سایر منابع:
سایر خبرها
کارآفرینی با 98 درصد معلولیت: به دروغ گفتند که از من حمایت کردند
و حاشیه های زیادی برایم درست کرد. یک برنامه تلویزیونی برایم حاشیه های زیادی ساخت وحید بعد از مصاحبه ما در خبرگزاری مهر به برنامه های تلویزیونی زیادی دعوت شد، در شبکه های اجتماعی حسابی شناخته و محبوب شد و به همین دلیل دچار حاشیه هایی شد. بعد از حضور در یکی از برنامه های صبحگاهی همان حین برنامه اعلام شد که اسپانسر برنامه که یک فروشگاه اینترنتی فروش اپلیکیشن های تلفن همراه بود تمام حمایت ...
معمار وحدت مقدس ارتش و سپاه در زمان جنگ
انجام داد و خودش به آن اشاره می کند: در منطقه عملیاتی دیدم قرارگاه عملیاتی نیرو زمینی که بنی صدر هم آنجا بود در یک کارخانه لاستیک سازی در دزفول است و برادران عزیز سپاه هم در قرارگاهی در اهواز هستند. بلافاصله به فرمانده قرارگاه نیروی زمینی ارتش که شهید بزرگوار سرلشکر سیدمسعود منفردنیاکی بود گفتم به فاصله 48 ساعت این قرارگاه باید به اهواز منتقل شود. قرارگاه را به اهواز منتقل کردند و در آنجا قرارگاه ...
وقتی بسیجی زنجانی هنرمندانه راه شهادت را برگزید/ شهید ابراهیم اصغری استاد اخلاق در جبهه های حق علیه باطل
.... از دم دانشسرا بدون آنکه توجه مرا جلب کند گاهی از من جلو میزد و گاهی عقب، با حرف هایی که از بچه ها شنیده بودم و باکسب تجربه از آنها ماشین را زیر چشم گرفته، خونسرد به طرف سبزه میدان و بازار روانه شدم. خودم را به دل جمعیت زدم و با شتاب به طرف مغازه مان روانه شدم... یک نفر از پشت مرا صدا زد و گفت بیا! من هم رفتم مرا سوار ماشین کردند و به اداره ی ساواک بردند. با وارد شدن در راهروی تاریک باران مشت ...
جاگذاشتن اسلحه، جانم را نجات داد
ماهی که در تپه تلویزیون بودم فقط یک بار درگیری داشتیم؛ روز تحویل سال 1360. صبح همه بچه ها دور سفرۀ عید جمع شده و منتظر تحویل سال نو بودند. حدود ساعت یازده صبح بود. آن روز فکر می کردم این اولین عید من دور از خانه و در منطقۀ جنگی است. خدا می داند جنگ چقدر طول می کشد و من تا کی خواهم بود! صدای انفجار و شلیک چند گلوله ما را از سر سفره بلند کرد. به شوخی گفتم: جمع کنید، این هم تحویل سال! درگیری در اطراف ...
دختری که خواستگارش رویش اسید پاشید
خدا می گفتم شکرت که من آن قدر صورت قشنگی دارم. تابه حال درباره وضع زنان دیگری که تا به حال به صورتشان اسیدپاشی شده، شنیده اید یا عکس هایشان را دیده اید؟ بله شنیده بودم که به چند زن در اصفهان اسیدپاشی شده ولی انتظار نداشتم که این بلا سر من بیاید. اگر از همه درباره من بپرسید به شما می گویند، من در لاک خودم بودم؛ صبح به سالن آرایشگاه می رفتم و شب برمی گشتم. با خانواده ام بودم. اصلا نه ...
کارشناسی که برای اولین بار خودکار تمام کرد! / کتابخانه ای که تا نیمه شب برای یک روحانی باز ماند
محترم تکبری ندارد، طبیعتا بعد از منبر، صد نفر دور او را گرفته اند و سلام و علیک کرده اند، اما نگاه آن بیننده این بوده که من 5 سال بحث ایشان را از تلویزیون می دیدم اما ایشان یک صدم آن توجه را به من نکرد و حتی سلام مرا هم جواب نداد پس ارادت من یک طرفه بوده و شاید ادامه اش به صلاح نباشد! پس از نگاه شما صمیمیت مورد انتظار، ایجاد شده است ولی باید راهی برای پاسخ دادن به آن هم پیدا کرد. ...
گفت و گو با شمس لنگرودی؛ بنجامین باتن ادبیات ایران
: من هم بیایم شعر بخوانم؟ همه مرا می شناختند. پدرم بزرگ لنگرود بود. رفتم پای تخته و شاید یک خط خوانده بودم که معلم گفت: حالا همه برای ما شاعر شدند، بنشین سر جایت. خیلی به من برخورد. خیلی ناراحت شدم و همان ساعت تصمیم گرفتم آنقدر شعر بگویم تا یک روزی کتاب چاپ کنم و بروم بگویم دیدید شاعر شدم! این بود وضع آموزش و پرورش ما. شعرهای تان را بردید به ایشان نشان بدهید؟ - بله، کتاب پنجمم، جشن ...
خواستگار بی رحم انگشتان معصومه را برید و روی صورتش اسید ریخت + عکس
اعتماد کنم. چون او خیلی بهم محبت می کرد، بهش عادت کرده بودم، اما نه این طور که اگر نباشد بمیرم یا خیلی دوستش داشته باشم. او ول کن من نبود و مدام هم تهدیدم می کرد؛ مثلا من به شوخی به او می گفتم یک روز با تو نباشم چه کار می کنی و او هم می گفت: بلایی سرت می آورم که هیچ کس به رویت نگاه هم نکند. من فکر می کردم شوخی می کند. اصلا فکرش را هم نمی کردید که منظورش اسید باشد؟ اصلا فکرم هم ...
در آخرین روز زندگی هیتلر چه گذشت؟
برمی گردد. دو روز بعد، او در یک درگیری خیابانی با اصابت گلوله کشته می شود. پیش خدمت هیتلر به اِوا تبریک می گوید و او را خانم هیتلر صدا می زند. چشمان اوا از خوشحالی برق می زند. ذهن هیتلر هنوز درگیر است. او بورمن و گوبلس را از مهمانی خارج می کند تا نام های بیشتری را به آن فهرست اضافه کنند. یونگه از تغییرات مکرر در لیست کلافه شده است. ساعت یک و چهل وپنج دقیقه بامداد یوزف ...
خطر بازگشت رکود تورمی در کمین مسکن/ ناهماهنگی تیم اقتصادی دولت دلیل وضعیت تاسف آور ارز است/ دلار ...
به دلار با نرخ دولتی 4960 تومان دارید باید از ساعت های اولیه صبح به صرافی مراجعه کنید و مدارکی از قبیل پاسپورت، ویزا، بلیت تایید شده و گواهی بانکی عوارض خروج را به مسؤولان صرافی تحویل دهید تا بین ساعت های 15 الی 16 به شما ارز دولتی تعلق گیرد. طی گفت وگویی که با یکی از دلالان حاضر در میدان فردوسی داشتیم او درباره نبود ارز در بازار، گفت: این موضوع چند ماهی است وجود دارد و دلار و یورو کمیاب شده است و ...
وقتی بهروز خان از رفقای مجلس ششم خود برائت می جوید
افراد را داخل صف می گذاریم نوبت شان که رسید شما جای او را بگیرید. گفتم: باشد من می روم همین اطراف می چرخم. من هم فرار کردم رفتم سینمای حوزه هنری که یک فیلمی داشت نشان می داد و تا شب ساعت 11 آن فیلم را دیدم و موبایلم را هم خاموش کردم تقریباً به خاطر اینکه وارد حوزه شده و داشتم فیلم می دیدم، موبایلم را خاموش کرده بودم، ساعت 11 آمدم بیرون دیدم آخیش ثبت نام تمام شده است! دفعۀ بعد ...
دختری که در اینستاگرام انقلاب کرد
آغاز هرچه می گفتم می خواهم خلبان شوم، کسی مرا جدی نمی گرفت. حتی برخی ادعا می کنند به دلیل زن بودن موفق به کسب این شغل شده ام، این صحبت ها من را بسیار ناراحت می کند. من به اندازه خلبانان مرد درس خوانده و تلاش کرده ام. هدفتان برای پنج سال آینده چیست؟ در پنج سال آینده باز هم همین شغل را ادامه خواهم داد، زیرا از شرایط و شرکتی که در آن کار می کنم بسیار راضی هستم. قطعا به کسب گواهینامه ...
روایت علی جنتی از مقاومت مردم خوزستان در جنگ تحمیلی
ماشین به طرفش رفتم و سلام کردم. صورتش را بوسیدم. او اصلا گریه نمی کرد. به ایشان تبریک و تسلیت گفتم. پاسخ داد: همه اینها فدای امام. ما همه فدای امام هستیم. من اگر چند فرزند دیگر هم داشتم، می دادم! واقعا روحیات بسیار عجیبی بود. روحیات جالبی بود که البته در بین سایر خانواده های شهدا هم دیده بودم؛ اما مردمی مقاوم، مثل مردم دزفول کمتر دیده ام. انتهای پیام/ ...
قربانی اسید پاشی در تبریز
روز شکنجه می شوم، تا قعر جهنم می روم و برمی گردم، پوستم می ریزد، از شدت درد نمی توانم به چیزی فکر کنم و با چند آرامبخش به خواب می روم و کابوس می بینم. قیافه ام خراب شده و از دست رفته، بدنم، دستانم را از دست داده ام. به دلیل این که نیت ازدواج با او را نداشتم، قربانی شدم، من بی گناه بودم، این حق من نبود. می خواهم حق رعایت شود و دختر دیگری به سرنوشت من گرفتار نشود. فقط می خواهم ...
سارق مسلح عابر بانک های مشهد به دام افتاد
روزنامه خراسان، متهم 26 ساله این پرونده درحالی که اشک پهنای صورتش را پوشانده بود، در میان هق هق گریه گفت: وقتی سرقت اول را انجام دادم فکر نمی کردم پول کمی گیرم بیاید. خیلی ترسیده بودم اما سعی می کردم بر خودم مسلط شوم. آن روز حدود ساعت 11:30 بود (بیست و هشتم بهمن) که سوار بر موتورسیکلت به سمت بانک تجارت در اطراف میدان بسیج حرکت کردم. دو روز قبل از حادثه به محل آمده و منطقه را بررسی کردم. دیدم بانک ...
پرونده ویژه شهید صیاد شیرازی/ فرماندهی از تیره عشایر؛ "صیادِ منافقین" در مرصاد
درآمد و مدتی بعد نیز به ارتش پیوست. چون ما از تیره عشایر هستیم، قبلاً به ایشان زیادخان می گفتند. نام پدر بزرگ ما صیادخان بود و اصالتاً تیره عشایر ما مربوط به تیره اخت افشار است که در سرزمینی بین فارس و کرمان امتداد دارد. پدر من در 12سالگی به همراه برادرانش به درگز کوچ می کنند، همان جا ازدواج می کند و من نیز در همان جا متولد می شوم . خانواده صیاد چند سال در مشهد زندگی می کند و ...
پرسپولیس، استقلال و تیم ملی؛ سکوت رامین رضاییان شکست
... . من به شوخی به سرمربی جوان تیم مان گفتم مشکل خودت است و تنها راهش این است که به من بازی بدهی! گفتم اگر بازی بدهی همه چی درست می شود. او بعد از مدتی مرا مثال زد که اراده ام را با تمرینات نشان دادم و توانستم به ترکیب برگردم. این حرف که من قبل از حضور در اوستنده به دنبال مذاکره با استقلال بودم اصلا قشنگ نیست و اصلا نباید حرفش را به زبان آورد. من اگر روزی به هواداران پرسپولیس خیانت کنم مطمئن ...
پاسخ به سه تحریف بارز از تاریخ معاصر
شادمهر به من تلفن کرد و گفت که هواپیماها و هلیکوپترهای آمریکایی آمدند به طبس. من [در مسیر مراجعت از خوزستان به تهران]به خلبان گفتم که برود بالای آن منطقه... خلبان به آن سو پرواز کرد و کمی هم ارتفاع را کم کرد. آن چه در آن وضعیت دیدم، چند هلی کوپتر و دو هواپیما روی زمین مانده بود... بعد که آمدم به تهران، رفتم در تلویزیون و قضیه را توضیح دادم. همان شب سرلشکر شادمهر به من تلفن زد و گفت ...
شهید صیاد شیرازی یک نظامی مومن بود
شیرازی در مهر 1368 به درخواست رئیس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح و موافقت مقام معظم رهبری(مدظله العالی) به معاونت بازرسی کل نیروهای مسلح انتخاب و در شهریور 1372 با حکم فرمانده معظم کل قوا به سمت جانشینی رییس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد. این شهید در 16 فروردین 1378 همزمان با عید خجسته غدیر خم و تنها پنج روز قبل از شهادت به درجه سرلشکری نائل آمد. کوردلان شب پرست، خناسان روزگار و پس مانده های ...
چگونه زمان خود را بهینه کنیم؟
ترجمه از حمید گنجی: حدود یک سال قبل، همسرم من را در یک کارگاه آموزشی پیشرفته ثبت نام کرد. بعد از فقط یک کلاس، من به این کارگاه علاقه مند شدم و خیلی زود نیز در کلاس های هفتگی شرکت کردم، به نمایش ها می رفتم و چندین شب از هفته را بیرون از خانه می گذراندم. در همان زمان، من میزبانی از دوستانم در رستوران های محلی مختلف را شروع کردم. من هر روز صبح به ورزش می رفتم و در آخر هفته ها نیز به کار ...
بی قراری در دامان معبود خویش آرام گرفت
...> همچنین از زبان همسر بزرگوار ایشان نقل شده است که همیشه می گفت: دعا کن من شهید بشم . و من می گفتم: ان شاءالله، اما بعد از 120 سال؛ باید پسرها را داماد کنی؛ حالا حالاها کار داری. خواب دیده بود یکی از دوستان شهیدش آمده و او را با خود برده است. از شبی که این خواب را دیده بود تا آن روز صبح که آرام و راحت روی صندلی ماشین نشسته بود، کمتر از یک ماه فاصله نشد که به آرزوی دیرینه اش رسید. ...
اختلاف حزب اللهی ها با "شهید آوینی" بر سرچه بود؟
...، با کی بودید، کجا می رفتید. این فضولی ها را نمی کردم. ساعت ها با او تنها بودم ولی نمی پرسیدم اینجا چکار می کنید؟ آن روز کجا می رفتید؟ از یکی شنیدم که اینطور اتفاقی برای شما افتاده است؟ و... فضول باشی بازی و پروبازی باشی اینگونه در نمی آوردم. خودم را طلبه این رشته می دانستم که در مقابل علامه آن نشستم و دارم یاد می گیرم و می گفتم نباید به خودم جرات بدم و سوال کنم که او کجا بوده است؟ ...
این مرد 26 سال با همسر ناتوان اش زندگی کرده!
سخت بود؛ خیلی. یک زمانی من می آمدم پشت در خانه پر از دمپایی بود، حالا که می آیم می بینیم کسی نیست بیاید حال این زن را بپرسد. تمام کارهای بچه هم افتاده بود گردنم. ساعت را روی دو می گذاشتم، زنگ که می زد بیدار می شدم بچه را شیر می دادم، دوباره چند ساعت بعد تنظیم می کردم که نوبت شیر دادن بچه عقب نیفتد. نیروی هوایی همان طور به مساعدت شان ادامه دادند؟ بله. مساعدت کردند، چون واقعا می ...
خدایا از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی
شده بودم که حتی نتوانستم کسی را صدا بزنم.آمدم توی خانه، گوشی تلفن را برداشتم و به چند جایی زنگ زدم. تا آمدم بیرون، بقیه و از جمله همسایه ی طبقه ی بالا جمع شدند و علی را بردند بیمارستان. بچه ها را که نگران پدرشان بودند، دلداری دادم و راهی مدرسه شان کردم. گفتم: بابا تیر خورده، اما اتفاقی نیفتاده. در حالی که می دانستم همان لحظه به شهادت رسیده است. همیشه می گفت: دعا کن من شهید بشم . و من می ...
تحریف سه واقعه تاریخی و تناقض خاطرات امیرانتظام با ادعاهایش در خشت خام
مراجعت از خوزستان به تهران]به خلبان گفتم که برود بالای آن منطقه... خلبان به آن سو پرواز کرد و کمی هم ارتفاع را کم کرد. آن چه در آن وضعیت دیدم، چند هلی کوپتر و دو هواپیما روی زمین مانده بود... بعد که آمدم به تهران، رفتم در تلویزیون و قضیه را توضیح دادم. همان شب سرلشکر شادمهر به من تلفن زد و گفت: اگر آمریکایی ها شبانه بیایند و این هلیکوپترها و هواپیماها را [که در طبس جا گذاشتند]ببرند، دیگر هیچ آبرویی ...
38 تحویل سال در کنار سربازان!
، جان بدهم. از حال و هوای سال تحویل در منطقه بگویید؟ من چندین سال تحویل را در دهلاویه، چند سال در فکه، چند سال در چذابه و یکی دو سال در رمضان بودم، ارتش در این مناطق یادمان هایی ایجاد کرده است، هر ساله فرماندهان محترم نیروی زمینی، فرماندهان لشکرها، قرارگاه ها و تیپ ها در جایی که ارتش تعیین می کند جمع می شوند و مراسم سال تحویل را برگزار می کنند. مراسم سال تحویل در دو سال گذشته ...
26 سال زندگی متفاوت آقای بی خیال
به گزارش خبرگزاری دانا و به نقل از ایسنا، شهروند در ادامه نوشت: البته زندگی مهدی طرزعلی به این روز ختم نمی شود. وقتی با او به گفت وگو نشستم، درباره شرایط سخت کودکی اش نیز شنیدم و روزهایی که تصور آن هم غیرممکن است. با این گذشته سخت، حالا فرض کنید که چطور باید زندگی را در کنار همسر و نوزادش ادامه بدهد. او نه تنها از این روزهای طاقت فرسا می گذرد، بلکه تا همین امروز ترجیح می دهد کنار همسرش بماند. مهدی طرزعلی در واقع 26 سال بدون اینکه ازدواج کند، با عشق و علاقه کمر به خدمت به زنی می ...
صحبت های درگوشی با مادران شاغل (2)
فرزندانم نگهداری می کرد تا اینکه بزرگ تر شدند و دیگر می توانستند تنها در خانه بمانند و اینجا بود که تازه متوجه شدم چقدر غرق در کارم هستم و چقدر با فرزندانم فاصله دارم. آنها حتی وقتی که من در خانه بودم نیازهایشان را به مادرم می گفتند و مادرم توانسته بود ارتباط عاطفی خوبی با آنها برقرار کند. من هم با کمک مادرم سعی کردم خودم را به بچه ها نزدیک کنم و تصمیم گرفتم زمانی از روز را به فرزندانم ...
درخواست آقا برای عدم تداخل جلسه سران قوا با روایت فتح
شعارسال : بخش هایی از گفت و گو با مهدی همایونفر، مدیر موسسه روایت فتح که در تاریخ هجدهم فروردین ماه سال 94 در پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری منتشر شد، در زیر آمده است: جناب عالی یکی از اشخاصی بودید که در دیدار رهبر انقلاب با دست اندرکاران روایت فتح حضور داشتید. اگر مایل هستید، از اینجا شروع کنیم که اصلاً چطور شد در آن برهه زمانی، رهبر انقلاب برنامه ای برای دیدار با عوامل روایت فتح ترتیب دادند؟ ما از بهار سال 65 یک برنامه کلید زده بودیم به نام روایت فتح که ...
تکرار فاجعه آتنا، ستایش و اهورا؛ این بار ندا 6 ساله از مشهد!
دیگر شاخه های اطلاعاتی نیز به این محدوده می رسید. گزارش خراسان حاکی است با دستور قاضی پرونده، کارآگاهان در پوشش نامحسوس منتظر ورود ساکنان این منزل مسکونی ماندند تا این که چند ساعت بعد اعضای خانواده و برخی از بستگان آنان وارد منزل شدند، اما مظنون اصلی در میان آن ها نبود. عملیات به صورت سری ادامه داشت تا این که چند دقیقه بعد میوه فروش 41ساله نیز کلید را روی در حیاط انداخت اما قبل از آن که وارد اتاق ...