سایر منابع:
سایر خبرها
دختر4ساله:داشتم بازی می کردم که فریاد مامانم را شنیدم/وقتی دیدم حرف نمی زند به پدربزرگم زنگ زدم
ادامه یافت و با عملیات ویژه ساعتی بعد متهم دستگیر شد. مرد جوان در تحقیقات اولیه به جنایت اعتراف کرد و گفت: در مدت دو سالی که زندان بودم همسرم به ملاقاتم نیامد و پس از آزادی متوجه شدم که او درخواست طلاق داده است. روز حادثه چند باری با او تماس گرفتم اما جواب درستی به من نداد. درنهایت با او قرار گذاشتم تا صحبت کنیم. گفت به خانه خواهرش برویم. من هم قبول کردم. داخل خانه در حال صحبت بودیم که او ...
توطئه شوم دختر افغان
...، ناشر یکی از اتاق های خانه اش را به من اجاره داد. مدتی که گذشت به من ابراز علاقه کرد اما من توجهی نکردم تا اینکه در یک گروه تلگرامی با قباد آشنا شدم. هر روز علاقه ام به قباد بیشتر می شد. بعد هم به من پیشنهاد ازدواج داد اما وقتی صاحبخانه ام فهمید با من دعوا کرد و گفت حق ندارم با قباد ازدواج کنم. من هم موضوع را به نامزدم گفتم و درنهایت به پیشنهاد قباد تصمیم به قتل ناشر گرفتیم. متهم ...
دو سناریو از قتل مادر شوهر
به شمار آورد. تصور می شود که بی وفایی با نیت قبلی انجام می شود اما هر چند شرایط زن، آسیب زا است اما اگر اصرار و اغواگری مردان نبود شاید این اتفاق نمی افتاد. نحوه آشنایی اغلب زنان درگیر روابط خارج از ازدواج با شرکای جنسی به صورت اتفاقی بوده است. به طور مثال در راه بازگشت به خانه و سوار شدن به خودرو و زبان بازی مرد یا آشنایی در محل کار بوده است. رابطه با همکار خیلی ربطی به نارضایتی ...
بانویی چادری که سلطان جاده هاست +عکس
همه ویژگی هایش با بقیه رانندگان متفاوت است. کسی که اتفاقا بار ترانزیت آخرش هم، خودرویی لوکس است که خریدارش اصرار داشته آن را حتما به او بسپارد. او یک زن است که اگرچه برای ما ناآشناست، اما جاده های ایران، حدود 4 دهه ای می شود که حبیبه خانم را خوب می شناسند. بانویی که کار را عار نمی داند و با حجاب کامل، پشت فرمان تریلی می نشیند تا نان آور خانواده کوچکش باشد. با حبیبه سادات سجادی 59 ساله ...
10 سال حبس، مجازات آدم ربایی به قصد انتقام گیری
بودم که یک دفعه دیدم چند ماشین من را تعقیب می کنند، سرعتم را زیاد کردم که به من نرسند اما آنها من را محاصره کردند و مجبور شدم توقف کنم بعد هم دو نفر سوار ماشینم شدند و روی سرم چیزی کشیدند و من را به روستایی بردند و چندین ساعت من را کتک زدند و دست و پایم را بستند. آنها با چوب ماشینم را تخریب و بعد هم من را رها کردند و رفتند. مرد شاکی گفت: آنها هیچ چیز از من نگرفتند ولی قصد داشتند من را ...
زندگی شوم این 3 زن/مهناز، سحر و سمیرا تا آخر خط رفته اند
شوهر داد! عقد کردیم... از اونجا به بعد آینده خودمو تباه می دیدم و بعد از مدتی از خرم آباد به تهران اومدم.... دوست نداشتم دیگه اونجا برگردم... مجبور به تن فروشی می شدم، با چند نفر دوست شدم؛ گه گاهی هم کار می کردم؛ پرستار بچه و سالمند بودم. از کِی معتاد شدی؟ 19 سالگی در تهران معتاد شدم... شیشه مصرف می کردم... از 20 سالگی به بعد 7 سال رو تو کمپ و زندان بودم، به اتهامای مختلف ...
روایت زندگی دختر محجبه ای که فرانسه درس خواند
می شود نداشتم. من را مجبور نکردند که به دانشگاه سطح پایین برای ادامه تحصیل بروم در واقع لابراتواری که برای ادامه تحصیل انتخاب کرده بودم از سوی آن ها با موافقت مواجه نشد و من به دانشگاهی که گزینه دومم بود رفتم البته پس از مدتی به لطف خدا لابراتوار ما زیرمجموعه اِکول هایی قرار گرفت که از اول قصد تحصیل در آنجا را داشتم. هیچ وقت قصد ادامه زندگی در فرانسه را نداشتم شادمهری ...
مدافعان حرم؛ پیروان راستین مکتب حسینی
در جبهه، اسارت و آزادی است که پیش رو دارید. در ادامه به نقل از این آزاده آمده است: 17 ساله بودم که مثل خیلی از نوجوان ها و جوان های آن دوران به تأسی از امام شهیدان راهی میدان نبرد شدم. البته سن من با آنچه در شناسنامه ام درج شده بود چند سالی تفاوت داشت. هنگام تولد، پدرم شناسنامه ام را چند سال بزرگ تر گرفته بود، تا به باوری که آن روزها رواج داشت زودتر مرد شوم،بنابراین نسبت به جثه ای که ...
افسانه بایگان: از حواشی سینما دورم
خودش را دارد و اعتقاد دارم نقش هایم در دو مجموعه پیامک از دیار باقی و تعطیلات رویایی متمایز از هم هست. اگر چه در هر دو سریال یک زن خانه دار بودم، اما نمی توان چنین قیاسی داشت. من در فیلم سینمایی مرد عوضی هم با موقعیت های کمدی رو به رو شده بودم، اما موقعیت های طنز آن اثر متمایز با دیگر کارهایم بود که تا امروز بازی کرده ام. ضمن این که وقتی بازیگری نقشی را در یک اثر دیگر بازی می کند، اهتمام دارد آن را ...
پرواز به خانه لیدی برد؛ الفبای بزرگسالی
این که طنز ماجرا از دست بره تا نهایت کارش رو پیش ببره. لیدی برد، با این که نمره هایش بالا نیستند و پدر و مادرش نمی توانند از پس شهریه اش بربیایند، بیشتر از هر چیزی می خواهد از ساکرامنتو خارج شود و به کالجی در ساحل شرقی آمریکا برود؛ پناهگاهی تخیلی پر از کمالات فرهنگی. گرویگ می گوید: چندتا صحنه و این رو که شخصیت کی هست نوشته بودم، بعد همه چیز رو گذاشتیم کنار و بالای صفحه نوشتم چرا لیدی برد ...
در دنیای ذهنی و زندگی شخصی دنیل دی لوئیس چه می گذرد؟
. رشته خیال داستان یک مرد و وسواس هایش در روند کار خلاقه است. فیلم در لندن پس از جنگ جهانی دوم می گذرد، زمانی که انگلستان هنوز در کوشش برای بیرون آمدن از سال های ویرانی و محرومیت است. وودکاک برای زن های ثروتمند و اشراف لباس طراحی می کند و همه فکر و ذهنش را کار اشغال کرده، خواهر ازدواج ننموده اش با بازی لزلی منویل، مشوق و کمک دستش است، و صف دخترکانی که ازشان کمک می گیرد و بعد کنارشان می ...
از سرد و گرم روزگار ؛ روایت یک زندگی بازیگوشانه و پرحادثه
بدون مفهوم خدا من برای زندگی قدر و منزلتی قائل نیستم و بدون آن دنیا در نظرم کلا پوچ و بی ارزش می آید. اگر واقعا به خدا باور نداشتم، به جای تلاش و تکاپو و درگیری، به غاری مشرف بر کویری بی انتها پناه می بردم و آنقدر به افق خیره می شدم تا همانجا زندگی ام به پایان برسد. البته مفهوم خدا در ذهن من مخصوص خودم است که شاید نیاز به شرح و بسط آن نباشد! در این روایت پر تب و تاب همه جور فعالیتی هست ...
شب های خاموش در مهمان سرا های راه آهن
: اینجا قبل ماه رمضان باید هیاهو باشد و هر کی که از در می آمد تو می گفتیم جا نداریم. میهمانسرای بنفشه نو در پاساژ دریانی هم از کسادی بازار ناراحت است ولی این مسأله را به اقتصاد مردم مرتبط می داند. مرد جوانی که پشت دخل نشسته با شور و حرارت تعریف می کند که دولت قبل قرار بوده به آنها وام بدهد اما: بعد از 6 ماه رفتن دیدیم همه وام ها به هتل ها رسید و به ما گفتند 40میلیون وام می دهیم با کلی ...
دردسر ازدواج با فیروز قلدر محله + عکس
بیتا که یک دختر هفت ساله دارد همزمان با تنظیم دادخواست طلاق در تشریح ماجرای زندگی اش گفت: 16 ساله بودم که عاشق پسر همسایه شدم. فیروز که شغل درست و حسابی نداشت به طور معمول در کوچه و خیابان برای همه شاخ و شانه می کشید و من هم عاشق قدرت نمایی هایش بودم. البته از نگاهش فهمیده بودم که مرا دوست دارد. مدتی از طریق تلفن با هم در ارتباط بودیم. تا اینکه به خواستگاری ام آمد اما خانواده ام خیلی ...
دردسر ازدواج با عروس 50 ساله
به گزارش مشرق، مرد 45 ساله در حالی که عنوان می کرد ماجرای آشنایی و ازدواج من با یک زن 50 ساله آن قدر احمقانه است که حتی از بازگو کردن آن شرم دارم به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: با آن که 45 سال از خدا عمر گرفته ام اما هیچ وقت به داشتن یک زندگی و زن و فرزند فکر نمی کردم. شبانه روز کار می کردم و همه درآمدم را به حساب بانکی ام می ریختم. چرا که پدر و مادرم نیز از وضعیت مالی خوبی برخوردار بودند و نیاز ...
گذشت از مرد همسرکش بعد از 10 سال
زخمی کرد. وقتی با چاقو او را زدم، روی زمین افتاد. به خودم آمدم؛ خیلی ترسیده بودم. بلافاصله از خانه خارج شدم و دخترم را هم با خودم بیرون آوردم و بچه را به خواهرم سپردم. متهم گفت: به غرب کشور رفتم تا شغلی برای خودم پیدا کنم و بچه ام را پیش خودم ببرم که دستگیر شدم. مرد جوان گفت: من زنم را دوست داشتم و ما زندگی را عاشقانه شروع کردیم، اما بعد از ازدواج متوجه شدم او خیلی عصبی و ...
زن برادرم از من خواست تا لباس های خصوصی اش را بشویم !
شفا آنلاین اجتماعی دست تقدیر سرنوشت مرا سیاه نوشت. من قربانی حسادت و لج بازی های همسر برادرم شدم و به روز سیاه نشستم. بچه بودم که بیماری لاعلاج پدرم را از پا درآورد. با مرگ او، خانه ما رنگ عزا و ماتم گرفت. تنها دلخوشی و پشت گرمی من و مادرم حضور برادرم بود. به گزارش ش فا آنلاین :دست نوازش به سرم می کشید و به من دلگرمی می داد که در کنارمان است و نمی گذارد اخم به ابرویمان بیاید. بیچاره ...
دام شیطانی پزشک قلابی برای زن جوان +عکس
ریزش مو، به مطب دکتر منصور در تهرانپارس رفتم. بعد از دو جلسه دکتر جوان پیشنهاد داد که برای درمان لک های روی پوستم هم اقدام کنم. 2 اردیبهشت به مطب رفتم و طبق تجویز دکتر از داروخانه سرم و دارو خریداری کردم. با وجود تأکیدی که بر بی حسی موضعی داشتم، اما پس از تزریق دارو کاملاً از هوش رفتم و دیگر متوجه چیزی نشدم. پس از به هوش آمدن به خاطر اینکه حال خوبی نداشتم با یکی از بستگانم تماس گرفتم و به خانه او ...
الکی زندگی را سخت گرفتیم
...> بالاخره من به عنوان دختر بزرگ خانواده مجبور بودم یک سری از کارها را انجام بدهم. ذاتا هم دختر مسئولیت پذیری هستم و از بچگی خوشم می آمد بزرگ تر از سن خودم نشان داده بشوم. الان بابتش پشیمانم ولی آن موقع همیشه دوست داشتم مثل یک زن 30ساله به من نگاه کنند. حس می کردم چقدر من عاقلم، چقدر من بزرگم بنابراین همه اینها باعث می شد که من دوست داشته باشم آشپزی کنم و فکر می کردم الان که مادرم نیست ...
برایان کلاف به قلم برایان کلاف (23)؛ سقوط، نوشته ای غلط برای سنگ قبر
من ندارد. حالا می دانم که باید بعد از فینال جام حذفی 1991 بازنشست می شدم. گاسکوئین روی برانکار بیرون رفت اما من می توانستم با سری بالا در حالی که تیمم در بالاترین مسابقه، بازی کرده بود، کنار بروم. در واقع چنین تصمیمی گرفته بودم که زمانی برای آن معین کنم. اما باور کنید یا نه، از سوی خانواده منصرف شدم. سردرگم بودم. در روزی که فکر می کردم برنده جام حذفی می شوم، شکست خورده بودم. آن هم پس ...
دختر 19 ساله دو شب در خانه قدرت برده بود
آن روز همه مشغول برگزاری مراسم ترحیم بودیم که من برای برقراری ارتباط تلفنی با برادرم وارد کوچه شدم در این میان جوانی که با چشم هایش مرا تعقیب می کرد گوشی تلفن همراهش را به سوی من دراز کرد که همین موضوع موجب آشنایی من و قدرت شد از آن روز به بعد تنها به زندگی با قدرت می اندیشیدم چرا که او لباس های شیک می پوشید و احتمال می دادم از وضعیت مالی خوبی برخوردار است. من مدام از کیف مادرم به طور ...
نقشه شوم دکتر قلابی در مطب زیبایی
دارو به مطب برگشتم. شاکی ادامه داد: بعد از تزریق داروی بی حسی از حال رفتم و بیهوش شدم. وقتی چشمانم را باز کردم، دکتر گفت که عمل جراحی زیبایی تمام شده و می توانم به خانه بروم. هنوز گیج بودم و در تماس با یکی از اعضای خانواده ام و با کمک او به خانه رفتم و وقتی حالم بهتر شد فهمیدم که در زمان بیهوشی مورد آزار و اذیت قرار گرفته ام. برای همین نزد پزشک زنان و پزشکی قانونی رفتم و فهمیدم که پزشک ...
پرورش شتر توسط یک زن در تبریز
پدرم فوت کرد، برادرهایم شترها را فروختند و هرچه شتر داشتیم تمام شد، بعد از مدتی مادرم و خانواده با وام و باقی مانده ارث و میراث پدرم چند شتر خریدند و برادرهایم هم شتر خریدند و من شدم کارگر آنها... بعد با خنده می گوید: البته کارگر بی جیره و مواجب. آن قدر عاشق شتر بودم که فقط می خواستم کنار شترها باشم، این کارگری کردن تا ازدواج من طول کشید، شوهرم می دانست چقدر به شتر علاقه دارم، به او گفتم آرزویم ...
برگرد آقای کولینا ؛ دل مان کمی عدالت می خواهد
کنم به شدت تحت تاثیر تاریخ شان قرار گرفته بودم. از اساطیرشان نوشتم، از گرد مولر و سپ مایر گرفته تا آن خوشحالی وحشتناک آندریاس مولر که منجر به مرگ شش انگلیسی شده بود. از شاهکار جیووانی البر تا خداحافظی اشتفان افنبرگ را روی کاغذ آورده بودم. تاریخ ژرمن ها را به بایرن مونیخ گره می زدم تا این درخواستی که به ناچار گرفتارش شده بودم به شکل قابل قبولی به پایان برسد. آن یادداشت با اعتقاداتم بسیار متفاوت بود ...
توسل به امام زمان(عج) در شب قدر زندگی ام را نجات داد+فیلم
خود شخصیت ها استفاده کردیم و فقط در مقابل آنها بازیگر ایرانی قرار داده بودیم. بعد از آن هم یک سریال دیگر برای شبکه تهران با بودجه برنامه سلام تهران، با نام سریال شکوه لبخند ساختیم و تمام کمدین ها را مانند مستر بین، چارلی چاپلین، لورل و هاردی، برادران مارکس، دی دی و... در این قصه حضور داشتند. قصه ای که بر اساس دیدن حدود بیست فیلم از این شخصیت ها نوشته بودم. متاسفانه این کار به دلیل سهل انگاری تهیه ...
ماجرای نجات جان آیت الله مرعشی توسط امام زمان (عج)
حجره خارج شدم. شمع نیم سوخته ای که به روی طاقچه راهرو بود را در جیب گذاشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم. همه جا تاریک بود و سکوت مرگباری را در سرتاسر مسیر احساس می کردم. قبل از ورود به سرداب مقدس، لحظه ای ایستادم و درگی نمودم. درب سرداب را به آهستگی به داخل هل دادم و پا به داخل گذاشتم و با احتیاط از پله ها پایین رفتم. انعکاس صدای پایم، مرا کمی به وحشت انداخت. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن ...
درس بزرگ خانم معلم
بعد او به خانه عمه اش آمد تا همراه مادربزرگ زندگی کند. چند روزی هم در بهزیستی بود اما نتوانست آنجا را تحمل کند و دوباره نزد عمه اش بازگشت ولی به گفته عمه از آنجایی که او پسر بزرگ داشت نگهداری از ماندانا برایش سخت و دشوار بود. وقتی این حرف ها را می زد نگاهم به صورت ماندانا بود. غم را با همه وجود در چشمانش احساس می کردم. آرام و قرار نداشتم. همان شب موضوع را با همسرم درمیان گذاشتم و به او ...
قتل زن و شوهر جوان به بدترین شکل در بلوار شاهنامه مشهد
.... آن روز هم سر کار بودم که داماد بزرگم بهم زنگ زد که بیا، حال دخترت بهم خورده. . گفتم: او که صبح سالم بود. که گفت: خودت را برسان. بعد صحبت می کنیم. . و من به خانه برگشتم. . صبح ساعت چند از خانه خارج شدید و با آن ها هم خداحافظی کردی؟ من هر روز ساعت 6:30 صبح از خانه بیرون می زنم و سر کار می روم. آن روز هم من در اتاق خوابیده بودم که برای نماز بیدار شدم. هنوز هوا تاریک بود ...
من مهرانم از 3 سالگی معتاد بودم / تریاک را به جای شکلات می خوردم!
.... مادرم کم کم اعتیاد را کنار گذاشت و من به تشویق پدرم، از خانه خاله ام دزدی theft کردم. بعد هم گدایی را تجربه کردم. حتی یک بار پدرم که توهم زده بود می خواست مرا بکشد. این سال ها که با قهر و رفتن مادرم همراه بود به سختی گذشت و من استخوان ترکاندم و بزرگ شدم. از پانزده سالگی به بعد، رسما به جرگه معتادان کارتن خواب پیوستم. یک شب که حالم خیلی خراب بود و گرسنه بودم، یک عده با غذا ...
جذابیت جنسی مهم تر است یا جذابیت ظاهری؟
هر دوی این موارد باعث افزایش کیفیت رابطه ی رمانتیک میشوند، اما کدام یک بیشتر اهمیت دارد؟ و کدام یک تاثیر مثبت بیشتری در رابطه میگذارد؟ قطعا یک دختر با شلوار چرمی بیشترقابل توجه است. زیبایی به معنای ایجاد حس خوب در بعد زیبایی شناسی است، در حالی که جذابیت جنسی به معنای ایجاد هیجانات جنسی میباشد. از نظر همکار من زیبا کسی است که وقتی او را در خیابان میبینی بایستی و به او خیره شوی، در واقع نمیتوانی از او چشم برداری، بلکه ناچار میشوی توقف کنی و به او توجه کنی، مثل جمله ی معروفی ...