سایر منابع:
سایر خبرها
طنز؛ دهانت را می بویند...
شهرام شهید ی در ستون طنز روزنامه شهروند نوشت: ستش نمی توانم درست برای شما درددل کنم، چون الان برخی نیروهای عزیزِ گشت دارند زیر بالش مرا می گردند. اول که آمدند تو... یعنی در زدند ها. واقعا در زدند. من هم خیلی شیک در را باز کردم. آمدند تو گفتند ها کن! من ترسیدم. گفتم این چیپس و ماست روی میز دلیل زهرماری نیست. من چیپس و ماست دوست دارم. دوباره گفتند: ها کن. کردم. پرسیدند: چرا مسواک نمی زنی؟ گفتم چشم ...
احمدرضا احمدی: خاطره ها رهایم نمی کنند
اگر خوب نگاه کنید، آنچه تا الان نوشتم ملغمه ای است از واقعیت و تخیل و حافظه. یعنی خیلی از آدم هایی که در این رمان ها می بینید، وجود داشتند، خیلی ها مرده اند، خیلی ها زنده هستند. آن موقع من شیوه رئالیسم جادویی را مسخره می کردم. می گفتم چطور پس از ترجمه صد سال تنهایی، یک دفعه اطراف بندر بوشهر کلی جن پیدا شده، این ها صبح ها پیدا می شدند و شب ها غیب می شدند. کپی کپی بود. حالا من نمی دانم تا ...
اسیدپاشی و قمه کِشی در شب سال نو+عکس
سال جدید و سال های بعد را برای او از بین برد. معصومه جلیل پور ، زن 26ساله تبریزی، از آن روز تا به حال در بی خبری کامل رسانه ها و مسئولان در بیمارستان سینای تبریز بستری است. اسید، مثل تعدادی دیگر از زنان ایرانی در سال های قبل، حالا صورت و نیمی از بدن معصومه را سوزانده است. محمد- ن مرد جوانی که خواستگار او بود، بعد از آن که شنید معصومه نمی خواهد با او ازدواج کند، اول با قمه دو انگشت او را برید و بعد ...
از نان تا روان مردم
اجداد به افراد رسیده است. ممکن است بار ژنتیکی یک نفر قوی باشد و با یک استرس کوچک مریض شود یا آن قدر زیاد باشد که حتی بدون استرسور (عامل استرس زا) مریض شود. گروهی هم هستند که بار ژنتیکی ضعیفی دارند و برای بیمارشدن به محرک های محیطی احتیاج دارند؛ یعنی اگر مشکلات زندگی یا حادثه ای ناگوار بیش بیاید، دچار بیماری های روانپزشکی می شوند. گروهی هم ممکن است استعدادشان در حد انطباق باشد؛ یعنی در شرایط استرس ...
دوقلوهای یزدی که در یک روز متولد و شهید شدند +عکس
درست می کرد. آخرین باری که می خواست برود سال 65 بود. من و همسرشان کنار در برای بدرقه ایستاده بودیم که کتاب مفاتیح الجنان و قرآن تو جیبی اش را درآورد. قرآن را به من و مفاتیح را به همسرش داد. بعد خانمش گفت: محمدعلی من مفاتیح دارم. من هم گفتم: قرآن تو جیبی کوچک دارم. از ما خواست کتاب ها را با هم جابه جا کنیم. آخرین یادگاری اش همان مفاتیح کوچک و قرآن جیبی شد که در آن لحظات آخر به ما هدیه کرد و برای ما ...
به دروغ گفتند که از من حمایت کردند
ارزش دارد! من این موضوع را نگفتم. من فقط گفتم این استارت اپ می تواند به روزی 500 میلیون درآمد برسد. من اصلا پول نخواستم من فقط خواستم کارم را گسترش بدهم. اما آنها در پاسخ تنها به من گفتند ما تو را معروف کردیم وگرنه چه کسی تو را میشناخت؟ ما خواستیم دست یک نیازمند را بگیریم. من نیازمند نبودم من سالهاست خرج خودم را خودم در می آورم. وحید حالا با تحمل و رد شدن از همه این حاشیه ها توانسته روی زانوهای نحیفش بلند شود و توانیتو را به نتیجه برساند. استارت آپی که همه منتظر به بارنشستن آن هستیم تا زندگی معلولین کشور را دگرگون کند. ...
محسن تنابنده: اهل باج دادن نیستم
، اشتیاق گروه، به غیر از اشتیاق گروه این که من چه ایده ای داشته باشم در ادامه کار خیلی موثر است و برای من یکی از سختی های اساسی همین است که حالا دیگر چه کار کنم و چه موقعیتی ایجاد کنم که جذاب باشد. چقدر استرس دارید از این که احیانا موفق نشوید؟ - ماجرا برای من این گونه است که وقتی پایتخت تمام می شود می گویم دیگر نمی سازم. بعد همین طور دنبال قصه های خودم هستم که ناگهان یک ایده به ذهنم ...
روزانه 5 کودک به کودکان بی سرپرست یا بدسرپرست شیرخوارگاه علی اصغر(ع) افزوده می شود
به گزارش خبرگزاری کودک و نوجوان ، هر خاله ای که به دیدنشان می آید، آرزو، زودتر از بقیه، خودش را به آغوش او می رساند. دو دستش را کامل باز می کند و می پرد در آغوشش. چنان با ذوق و شوق جلو می آید که اگر مقامی عالی رتبه باشی و همیشه اتوکشیده و شق ورق، دربرابر این دختر سه ساله کم می آوری؛ آن قدر که دربرابر او خم می شوی و روی دوزانو می نشینی. تو هم دو دست را باز می کنی تا آرزو و همه آرزوهایش را در آغوش ...
رمان به اقتضای داستان و زیبایی شناسی، تاریخ را جعل می کند
اما تهرانی ها در عین حال یک مقاله مطول در نقد تاریخ هنر هم هست. نمی دانم. این را بهتر است شما، خوانندگان و منتقدان بگویند. می دانید از بین تمام اشخاص، فقط یک نفر، یعنی نویسنده اثر، آن را از زاویه متقاوتی می بیند. همان حکایتی که هرکس صدای خودش را به واسطه گوش درونی، جور دیگری می شنود که کس دیگری آن را نمی شنود. حالا هرچه شما اصرار کنید که صدای خوب است یا صدای تو بد است. نویسنده تنها به آنچه ...
اندر فواید زندگی در ایران
جان تا آخر هفته امید هست که بیاد اما پرستارا از ارمنستان دارن زمینی میان و خودشونو تا 3-4 روز دیگه میرسونن و به بیمار پیشنهاد میدن که حالا موقتاً بره سر عزرائیل گرم کنه تا دکتر جان برسن. زبان ها قاصر از بیان واقعی امید تو این مملکته. حالا اگه دلتون آب افتاد و خواستین بیاین پیش ما، زودتر شماره 1 به*#31 ارسال کنید تا یه خونه بزرگ با تمام امکانات در فرشته یا زعفرانیه براتون آماده کنیم تا برسین. که جا برای همه هست خونه ها همه خالی، خیابونامون همه عریض و خالی از ماشین، از آب و هوامون و کالاهای ایرانی و ارزمونم که گفتم براتون. انتهای پیام ...
گفت و گو با شمس لنگرودی؛ بنجامین باتن ادبیات ایران
همین جوری که نمی شود گفت. باید بر اساس دیدگاهی باشد، حالا هر چه که هست، باید حسی نسبت به چیزی داشته باشی که شعر بگویی. این جهان خوب است، بد است، گنگ است. وقتی خودت هم گیج هستی، نمی شود چیزی گفت. وقتی درگیر تاملات و تفکرات هستی، نمی شود شعر گفت. من آن دوره بیشتر مشغول تاریخ تحلیلی شعر، مشغول سخنرانی در دانشکده های خارج بودم. دو بار این طور شدم و کم شعر گفتم؛ یک بار سال 53 که دچار تغییر و تحولاتی ...
این فیلم یک درام شخصی است / از مهدی طارمی استقبال کردند از ما نه!
در لاتاری یک مدل راه رفتن در نظر گرفته بودم که سخت بود و برایم به مرور پا درد و زانو درد می آورد. اما من در جشنواره فیلم فجر بعد از این که فیلم را در سینمای رسانه ها دیدیم از درد پاهایم متوجه شدم که باز هم همان جور راه می روم. این مسئله هم نه اداست نه هیچ چیز دیگر. در خیلی از کارهای دیگر اصلا این اتفاق نمی افتد و ممکن است تو داری بازی می کنی اما بین اش موبایلت را هم در می آوری و چک می کنی. ولی در ...
خواستگار بی رحم انگشتان معصومه را برید و روی صورتش اسید ریخت + عکس
معصومه جلیل پور ، زن 26 ساله تبریزی، از آن روز تا به حال در بی خبری کامل رسانه ها و مسئولان در بیمارستان سینای تبریز بستری است. شهروند، اسید، مثل تعدادی دیگر از زنان ایرانی در سال های قبل، حالا صورت و نیمی از بدن معصومه را سوزانده است. محمد- ن مرد جوانی که خواستگار او بود، بعد از آن که شنید معصومه نمی خواهد با او ازدواج کند، اول با قمه دو انگشت او را برید و بعد نشست روی سینه اش و از ...
مقایسه اتم با شیر پاستوریزه!
.... ولی دولت آلمان تصویب کرده که مبلغ 19 میلیون مارک دراختیار کروپ بگذارد که آن اشکالات را برطرف بکند. شما حالا، با توجه به این امر، بیایید مساله را از نو بررسی کنید. من هم به ایشان گفتم خیلی خب، این مساله قابل بررسی است و بررسی می کنیم. از آن سفر، یادم نیست دو سه جای دیگر رفتم. خلاصه، یک روز صبح زود رسیدم به تهران. درپاویون دولت در فرودگاه گفتند یک آقایی می خواهد شما را ببیند. گفتم ...
وقتی بهروز خان از رفقای مجلس ششم خود برائت می جوید
برده است!؟ دو روز بعد از این ماجرا با مرتضی داشتیم در پیاده رو راه می رفتیم که به او گفتم: مرتضی در مجله سوره مسعود فراستی دارید؟ - من تا آن زمان او را ندیده بودم -گفت: بله. گفتم: می دانی کیست؟ گفت: بله، گفتم: خب. (خنده) بعد آوینی گفت: بهروز جان! من اینطوری فکر نمی کنم که آدم ها برای کار کردن و زندگی کردن در این مملکت باید سابقۀ آنها کاملاً پاک باشد یا کسی که سابقۀ اینگونه داشته باشد تا ...
بر خوارزم باید عاشق شدن/ گفت وگو با حمیدرضا صدر
آی اسپورت - حالا باید حمیدرضا صدر را موظف ترین و حرفه ای ترین نویسنده کتاب های فوتبالی در ایران به حساب آورد. با ترجمه ها و تألیف هایش که پشت هم بیرون می آیند و به کتابفروشی های شهر حال و هوای فوتبالی می بخشند. با وقتی که معلوم است صرف این همه تحقیق و نوشتن می شود و عشقی که پشت سر آنهاست. آخرین کتاب او که اواخر سال قبل منتشر شد حال و هوایی شاعرانه دارد. پیراهن های همیشه با نثر آشنای صدر دیدار ...
طنز؛ روحانی کجایی؟ دقیقا کجایی؟
پوریا عالمی در ستون طنز روزنامه شرق نوشت: بابای سوفیا زنگ زد و گفت: پسر تو که روزنامه ای بگو ببینم الان قیمت دلار چند است؟ گفتم: الان؟ یا الان؟ یا الان؟ قرقره به قول عمران صلاحی: بادبادک رفت بالا... قرقره از غصه لاغر شد. حالا حکایت ماست. قیمت دلار دارد هی می رود بالا و ما و دلار داریم از غصه لاغرتر می شویم. کاغذکادو یا اسکناس؟ دیروز هم تولد سوفیا بود. رفتم ...
ناصر ملک مطیعی: مردم هیچ وقت رهایم نکردند
تان هم ماشاءالله خوب بود... - همه آن ها هم ورزشکار بودند، ولی به همه نمی آمد. البته این ها را خدای ناکرده حمل بر خودستایی نکنید. حالا که اینهارا گفتم بگذار یک پز هم بدهم و از نقش امیرکبیر بگویم که بازی کردم. وقتی که من نقش امیرکبیر را بازی کردم همه قبول کردند. یعنی مهدی مشکی شده بود امیر کبیر، اما چون در قالب امیر رفتم همه پذیرفتند و دوست داشتند. بعدا خیلی ها امیرکبیر را بازی کردند، اما ...
دختری که خواستگارش رویش اسید پاشید: اسید لباس هایم را سوزانده بود و من لخت کنار خیابان افتاده بودم/همه ...
... دختری که خواستگارش رویش اسید پاشید: اسید لباس هایم را سوزانده بود و من لخت کنار خیابان افتاده بودم/همه جمع شده بودند و از من فیلم می گرفتند/ از مسئولان می خواهم که صورتم را به من برگردانند اسید، مثل تعدادی دیگر از زنان ایرانی در سال های قبل، حالا صورت و نیمی از بدن معصومه را سوزانده است. محمد- ن مرد جوانی که خواستگار او بود، بعد از آن که شنید معصومه نمی خواهد با او ...
پاسخ به سه تحریف بارز از تاریخ معاصر
: اگر آمریکایی ها شبانه بیایند و این هلیکوپترها و هواپیماها را [که در طبس جا گذاشتند]ببرند، دیگر هیچ آبرویی برای ارتش باقی نمی ماند. این جا که آمدند ندیدیم. حالا اگر بیایند و ببرند خواهند گفت: پس توی کشور هیچ کس به هیچ کس نیست... بعد از این توضیحات، او گفت: پس اجازه بدهید که ما هواپیما بفرستیم و از بالا ملخ های هواپیما و هلیکوپتر های آمریکایی را بزنیم تا آن ها را نتوانند ببرند خب من که نظامی نبودم ...
این مرد 26 سال با همسر ناتوان اش زندگی کرده!
خوراک به ما می دادند. من آن مسیر طولانی را که گفتم پای پیاده می رفتم تا ناهار را بگیرم و برسم خانه. در راه هم این خوراک می ریخت و تا برسد خانه خلاصه دردسر می کشیدم. بعضی وقت ها هم که می رفتم شام بگیرم، غروب مجبور بودم با کسانی که بار نمک را روی خر و استر جابه جا می کردند، برگردم. یا خاطرم هست صبحانه اگر می خوردیم، چون لیوان نداشتیم، مادرم چایی را داخل قابلمه می ریخت و می آورد. پس ...
تحریف سه واقعه تاریخی و تناقض خاطرات امیرانتظام با ادعاهایش در خشت خام
برای ارتش باقی نمی ماند. این جا که آمدند ندیدیم. حالا اگر بیایند و ببرند خواهند گفت: پس توی کشور هیچ کس به هیچ کس نیست... بعد از این توضیحات، او گفت: پس اجازه بدهید که ما هواپیما بفرستیم و از بالا ملخ های هواپیما و هلیکوپترهای آمریکایی را بزنیم تا آن ها را نتوانند ببرند خب من که نظامی نبودم قاعدتاً باید سخن مسئولان نظامی را می پذیرفتم و گفتم همین کار را بکنید." (درس تجربه، خاطرات ابوالحسن بنی صدر ...
روایت تلخ دختر تبریزی که قربانی اسیدپاشی خواستگار شد+ عکس
...> اسید، مثل تعدادی دیگر از زنان ایرانی در سال های قبل، حالا صورت و نیمی از بدن معصومه را سوزانده است. محمد- ن مرد جوانی که خواستگار او بود، بعد از آن که شنید معصومه نمی خواهد با او ازدواج کند، اول با قمه دو انگشت او را برید و بعد نشست روی سینه اش و از فاصله نزدیک روی او اسید ریخت. بعد از اسیدپاشی روی چند زن توسط افراد ناشناس در اصفهان، حالا دوباره یک زن گرفتار اسیدپاشی شده و روزهای سختی را در ...
شفایی بالاتر از هر شفاء/ دنیا خیر است یا شر؟
لذت دارد، می خواستی بگویی من به حرف تو گوش نمی دهم. من اصلاً نسبت به شما زور نداشتم. شفایی بالاتر از هر شفاء خب یک داروی درمان همه جانبه قرآن است. یک داروی دیگر هست از خود قرآن هم بالاتر است، آن دیگر چیست که ما تا حالا نشنیدیم؟ آن دارو هم آدرسش در خود قرآن است ابراهیم پدر انبیاء بعد از خودش، در منطقه بابل عراق که متولد آنجا بود در فشار دشمن بود. بنای مهاجرت گذاشت از ...
کتابی که احساسات جوانان امریکایی را قلقلک داد
شما می پرسند؟ واقعیت آن است که افرادی را دیدم که کتاب را خواندند و بعد پرسیدند: خیلی خب، حالا چه کاری می شود کرد؟ چه جوری تبعیض سیستماتیک رو تغییر بدیم؟ همین چند وقت پیش می سی سی پی بودم و قرار بود همان روز موزه حقوق شهروندی با حضور رئیس جمهوری ترامپ افتتاح شود. سه دختر جوان پیش من آمدند تا کتاب را برای آنها امضا کنم و روی لباس آنها شعارهایی مثل نه به تبعیض ، نه به نژادپرستی و زندگی ...
26 سال زندگی متفاوت آقای بی خیال
به گزارش خبرگزاری دانا و به نقل از ایسنا، شهروند در ادامه نوشت: البته زندگی مهدی طرزعلی به این روز ختم نمی شود. وقتی با او به گفت وگو نشستم، درباره شرایط سخت کودکی اش نیز شنیدم و روزهایی که تصور آن هم غیرممکن است. با این گذشته سخت، حالا فرض کنید که چطور باید زندگی را در کنار همسر و نوزادش ادامه بدهد. او نه تنها از این روزهای طاقت فرسا می گذرد، بلکه تا همین امروز ترجیح می دهد کنار همسرش بماند. مهدی طرزعلی در واقع 26 سال بدون اینکه ازدواج کند، با عشق و علاقه کمر به خدمت به زنی می ...
ماجرای درگیری صالحی با شهید احمدی روشن
آنها را اخراج کردی؟ قبلتر که اخراج را رد کرده بود حالا هم نمی گوید اینها بدند، ضعیفند، نقص، مشکل مالی یا هرچیز دیگری دارند که برخلاف آن تعریف و تمجیدی باشد که در مصاحبه اولش در سال 92 کرده بود یا آن تعریف و تمجیدها را رد کند بلکه همه آن حرف ها را تکرار می کند ولی می گوید اینها نیامدند این کار را بکنند؛ وقتی شما را از پست موجود عزل می کنند و پست جدیدی به شما نمی دهند و حتی اتاق و فضا هم به شما نمی ...
رهبری 100هزار دلار نقد برای ساخت چه برنامه تلویزیونی فرستادند؟
مهندسها را 60 متری دیدم و کارگرها را 120 متری! تعجب کردند و گفتند این چطوری است؟ من گفتم خب مهندس مجردی شب می آید می خوابد و صبح می رود سر کار، کارگرها زن و بچه دارند. خلاصه انداختندم بیرون، که تو چرا نمی فهمی؛ حالا نه اینکه درآن مقطع خیلی مسلمان بود و فلان؛ نه، می گفت نمی فهمم. تا اینکه انقلاب شد و اول 58 چند تا از همکلاسهای شان گفتند برویم یک کاری برای مردم بکنیم. رفتند درود لرستان ...
نگاهی به چاپ سوم کتاب "زندگی زیباست"
...، مسئله ای نبود و شاید می شد به راحتی از کنار آن گذشت اما به هیچ وجه موضوع به همین جا ختم نمی شود. حضرات اداره کننده صدا و سیما که تحت مدیریت شما هستند، با یک دست بچه های مسلمان و روح انقلاب و جهاد و ایثار را منزوی می کند و با یک دست دیگر به جذب و جلب عناصر مسئله دار و معاند با انقلاب می پردازند و به ترویج دگراندیشان همت می گمارند. می گفتم مجله سوره برای اُمُل ها است ...
خدا خیلی ما را دوست داشت که آوینی سر راه ما قرار گرفت / جایش در دانشگاه خیلی خالی است
.... گفتم، چیزی که شما می گویی من نمی فهمم. من نمی دانم. حالا بگو، من می زنم. هر چه باشد. گفت: این ضبط را کی می توانی بیایی؟ گفتم: از ساعت هشت شب تا پنج صبح. گفت: فقط تو این جا بیا. گفتم: باشه. ما چهار دفعه رفتیم. روز پنجم مثل آدم های معتاد ساکمان را زیر بغل زدیم. صحبتی که کرد، پاکارش بود و بویش هم بوی خالص بودن و بوی خدمت بود. جلسه اول یادم رفت که این چه گفته بود. صحبت هایی که کرد یادم ...