سایر منابع:
سایر خبرها
ربودن کارمند خیریه برای سرقت
بین راه موتورسوار سر صحبت را با من باز کرد و به او گفتم که کارمند خیریه هستم. وی ادامه داد: فکر می کنم وقتی متوجه شد که پول و وسایل همراه دارم نقشه خلاف کشید اما من اصلا به او شک نکردم. در بین راه جوان موتورسوار کنار یک سوپرمارکت توقف کرد تا یک بطری آب بخرد. وقتی برگشت من بی خبر از همه جا آب را نوشیدم. دچار سرگیجه شدم و اصلا تعادل نداشتم، اما تصاویر مبهمی به خاطر دارم. جوان موتورسوار ...
سلفی شهین راز شومش را نزد شوهرش لو داد!
داشت به تحصیلاتش در دانشگاه ادامه بدهد من هم که دلیلی برای مخالفت نداشتم با خواسته اش موافقت کردم و بدین ترتیب مراسم ازدواج ما برگزار شد. این مرد ادامه داد: شهین سعی می کرد مرا هم به ادامه تحصیل تشویق کند اما من تمایلی به درس و کتاب نداشتم این بود که بی خیال دانشگاه شدم و به دنبال کار می گشتم تا هزینه های زندگی و مخارج دانشگاه همسرم را تامین کنم. اگرچه پیمانکار امور ساختمانی بودم اما مدت ...
خواستم زن را از فساد بیرون بکشم، اما او خیانت می کرد
دنیا روی سرم خراب شد تا آن زمان فکر می کردم سیمین با همه فرق دارد او طعم تلخ طلاق را چشیده است و مرا بهتر درک می کند، ولی من فریب ظاهر مظلوم او را خورده بودم دیگر نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم و به ناچار از او جدا شدم. با وجود این مدتی بعد به خاطر پسر کوچکم از خطاهایش گذشتم و دوباره با سیمین ازدواج کردم، ولی او باز هم به کار های ناشایستش ادامه داد به طوری که مجبور به شکایت از او شدم ...
عکس بی شرمانه زن خیانتکار با یک مرد غریبه، عامل جدایی از شوهر شد
ترتیب مراسم ازدواج ما برگزار شد. این مرد ادامه داد: شهین سعی می کرد مرا هم به ادامه تحصیل تشویق کند اما من تمایلی به درس و کتاب نداشتم این بود که بی خیال دانشگاه شدم و به دنبال کار می گشتم تا هزینه های زندگی و مخارج دانشگاه همسرم را تامین کنم. اگرچه پیمانکار امور ساختمانی بودم اما مدت زیادی را بیکار می ماندم. در همین حال شهین در رشته مورد علاقه اش تحصیل می کرد تا این که اولین فرزندمان ...
روایت عجیب سقوط هواپیما و نجات از میان آتش
. از طرفی تمام مدارک هویتی ما سوخته بود اما هیچ حمایتی از سوی دولت از ما نشد حتی تمام هزینه های درمان را خودمان پرداخت کردیم. به طبس رفتم و کار نیمه تمام را تمام کردم و این بار با همسرم کار را ادمه دادم. مستند ساخته شد و به روح مصطفی هدیه کردم. محمدپارسا با مادرم زندگی می کند و هر بار سر مزار پدر و مادرش می رویم، سنگ مزار آنها را می بوسد. همه ما در این روزها از خدا و روح مصطفی انرژی مثبت می گیریم. فصل چهارم برنامه هزار داستان به تهیه کنندگی جواد فرحانی و کارگردانی مریم نوابی نژاد در ماه محرم و صفر ساعت 21 روی آنتن شبکه نسیم می رود و در ساعات 1 بامداد، 7 صبح، 13 بعدازظهر بازپخش می شود. ...
حس جوانمردی ام گل کرد، خواستم آن زن را از فساد بیرون بکشم ولی او به من خیانت می کرد
دنیا روی سرم خراب شد تا آن زمان فکر می کردم سیمین با همه فرق دارد او طعم تلخ طلاق را چشیده است و مرا بهتر درک می کند ولی من فریب ظاهر مظلوم او را خورده بودم دیگر نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم و به ناچار از او جدا شدم. با وجود این مدتی بعد به خاطر پسر کوچکم از خطاهایش گذشتم و دوباره با سیمین ازدواج کردم ولی او باز هم به کارهای ناشایستش ادامه داد به طوری که مجبور به شکایت از او شدم حالا ...
تله داماد شیطان صفت برای خواهرزنش!
. اصرار داشت هر طوری که شده است بچه را سقط کنم و برای همین یک روز من را به بهانه ای بیرون برد و با چماق به جانم افتاد تا اعتراف کنم که با چه کسانی در ارتباط هستم. بعد از مدتی متوجه شدم که شوهرم دوران کودکی خوبی نداشته چون خانواده اش دچار معضلات اجتماعی بودند و به همسرم بها نمی دادند او دچار مشکل روحی و روانی و به خاطر مادر سنگ دلش به همه زن ها بدبین شده بود. حتی بعد از مدتی ...
نامادری ام صورت و دستم را با اتوی داغ سوزاند
تماس گرفت و اعلام کرد، همسرم حکم جلب سیار داره، هرجا که رویت شد، بگیریدش. وقتی که نیستم، این بچه رو شکنجه میده، مادر ریحانه از سال 90 جدا شد، و مسئولیت حنانه با منه، قبل از ازدواج مجدد، حنانه کنار مادرم بود. با این همسرم هم سال 92 عقد و سال 94 ازدواج کردیم و به غیر از حنانه یک پسر 2.5 ساله دارم. حنانه از درس خواندن جا ماند حنانه سال گذشته باید در کلاس هفتم درس می خواند، اما ...
شِپِش در کمین است تا اشتباه کنید
...> یکی از کسانی که ماه ها در خانواده دچار شپش بوده اند، می گوید: هیچ شناختی از آن نداشتم و وجودش را مربوط به سالهای پیش می دانستم اما دخترم به آن دچار شد، شب ها خواب راحتی نداشت و من بین موهایش دانه های سیاه کوچکی پیدا کردم که شوره نبود، چسبندگی اش کلافه ام می کرد، وقتی آن را بیرون می آوردم رنگ سفید به خود می گرفت و همین حساسیت مرا بیشتر کرد. وی ادامه می دهد: وقتی به همسرم گفتم مرا به ...
پسری که در خانه مجردی اش خفه شد!
به دست نیامد. وقتی پلیس به رابطه پنهانی پسر جوان با یک دختر به نام فهمیه پی برد دختر جوان بازداشت شد، اما گفت: از نحوه کشته شدن پرهام بی اطلاع است. وی به ماموران گفت: من و پرهام به هم علاقمند بودیم، اما او به رابطه من با پسر دیگری مشکوک شده بود و به همین خاطر بعد از مدتی رابطه ام را با او قطع کردم تا اینکه مطلع شدم در خانه اش کشته شده است. در حالی که با گذشت 10 سال از این ماجرا هیچ ردی ...
علوم انسانی با تنگ نظری جلو نمی رود
خواندم سپس در سال 1347 در کنکور شرکت کردم. در سال اول به دلیل اتفاقاتی که افتاد که البته اشتباه مسئولان وقت بود بناچار در رشته فلسفه دانشگاه تبریز ثبت نام کردم اما همچنان علاقه مند به رشته دیپلماسی بودم تا اینکه سال بعد دوباره کنکور دادم ودر رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران پذیرفته شدم. در واقع ما دومین گروهی بودیم که برای تحصیل وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شدیم. ** ایرنا: فضای دانشگاه ...
10 سال زندگی افیونی !
.... این کنجکاوی برایم گران تمام شد چرا که در این مواجهه دوست پدرم مرا با مواد مخدر آشنا کرد و من به مصرف مواد دعوت شدم . او گفت بیا ببین چقدر خوب است باید مصرف کنی تا بفهمی و من هم که طریقه مصرف مواد را از پدر و دایی هایم دیده بودم شروع به کشیدن کردم و دوباره کار نکرده ای را تجربه کردم . بعد از آن، من برای رفتن به خانه دوست پدرم لحظه شماری می کردم. هر زمان به ...
خیانت زن با دوست شوهر
هوای نفسانی و حرف های عاشقانه امیر شدم. او به بهانه های مختلف سر ناسازگاری با همسرم را گرفت و روابط آنها تیره و تار شد. پس از چند ماه که خام حرف های امیر شده و به وعده های او دل خوش کرده بودم با همسرم سر ناسازگاری گرفتم و آنقدر او را اذیت کردم که ناچارحاضر به طلاق تفاهمی شد. جدایی از همسرم خیلی سخت بود ولی به امید زندگی بهتر با امیر قید زندگی و همسر و بستگان را زدم. پس از سه ...
دستفروش نابینایی که از سود کاسبی خود به دیگران می بخشد+عکس
ای به او عطا کرده است هر چند وقتی از کما بیرون می آید علاوه برنابینایی که از بدو تولد همراهش بوده، باید با عارضه نخاعی نیز دست و پنجه نرم کند همان موقع متوجه می شود که راه دشواری را پیش رو دارد. حالا با همه دوره های درمانی که گذرانده می تواند روی پاهای خود راه برود و به شکرانه این روزها، بخشی از سود حاصل از فروش خودکارهایش را دراختیار خیریه ها قرارمی دهد. خدایا به کاسبی من برکت بده ...
تحریفات عاشورا
را دارد که کسی بخواهد فدای شخصی مثل تو بکند، ای کاش هفتاد بار زنده می شدم و هفتاد بار خودم را فدای تو می کردم. آن یکی می گوید هزار بار، دیگری می گوید ای کاش امکان داشت با این جانم بروم و آن را فدای تو کنم، بعد بدنم را آتش بزنند، خاکسترش کنند، آنگاه خاکسترش را به باد بدهند و باز دو مرتبه مرا زنده کنند، باز هم .... اول کسی هم که به سخن آمد برادرش ابوالفضل بود و بعد هم بنی هاشم. همین که این ...
درخواست دیه از بیت المال برای قتل 2 مرد جوان
مرا دوست نداشت به همین خاطر با دوستانش راحت تر بود. بعد از مدتی فهمیدم او به مواد مخدر معتاد شده است آنجا بود که برای خودش خانه مجردی اجاره کرد و خانه را ترک کرد. مادر سالخورده گفت: وقتی همسرم فوت کرد از او خواستم به خانه برگردد، اما قبول نکرد. می دانستم با چند نفر درگیر است و از آن ها پول طلب دارد تا اینکه فهمیدم کشته شده است. حالا با گذشت 10 سال از قتل درخواست دیه از بیت المال دارم تا این ...
سعید کنگرانی؛ سینما نابودم کرد!
سال متوجه شدم به صورت بخوری مرا معتاد کرده اند. یعنی چه؟ یعنی مواد مخدر را در موهایشان می ریختند و روی آن اسپری می زدند. من به لحاظ اعتقاداتی که داشتم آدم یکه شناسی بودم و هرزگی را نمی شناختم و اصالتاً برای اینکه مرد خانواده باشم تربیت شده بودم. یکجور یکه شناسی که پدرم داشت و برادرهای دیگرم نیز دنبال کردند و متاسفانه من به خاطر این شیوه زندگی از آن ها عقب افتادم و وارد این ...
پدر معتاد دختر 15 ساله اش را به دوستش فروخت !
عمرم نمی گذشت که از شنیدن این جمله هاج و واج مانده بودم پدرم برای تهیه پول مواد مخدر مصرفی اش دچار مشکل شده و قول ازدواج مرا به یکی از هم بساطی هایش داده بود در حالی که سلیم 15 سال از من بزرگ تر بود ولی پدرم تصور می کرد با این ازدواج، زندگی او نیز رو به راه می شود با وجود این همه نقشه های پدرم آب در هاون کوبیدن بود چرا که سلیم نه تنها مخارج اعتیاد پدرم را پرداخت نکرد بلکه به من نیز همواره به چشم ...
حسین هدایتی: ویلای لواسانم "100 میلیارد" می ارزد
تا 76 در حوزه صنایع ساختمان و فولاد و تجهیزات فعال بودم و از سال 76 به بعد نیز تبدیل به بزرگترین تولیدکننده و صادرکننده میگو در ایران شدم. از این رو من به هیچ عنوان شغل خدماتی نداشته ام. تمام مشاغلی که تاکنون ایجاد کرده ام همه تولیدی محسوب می شوند. پس در واقع کارگری بودید که در نهایت کارخانه دار شدید؟ بله، همین طور است. البته کارگر مزد بگیر نبودم بلکه از سن 7 سالگی پیش مرحوم پدرم ...
می گفتند: تا به حال پدر شهید بودم حالا شده ام پدر طرید!
؟ چندین بار به خانه ما ریختند و همه جا را زیر و رو کردند، اما به خاطر برخورد پدر و مادرم، ما خیلی از آن ها نمی ترسیدیم. یک بار پدرم در تهران منبر رفت و سخنرانی کرد و مأموران در قم به خانه ما ریختند. خواهرم می گفت: برویم سر کوچه که اگر پدر آمدند، بگوییم برگردند! مأموران می دانستند که ایشان در تهران دستگیر شده اند و می گفتند: الان جلوی حاج آقا مرغ و آب خنک گذاشته اند، نگران نباشید! ما هم نمی ...
دردسر آبستن شدن پریسا زن مطلقه ! / مسعود فرار کرد
.... هنوز مدت زیادی از ماجرای طلاقم نگذشته بود که این بار با یک جوان مجرد ایرانی به نام مسعود آشنا شدم و او به طور پنهانی و در حالی که خانواده اش از این موضوع خبر نداشتند مرا به عقد موقت خودش درآورد. چند ماه بعد هم که من باردار شدم مشکلات ما دوباره شروع شد. همسرم از تولد فرزندم وحشت داشت و می ترسید که خانواده اش از این موضوع اطلاع یابند به همین خاطر هم وقتی نوزادم به دنیا آمد او را از من گرفت و ...
وصیت مردآسمانی بویراحمد به معلمان در آخرین روزهای تابستان/تصاویر
،خواهرانم ،همسرم و فرزند عزیزم مهدی جان، اقوام، خویشان، دوستان، همرزمان، و شما ای ادامه دهندگان راهم سلامم را بپذیرید، اگر خدا کرد من شهید شدم ناراحت نشوید. هر وقت مرا به یاد می آورید خدا را ذکر کنید. برای شهدای اسلام فاتحه بخوانید. خودتان را به اسلام هرچه نزدیکتر کنید. رهبر انقلاب را دعا کنید. علمای بزرگ را دعا کنید. روحانیون را پشتیبان باشید ولایت فقیه را ولایت پیغمبر اکرم (ص) بدانید. ...
روایت جنجالی آزیتا لاچینی از مرگ دو فرزند و همسرانش +عکس
من افتاد. زنی 14 ساله. نمی دانید بیوه شدن در 14 سالگی چقدر می تواند سخت و دردناک باشد. خجالت می کشیدم مادر و پدرم اشک هایم را ببینند، به همین خاطر شب ها هق هق می زدم زیر گریه، آن روز ها بار سختی روی دوشم بود. نام همسرم را روی خودم گذاشتم سال 1334 بود که با آقای لاچینی در موسسه زبان آشنا شدم. من شاگرد بودم و ایشان استاد. ازدواج با استاد زبان، پنج فرزند دیگر هدیه ام کرد. جالب ...
آب و برقم را قطع کرده اند/ می گویند چون ما پول و قدرت داریم کار شما به نتیجه نمی رسد/ طلبم را بدهند از ...
لشکر 88 زاهدان سرباز بودم که بعد از 27 ماه خدمت در منطقه عملیاتی سومار ترکش خوردم، در سال 83 به عنوان مکانیک ماشین آلات سنگین به جزیره آمدم و بعد از ورود به جزیره کارگاه تعمیراتی راه انداختم و در شرکت های بزرگی کار کردم که آخرین آن شهر آفتاب بود و از سال 90 در این شرکت مشغول به کار شدم. روز اول که وارد شهر آفتاب شدم همه چیز خوب بود و گفتند که به شما مسکن با یک میلیون و پانصد حقوق می ...
ماجرای چپ کردن یک چپ به ظاهر انقلابی
برای انضباط چریکی، همه نشان از تأثیر گرفتن سازمان از گروه های چریکی چپ داشت: تا سال 60 شیوه های تنبیهی را در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی داشتیم. مثلاً اگر کار خلافی کرده بودیم، شلاق می خوردیم. 5 یا 10 ضربه. چند بار شلاق خوردم که دلایلش یادم نیست. جریمه در دوره دوم فعالیت سازمان در دهه هفتاد پولی شد. مثلاً هرکس دیر می رسید، باید مبلغ مشخصی جریمه پرداخت می کرد. یک بار نشد بهزاد بگوید ...
ابراهیم مثل همیشه حلال مشکلات شد
خودم گفتم: فقط باید خدا کمک کند. من اصلا نمی دانم چه کنم. در همین فکر بودم که یک دفعه دیدم ابراهیم سوار بر موتور به سمت من آمد. خیلی خوشحال شدم. تا من را دید از موتور پیاده شد، مرا در آغوش کشید. چند دقیقه ای صحبت کردیم. وقتی می خواست برود اشاره کرد: حقوق گرفتی؟ گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولی مهم نیست. دست کرد توی جیب و یک دسته اسکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نمی گیرم، خودت احتیاج داری. گفت: این ...
مدال های قهرمانی در حوض نقاشی زوج معلول
حوض نقاشی برایمان جان گرفته باشد.وقتی نرگس و مصطفی را درخانه شان ملاقات می کنیم. زوج توان یابی که دردنیای واقعی بازی می کنند زندگی شان را ؛ نه پرده سینما. با همه سادگی که درزبانشان جاری است هر لحظه عشق را زیر سقف خانه شان تجربه می کنند به همان سادگی که در فیلم حوض نقاشی دیده بودیم. حاصل ازدواج آن ها بعد از 9 سال زندگی مشترک امیر محمد 8 ساله است که از هوش عادی بهره می برد. با این تفاوت که این پدر و ...
روایت زنانه از هشت سال دفاع مقدس/ عمده واقعیت های جنگ درباره زنان از تاریخ حذف شده است
از گرفتن ملزومات اساسی از دست یک سرباز شکنجه می شدند که باید نگاه مضحک آن سرباز را تحمل می کردند. وی بیان کرد: منیژه لشگری، همسر یک آزاده بود. همسرش هفت سال از زندگی اش در انفرادی و بدون دیدن خورشید گذشته بود. منیژه در خاطراتش می گوید تنها دلخوشی ام پسرم علی بود و سال ها بی قرار همسرم بودم آنقدر که مادرم همیشه اظهار نگرانی می کرد و می گفت این بی قراری سلامتی ات را به خطر می اندازد و هر ...
بیوگرافی کامل بهاره کیان افشار
– من را به آقای شریفی نیا معرفی کرد. همان یکی دو جلسه اول که رفتم سر صحنه کلاه پهلوی، عوامل تصمیم گرفتند من نقش شادی مستشارنیا را بازی کنم. تیر 85 بود که تصویربرداری کلاه پهلوی کلید خورد. عملا قرار بود پروژه یک سال و نیم طول بکشد ولی ما نزدیک به 7-6 سال مشغول کار بودیم. در همه آن سال ها، چند تئاتر کوچک هم کار کردم. در همه آن مدت منتظر بودم کلاه پهلوی تمام شود و بتوانم بیشتر فعالیت کنم ولی ...
انتشار اولین تصویر بدون پوشش از معشوقه زنِ مرد قصاب ! + عکس
...! فیلم جنایی زیاد می بینی؟ نه! من فیلم خیلی کم نگاه می کنم فقط رمان های جنایی و مجلات را می خواندم! اهل خواندن روزنامه هم بودی؟ نه! روزنامه نمی خواندم! پس به همین خاطر جسد را آن گونه سوزاندی؟ بله! به سبک رمان های جنایی بود می خواستم کسی نتواند جسد را شناسایی کند! با خانواده مشکل داشتی؟ مادرم هفت سال قبل ...