سایر منابع:
سایر خبرها
شکنجه کودک 5 ماهه توسط والدین/ بعد از طلاق مادرم، فهمیدم پدرم درباره خیانت او درست می گفت/ قاتل: کشتن ...
ابتدا چندان بد هم نبود. پدرم کارگر شرکت نفت بود و از نظر مالی تاحدودی دست مان به دهانمان می رسید. نمی دانم چه شد که اخلاق و رفتار پدرم به یک باره به تمامی عوض شد. پدرم پیوسته به مادر گیر می داد و گاهی او را کتک نیز می زد. پدر می گفت: "فکر می کنی که الاغم و متوجّه نمی شم که با مرد همسایه طبقه بالایی که زن و بچّه نداره و تنها زندگی می کنه، ارتباط داری؟! فکر می کنی، نمی فهمم که داری به من ...
طرفدار القاعده چطور داعشی شد؟
به گزارش همشهری، در جلسه محاکمه عاملان حمله تروریستی 17خرداد ماه سال گذشته به مجلس و حرم امام خمینی(ره) که صبح دیروز در شعبه 15دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد، 8نفر از متهمان حضور داشتند. در ابتدای این جلسه دختر شهید علی جواد زارع، به نمایندگی از خانواده های شهدای حادثه تروریستی مجلس در جایگاه ایستاد. او که تصویر پدر شهیدش را در دست گرفته بود، گفت: من به پدرم ...
تقدیر فرمانده ناجا از مأمور زن گشت ارشاد/وزرا در برخی موارد گل به خودی هم می زنند/وزیر ارتباطات ممنوع ...
با فرماندهان ناجا، در پاسخ به علت تاخیر ناجا در اطلاع رسانی در خصوص حوادث مختلف، سردار اشتری اعلام کرد دو روز بعد از حادثه درگیری خانمی در پارک، مأمور ناجا در محل فرماندهی کل مورد تشویق قرار گرفته و لوح تقدیر از ایشان دریافت کرد. امروز سردار رحیمی رئیس پلیس تهران نیز با تکذیب خبر تعلیق مأمور زن گشت ارشاد، گفت که بررسی های تکمیلی نشان داده این مأمور هیچ قصوری نداشته است و با اقتدار از مأموران گشت ...
وقتی به بین الحرمین رسیدم، تمام روضه های عالم جلوی چشمم مجسم شد؛ از لحظه ی رسیدن کاروان سیدالشهدا به این ...
جابجایی گله کرده بودم. از نگاه مادرم متوجه شدم که همراه بودنم، بیشتر از بهانه گیری هایم در دلش جا باز می کند. تلخی این دور شدن با شیرینی رفتن به کربلا از دلم بیرون رفت. فقط لطف امام حسین(ع) بود که قسمت و روزی من شد و توانستم با پدرم به کربلا بروم. وقتی به بین الحرمین رسیدم، تمام روضه های عالم جلوی چشمم مجسم شد؛ از لحظه ی رسیدن کاروان سیدالشهدا به این سرزمین، تا لحظه به اسارت رفتن خاندان ...
کشتن برادر هدف من در زندگی بود!
شده ای؟ 39ساله هستم. برادرم کوچکم را به قتل رسانده ام چون بی ادب بود و من از او کینه به دل گرفته بودم. درباره زندگی خودت توضیح بده. من مغازه لوازم خانگی داشتم و متأهل هستم. ماجرا از زمانی شروع شد که به دلیل تصادف دیگر نتوانستم به مغازه بروم و مجبور شدم آنجا را تعطیل کنم. بعد پدرم که صاحب مغازه بود، گفت مغازه را با مبلغ بیشتری اجاره می دهد و نصف پولی را که می گیرد، به ...
دختر جوان، شیطان را مات کرد
...، تحقیقات پلیسی برای دستگیری متهم فراری آغاز شد و دو روز پیش ماموران مخفیگاه وی را شناسایی کردند و او بازداشت شد. متهم در جریان تحقیقات به افسر تحقیق گفت: من مدتی با خواهر شاکی دوست بودم و بعد از چند ماه ارتباط دوستی مان قطع شد . یک روز در اینستاگرام عکس های دختر جوان را نگاه می کردم که متوجه عکس های خواهر او شدم . از او خوشم آمد و می خواستم این بار با او دوست شوم. برای او در ...
چهره بدون پوشش قاتل دانش آموز 10 ساله مشهدی + عکس ها
سناریوی یک کودک ربایی کلید زده شود. محمد حسین به اشتباه سوار بر خودروی دیگری شده بود و خانواده اش که نگران سرنوشت پسرشان بود به مدرسه رفتند و مدیر مدرسه همه بچه ها را به صف کرد اما خبری از محمد حسین نبود. بدین ترتیب ماموران پلیس Police آگاهی مشهد برای افشای راز این ماجرای معمایی وارد عمل شدند و تحقیقات ادامه داشت تا اینکه جسد برهنه محمد حسین 10 ساله در جاده فرعی شهرک صنعتی ...
روایتی مستند از آنچه بر سر یک مادر پیر و فرزند مستاصل او آمد
. آخرین جشنی که مادرم شاد بود! در روزهای بعد من به دنبال استخدام پرستار رفتم و دو روز قبل از آنکه مادرم را به خانه منتقل کنم وقتی که طبق روال همه روزه به دیدن مادرم به خانه ی سالمندان رفتم در آنجا جشن تولد یکی از سالمندان بود. فامیل هایش کیک تولد آورده بودند واز "سی دی" موزیک شاد پخش میشد. مادرم که روی صندلی نشسته بود بسیار شاد بود و می خندید و من خوشبختانه از او در این لحظات ...
نقشه کثیف غزاله برای زن آرایشگر
به گزارش مازنی خبر ، زن میان سال که مدعی بود دختری جوان با دستبرد به پول های پس اندازش به مکان نامعلومی گریخته است به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری الهیه مشهد گفت: حدود یک سال قبل وقتی آخرین مشتری، سالن آرایشگاهم را ترک کرد، من هم مشغول مرتب کردن لوازم آرایش و پیرایش شدم پس از آن هم جارو را برداشتم تا کف آرایشگاه را تمیز کنم. درحالی که در افکار خودم غرق بودم ناگهان صدای سلام دختری جوان رشته ...
محمد خزاعی: یک جریان مشکوک به بهانه نقد "به وقت شام" به خانواده های مدافعان حرم توهین کردند
نظر این دوستان مخالف سینما ی ارگانی و نفتی، بودجه زیادی داشتید، چرا پروژه تان متوقف شد؟ اولاً این پروژه به خلاف مسائل مطرح شده بودجه و اعتبار مشخصی داشت که از روز اول در برآورد لحاظ شده بود و خوشبختانه با همان بودجه پروژه به پایان رسید. خیلی ها مدعی شده بودند که این فیلم بالغ بر بیست میلیارد تومان هزینه شده است من از خواندن این خبرها بسیار خوشحال شدم که اثر تولیدی ما آن قدر درست جلوه ...
معدنکارانی که رفتند یتیمانی که ماندند
آنجا نیست. بچه ها نان که می خواهند دیگر سراغ صندوق صدقه خانه نمی روم تا از آن قرض کنم .فی الفور از حساب برمی دارم. اما وقتی دم به دم پدرشان را می خواهند و بهانه می گیرند چه کنم!؟ بهترین سال های عمرمان با رنج سپری شد چون ابراهیم ام کارگر بود. کودکی نکردم چون پدرم کارگر بود. حالا هم من مانده ام و یتیمانم. بعد از این باقی عمر را باید با حسرت و داغ زندگی کنم . کارگران در مدار بسته ...
زنان غرب؛ سرخورده و حیران
در غرب دست به دست می شود که نشان می دهد آنقدرها هم فضای ورزشگاه ها، خواهر- برادری نیست. همچنین راوی در بخشی از مستند به خانه یک خانواده هلندی رفته است. دقت در ادبیات زن خانه نشان می دهد مخاطب با خانواده ای مذهبی طرف است؛ خانواده ای که امروزه در اروپا کاملا استثنا است و ابدا نمی تواند نمودی از تفکر و سبک زندگی غربی به شمار آید. نهایتا نمودار به کاررفته در مورد افزایش فرزندآوری ...
گفت و گوی عصر ایران با شاهرخ ظهیری، کارآفرین و بنیانگذار برند مهرام
) در سال 1372 تاسیس شده است و شما در سال های اخیر مدیر عامل آن بودید. این کار را با چه هدفی انجام دادید؟ -گراندیس شرکتی بود که قبل از فعالیت من در آنجا، تاسیس شده بود. مدیران آن شرکت از من خواستند که تشکیلات آن را راه بیندازیم. متاسفانه گروهی آن شرکت را خرید که تجربه این کار را نداشتند. برای آن شرکت هم برنامه های خیلی خوبی داشتیم و به خوبی می توانست فعالیت کند ولی کسانی که دست اندرکار آن ...
سناریوی هولناک قتل 4 انسان بی گناه
: همسرم اسماعیل قاتل بچه هاست. او به خاطر بدهی زیاد و عصبانیت ناشی ازآن دست به چنین کاری زد . مادر بزرگ بچه ها: شب اسماعیل بچه ها را به خانه آورد؛ شام خورده بودند. علی را فرستاد تا ساندویچی که برای معصومه خریده بودند به او بدهد. بعد بچه ها را به بهانه حمام داخل حمام برد. من هم پنج دقیقه ای بیرون رفتم وقتی برگشتم، دیدم معصومه مضطرب وارد خانه شد. انگار می دانست چه اتفاقی افتاده. سراغ بچه ها ...
ما صدای شماییم
گویندگی در رادیو کرد. یک ماه بعد از این پیشنهاد به صورت اتفاقی در ماشینم در حال گوش دادن رادیو جوان بودم. خاطرم نیست کدام برنامه بود، ولی گوینده در مورد جایی صحبت می کرد که علاقه مندان به فعالیت در رادیو می توانند در آن دوره ها شرکت کنند. همان روز به سایت رادیو جوان مراجعه کردم و با باشگاه رادیویی جوان آشنا شدم. بعد از گذراندن آزمون کتبی و قبولی در مصاحبه و آزمون صدا به مدت دو سال و زیر نظر ...
دومین اسید پاشی در تبریز/مریم در اسید سوخت
کمک کردند و توانستیم رضایت شاکی ها را بگیریم. اما دوباره روز از نو و روزی از نو، وضعیت هیچ فرقی نکرد، بدتر شدکه بهتر نشد، از خانه بیرون می رفت کار هم نمی کرد در این اوضاع بچه دار هم شدیم گفتم شاید اوضاع بهتر شود و دوباره هیچ اتفاقی نیفتاد او ذاتاً مشکل داشت و در رفتارش تعادل نداشت. چندین بار تصمیم گرفتم طلاق بگیرم اما باز وساطت خانواده و امیدی که می دادند مانع این کار شد و ...
داستان کارآفرینی در ایران با سس مایونز
کاری و حرفه ای مشخصی که خودش به آنها اعتقاد دارد سخن گفت. گفت و گو با بنیانگذار برند ایرانی مهرام را می خوانید. *** *آقای ظهیری شما در سال 1349 شرکت مهرام را راه اندازی کرده اید. قبل از آن هم به عنوان معلم سابقه کار در آموزش و پرورش و همچنین برخی ادارات دولتی داشته اید. در سال 1351 با پرداخت حق بیمه 5 سال، تقاضای بازنشستگی کردید و بازنشسته شده اید. اما تا سال 1375 ...
مجموعه شعر نیمه شعبان (اشعار ولادت امام زمان)
به حضرت نرگس پسر عطا کرده حریم کوچک سرداب، عرش اعلا شد نگار آمد و لبخندها شکوفا شد سلام من به کسی که ز کاخ رم آمد به ریسمان محبت اسیر آقا شد خدا چه بخت بلندی به او عطا فرمود ز راه دور رسید و عروس زهرا شد عروس خانه غریب و امام خانه غریب چقدر شادی این خانواده زیبا شد نشسته یک پدری کنار گهواره ترنم لب او نغمه های لالا ...
3 زن مطلقه از یک مرد بازی شومی خوردند!
آن روز به بعد، ما 3 نفر بیشتر اوقاتمان را در کنار یکدیگر می گذراندیم اگر چه دوستمان منزل دیگری اجاره کرده بود و به تنهایی زندگی می کرد ولی همواره نزد ما بود و کمتر به خانه خودشان می رفت. با این که پدر و مادرم برخی از هزینه های زندگی ما را می پرداختند باز هم برای تأمین مخارج روزانه با مشکل مواجه می شدیم. این بود که 3 نفری تصمیم گرفتیم به دنبال شغلی برای امرار معاش بگردیم تا این که حدود یک ماه قبل ...
نگین حماسه
...> توپخانه یک رسته تخصصی و پیچیده است و از نظر من مشکل بود که بچه های سپاه بتوانند در مدت کوتاهی به این تخصص دست پیدا کنند. با این حال مخالفتی نکرده، گفتم کار را شروع کنند. حسن شفیع زاده با روحیه عجیب و دقت نظر ستودنی این تخصص را فرا گرفت و به تکنیک های آن دست یافت. حتی گاهی اوقات با ما بحث می کرد و در بعضی جاها حرف ها و طرح های ما را هم قبول نداشت! با گذشت چند سال در سایه روحیه انقلابی ...
این وکیل، آزادی را به زندانیان هدیه می دهد
زندانی زن را بگیریم، همراه با همسرم به سراغ بچه ها رفتیم. آن ها با آدرسی که مادر بچه ها داده بود راهی منطقه ای محروم در مشهد شده و به خانه مورد نظر رسیدند. چند بار سعی کردند وارد خانه شوند اما صاحبخانه آن ها را راه نداد. همسرم برای نجات بچه ها مجبور شد با راضی کردن صاحبخانه وارد آن جا شود. بچه ها در شرایط بدی بودند. روی دست و پاهایشان آثار سوختگی به چشم می خورد و با دیدن ما به گریه افتادند ...
عطای اروپا را به لقای سوریه بخشیدم/شیعه بکشید تا به اعلی علیین بروید!
، اما هر کاری کردم دلم راضی نشد نروم، دوباره لباس جنگ را پوشیدم و راه افتادم. فرمانده ام گفت تو که وقت مرخصی ات است، برو! گفتم: نه می خواهم بیایم، در منطقه مستقر شدیم و توانستیم جلوی پیشروی دشمن را بگیریم. روز سوم تپه ای دست تروریست ها بود و پایین تر از آن هم یک پالایشگاه نفت قرار داشت. ساعت 7 صبح که بچه ها برای صبحانه بلند شده بودند، دیدیم داعشی ها شب قبل برنامه ای داشتند، ما دوربین دید در ...
در دومین جلسه علنی دادگاه داعشی ها چه گذشت؟
: این متهم در سال 91 به افغانستان رفته و 25 روز آنجا بوده و بصورت غیرقانونی مجددا به کشور برمی گردد در آنجا اداره اطلاعات سیستان او را تحت تعقیب قرار می دهد و نهایتاً در سال 92 با میانجیگری ریش سفیدان خود را به اداره اطلاعات آنجا معرفی می کند و در آنجا متعهد می شود که دیگر دست به چنین اقداماتی نزند. اما با این حال وی مجددا در سال 94 به سوریه می رود و در آنجا آموزش های نظامی می بیند. ...
بارداری زن جوان از یک کارتن خواب! | در همان نگاه اول که او را دیدم مهرش به دلم افتاد اما ....
مخالفت های خانواده ام تنها سه روز بعد از مراسم خواستگاری به عقد قربانعلی درآمدم. دوران نامزدی ما در حالی حدود 10 ماه طول کشید که نامزدم به دلیل دور بودن روستایشان کمتر به خانه ما می آمد و در این مدت ارتباط کمی با هم داشتیم. از سوی دیگر سر و وضع به هم ریخته همسرم موجب می شد تا مورد تمسخر خانواده و اطرافیان قرار گیرم. به همین خاطر کمتر با او در مکان های عمومی ظاهر می شدم تا این که بعد از آغاز زندگی ...
حِلمای حرم آمده تا بگوید سوریه بهانه و هدف ایران است
؛ مسلمان نیستند، مسلمانی که در کنج خانه عبادت کند نمی تواند روز ظهور، سرباز امام زمانش(عج) باشد، بچه شیعه حزب اللهی نباید بی خیر و برکت و بی مصرف باشد، دوست دارد بگوید ای زنان مسلمان، پوشیدن چادر انتهای مسلمانی نیست، این تازه اول راه است، سعی کنید برای اسلام رسانه و تریبون باشید، برای اسلام ثمر داشته باشید، با اعمال و رفتارتان خود را به جهان معرفی کنید که اگر نماینده شایسته ای برای اسلام بودید ...
سوار بر موتور، پیاده از زندگی
فرزندم را که دو نفرشان به خانه بخت رفته اند، بزرگ کردم و حالا سه نوه دارم. اما به خدا دیگر خسته شدم و با این سن و سال توانایی کار ندارم. چرا مسئولان فکری به حال امثال من نمی کنند آخه مگر با یک و نیم میلیون تومان حقوق ماهیانه آن هم در تهران، می شود زندگی کرد آخه شخصی با سن و سال من چرا باید آن هم با موتور روزانه حدود هشت ساعت کار کند، پس زمان استراحت امثال من کی فرا می رسد. تا کی باید ...
شرط فرزندان برای گذشت از پدر قاتل
رسیدگی به این پرونده از هشت سال قبل در دستور کار پلیس و دستگاه قضایی قرار گرفت.در این جنایت زن جوانی به نام بتول -42 ساله- در اثر اصابت چاقو از سوی شوهرش به قتل رسید. به گزارش نامه نیوز متهم در همان لحظات نخستین وقوع جنایت به اتهامش اعتراف کرد و بازداشت شد.فریبرز 48ساله در بازجویی ها به کارآگاهان گفت: به خانه خواهرهمسرم می رفتیم که در مسیر باهم درگیر شدیم من درحالی که بشدت عصبانی شده ...
انتقامم را از دلارام گرفتم و شب عروسیمان در تالار حاضر نشدم
به مشهد می روند. پس از بازگشت شان من به خانه آنها رفتم اما متوجه شدم که روی چمدان دلارام بارکد تهران - کیش درج شده است . فکر این که او به من دروغ گفته است و آدم پنهان کاری است، خاطرم را آزرده کرد وموجب عصبانیتم شد و جریان پیش آمده را از او پرس و جو کردم. دلارام به راحتی هرچه تمام تر گفت که تغییر مقصد ما یکدفعه پیش آمد و فرصت نکردم که تو را خبر کنم. چند روزی از دست ...
بیرجند| حکایت شهیدی که لباس نو بر تن نمی کرد تا دوستانش حسرت نخورند
...، با شنیدن این جمله مادر بسیار تعجب کردم و گفتم مادر جان هنوز زود است من عاشق درس خواندن هستم و دوست دارم درس بخوانم با صحبت های پدر و مادر بالاخره قانع شدم که در سن 15 سالگی ازدواج کنم. من در خانواده ای پر جمعیتی زندگی می کردم و پدرم راننده ماشین سنگین بود، بسیار دست و دلباز اما غیرتی بود و نسبت به ما حساسیت زیادی داشت. شهریور ماه سال 1359 عقد کردیم و مراسم ما بسیار سنتی ...
چنار، روستایی که دوباره ساخته شد
ام هم نابود شد. از آن خانه ای که 20 سال در آن جا زندگی کردیم، دیگر هیچ چیزی باقی نماند. بعد از این حادثه در حالی که در شوک از دست دادن همسر و فرزندم بودم که شنیدم برادرم، خواهرم، شوهر خواهرم، پسر خواهرم و برادرزنم هم در این حادثه سیلاب جان خود را از دست داده اند. بعد از آن دیگر نابود شدم. مدتی در خانه فامیل ها و بستگانم ماندم، تا این که به ما هم خانه ای 60 متری دادند. الان با دخترم که کلاس پنجم ...