سایر منابع:
سایر خبرها
دختری به نام سهیل با پدری ورشکسته
دیگه کار نمی کنم...دوسال فقط می گردم برای خودم. گفتم: ولی تو به کار عادت کردی. از توی آینه نگاهم کرد. تازه فهمیدم که برخلاف چشم های زیبایش، فک مردانه و درشتی دارد. گفت: می خوام درسم رو ادامه بدم... سفر برم، زبان بخونم... گفت: آهان پس گشتن یعنی این. خوبه. گفت باید ازدواج کنم. باید زود بچه بیارم. سی و هفت ساله ام. اخه من فقط برای بچه می خوام ازدواج کنم. خجالت کشیدم بقیه ی پولم ...
یه روز همتونو می کشم!
دیگه برنگشت. لپش را باد کرد و صدایی درآورد- ببین کلا پرونده رو اشتباه خوندیا پروفسور! اون نیومد خونه ما، من رفتم خونه اش. خب همون. تو رفتی. همه می گن بهترین رفیقت بوده. همه بی خود کردن! بهترین رفیق من گوشت کنار باقالی پلوئه. توی پرونده ات نوشته همیشه آدم آرومی بودی. ما درونگراها همیشه خطرناک تریم. سی سال حرفی نمی زنیم یهو با هفت تیر میایم توی تختتون مغزتونو سوراخ می کنیم ...
بهلول اصفهانی ها را بشناسید +تصاویر
دار بود. سوار بر الاغ در خیابان ها و بازار اصفهان حرکت می کرد و بر روی اسب سینه اش را جلو می داد و رجزگونه سخن می گفت. مجموعه این خصوصیات باعث می شد صمصام در هر مسیری عبور می کرد انبوهی از مردم مخصوصاً بچه ها او را همراهی کنند. با همه سادگی، سیادت، محبوبیت، کهولت سن زبان برنده ای در برخورد با مسائل اجتماعی داشت، از این رو تأثیری عمیق در نفوس مردم می گذاشت. او ...
مردم در خودرو بیشتر به کدام مداح ها گوش می دهند؟
توی ماشین گوش میده، با مداحی ای که توی خونه یا هیأت گوش میده، متفاوته. نمیخوام از کلمه ضرب استفاده کنم. اما نوحه داخل ماشین باید یه ریتمی داشته باشه که آدم ازش خسته نشه. مثلا برای خود من نوحه های حمیدعلیمی خسته کننده نیست و میتونم باهاش ساعت ها ترافیک رو هم تحمل کنم. مهران از مداحی حرف می زند که متولد سال 1359 در تهران است و از شاگردان سیدذاکر به حساب می آید. علیمی در مراسم های مشترک ...
کدام چهره های فرهنگی و هنری به زیارت اربعین رفتند؟
...> +اوضاع دلار و پرواز و نمی بینی ترکیده معلوم نی خودمم برم! -حامد جان من گوشام پرز داره؟ + دور از جون -من که می دونم تو میری، منو اربعین نمی بری؟ پولشم خودم میدم اصن تو هم مهمون من؟ + نکشیمون پولدار! پولتو بذار جیبت، پولدار شده واسه من! - زمینی بریم خب +اصلا حرفشو نزن من نیرو هوایی اربابم - بسکه تنبلین شما مردا! صبح داخلی: - پاسامونو بذار دم دست برسونم به محمد ویزا بگیره! ...
آشنایی با ممل فری ؛ لوتی ای که شاخ اینستاگرام شده!
گذاشتیم و همدیگه رو هم دیدیم. این چیزاش خوبه. محمد تا پنجم ابتدایی درس خوانده و آنقدر از درس بدش می آمده که از مدرسه و خانه فرار کرده. هنوز هم تا اسم مدرسه می آید، می گوید: از درس خوشم نمیومد به خدا. فرار کردم و دو سال خونه نیومدم. رفتم چوپون شدم و هیچ کس ازم خبر نداشت و همه فکر کردن مُردم. خیلی هم سخت گذشت. توی بیابون بودم و هیچی نبود. هیچ وقت یادم نمی ره که یه بار از تشنگی آب توی چاله خوردم ...
غواص شهید: علی اکبر یگانه فرد
ماهم بعد اون اصلا ندیدیمش. قبل از عملیات والفجر 8 به خونه زنگ زد و باهام صحبت کرد اما ده دقیقه بیشتر نشد گفت کار دارم بعداً زنگ می زنم رفته بودن عملیات که تو همین عملیاتم شهید شد. نارنجک درست به قلبش خورده بود. بخشی از دست نوشته های شهید: یارب مرا بیامرز که چه بسیار شوخی هایی که بس کم عقلی می گردد انجام دادم. یارب مرا بیامرز که چه بسیار موجب ناراحتی دیگران شده ام. یارب ...
اشعاری زیبا و خواندنی درباره اربعین امام حسین (ع)
زبانم می شدی با سر خود سایه بانم می شدی یابن زهرا السلام زینبت آمد ز شام من چهل منزل کتک خوردم حسین تا که پیغام تو را بردم حسین یابن زهرا السلام زینبت آمد ز شام شعر قاسم نعمتی درباره اربعین امام حسین (ع) پاشو پاشو برادر مسافرت رسیده بعد تو خواهر تو یه روز خوش ندیده میخوام پیشت بمونم روضه برات بخونم حسرت گریه کردن رو قلب ما ...
پدر ها بهترین دوست دخترانشان هستند
میتونن ساعت ها از دخترشون عکس بگیرن تا بالاخره اون چیزی که میخواد بشه حتی حاضرن تو سلفی های دخترونه شما شرکت کنن پدر ها همیشه بهترین رفتار رو به شاهزاده هاشون نشون میدن بابا ها همیشه بهترین آرزو ها رو برای دخترشون دارن، چون دخترشون همه دنیای اوناست
دانش آموزان بدون کتاب
شعار سال: بیشتر از یک ماهه بدون کتاب میریم مدرسه، بعضی بچه ها رفتن از سال قبلی ها کتاباشون رو قرض گرفتن که حداقل از رو درس های اونا بخونیم تا کتاب خودمون برسه، تازه مجبور شدیم با هم دیگه سه تا یکی شریکی از کتابا استفاده کنیم؛ واسه تمرین خونه هم از روی درس ها کپی بگیریم؛ چاره دیگه ای هم داریم مگه؟ هر روز میگن فردا میاد، شنبه میاد؟ کو، کجا؟ الان آبانه این روایت هادی سخایی، دانش آموز رشته کامپیوتر پایه دوازدهم یکی از هنرستان های تهران است که به نیابت از دوستانش می خواهد که صدایش را به مسئولی ...
فرهنگی به وسعت نقشه های فرش
اندازه بزرگی داشت و سه یا چهاربرابر همکلاسیهایم بود اما زودتر از همه تمام کردم چون قرار بود شاگرد اول های هنرستان را برای فرانسه بورسیه کنند و قبل از ما مهندس ابراهیمیان را فرستاده بودند و من و "آقای محمدعلی حدت" که همزمان با من در هنرستان و در کلاس آقای پورصفا نقاشی می خواند با هم دوست بودیم و برای شاگرد اول شدن رقیب هم بودیم. من ده روز زودتر از همه بچه های کلاس کارم را تمام کردم و به آقای جزی زاده ...
آرزوهای بر باد رفته
بکنی آقاغلام، جون بچه در خطره. غلام گفت: مهم نیست میرم سراغش که بچه را نجاتش بدم. چاره دیگه ای ندارم اما بلدم چطور رضا کوچولو را از چنگش در بیارم. این پسربچه با معرفت روزی که داشتم می مردم نجاتم داده. حتماً برای شما تعریف کردم. تو بیابون با زخم چاقویی که خورده بودم تو یک خونه خرابه تک و تنها به حال مرگ افتاده بودم. این پسربچه با محبت رفت تو شهر همراه با دوستانش با یک چهارچرخ ...