خوب به دنبال داره. شفافیت، صداقت میاره. مدیر عکاسخانه کاکادو در مصاحبه ای درباره تبلیغات کاری اش گفته: وقتی تصمیم گرفتم تبلیغ کنم، خوش نویسی استخدام کرده بودم که کف چهارباغ، بزرگ می نوشت: عکاسی دونقطه کاکادو. ...
گفت وگو با قاتل ندا
ارتکاب جرم) هدایت شد. بازپرس ویژه قتل عمد با تفهیم مواد قانونی به متهم مبنی بر این که حقایق را بازگو کند، از وی خواست مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گیرد و به تشریح ماجرا بپردازد. گزارش خراسان حاکی است، مرد 41 ساله پس از معرفی کامل خود گفت: آن روز قرار بود برای آزادی برادرزنم که در زندان به سر می برد با فردی آشنا به قوانین و جرایم صحبت کنیم به همین دلیل من خانواده ام را به خانه مادرزنم ...
هنوز هم مرا با اسم حسن باقری صدا می زنند!
...، یک روز نمی رفتم یادم می آید یکی از همین روزها سر کار رفتم، چون خیلی بازیگوش بودم خسته شدم و دیگر نرفتم از طرفی در عالم بچگی چیز چندان زیادی از تعهد کاری و این جور صحبت ها نمی دانستم. آن موقع هم همه خانه ها تلفن نداشتند که از این طریق بشود آدمها را پیدا کرد؛ تا اینکه دیدم روز چهارم دستیار کارگردان آمد در خانه و گوشم را گرفت این شد که از فردا دوباره سر کار رفتم.(می خندد) مستندی که ...
مرده ای که از خانه اش در مشهد فرار کرد! / او عروس 17 ساله بود
دختر 17 ساله ای که با طراحی نقشه یک جنایت، پای پلیس Police و قاضی Judge ویژه قتل Murder عمد را به یک پرونده جنایی ساختگی باز کرده بود، بعد از آن که با هوشیاری پلیس و انجام یک سری اقدامات پلیسی دستگیر شد و ماجرای مقتول فراری لو رفت، در تشریح جزئیات این حادثه Incident به سرگرد خداوردی (افسر پرونده) گفت: حدود سه سال قبل با جوانی که به خواستگاری ام آمده بود ازدواج کردم. او کارمند یکی از ...
تشکیل پرونده آدم ربایی برای یک سگ
شاسی بلندم برای خرید به یکی از پاساژهای شهرک غرب رفتم. من و جسیکا ابتدا چند ساعتی داخل پاساژ گشتیم و خرید کردیم و سپس ساعتی در خیابان چرخیدیم. بعد هم به کافی شاپ رفتیم. هنگام بازگشت به خانه متوجه شدم که یکی از وسیله های ضروری را نخریده ام به همین دلیل دوباره به پاساژ برگشتم و خودروام را پارک کردم، اما به خاطر اینکه قرار بود خیلی سریع برگردم جسیکا را با خودم نبردم و او را تنها داخل خودرو ...
بازسازی صحنه قتل ندا دختربچه افغانستانی
پشت بام همان اطراف پرت کردم. بعد که جسد را همان جا گذاشتم، به خانه مادرخانمم رفتم. موضوع را به برادرخانمم گفتم ولی او باور نمی کرد و می گفت: شوخی نکن! من دستش را گرفتم، به محل جنازه بردم. پشیمان شده بودم. با خودم می گفتم شاید زنده باشد، اما همین که شلوغی کوچه را دیدیم، بدون دست زدن به آن، به خانه برگشتیم. دیگر به کسی چیزی نگفتم. دو شب بعد، برای اینکه طبیعی باشد، دست زن و بچه ام را گرفتم و به خانه ...
حادثه ها
فاصله دارد، شب حادثه، بعد از تحویل سال، قرار شد که دنبال همسر و فرزندانم بروم و با هم راهی سفر شویم؛ به همین منظور به خانه مادرزنم رفتم و به همسرم گفتم که حاضر شود تا راهی سفر شویم اما زنم گفت به سفر نمی آید که من به او گفتم تو قول دادی اما همسرم گفت به سفر نمی آید. این متهم درباره نحوه قتل همسرش به بازپرس گفت: با این حرفِ همسرم عصبی شدم و به خانه رفتم؛ چاقویی برداشته و مجددا به خانه مادرزنم بازگشتم ...
افشا شدن رازهای زندگی نوه آدولف هیتلر
بودم- اما به هیچ یک از دوستانم نمی گفتم. زندگی خصوصی من هیچ ربطی به آنها نداشت. سال1977 با روزالین ازدواج کردم، در آن موقع او 19ساله و من 21ساله بودم. اولش او نمی خواست این واقعیت را بپذیرد، اما بعدها به آن عادت کرد. ورونیک هم ابتدا برایش سخت بود که بپذیرد، اما ناراحت نمی شود، چون مرا دوست دارد. برخلاف نگاه خوشبینانه فیلیپ - او بیش از 40 کتاب درباره هیتلر خوانده است، دختر هیملر را ملاقات ...
مهریه 500 سکه ای را بخشیدم/حجاب برنده تر از شمشیر است
خانواده آنها پیام دادم که مهریه را می بخشم زیرا می دانستم مهریه ضامن خوشبختی نیست. *شرط جلسه خواستگاری همسر شهید از جلسه خواستگاری مطالبی در زمینه عشق همسرش به شهادت بیان می کند و اینکه شهید عفیفه به جبهه علاقه زیادی داشت و حتی به او گفته بود که به خاطرش جبهه را رها نمی کند. معتمد لاری گفت: او در همان جلسه خواستگاری از من سؤال کرد که می توانم شهادت، جانبازی یا اسارت او ...
برخی از سلبریتی ها برای کار اجتماعی دنبال منفعت مادی هستند
فضای عمومی قرار دهیم بعد نتوانیم جمعش کنیم خیلی بد است. من می گویم آقا یا خانم سلبریتی شما صفحه خصوصی خودت است و اصلا هم دوست نداری وارد مسائل سیاسی و اجتماعی و محیط زیستی شوی؛ دمت گرم، فقط هم می خواهی عکس های خودت را بگذاری و بیزینست را انجام دهی. واقعا هیچ کس حق ندارد تو را قضاوت کند چون ما نمی دانیم چقدر درآمد داری و ممکن است واقعا یک مشکلی در زندگی ات باشد که مجبور باشی پول دربیاری. اما می گویم ...
آه ای هجده سالگی!!
18 سالگی اش حرف می زند، دوست دارد زودتر 18 ساله شود، همان سن طلایی، سنی که می تواند افسار زندگی اش را خودش در دست بگیرد: من قوی ام، اهل مبارزه. خواهرم در این مبارزه شکست خورد اما من می توانم خانواده ام را نجات دهم. دوست دارم یک کار خوب پیدا کنم بعد با حقوقم خانه بخرم و دو خواهرم را بیاورم پیش خودم. بگردم پدرم را پیدا کنم و او را هم بیاورم پیش خودمان. پدر مرضیه با اینکه می داند دخترانش در بهزیستی ...