سایر منابع:
سایر خبرها
طیف شناسی توجیه با نگاهی به حوادث کربلا
- توجیهات اقتصادی. 7- توجیهات نظامی. و توجیهات دیگر. 1- توجیهات عقیدتی اعتقاد به جبر و قضا و قدر یکی از توجیهات عقیدتی است. وقتی به گناه کار می گویی: چرا گناه کردی؟ چرا آلوده به مسکرات شدی؟ در پاسخ می گوید: شانس من این بود، قضا و قدر من چنین بود، چه کنم پدران ما چنین کردند، ما هم چنین شدیم، مقدّر نبود من آدم نمازخوان باشم و امثال این مطالب که در گفتگوهای روزانه بعضی از مردم ...
آپارتمان نشینی و مشکلات آن برای کودکان
به گزارش اروم نیوز ، بعد از طی یک مسیر نسبتاً طولانی در یک روز گرم تابستان به خانه رسیدم. کلید را در قفل وروی آپارتمان چرخاندم. دهانم از زور گرما و تشسنگی خشک شده بود. وقتی وارد شدم، چراغ های اتوماتیک و هوشمند خانه مان به افتخارم روشن نشدند. خواستم خیال کنم که لامپ اش سوخته اما... چراغ آسانسور 6 نفره فوق لوکس آینه دار آپارتمان مان هم روشن نشد و فهمیدم برق قطع شده است. مجبور به استفاده ...
روایتی مفصل از زندگی سیدحسن خمینی
بعد متوجه شدم ناگهان صدا تغییر کرد...، متوجه شدم صدای امام است. برایم عجیب بود. چون ایشان خیلی کم با تلفن حرف می زدند... . آن لحظه برایم بسیار شیرین بود... . در آن لحظه امام دیگر موضع رهبر انقلاب را نداشتند، بلکه از منظر یک پدربزرگ با من صحبت می کردند... . من در آن موقع نزدیک یک ماه بود که امام را ندیده بودم و حال و هوایی که از این گفت وگو پیدا کردم برایم لذت بخش بود . سیدحسن، به تازگی ...
زندگی خصوصی هما روستا از زبان خودش /تصاویر
را تجربه کنم که تاکنون نظیر آن را تجربه نکرده بودم. حمید برای من تنها یک همسر نبود بلکه یک رفیق و استاد بود و حالا پر کردن جای خالی فردی نظیر او در خانه و آموزشگاه برای من خیلی سخت است. چهل سال بود که صبح ها از خواب بیدار می شدم و از او می پرسیدم حمید جان قهوه می خوری؟ و حال دیگر کسی نیست که به این سوال من جواب بدهد. پر کردن جای خالی او برای من اصلا راحت نیست. همه از من می ...
مردمان سایه ای کیستند؟
ادامه می گوید: من در واقع می خواستم از آنها سوالاتی بکنم. ولی زمانی که متوجه شدم نمی توانم تکان بخورم، از نیت ترسناک آنان مطلع شدم. اکنون به این اتفاق به چشم تجربه ای آموزنده نگاه می کنم که به زور به من تحمیل شد. انگار هدفی در بین بود تا من هرگز فراموش نکنم که از خطرات بالقوه اشباح سرگردان یا عناصر اثیری آگاه باشم و در مقابل آنها از خود محافظت کنم. از آن زمان تا امروز همیشه سعی دارم در جهت حفاظت ...
صانعی را قبل از رسیدن به فرودگاه له کردند
مذاکراتی که با خسوس داشتیم به این منجر شد که فکر کردیم می توانیم با او کار کنیم و حتی آخرین باری که در اصفهان با او صحبت کردیم تقویمش را به ما داد و در تهران هم پیش نویس قرارداد را برای او فرستادیم. قبول دارم که فرصتی را از ما گرفت اما ارزش داشت که تکلیف او روشن شود. با توجه به شرایطی که داریم انتظار هم بر اساس داشته ها باید باشد. امکانات سایر کشورها را ما داریم؟! به جوانان و خود شماها تکیه داریم ...
خاطرات گلشائیان از یک قرارداد مهم
پول گرفتند و خوردند. خلاصه رفتیم منزل حاج معین التجار آقایان بازرگانان را خبر کردیم. مقداری پول جمع کردیم برای تهیه دیگ پلو. حاج رحیم آقا مامور شد با حسین فشنگچی و دیگران دیگ پلو در مدرسه نظام بار کنند و اصناف را خبر کنند. (به طور معترضه باید بگویم این حسین آقا در سال 1334 که اینجانب استاندار آذربایجان بودم از حرارت و جنب و جوش که صدر مشروطیت داشت افتاده و یک روزنامه به اسم تبریز منتشر می کرد). ...
روبرتو کارلوس: عادل دوست داشت مو داشته باشم!
؟ اوه، خب من سیگار می کشم و آن لحظه هوس کردم سیگار بکشم. خسته بودم و تازه از راه رسیده بودم. پس عصبی نشده بودید؟ نه، اصلا عصبی نشده بودم. از اقامت دو روزه ای که در ایران داشتید راضی بودید؟ به، راضی بودم. مردم ایران بسیار مهربان هستند و مهمان نواز. من از همه آن ها تشکر می کنم. خب من و سالگادو بیشتر از همه ایران ماندیم. البته ادگار داویدز هم سه روز ...
مشکلات اقتصادی و آسیب های اجتماعی از توپ های صدام بدتر است
. اسرائیلی که در دهه 1960 همه کشورهای عربی و همه کشور بعثی، ارتش هایشان کنار هم جمع شدند و نتوانستند یک هفته جلوی اسرائیل آن زمان که یک دهم قدرت امروز را هم نداشت بایستند. صحرای سینا را هم از دست دادند و ذلت را هم پذیرفتند و بعد از آن قرارداد کمپ دیوید را هم امضا کردند. اما امروز روحیه انقلاب اسلامی باعث شده که مردم 33 روز در لبنان این طور مقاومت کنند و 55 روز هم در نوار غزه مقاومت کنند و واقعا اسرائیل ...
کار می کردیم تا به جبهه کمک کنیم
لازم بود خانم ها حضور داشتند مهین خمیس آبادی، که در ایام جنگ به مهین خانم شهرت یافته بود، در پاسخ به این سوال که چطور شد وارد فعالیت های جهادی پشت جبهه شد، گفت: وقتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، جنگ را به ما تحمیل کردند، اول خیلی ناراحت بودیم، به مسجد می رفتیم و گریه می کردیم تا این که وقتی به خانه یکی از اقوام در سرآسیاب (از توابع شهریار) رفتم، متوجه شدم تعدادی مجروح خوزستانی آورده اند که ...
روزبه نعمت اللهی، عاشق فیگور گرفتن روی استیج
جایی که به نظر نمی رسد ورزش و موسیقی ارتباط چندانی با هم داشته باشند، چطور می شود خواننده ای همچون شما را در باشگاه ورزشی می بینیم؟ من فکر می کنم که خیلی هم به هم مرتبط هستند. دلایل مختلفی وجود دارد که من بعد از سال ها در باشگاه ورزشی حضور دارم. در سال های خیلی دور ورزش رزمی را به طور حرفه ای انجام می دادم ولی حدود 10-12 سال است که به دلایل مختلف از آن ورزش دور شدم. نوازندگی خیلی با ورزش ...
مهرانه مهین ترابی: عاشق اصفهان ام
کنم و از هر فرصتی استفاده می کنم که بروم پیاده روی و پارک. خانه من نزدیک آب و آتش است و آنجا را خیلی دوست دارم و هر موقع که وقت کنم با دوستانم به آنجا می روم که پیاده روی کنیم، اما متاسفانه یک کار مدام نیست چون از تنها راه رفتن و تنها ورزش کردن خوشم نمی آید و این از اخلاق های بد من است. خیلی خوب است که آدم بتواند این کارها را روتین کند و تنهایی انجام دهد، اما من تنهایی انجام ...
شیشه مصرف کرده بودم، توهم داشتم
. از روز حادثه بگو؟ من همیشه برای مصرف شیشه به خانه سیاوش می رفتم. آن روز به خانه او رفتم که یکی از دوستان معتاد دیگرش هم بود. بعد از اینکه شیشه مصرف کردم از خانه بیرون آمدم که پسر صاحبخانه جلوی مرا گرفت و گفت که حق ندارم بعد از این به خانه آنها بروم. من شیشه مصرف کرده بودم و توهم داشتم که درگیر شدم و با چاقو ضربه ای به او زدم. بعد از فرار به کجا رفتی؟ بعد از فرار به خانه ...
مورد عجیب خانمِ آقایِ گل
خرده نگرفت که ماجرا را عمومی کردید؟ نه. من این کار را با مشورت انجام دادم. به آقای توتونچی (همسرم) هم گفته بودم. من گفتم من دوست ندارم قضیه این طور پیش برود، ولی ایشان گفتند من مشکلی ندارم و شما می توانید قضیه را رسانه ای کنید. با وجود این که خیلی تلاش کردم این قضیه اتفاق نیفتد، اما آقای توتونچی با این دست آویز که قانون با من است، من را کلافه کرد. آخر من ورزشکار هیچ راهی ...
فرفره رنگی؛ کارآفرینی برای زنان با طرح هایی جدید و متفاوت/ تصاویر
محیط دانشگاه دوستانم از کارها خوششان آمده بود. طراح برند فرفره رنگی ادامه داد: کار فروش محصولات خود را از جمعه بازار شروع کردم و ابتدا با چوب گردو کار می کردم که با دست برش می خورد. خودم همه مراحل را انجام می دادم، اما چون به مرور زمان حجم سفارش ها بیشتر شد، کار به سمت صنعتی شدن پیش رفت و مجبور به داشتن کارگر شدم. کارآفرینی برای زنانی که می خواهند در خانه کار کنند عباسی ...
دام گستران طنزپرداز!
از این سلسله یادداشت ها، به ده ها نمونه از فیلم ها و سریال ها اشاره کرده ام که صحنه های جذاب پرده اول این نمایش و نمونه های کاذب و دروغین ترک در پرده دوم را با آب و تاب نشان داده اند و دریغ از نشان دادن صحنه های های لازم، اما کثیف، دلهره آور و دهشت انگیز پرده سوم. تا دیروز که کلیپ خواستگاری دکتر معتاد ایرانی را ندیده بودم فقط رسانه ملی را خطاب قرار می دادم و حال از همه دست اندرکاران سینما، تئاتر ...
پاسخ احمد رمضانی به ادعای یک نماینده مجلس
وشرخری روزگار می گذراند (و بنده طی نامه ای در تاریخ 14 121392وی را به شعبه رسیدگی کننده معرفی کرده بودم)، در خبرگزاری خانه ملت تکرار می کند و مرا به عنوان کلاهبردار و دزد و فراری و خائن معرفی می کند. تحت بیرق بوقلمون رنگ مبارزه با فساد، ریختن آبروی خانواده ای مسلمان را که حرمت جانشان را دارد، مباح دانسته و در چشم برهم زدنی، کوره آبرو سوزی بر ستونهای رسانه ها بر پا کرده و اندوخته حیثیتی ...
قاتل: زنم دیر به خانه آمد، او را کشتم!
مغزی فوت شده است. یک ماهی در شهر های مختلف متواری بودم تا این که قصد خروج از کشور را داشتم توسط پلیس شناسایی و دستگیر شدم. پشیمانی؟ مشخص است. من از دوست داشتن و عشق تنها به زیبایی ظاهری اکتفا کرده و حاضر شده بودم به خاطر رسیدن به این عشق ظاهری هر حقیقتی را نادیده بگیرم. اگر به نصیحت های مادرم گوش می دادم و با او لجبازی نمی کردم مهر قاتل بودن بر پیشانی ام نمی خورد. ...
توطئه زوج جوان برای رانندگان خودروهای لوکس
اتاق رفته و هرچه ماهک را صدا زدم جوابی نشنیدم تا اینکه با دیدن تاریخ ساعت دستی ام متوجه ماجرای عجیبی شدم. نزدیک به 2 روز بود که خوابیده بودم و با بررسی خانه، متوجه سرقت میلیونی از داخل خانه ام شدم و تازه فهمیدم که در دام نقش پردازی دختر جوان افتاده ام. وقتی ماجرای این سرقت ماهرانه به بازپرس نصرتی در شعبه اول دادسرای ناحیه 34 تهران مخابره شد وی به تیمی از پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران ...
برادرم به جرم تضییع بیت المال مرا به داخل هور انداخت
ذهن دارم که برای تان بازگو می کنم: یک بار سوار قایق بودم، هوا به شدت گرم بود، خیلی عجله داشتم. برای همین خیلی به قایق فشار آوردم و گاز زیادی به قایق دادم. جانمحمد از پشت سرم آمد دست زد به پشت من و گفت که بایست. می دانستم می خواهد به من تذکر بدهد و تنبیهی برای من در نظر گرفته است. با قایق جلوی من دور زد و نگه داشت و گفت: چرا با اموال بیت المال این کار را می کنی. تو با این قایق پیکر شهدا و مجروحان ...
به بچه ها می گفتم از ادبشان خجالت می کشم/ هنوز با یاد آن ها زندگی می کنم
.... من در سال 1354 به منطقه ی آران و بیدگل آمدم. آران و بیدگل در آن زمان دبیرستان نداشت. در ابتدای ورودم به این شهرستان، به عنوان دبیر علوم در دوره ی راهنمایی، در مدرسه ی نظام وفا مشغول انجام وظیفه شدم. دبیرستان عبداللهی چگونه تاسیس شد؟ بعد از این که دو سال در این مقطع مشغول تدریس بودم، چون آران و بیدگل اداره ی آموزش و پرورش مستقل نداشت و زیرنظر کاشان اداره می شد ...
مدیریت، سخنرانی یک طرفه و حکم رانی نیست
... چندی پیش، در جلسه هیات مدیره یک شرکت نشسته بودم و به مساله ای گوش می دادم که بحث بسیاری برانگیخته بود. یکی از اعضا نکته ای بسیار عالی را مطرح کرد که ارزش بحث کردن داشت، اما در بیان کلماتش من من کرد و زمان بسیاری طول کشید تا نکته مورد نظر خود را بیان کند و توجه همکاران خود را به مطلب از دست داد. یکی دیگر از اعضای هیات مدیره فردی با قدرت برقراری ارتباط شفاف و پرادعا بود. قضیه مورد نظر او خیلی قدرتمند نبود اما او ارتباط خوبی با دیگر اعضای هیات مدیره برقرار کرد و آن ها هم نظر او را قبول کردند. اگر نمی توانید به روشنی ارتباط برقرار کنید، مهم نیست که بینش، پیام یا جهت گیری شما چیست. ...
در امتداد ارس.../سفر به منطقه آزاد جلفا/بخش دوم
. نسیم خنک صبح گاهی، بوی علف های مزارع اطراف و سکوت وقتی که هنوزخورشید طلوع نکرده، کافی بود تا آدم ازاین که به این دیرخراب آباد افتاده پشیمان نشود. اما کمی بعد همه این ها با دودی که به هوا می رفت، محوشد. به فاصله دوسه کیلومتری ازکنارجاده درمیان کوهها انگارچیزی آتش گرفته بود. هرچه جلوترمی رفتم دود بیشترو تنفس سخت ترمی شد. بویی که مشام را آزارمی داد، شکی باقی نمی گذاشت که عده ایی دست به سوزاندن زباله ...
آخرین نفری که حاج همت را بوسید+عکس
موقت سیدالشهدا(ع) نیاز دارند. نام سیدالشهدا(ع) را دوست دارم، به همین دلیل داوطلب شدم. از آنجا به سومار رفتم و جزو کادر بهداری شدم. بعد از عملیات رمضان بود و مجروحین زیادی را برای مداوا به اورژانس می آوردند. مدتی را نیز در آنجا بودم، ولی من برای نبرد و دفاع آمده بودم و دوست داشتم در رسته رزمی باشم. در حالیکه ما همه برای دفاع از کشور آمده بودیم و فرق نداشت در کجا خدمت کنیم؛ ولی من جنگیدن ...
در موضوع محیط زیست، مردم پیشگام باشند
...: در سال 74 جشنواره و همایشی در حوزه محیط زیست برگزار شد. حدود 15 هزار کودک از سراسر ایران در آن جشنواره مشارکت داشتند و 500 نفر از آن ها انتخاب شدند. من در آن زمان متاثر از فضایی که در آن قرار گرفته بودم به اصطلاح امروزی ها جوگیر شدم و قول هایی دادم که در عمل، نشد. آیا این سپیدار که امروز پس از گذشت 17 سال مجددا کاشته شده است بارور خواهد شد؟ من این بار می خواهم از بزرگانی که در این مراسم حضور ...
از جبهه تا قطعنامه و ارتحال امام
: ... من شب قبل تا ساعت سه و نیم نیمه شب نخوابیده بودم. شب قبل امام را در همین حیاط که می بینید، غسل دادند و بدن امام را در سردخانه گذاشتند. به هرحال من رفتم پشت بام همان سردخانه خوابیدم. سردخانه در یک زیرزمین واقع است. صبح آن روز من به شدت دچار ترس شدم. چون خیلی دیر خوابیده بودم و ساعت هفت صبح که آن پیام را رادیو قرائت کرد و بلندگوهای مسجد و حسینیه با هم آن را پخش می کردند، من یک باره با صدای ...
ناگفته هایی از جنگ به روایت یک فرمانده
شیرازی اعتقادعجیبی به امام و انقلاب داشت. رفتارش با فرماندهان طوری بود بنده که 15 سال از ایشان بزرگ تر بودم دستوراتش را با قلبم انجام می دادم و البته خواست خدا همیشه نزد ایشان روسفید بودم. ما بعد از جنگ و در دوران سازندگی ارتباط صمیمی داشتیم. با این که بازنشسته شده بودم ولی باز به درخواست شهید صیاد شیرازی دوباره حدود 7 سال دیگر به عنوان بازرس و ناظر پروژه های راه سازی و سدسازی انجام وظیفه کردم ...
داستانی از یک روحانی جوان با هفت دختر دانشجو!
راهروخروجی هتل آمدند متوجه وضعیت و پوشش بسیار نامناسب آن ها شدم لذا سرم را پایین انداختم و کمی خودم را ناراحت و خجالت زده نشان دادم. سرگروه بچه هاکه متوجه قضیه شده بود با تعجب گفت: حاج اقا مگر چادر برای بازار رفتن هم الزامی است؟ گفتم: از نظر من نه! ولی به نظر شما اگر مردم یک روحانی را با چند نفر دختر بدون چادر ببینند چه فکری می کنند؟ یکی از بچه ها بلند گفت: حق با حاج ...
90/ سمت فنایی خوشحالی کردم نه دایی
دعوت می شدم. پارسال بازی های خوبی کردم و اتفاق افتاده بود که در یک بازی شش تا هفت مهار داشته باشم. به هر حال به خاطر سن و سال بوده یا هر چیز دیگری دوست ندارند من در تیم ملی باشم. 90: از این که دروازه بان ذخیره هستی، فکر نمی کنی محو شوی؟ دوست نداری به تیم دیگر منتقل شوی تا بازی کنی؟ بستگی دارد، الان در حال حاضر نمی خواهم درباره این موضوع صحبت کنم. 90: برگردیم به بازی با صبا. بعد ...
گفتند بازی موتوری را هک کردیم؛ حلال کنید!
موتوری بازی می کنند و حسابی می خندند. خیلی حس خوبی داشت. یکبار هم سوار تاکسی شدم و منتظر پر شدن تاکسی بودم که دیدم راننده موبایلش را باز کرد و موتوری باز کرد، آن موقع خنده ام گرفت. مجتبی هم حسش را اینطور تعریف می کند: نمی دانم چرا این موقع ها یک حسی دارم که دلم می خواهد دستم را روی شانه کسی که بازی می کند بگذارم و یک دمت گرم بگویم! وقتی از بچه ها می خواهیم برای ورود به این کار و یا به ...