سایر منابع:
سایر خبرها
مرد متجاوز با شلوار زنانه
. راننده با شنیدن این حرفم چاقویی بزرگی از زیر پایش برداشت و به پهلویم گذاشت. از ترس دست و پایم به لرزه افتاده بود و راننده هم مسیرش را تغییر داد تا اینکه دقایقی بعد در خیابان خلوتی توقف کرد و مرا با تهدید چاقو مورد آزار و اذیت قرار داد. خواهرم را با تهدید چاقو از پارکینگ خانه مان ربود دختر جوان دیگری روز جمعه 21 اردیبهشت ماه خبر ربودن خواهر جوانش را به مأموران پلیس خبر داد. ...
سناریوی عاشقانه برای قتل نجمه
ماجرای ناپدید شدن خواهرم در ارتباط باشد. از طرفی پدرم مسائل عاطفی را به میان آورده درحالی که چنین موضوعی درست نیست. نجمه دختر آرام و مهربانی بود و همه مردم از رنج هایی که در خانه می کشید با خبر بودند و دلشان برای او می سوخت. تصور می کنم آنها چنین موضوعی را مطرح کرده اند تا مسیر تحقیقات را تغییر دهند. سکانس چهارم: افشای جنایت به دنبال اظهارات زن جوان، پیام های ...
راز وحشتناک خانه مجردی که چراغ هایش روشن بود! / وقتی پتو را کنار زدم خشکم زد+ عکس
به گزارش گروه جنایی رکنا، نیمه دوم آذر سال گذشته زن میان سالی برای سرکشی از پسرش که مجردی در منطقه گلشهر مشهد زندگی می کرد، عازم محل سکونت وی شد اما در حالی که چراغ های منزل پسرش روشن بود، هیچ کس در خانه مجردی او دیده نمی شد. مادر نگران در همان نیمه شب با ماموران آتش نشانی تماس گرفت و موضوع را به آن ها اطلاع داد اما جست و جو در منزل مجردی، بی فایده بود و ماموران امدادگر آتش نشانی، محل را پس از ...
آزار و اذیت عروس جوان توسط دو مرد در رستوان بین راهی جاده جاجرود
توجه به التماس های من مرا آزار دادند. آنها حتی می خواستند مرا خفه کنند که از ترس سکوت کردم. این زن ادامه داد: مدتی پیش خواهرشوهرم ماشین امیر را قرض گرفته و به او پس نمی داد به همین خاطر امیر و احمد و خانواده شوهرم با هم اختلاف داشتند و پرونده ای نیز در این رابطه در دادسرا در جریان بود. احمد و امیر هر بار مرا می دیدند پشت سر خواهر شوهرم حرف های نامربوط می زدند، اما من به آنها گفته بودم ...
راز 8 ساله یک زن که هنگام ماموریت شوهرش زایمان کرد
.... نمی دانستم در آن شرایط باید خوشحال باشم یا ناراحت... نمی خواستم فرزند دومم را هم با حسرت و آرزوهای دست نیافتنی بزرگ کنم. در همین فکرها بودم که ناگهان ضجه های زن کنار تختی ام مرا به خود آورد. آن زن بچه اش مرده به دنیا آمده بود و پزشکان گفته بودند دیگر هرگز نمی تواند باردار شود. ظاهرشان نشان می داد دست شان به دهانشان می رسد. نمی دانم چطور شد که آن فکر لعنتی به ذهنم رسید. کاش همسرم آنجا بود و ...
خرمشهر با سوگ و هلهله آزاد شد
احمد محمدتبریزی سوم خرداد برای خرمشهری ها یک روز ویژه و فراموش نشدنی است. روزی پر از احساسات خاص و ناب که در آن اشک شادی مردم با غرور و هیجان پیروزی و حسرت روزهای گذشته و بازگشت به خانه و کاشانه همراه شد و تجربه ای تکرارنشدنی را برایشان به همراه آورد. متن پیش رو برشی از کتاب جدید و در دست انتشار بهناز ضرابی زاده، به مناسبت سوم خردادماه روز آزاد سازی خرمشهر است که به صورت اختصاصی در اختیار ...
امام جمعه ای که میگفت: دست آخوند بایدبه جیب خودش باشد
ظاهر شد و سخنان کوتاهی گفت: "ای مردم! از این لحظه به بعد، هر کس را بالای دیوار خانه مردم دیدید، به سمتش شلیک کنید. اگر هم کسی شما را بازخواست کرد، بگویید حکم تیر را حسنی داده است." امام جمعه مسلح، در حالی این سخن را گفت که با دست راستش بر قبضه اسلحه اش می کوبید تا همه بدانند که آنچه می گوید، شوخی و تعارف و تهدید توخالی نیست. پایان این سخنان کوتاه همان بود و پایان سرقت ها همان؛ ارومیه ای ها ...
نقشه برای تصاحب دختر ایرانی در حجله شیخ نشین میلیاردر
کرده ام، شماره تلفن یکی از آشنایانش در تهران را برایم فرستاد. او می توانست مرا غیرقانونی از مرز خارج و به دبی برساند. حالا که پدر عقلش را به دست بتول داده و می خواست مانع پیشرفت من شود خودم باید دست به کار می شدم و به این ترتیب بود که دل به دریا زده و با یک چمدان، از خانه فرار کرده و به سراغ آشنای افسانه رفتم. سفر با لنج هر چند وحشتناک و زجرآور بود اما وقتی پایم به دبی رسید همه سختی های ...
مردی را اجیر کردم تا شوهرم را تعقیب کند / پلیس مشهد شوهرم را کنار دختر خاله ام دستگیر کرد
مقایسه می کرد که دیگر از همه فامیل فاصله گرفته بود. با وجود این، زندگی من رویایی برای آتنا شده بود و مدام حسرت زندگی مرا می خورد. این وضعیت زمانی بدتر شد که پدر سینا ارثیه فرزندانش را داد و بدین ترتیب پول هنگفتی نصیب شوهرم شد. در همین زمان خواهر دیگرم با مدیر شرکتی که در آن کار می کرد سر سفره عقد نشست به طوری که ازدواج او نیز به مشکل بزرگ دیگر آتنا تبدیل شد. در این شرایط بود که ناگهان آتنا در کمال ...
دلیل سلام نکردن امیرالمومنین(ع) به زنان از زبان استاد
همه با هواپیما نیست. با سیگار پدربزرگ هم هست. آمد خانه امام صادق(ص)، رنگ امام پریده بود. فرمود: شما رنگتان پریده؟ فرمود: بله. گفتند: حادثه ای رخ داده؟ فرمود: بله، چه؟ من بارها به خانمم گفته بودم پشت بام نروید. چند بار گفته بودم. وارد خانه شدم دیدم باز خانم بچه به بغل به پشت بام می رود. چون چند بار تذکر داده بودم، خانم تا مرا دید که در حال بالا رفتن پشت بام است، ترسید بچه از دستش افتاد ...
دست های مهربانی که پا شدند
، مرا به آینده امیدوار کرده است. وی افزود: پدر و مادر من در روستای کارتا زندگی می کنند و من در خانه مادر بزرگم در ایذه ساکن هستم تا بتوانم درس بخوانم، از مسئولین درخواست میکنم که به وضعیت من رسیدگی کنند تا بتوانم مانند هم سن و سالانم زندگی کنم. ابراهیم موسوی گفت: خواهر و برادر من نیز با همین بیماری درگیر هستند که وضعیت خواهرم از من بهتر است اما وضعیت برادرم به مراتب از من نیز بدتر است و ...
افکار منفی در ازدواج، چه کار کنم؟
خانواده رو داشتم و خواهرم که از من بزرگتر است ازدواج کرده و همسر خوبی دارد به طوری که خواهر من معمولا خواب است ولی همسرش هیچ اعتراضی نداره وهمه کارهای منزل رو خودش انجام میده ولی من با خواهرم خیلی فرق دارم نمیتونم تو زندگی زناشویی آدم بی تفاوتی باشم .و نقش خودم رو تو زندگی دوست دارم پر رنگ ببینم چه در خانه پدرم و چه در خانه همسرم و حالا نمی دانم چرا از ازدواج با اینکه برایم همیشه مهم بوده به شدت واهمه ...
دوم خرداد به روایت مایکل اکسورثی
رهبران دانشجویی) و معصومه ابتکار (کسی که گروگان ها او را خواهر ماری نامیدند) که بعدها اولین معاون رئیس جمهور زن ایران در دولت خاتمی شد. حیرت انگیزتر از همه چیز، اینکه صادق خلخالی به یک اصلاح طلب تبدیل شد (او در سال 2003 درگذشت). یک وبلاگ نویس در ژانویه 2003 اظهار داشت: نکته جالب این روزها این است که... این تعداد اصلاح طلب جدید که در دولت داریم... سعی می کنند هر کسی را که مانند خودشان جلوی ...
روایت بیژن بیجاری از مهاجرت و نویسندگان مهاجر ایرانی
می کنم: خوب به خاطر دارم، در هفته دوّم مهر ماهِ 1377 و آخرین دیدار و خداحافظی با اصفهان و خانواده، در خانه خواهرم، وقتی برای اوّلین بار یکی دوقطره اشک را به هنگامِ بوسیدن دست پدر بیمار و پیرم دیدم، در آغوشش کشیدم و پرسیدم: آقاجون این دم آخری چرا؟ سینیِ آینه و قرآن را داد دست خواهرزاده ام و گفت برای اینکه، فکر می کنم دیدار بعدی در قیامت باشد. صادقانه و از صمیم قلب به ایشان گفتم که، آقاجون، به جان ...
دختر فداکار روی پاهایش ایستاد
هانیه بعد از انتقال به بیمارستان طالقانی کرمانشاه در شرح ماجرا گفت: شبی که زلزله اتفاق افتاد از خانه بیرون آمده بودم، اما برای بیرون آوردن خواهر کوچکترم مجبور شدم دوباره به داخل خانه برگردم. هنگامی که خواهرم را نجات دادم، در مسیر خروج ناگهان یک تکه آهن از سقف به پشتم سقوط کرد و زمینگیر شدم. پدرم را صدا زدم اما او هم زیر آوار گرفتار شده بود. برادر و مادرم به شدت زخمی شده بودند ولی برادرم با همان ...
مادرم گفت: مرا میان مزار دو شهیدم دفن کنید
مقاومت خرمشهر و آزاد سازی آن و خواهرم ملیحه و مادرم بی بی معصومه در بمباران بهبهان به شهادت رسیدند. مادرم زنی با خدا و مؤمن بود. مسئولیت خانه در نبود پدر به عهده ایشان بود و بچه ها را جمع و جور می کرد. پدرم سیدسهراب ارجعی همه هشت سال جنگ را در جبهه حضور داشت. قبل از آغاز جنگ پدر در کشتیرانی کار می کرد و به چند زبان زنده دنیا از جمله زبان انگلیسی مسلط بود. پدرم هیچ وقت جلوی تصمیمات و انتخاب مسیر ...
شهادت نواب از تلخ ترین خاطرات عمر من است
.... ابتدا پدرم در حوزه علمیه مشهد با ایشان آشنا شد و من از طریق پدرم با آیت الله آشنا شدم و بعد هم رفت وآمدهای ما با هم شروع شد. همین رفت وآمدها هم شناخت ما را نسبت به ایشان بیشتر کرد و پدرم - که بسیار به ایشان علاقه داشت- خواهرم مرحومه بی بی خدیجه را - که از من بزرگ تر بود- به عقد آقای سعیدی در آورد. ایشان تا سال 1338 در منزل ما و با ما زندگی می کرد و بعد به اتفاق خانواده به قم رفت. بنده هم ...
تشویق ها ، متوهمم نمی کند...
... با خودتان روراست بودید. به خودم دروغ نمی گفتم و همیشه با خودم تکرار می کردم هیچ وقت هیچ چیز قطعی نیست ما قابلیت های شناخته شده داریم. پاره ای نکات مثبت ما پاره ای نکات منفی هر دو در ضمیر ما نهادینه است. من فکر می کنم داشتن چنین روحیه ای به فضایی که در کودکی و در خانه پدربزرگ بزرگ شدیم برمی گردد. پدربزرگم درک و شناخت غنی داشت و هر آنچه او می گفت به نظر من وحی منزل می آمد. همین ...
روایت رهبر انقلاب از زندگی ادبی شان
این اشتباهی از سوی من بود، چرا که من اگر در آن وقت شعرم را عرضه می کردم و شعرم مورد نقد قرار میگرفت، در مسیر شعر سرودن پیشرفت می کردم. من از سال 1334 یا 35 شمسی شعر گفتن را آغاز کردم که شعر سطح پایینی نبود، امّا من آن را نمی پسندیدم و به خودم اجازه ی پخشش را نمی دادم، ولی حکایت از طبع شعر من داشت. انجمن فرخ انجمن دوّم شعر در مشهد اسم خاصّی نداشت و در خانه آقای محمود فرّخ ...
کسی که مدح اهل بیت را حرام می داند عشق را بر خود حرام کرده است
یافتم در اوقات فراغت خود در شب ها مداحی کنم. اولین بار چه زمانی از شما برای مدیحه خوانی دعوت شد؟ به یاد دارم در روستای خود در اسیوط بودم و 16 سال داشتم که یکی از اهالی روستا آمد و مرا برای مراسم مولودی خوانی شبانه به منزل خود دعوت کرد و به من گفت در قبال آن 4 جنیه به تو می دهم به شرط آنکه شب نزد ما بمانی و صبح هم بار دیگر برای ما بخوانی. برخی در مصر مدیحه سرایی و ...
نواخت نت سکوت با اهدای عضو
دخترش دست به دعا برداشته بودند تا چراغ خانه شان خاموش نشود اما حکمت و مصلحت خداوند به گونه ای دیگر رقم خورده بود تا او با رفتن خود حیات تازه ای به بیماران نیازمند و چشم به راه باشد. صفر تاری زاده 30 سال در عرصه موسیقی موغامی آذربایجان فعالیت کرده بود و دو سال نیز در شبکه رادیویی سهند به روایت داستان می پرداخت. فرزندان وی به نام های احمد،ائلشن و آیسان هنوز که هنوز است ...
چرخه معیوب بهبود بیماران اعتیاد
کمپ های ترک اعتیاد اجباری مراجعه کرده است. وی که از اعتیاد خود به ستوه آمده و خسته شده است به خبرنگار ایرنا گفت: دیگر نمی توانم این زندگی نکبت بار را تحمل کنم. او که به همراه خواهر 56 ساله و برادر 29 ساله اش در یکی از میدان حاشیه ای شهر کرمان کارتن خواب هستند می گوید: من و برادرم هروئین مصرف می کنیم و خواهرم شیره تریاک. وی تامین خورد و خوراک را برای یک فرد معتاد مهم نمی داند و ...
داستانی برای غزه
...> دویدن سال های سال است که تفریح بی خرج او شده. فاصله مبدأ و مقصدهای مختلف زندگی اش را زیاد دویده است آن هم وقتی فرصتی برای تفریح نداشت یا کار ضروری ای پیش می آمد. شاید بیشتر از هزار مسیر را دویده؛ فاصله های کوتاه و بلند. از خانه تا مدرسه، از مدرسه تا خانه، از خانه تا نانوایی و سوپرمارکت که وظایف دنیای کودکی اش را شکل می داد. دشت های سبز و ساحل دریا و حتی تپه ماسه ای های شمالی ساحل قرار را بارها و ...
وحید.م شرور معروف پایتخت و شاخ اینستاگرام: هر بار با شلیک گلوله دستگیر شدم!
، ولی دست به قتل نمی زدم. چه برسد به این که دوستم را بکشم. فکر می کنی بتوانی از آنها رضایت بگیری؟ امیدوارم رضایت بدهند. من یک پسر کوچک دارم، نمی خواهم بدون پدر بزرگ شود. مقتول آن میهمانی را به خاطر آزادی تو به پا کرده بود؟ دقیقا نمی دانم. وقتی با من تماس گرفت، نگفت که میهمانی گرفته است. فقط گفت به خانه اش بروم. من اگر می دانستم که در آنجا مشروب می خورند ...
اصفهان| ماجرای گریه های فرزند شهید مدافع حرم هنگام تماشای سریال پایتخت + فیلم
.... ما وابسته به هم بودیم، ایشان خیلی برای من نامه می نوشتند، در جاهای مختلف خانه برایم نامه های کوتاه می نوشت و نصب می کرد. من فکر می کردم که هیچ وقت نمی توانم از ایشان دل بکنم اما وقتی سال 90 ایشان در درگیری با گروهک تروریستی پژاک جانباز شدند به من گفت که از من دل بکن، اگر دل نکنی شهادت قسمت من نمی شود. گفتم نمی توانم. قسم خورد و گفت قول می دهم که اگر شهادت قسمتم شد همه ثوابش را به تو و محمد مهدی ...
گفت وگو با شرور معروف پایتخت و شاخ اینستا
بهترین دوستم بود. خیلی ناراحتم که او را کشته ام. من اصلا قاتل نبودم، حتی دشمنانم را هم با قدرت نمایی می ترساندم، ولی دست به قتل نمی زدم. چه برسد به این که دوستم را بکشم. فکر می کنی بتوانی از آنها رضایت بگیری؟ امیدوارم رضایت بدهند. من یک پسر کوچک دارم، نمی خواهم بدون پدر بزرگ شود. مقتول آن میهمانی را به خاطر آزادی تو به پا کرده بود؟ دقیقا نمی دانم. وقتی با من ...
آثار و برکات یاد خدا در کلام امام خمینی(ره)/ شرح حدیث صالح ترین و بهترین مردم از رهبر انقلاب/ فیلم: ...
گروه معارف - رجانیوز: این آخری ها دیگر چشم هایمان به آسمان دوخته شده بود، با اشتیاق منتظر آمدنش بودیم تا رود پرتلاطم نفس را به ساحل آرامشش برسانیم. خسته از روزمرگی ها و تنش های همیشگی زندگی این روزهای مان بودیم. دلمان تنگ نواهای دلنشین نیایش با محبوب شده بود. نوای شورانگیز "اللهم رب شهر رمضان" در تمام وجودمان می پیچید... بالاخره آمد آن که منتظرش بودیم. مسافر کریم مان از سفر یکساله ی خود بازگشت تا بار دیگر در سحرگاهان به یاد ماندنی اش زمزمه کنیم نوای "اللهم انی اسألک من بهائک بأبهاه و کل بهائک بهی" دعای سحر را و روزه ...
هر کسی می خواهد به بهشت برود باید از این دروازه عبور کند
چگونه خانواده ام را به گلزار ببرم؟ این حرف ها را که این خواهر زد، شیخ شریف با دو دست به سر خودش زد. با هماهنگی محمد جهان آرا تعدادی از بچه ها را فرستاد که بروند اطراف گلزار و نگهبانی بدهند و چند نفر هم شهدا را به خاک بسپارند. تعدادی از شهدا به خاک سپرده شدند و تعدادی نیز همانطور ماندند و نمی دانم که چه بلائی سرشان آمد. نامه ای به خانواده شریف قنوتی در دوران حضور خود در جبهه، ده ...
شاخ اینستا می گوید نه سارق است، نه کلاهبردار!
بهترین دوستم بود. خیلی ناراحتم که او را کشته ام. من اصلاً قاتل نبودم، حتی دشمنانم را هم با قدرت نمایی می ترساندم، ولی دست به قتل نمی زدم. چه برسد به اینکه دوستم را بکشم. امیدوارم رضایت بدهند. من یک پسر کوچک دارم، نمی خواهم بدون پدر بزرگ شود. سه میلیون به یک قاچاقچی انسان دادم تا مرا از مرز رد کند باورتان نمی شود شاید اگر پنج دقیقه مأمورها دیرتر آمده بودند من از مرز رد شده بودم. ...
اهدای عضو، آخرین نت موسیقی زندگی یک هنرمند
گفت وگو با ایسنا، منطقه آذربایجان شرقی در خصوص اهدای عضو پدر و نجات زندگی چهار خانواده اظهار می کند: 25 ساله هستم و لیسانس نرم افزار کامپیوتر دارم، خانواده ی پنج نفره مان پس از رفتن پدر، چهار نفره شد، من، برادر پنج ساله ام، ائلشن و خواهرم آیسان که 20 سال دارد و دانشجو است، پدرم 30 سال بود که فعال عرصه ی موسیقی و خواننده ی موسیقی سنتی موغام بود، در ابتدا با تشکیل گروه های موسیقی شروع به فعالیت کرد ...