سایر منابع:
سایر خبرها
الهام در صحنه شرم آوری مچ شوهر و مرجان را گرفت ! / آنها دخترخاله بودند!
به گزارش گروه آرشیو رکنا، من در حالی نگران الهام بودم که از خودم غافل مانده بودم و فکرش را هم نمی کردم دچار چنین مشکل بزرگی بشوم. مرد جوان در دایره اجتماعی کلانتری افزود: خواهش می کنم داستان زندگی ام را بنویسید تا زوج های جوان بدانند باید حواس خود را جمع کنند و بیشتر مراقب زندگی شان باشند. ماجرا از این قرار است که دخترخاله همسرم هر روز برای دیدن مرجان به خانه ما می آمد و شریک زندگی ام از سیر تا ...
عکس العمل حاج قاسم از ازدواج مجدد همسر شهید/سردار سلیمانی: ازدواجت جهاد بود
تعجب نکردم. دختر عمویش هر وقت شوهرم مأموریت بود به ما سر می زد و، چون شاغل بود فقط صبح های زود وقت داشت. 5 دقیقه بعد برادرم تماس گرفت گفت: می خواهم برای خودم و محمد هادی لباس نظامی بخرم بیا با هم برویم اندازه اش باشد. گفتم نه مهمان دارم نمی توانم بیایم. گفت: خیلی وقتت را نمی گیرم. گفتم نه زشته مهمان پشت در می ماند. خیلی اصرار کرد بالاخره قبول کردم و گفتم پس من را زود برگردان. منزل مادرم بودم و به او ...
زیاده خواهی شوهر در رابطه زناشویی، یک داستان
نیستم که بتوانم با تو رابطه زناشویی داشته باشم ، اخم می کند و آنقدر اذیتم می کند تا راضی شوم. من نمی توانم به شوهرم نه بگویم و این خیلی ناراحتم می کند. رفتارهای شهراد مرا اذیت می کند. چرا شهراد هیچ گاه صبر نمی کند تا من یک بار برای رابطه زناشویی پیش قدم باشم؟ نمی گویم از رابطه زناشویی لذت نمی برم – او واقعا مرد جذابی است – اما من هم می خواهم بعضی اوقات خودم برای رابطه زناشویی اقدام کنم ...
سختی های زندگی گلنوش خسروی، نیمار ایرانی
تا کفشش خراب نشود. حالا با قراردادی دو ساله به تیم کوناک اسپور در ازمیر پیوسته که در جایگاه سوم لیگ ترکیه قرار دارد. خسروی در شبکه نسیم صداوسیما گفته است: پدرم فقط 32 ساله بود که به خاطر تصادف از دنیا رفت و نتوانست موفقیت هایم را ببیند. تک فرزندم و کسی را جز مادرم ندارم. او یک تنه مرا به این نقطه رسانده. از نظر مالی ضعیفیم، اما با پیشرفتم در فوتبال ، همه کار برای مادرم می کنم . ...
این زن مشهدی شوهرش را آتش زد و کشت ! + عکس
طرح داستانی ساختگی، یک فرد تبعه خارجی را وارد ماجرای این پرونده جنایی کند و قتل را به فردی نسبت دهد که در خیال خود قصه آن را ساخته بود. به همین دلیل این زن معتاد به کارآگاهان گفت: شب حادثه، همسرم کارت بانکی اش را به من داد تا مبلغ 35 هزار تومان برای پرداخت هزینه داروی موی سرم برداشت کنم اما وقتی به منزل بازگشتم از همسایگان شنیدم که خانه اش آتش گرفته است! به همین خاطر ترسیدم و به زادگاهم گریختم! وی ...
قرنطینه با توپ
. خواهرانم دوومیدانی کار هستند و برادرم هم بدمینتون بازی می کرد. من کوچک تر از همه بودم و بقیه خیلی حمایتم می کردند. جو خانه ما ورزشی بود. روز اولی که به اردوی تیم زیر 14سال دعوت شدم، پدرم به اردو آمد و با مربی ام صحبت کرد. هر تیمی که دعوت می شدم، پدر و مادرم می آمدند و شرایط تیم، اسکان و... می دیدند و بعد من قرارداد می بستم. اینطور نبود که رها شده باشم. الان هم از راه دور حمایت می کنند. همان روزهای اول که ...
پرستار داوطلب شدیم تا شما تنها نمانید
...> آمد به سرم از آنچه می ترسیدم با روایت های پرستار داوطلب 28 ساله همراه می شویم. ساده و صمیمی حرف می زند و ما را به پشت در قرنطینه بیماران کرونایی می برد. آنجا که ترس ها ترمز جسارتش را کشیدند؛ چشم باز کردم دیدم با لباس های مخصوص چند قدم بیشتر تا قرنطینه بیماران کرونایی فاصله ندارم. بالاخره آمد به سرم از آنچه می ترسیدم. ترس به جانم افتاد و دست و پایم شروع کرد به لرزیدن، همان ترس های دور ...
عجیب ترین دوپینگ جهان برای فرار از کشتی!
به گزارش "ورزش سه"، کیوان رضایی، کشتی گیری که شاید تا چند روز قبل خیلی ها نامش را نشنیده بودند، حالا به خاطر ادعای عجیبی که بعد از مثبت شدن نمونه دوپینگش کرده، حسابی خبرساز شده است. این پسر 23 ساله که در لیگ برتر کشتی فرنگی سال 98 در ترکیب تیم سیناصنعت به میدان می رفت را می توان یکی از عجیب ترین ورزشکاران دوپینگی تاریخ نامید. او می گوید به خاطر قرار گرفتن در دوراهی و مخالفت خانواده اش ...
برنامه فوتبال برتر/ از افشاگری هاشمی درباره صندوق خالی پرسپولیس تا راز داور شدن پزشک بسکتبالیست
...> من گرایشی به استقلال و پرسپولیس نداشتم، اما فوتبال را دوست داشتم. قطعا طرفدار یکی از این تیم ها بودم، اما پس از شروع داوری این حس در من کشته شد و دوست داشتم خودم برنده باشم. سال 90 ازدواج کردم و همسرم پزشک است. رضا کرمانشاهی معلم تاریخ و حمید حاج ملک آتش نشان است. تلاش داوران ما کمتر از کشور های دیگر نبوده، اما این کار در ایران شغل نیست. نمی دانم به من پول داده اند یا خیر، چراکه کارتم دست همسرم اس ...
ناگفته های تکان دهنده پلیسی که سندروم دست بی قرار دارد/ بعد ضربه شمشیر اشرار هایبه این روز افتادم + ...
کمک بودم تا کسی به دادم برسد؛ صدای قایق موتوری می آمد، یک نفر فریاد می زد که لنج ها را به آتش بکشید. وقتی من را دیدند زیر آب رفتم و در حدود یک دقیقه زیر آب ماندم در حالی که گریه می کردم و به همسرم فکر می کردم با خودم می گفتم دیگر هیچ وقت همسرم را نخواهم دید و من می میرم و به این فکر می کردم که توی این شهر غریب چگونه همسرم با جسدم به شهرمان برگردد؛ نفسم بند آمد و به روی آب آمدم. ...
رویای گُل طلایی!
تجسس در اطراف میدان سپاد دستگیر شده است، در حالی که معاشرت با دوستان لاابالی و ناباب را دلیل اصلی اعتیاد به مواد مخدر و ارتکاب جرم سرقت می داند در شرح داستان عبرت آموز زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: 39 سال پیش در محله قاسم آباد مشهد متولد شدم. فرزند سوم از یک خانواده 9 نفره بودم، پدرم بنا و مادرم خانه دار بود و هر دو تا مقطع سیکل تحصیل کرده بودند. در کودکی آرزو ...
عکسهای دیده نشده شیلا خداداد با همسرش +عکس جدید و بیوگرافی
: تصمیم گرفتم راه حلی را اتخاذ کنم که بتوانم بین زندگی شخصی و کاری ام بالانس ایجاد کنم، چرا که در آن مقطع، برای من سخت بود، شب ها در حالی که همسرم تازه به خانه می آید، من برای کار از خانه خارج شوم و فرصت کافی برای بودن کنار همسرم را نداشته باشم. از طرفی ما دوست داشتیم که زودتر بچه دار شویم و کانون خانواده مان را گرم کنیم. پس از به دنیا آمدن سامیار، پسرم، من درگیر نگهداری او شدم، تا این که حس کردم ...
شرط جالب ضمن عقد یک عروس
بعضی از دوستانم تصمیم گرفتیم به هر شکلی که ممکن است به مردم کمک کنیم، به مناطق محروم برویم و با ساختن خانه و غسالخانه و موارد دیگر فعالیت کنیم، اما با گذر زمان خدمت کردن به مردم جزو هدف های اصلی زندگیمان شد. شنیده ام که به همراه خانواده و همسرش فعالیت های جهادی را انجام می دهد، پس می خواهم در این باره برایم توضیح دهد که پاسخ می دهد: با وجود اینکه خودم و همسرم قبل از آشنایی درگیر کار ...
شهیدی که با لباس و غسل شهادت به استقبال شهادت رفت
به خدا و ائمه نداشت، رفته بودم منزلشان که دیدم یک سگ وارد اتاقش شد، من خودم را جمع کردم و گفتم: این سگ نباید اینجا باشد، شما می دانید که نجس است، شما نماز می خوانید و مسلمان هستید. نماز را که گفتم: به فکر فرو رفت، متوجه شدم اصلا آنها نماز نمی خوانند و نماز جایگاهی در خانواده آنها ندارد. گفتم: می خواهی نماز بخوانی؟ گفت: بله. می توانید بیشتر برایم توضیح بدهید؟ من با او صحبت می کردم و احکام را برای ...
پرونده قتل چمدانی دوباره بازشد
پرونده خود را بی گناه دانست و گفت: غزاله وقتی از پله های خانه مان پایین رفت، همین که خواستم در ورودی آپارتمان را ببندم، ناگهان صدای جیغ اش را شنیدم، وقتی در را باز کردم، دیدم او از پله ها سقوط کرده است. هر چه صدایش زدم، جواب نداد. ترسیده بودم با زحمت او را به خانه بردم. از ترس پدر و مادرم غزاله را داخل چمدان جاسازی کردم و او را از خانه بیرون بردم تا کسی متوجه نشود و بعد هم جسد غزاله را در سطل ...
بخاطر عروس و نوه ام از شناسایی قاتل پسرم می گذرم! / 6 سال پلیس به بن بست خورد!
گفت میخواهد براییکی از دوستانش کاری انجام دهد.او از خانه بیرون رفت و دیگر .من نمی دانم چه کسی و به چه انگیزه ای شوهرم را این چنین فجیع کشته است. با اطلاعاتی که زن جوان به پلیس داده بود چند نفر از دوستان نزدیک مجتبی به عنوان مظنون بازداشت شدند اما مدرکی علیه آنها به دست نیامد . حالی که شش سال از این ماجرا گذشته و تحقیقات دنباله دار پلیس به نتیجه نرسیده بود ،راز کشته شدن وانت ...
وقتی دختر 20 ساله مشهدی عاشق گنده لات محله شان شد !
به گزارش رکنا، زن 40 ساله که به اتهام سرقت خودرو و همدستی با اعضای یک باند حرفه ای سرقت توسط نیروهای تجسس کلانتری سپاد مشهد دستگیر شده است، پس از آن که به سوالات تخصصی افسر تجسس پاسخ داد و راز سرقت های خودرو را فاش کرد، در تشریح سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: 20ساله بودم که عاشق جهانگیر شدم. او در محله ما زندگی می کرد و جوانی قلدر و سرکش بود. هیچ کدام از اعضای خانواده ام ...
گنج زاده: هنوز خودم را یک المپین نمی دانم/ شاید فدراسیون جهانی تصمیمات دیگری بگیرد
عث شد تا وقت زیادی را با خانواده بگذارد، گفت: با توجه به شرایط موجود و درگیری طولانی با مسابقات لیگ جهانی واقعا نیاز به استراحت داشتم و کرونا سبب شد تا کمی استراحت می کنم. در حقیقت کرونا یک توفیق اجباری بود که بیشتر اوقات با خانواده سپری کنم. به دلیل سفرهای متعدد و مسابقات طولانی تقریبا یک سال گذشته را اصلا در خانه نبودم و حالا کرونا این فرصت را داده تا جبران کنم! انتهای پیام/ ...
تبرئه آقای کارگردان از اتهام قتل همسرش
باهم بودیم و به همین خاطر خانه مان فقط یک کلید داشت که دست همسرم بود. صبح مثل همیشه از خانه بیرون رفتم و ساعت 7 عصر که به خانه برگشتم هر چه زنگ در را زدم کسی در را باز نکرد و جوابی نداد. به تلفن همراهش زنگ زدم که خاموش بود. درنهایت با کمک کلید ساز وارد خانه شدم و جسد او را دیدم. من به خاطر کارم شب ها دیر به خانه می آمدم. همسرم از این موضوع ناراحت بود و مدام شکایت می کرد. شب حادثه نیز سر ...
ماهینی: مصدومیت مرا عقب انداخت
رفتم خیلی خوب بودم و علی دایی هم به من علاقه زیادی داشت ولی اتفاقاتی افتاد و کاری کردند که من در آن تیم نباشم و نخواستند پیشرفت کنم. در آن دوره ای که در سایپا هم بودم چند بار به تیم ملی دعوت شدم و بعدش اتفاقاتی افتاد که خودم از سایپا رفتم و فسخ کردم. دلیل رفتنم را جایی نگفته ام و فعلا هم نمی گویم اما یک روز حتما خواهم گفت. او ادامه داد: بعد از آن هم سرباز شدم و به ملوان رفتم و جوری شد که ...
ما کرونامثبت هایی بودیم که در آمار جایی نداشتیم
جایی نداریم محمد و خانواده اش کرونامثبت هایی بوده اند که دوره درمان را در خانه گذرانده اند بدون آنکه در آمار، جایی داشته باشند؛ همسرم، مادربزرگم، خاله هایم، دختر و پسردایی و... تقریبا تمام اقوام من درگیر کرونا بودند و عده ای کثیری از ما ناقل و بیمار محسوب می شدیم اما هیچ کدام از ما هنوز که هنوز است در آمار کرونامثبتی های این کشور جایی نداریم... . هنوز در گواهی استعلاجی من نوشته شده : سندروم تنفسی حاد؛ در صورتی که من اصلا مشکل جدی تنفسی نداشتم! ...
کتاب سیلاب زندگی منتشر شد
یکدیگر حرف می زنند. وقتی من به رفتار او اعتراض می کنم، می گوید: ارتباطش، کاری است؛ اما او دروغ می گوید و حتی مرا به خاطر آن دختر، کتک زده است. الآن هم چند شب می شود که به خانه نیامده است. من طلاق می خواهم. بعد از صحبت های زن جوان، شوهر او به دادگاه احضار شد تا پس از شنیدن حرف هایش، حکم نهایی صادر شود . خیانت دختری بیست ساله، پنج سال پیش به عقد پسر خاله اش درآمد. شوهرش هشت سال ...
نقشه دستبرد به داروخانه برای سرقت ماسک و ژل
.... از اینکه تا کی باید به خانه و مغازه های مردم بروم و نظافت کنم. می گفت خودش سردسته یک باند زورگیری و سرقت است که در آمد زیادی دارد. حرفهایش باعث شد که من ساده لوح فریبش را بخورم و وسوسه دزدی به جانم بیفتد. این شد که با امیر در سرقت هایشان همدست شدم و حتی مدتی بعد دستگیر شده و حبسش را هم کشیدم. وقتی آزاد شدم، دیگر توبه کرده بودم و دور سرقت را خط کشیدم. تا اینکه باز سرو کله امیر پیدا شد و ...
حاجی برات شهادت را در جوار خانه خدا گرفت
همسرش دانشجوی دانشگاه مشهد بودند. دوره انقلاب فرهنگی که دانشگاه ها را تعطیل کردند، جاری ام که مربی پرورشی خواهرم بود، بحث خواستگاری از من را مطرح کرد. آن موقع 21 ساله و معلم دبستان بودم. سال 61 با محمود آقا ازدواج کردم و یک پسر از شهید به یادگار دارم که بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. پسرم خرداد 1365 به دنیا آمد و همسرم اسفند سال 1364 به شهادت رسید. زمان جنگ ازدواج با یک پاسدار سختی های ...
عموی ناتنی مریلا 18 ساله او را می فروخت!
دختر جوان به نام مریلا در دایره اجتماعی کلانتری کوی پلیس مشهد گفت: 20 روزه بودم که پدر و مادرم مرا مقابل خانه ای رها کردند و به دنبال زندگی خودشان رفتند. پس از آن خانواده ای که بچه دار نمی شدند سرپرستی ام را برعهده گرفتند. مریلا در این لحظه چند ثانیه مکث کرد و با لحن اندوهگینی افزود: دوران کودکی موفقیت آمیزی را پشت سر گذاشتم و دانش آموز ممتاز شدم. اما افسوس که در سن 13 سالگی مادرخوانده ام به علت ...
شوکه شدن مهران مدیری از سن ژیلا صادقی
بودم اما بعد از مدتی احساس کردم که این فضا متناسب به ویژگی های شخصیتی من نیست و چون به پدر و مادرم قول داده بودم که کاری انجام بدهم که آنها راضی باشند با خودم تصمیم گرفتم و از دنیای بازیگری خداحافظی کردم، فیلم هزاران چشم آقای کیانوش عیاری، بی همتا ساخته جهانگیر جهانگیری و روزهای زندگی از جمله فیلم هایی بود که بازی کردم و بعد از روزهای زندگی تصمیمم جدی تر شد و بعد از آن در دو فیلم خیلی دور خیلی نزدیک ...
آدم ربایی مدرن به سبک گلدکوئست/ خانواده ها به شدت مراقب شیادان باشند
صادقیه قرار گذاشت. از خانه چند تا لباس برداشت و رفت؛ به من هم گفت که یک هفته برای آموزش انیمیشن دوبعدی و سه بعدی به یکی از زیر مجموعه های مرکز انیمیشن صبا میرود و بعد از آموزش برمی گردد. از فردای آن روز، با اینکه تأکید کرده بودم تلفن همراهش باید در دسترس باشد، تماسهایم را پاسخگو نداد؛ فقط خودش زنگ میزد. می گفت: خودم باهاتون تماس می گیرم، نمی تونم تلفنم رو جواب بدم. بعد از یک ...
مرثیه ی بر پدر در تنهایی شب های کرونایی !
کردم دیدم مرا در داخل اتاقی گذاشته اند و حق خروج از اتاق را ندارم. بمانند مجرمی که گناه بزرگی مرتکب شده باشد همه از من دوری کردند. پدرم مرده بود، من عزادار بودم به آغوشی نیاز داشتم که سرم را بر شانه اش بگذارم و های های گریه کنم. چقدر احساس غریبی و بی کسی می کردم. حالا تک و تنها مثل غریبه ها در چهار دیواری باید مرثیه سرایی می کردم. افراد نزدیک خانواده دورهم جمع شده بودند و برای خودشان ...