سایر منابع:
سایر خبرها
نمی خواستم مجید را بکشم، برادرش مرا هل داد
. رفتم بالا چاقویم را در خانه گذاشتم و برگشتم. بعد هم سوار موتور شدم و از آن جا رفتم. چرا با هم درگیر شدید؟ اختلاف ما سر پارکینگ بود. من یک واحد را با پارکینگ به مجید فروخته بودم، اما او یک پارکینگ اضافه می خواست. من هم برای خودم یک اتاقکی در آن جا ساخته بودم. سر همین موضوع با هم اختلاف داشتیم. آن روز متوجه شدم که از من شکایت کرده است. زنگ خانه اش را زدم، از پشت آیفون شروع به فحاشی کرد. من ...
سقط جنین مرگبار توسط دانشجوی پزشکی
ناپدید شدن مینو ارتباط زیادی به آن خانه دارد. دوباره به آن نشانی رفتم و به دنبال ساکنان خانه گشتم تا اینکه متوجه شدم روز مورد نظر فقط یکی از دانشجویان پزشکی همان دانشگاه به نام اردشیر در خانه حضور داشته است. از طریق دانشگاه اطلاعاتی درباره اردشیر به دست آوردم و بالاخره او را پیدا کردم. در تحقیقات اولیه او منکر هرگونه ارتباط یا خبری از مینو شد اما وقتی مدارک و مستندات ما را دید لب به ...
امدادگری جنگ در ادبیات دفاع مقدس مغفول مانده است
موضوع با چهار رزمنده درگیر در فاو صحبت کردم و بعد متوجه شدم راوی درست می گوید. علت چنین کاری هم این بوده که از محل درگیری در خط تا پل بعثت 40 کیلومتر فاصله بوده و به خاطر بعد مسافت این مسیر را نمی رفتند و نزدیک ترین اسکله را برای انتقال مجروحان انتخاب می کنند. حتی تحقیق کردم چه روز و ساعتی پل بعثت خمپاره خورده و چه اتفاقاتی افتاده است. این ها در کار نیامده، ولی باعث شده من با خیال راحت کتاب را بنویسم ...
قاتل مدیر عامل نشریه شمارش، قتل را انکار کرد
تحقیقات مشخص شد ضارب به نام مهدی 45 ساله بعد از حادثه متواری شده است، اما دو ضارب دیگر که برادر و برادرزاده او بودند، دستگیر شدند. دستگیری عامل قتل مأموران دریافتند، مقتول مدیر عامل نشریه شمارش بوده و در طبقه چهارم ساختمان ساکن بوده است. او مدتی قبل بر سر احداث اتاقکی در پارکینگ ساختمان با مرد همسایه اختلاف داشته و علت درگیری روز حادثه نیز همین موضوع بوده است. سرانجام مأموران متهم را ...
امیرحسین صادقی: وقتی بازوبند کاپیتانی را به فرهاد مجیدی دادم، گور خودم را کندم؛ مظلومی گفت نمی توانی با ...
. صادقی در پایان گفت: با مظلومی چند وقت بعد حرف زدم. من شمال بودم. یکی از دوستانش زنگ زد و گفت پرویز خیلی ناراحت است. زنگ زدم به او. گفتم روی دیوار بدکسی یادگاری نوشتی. ببینید من نمی گویم رحمتی بد است. شاید مشکل رحمتی نبود. ولش کن. گذشته است. من به خاطر استقلال ابرو دادم، پارگی داشتم، شکستگی دادم. غصه خوردم و تا مرز سکته رفتم. دکتر ستوده شاهد است. یک بار تا مرز سکته رفتم. بعد ...
چشمان جانبازی که با توسل به اهل بیت در آلمان شفا گرفت
بین آنها برادری بود با 2 دست قطع شده و 2 چشم نابینا. دعای کمیل بود و آن برادر هم کنار من نشسته بود. او اشک می ریخت و ما هم اشک می ریختیم. چند روز مزه ی نابینایی را چشیده بودم و می فهمیدم چه حالی دارد. پزشکان گفته بودند نمی توانند ترکش یک چشمش را بیرون بیاورند. چشم دیگرش هم تخلیه شده بود. صبح وقتی برای نماز بلند شدم گره خونی را روی ملحفه ی آن برادر نابینا دیدم. از خواب بیدارش کردم. تا چشم باز کرد، فریاد کشید: من می بینم. ای کاش زودتر در خانه ائمه می رفتم. ترکش زیر چشمش هم روی قطره خون ملحفه افتاده بود. انتهای پیام/ 141 ...
با تیرکمان به پاهای خانم های بدحجاب می زدم
بودم که وارد حوزه شدم هر روز صبح بعد از نماز یک ساعت درس داشتم و بعد به مدرسه می رفتم و به خانه نمی رفتم فقط بعدازظهرهای روز جمعه بعد از خواندن نماز جمعه چند ساعتی را به خانه می رفتم و پس از آن نیز به حجره باز می گشتم. یکی از ویژگی های حوزه علمیه دزفول این بود که زمینه تدریس را برای طلاب فراهم می کرد. مثلاً زمانی که من سیوطی می خواندم و یک طلبه ای می خواست جامع المقدمات بخواند استاد او را ...
پلیس،قاتلان را در مجلس ختم مقتول دستگیر کرد
سوی او رفتیم. زمانی که قصد داشت با کلید در منزلش را باز کند مهدی او را گرفت، من هم دو ضربه چاقو به پشت و شکمش زدم و از محل گریختیم. آن هنگام محمد – ص (متهم دیگر) پشت فرمان پراید منتظر ما نشسته بود که از شدت نگرانی، هنوز ما سوار نشده بودیم حرکت کرد ولی جلوتر هر دو نفر مان سوار شدیم وفرار کردیم. وی گفت: ماسک های بهداشتی هم داخل خودرو بود که آن ها را به صورت مان زدیم تا شناسایی نشویم! در پی ...
اسم گرگ بازی از کجا آمد؟
...، منتها چون مدل کار ایشان را می شناختم که بخشی از این معماها حتی تا بعد از ساخت فیلم هم قرار نیست رمزگشایی شود و ممکن است شکل شخصی برای خودش داشته باشد، می دانستم که لزومی ندارد به آن ورود کنم و روی حساب اعتمادی که قبلا در کار با هم داشتیم وارد این کار شدم. البته فراموش نشود که نمی توان گفت یک تئاتر به شکل تصویری برای تماشاگر در حال نمایش است. قصد متهم کردن کسی را نداریم اما چند سالی ...
سریال بانوی عمارت گرمای تلویزیون در سرمای پاییز/ بانوی عمارت روایتی عاشقانه در دوره قاجار
با گرایش بازیگری در واحد اراک دانشگاه آزاد قبول شود. او بعد از گرفتن لیسانس ادامه تحصیل داد و این بار در گرایش کارگردانی مدرک کارشناسی ارشد اخذ کرد و بعد از آن در همان واحد اراک دانشگاه آزاد شروع به تدریس کرد و بعد از این که لیسانس را گرفت به صورت حرفه ای وارد کار بازیگری شد. گفتنی است او در فیلم کوتاه گوشه امن(1381) و فیلم هایی چون مزرعه پدری (1381)، صبحانه برای دو نفر (1382)، قند تلخ ...
یادداشت سید محمد سادات اخوی برای مرحوم زرویی نصرآباد
مشابه آن نیز در ردیفی جدا چیده شده اند... و سه جلد کتاب متفاوت با دیگران که به سه شیوه منتشر شده اند اما هر سه در موضوع ، مشترکاند: درباره ملانصرالدین! مدتی است که به خاطر میگرن، مجبور شده ام متفرقه درس بخوانم، امتحان بدهم و البته کار هم بکنم. در ماهنامه سروش نوجوان م و خبرنگار افتخاری مجله هم بوده ام... و حالا مدتی است که بخش هایی از امور مجله را به من ...
ناگفته های بلوری از قتل های زنجیره ای پس از 20 سال (بخش پایانی)
خبر نداشتم، تعجب کردم در آن وقت صبح با پیدا شدن جسد زال زاده چرا یک مأمور امنیتی با عجله به خانه آنها رفته که بعد فهمیدم به دیدن این بانو رفته تا هشدار بدهد که مبادا درباره ربوده شدن و قتل همسرش جزئیاتی را بازگو کند و من آن روز درباره این جنایت همان گونه که از ظاهر ماجرا آگاه شده بودم، در صفحه حوادث روزنامه ایران نوشتم اما این نوع قتل های مشابه که قربانیانش نویسندگان دگراندیش بودند من را به فکر ...
حکم قصاص برای مردی که همسرش را از کامیون پرت کرد
دهم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی قربانزاده و با حضور یک مستشار پای میز حاضر شد. در جریان دادرسی خانواده مقتول ادعا کردند دامادشان مرتکب قتل شده، اما برای اینکه جنایتش مخفی بماند ادعای دروغ می کند. مریم خودکشی کرده است. اما متهم 35 سال به قاضی پرونده گفت: من روز حادثه همراه همسر و پسرم خانه مادر زنم بودم که در آنجا همسرم بشدت پسرم را کتک زد. من هم عصبانی شدم با هم جرو بحث کردیم ...
عجیب نیست در عصر سلبریتی ها، عبید زاکانی عصرتان را نشناسید/ نگاهی به زندگی نامه مرحوم ابوالفضل زرویی
کرده اند، مثلاسال 86 برای اولین بار آزمایشات پزشکی نشان داد که من مرض قند دارم و این بیماری هم همین جور پیشرفت کرد و رسید به قطع پا و بعد هم که دچار افسردگی و... شدم، از سوی دیگر مسائل مالی هم بود و من محل اعاشه نداشتم و دیدم دارم در تهران فقط هزینه می کنم و با استقراض زندگی می گذرانم، از طرفی پدرم هم تنها زندگی می کرد و نیازمند این بود که کسی کنارش باشد و به همین دلیل رفتم به خانه پدری در احمدآباد ...
دستگیری دو برادر در یک پرونده جنایت خیابانی (+عکس)
سرهنگ علی ولیپور گودرزی ، در توضیح این خبر گفت: در 23 مهر ماه از بیمارستان شهید فیاض بخش به کلانتری 153 شهرک ولیعصر اعلام شد مردی حدودا 35 ساله بر اثر اصابت جسم تیز به ناحیه قفسه سینه و با وجود انجام اقدامات درمانی فوت کرده است . با تأیید خبر اولیه از سوی کلانتری 153 شهرک ولیعصر ، پرونده مقدماتی با موضوع "قتل عمد" تشکیل و جهت ادامه ی رسیدگی در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بز ...
اخبار حوادث
از یک سال تصمیم گرفتم از او جدا شوم مهریه پنجاه میلیون تومانیام را میخواستم که این ماجرا اتفاق افتاد من قصد قتل نداشتم. وسایل خانه هم مال خودم بود که بردم. من سرقتی مرتکب نشدم. دستانش را هم بستم تا نتواند فرار کند وگرنه قصد آدم ربایی نداشتم. فتانه سپس درباره تنها دخترش به قضات گفت: من یک دختر چهارده ساله دارم که بشدت نگران او هستم والان به خاطر عدم سرپرستی مناسب در بهزیستی است. برادر فتانه ...
از کارتن خوابی تا دستفروشیِ مترو؛ ما ایدز داریم؛ فقط همین
با این بیماری کنار بیایم. فکر می کردم می میرم. دو بار از ناراحتی خودکشی کردم. می زدم توی اینترنت و چیزهای عجیب و غریبی درباره ایدز می آمد. از دست فروشی تا خانه داری چهار ماه بعد از اینکه مریم فهمید مبتلا به اچ آی وی است، از طریق پزشکان بدون مرزی که در حوزه اعتیاد فعالیت می کردند، با مرکز حمایت و یاری آسیب دیدگان اجتماعی (احیا) آشنا شد: چون همیشه روی پای خودم بودم، دوست داشتم ...
سرگذشت عجیب زن خلافکار
تنها زندگی کردن باعث شد حرف او را قبول کنند! سومی دوستم از خانه فرار کرده و به خانه من آمده بود و خانواده اش از من به اتهام آدم ربایی شکایت کردند! با همین سوابق هر جا دستگیر می شدم، یک آدم سابقه دار بودم. به طور کلی تا چشم به هم زدم، در طول یک سال، پنج بار زندان رفتم. بعد از آن یکی دو سال مواظب بودم تا دستگیر نشوم و از طرفی خلاف می کردم تا خرج اعتیادم را جور کنم. البته من هیچ وقت برای مواد دست به ...
بهاییت در کدام اصناف رخنه کرده؟
بیشتری می دهند. درباره من هم به همین صورت بود. چون هر سوالی می کردم جوابی نداشتند. در نتیجه به من مسوولیت بالاتری می دادند. در ادامه من را وارد دانشگاه بهایی ها BIHE کردند. این دانشگاه به صورت مخفیانه و غیرقانونی در یک محیط غیررسمی تشکیل می شود. هرچه جلوتر می رفتم به پوچی این فرقه بیشتر پی می بردم. تقریبا 27-28 ساله که بودم بیشتر متوجه این تناقضات شدم و تصمیم گرفتم دینی برای خود انتخاب کنم، اما ...
آرزوهای کوچک یخ زده
آشنا شده بودیم. شیشه می کشید. منم یکی دو بار همراهش امتحان کردم. خوشم آمد. چند ماه بعد، شدم یک آدم شیشه ای که تا آمد به خود بجنبد صاحب یک دختر و پسر شد. که ای کاش نمی شد: بچه هایم دو ساله و سه ساله بودند که شوهرم افتاد زندان. یک روز مامورها ریختند توی خانه مان و به خاطر قاچاق بردنش. خانه را هم مصادره کردند. آن روز دخترم را گذاشته بودم خانه پدرم. با پسرم داشتم از بیرون می آمدم که مامورها را دیدم ...