داستان زندگی دختری که بعد از فرار به آغوش خانواده بازگشت
سایر منابع:
سایر خبرها
زن خائن مخم را زد و برایم خانه مجردی گرفت تا راحت باشیم+عکس
پدرم بود. در دوران نامزدی از همسرش طلاق گرفته بود و من به خاطر آشنایی فامیلی با او ازدواج کردم. بعد از ازدواج رابطه ات با ن به کجا رسید؟ او خیلی از این موضوع ناراحت بود. آن قدر به سرم خواند و مرا جادو کرد که به همسرم گفتم تو را طلاق می دهم. به او می گفتم من تو را دوست ندارم! همان طور که گفتم من برده شیطان بودم و هرچه آن زن تلقین می کرد به راحتی می پذیرفتم و به عاقبت حرف هایش ...
ماجرای زندگی زنی که فیش حجش را به مرکز سل اهدا کرد
. 19سالگی با آقام ازدواج کردم. شوهرش حالا 63ساله است. اهل همین روستای ماه آخر سال. آقام معلم عشایر بود. شوهر جمیله خانم 9 سال در اطراف زیدآباد درس داده بود. بعد از 9 سال آقا معلم بالاخره معلم روستا شد. معلم ابتدایی در روستای کناری ماه آخر سال. شغل جمیله خانم، اما بعد از ازدواج خانه داری شده بود: غذا می پزم، خانه جمع می کنم، ظرف می شورم، بچه داری می کنم، روز ها این طوری شب می شوند ...
دوستی که زندگی ام را به باد داد
دختر جوانی که در مسیر پیشرفت درس و دانشگاه قرار داشت از بر باد رفتن زندگی اش بخاطر یک آشنایی بی موقع و حساب نشده روایت می کند. تهران – اقتصاد برتر – 10 مرداد 99 دوستی با دختر همسایه برایم درد سرساز شد و مرا به دام ارتباط خیابانی انداخت و مجبور شدم تاوان سنگینی برای رهایی از آن پرداخت کنم. من تا پایان دوران دبیرستان، دانش آموزی ممتاز بودم و پیش بینی همه دبیران و معلمانم این ...
راهنمای درونی در وجود هر هنرمند حضوری قاطع دارد
باردار بودم، بارها و بارها از پنج تا پلۀ خانه پریدم تا تو سقط شوی. گفت حالم خوب نبود و اصلا دلم یک بچۀ دیگر نمی خواست. گفت سال هاست این فکر که اگر تو سقط می شدی، جزو رنج و عذاب های من است. بعد از شنیدن این حرف تا دو سه روز حال غریبی داشتم. بی هدف راه می رفتم و فکر می کردم به این که نه تنها برای ورود من به این دنیا دعایی نشده، برعکس، نیزه های مرگ آوری هم به سویم پرتاب می شده. مادرم، این نزدیک ترین ...
خاطره جالب بازیکن سابق پرسپولیس از مهران مدیری +عکس
...، کاظمیان خاطره ای از حضور خود در پشت صحنه سریال برره تعریف کرد و گفت: هادی کاظمی بازیگر سریال برره، یک روز من و کریم باقری را به پشت صحنه دعوت کرد. آقا کریم لحظه آخر گفت من نمی آیم و تو تنهایی برو. من به پشت صحنه سریال برره آمدم و با همه احوال پرسی کردم. آن موقع دوران اوج فوتبال من بود و همه من را می شناختند. با کلی ذوق و شوق به سمت شما آمدم که با شما سلام و علیک کنم؛ از دور چشم تو چشم شدیم ...
شیرزن کارخانه
کمک دست مادرم بودم با این حال مادرم نمی گذاشت به من سخت بگذرد. خانم اولیای بقال 14سال بیشتر نداشت که پای سفره عقد نشست. ماجرای ازدواج طاهره خانم هم شنیدنی است: پدر شوهرم با پدرم دوست بودند. آن وقت ها آقای موسوی بزرگ برای پسرش دنبال دختر می گشت از پدرم راهنمایی خواست. پدرم هم همسایه مان را معرفی کرد چون آن ها را می شناخت و می دانست آدم های خوبی هستند دخترهای سربه زیر و خوبی هم داشتند. مادرشوهر ...
اسیدپاشی در پاتوق عمو شاهرخ
که به خانه عمه ام رفت وآمد زیادی داشتم، هر ازگاهی هم به زیرزمین می رفتم که عمو شاهرخ را ببینم. مرد بدی نبود و به درد دل های من گوش می کرد. من بچه طلاقم و پدر و مادرم سال ها قبل از یکدیگر جدا شده اند. گاهی پیش مادرم می روم و گاهی پدرم. البته عمه ام را هم خیلی دوست دارم و مدام به دیدنش می رفتم. در پاتوق عمو شاهرخ بود که با مسعود (قربانی اسیدپاشی) آشنا شدم. او برای مصرف مواد به آنجا می آمد. ...
اگر راهی میلان شوم با زلاتان می جنگم
.... در این مورد کادر فنی نظر می دهند، ولی قبلا در تیم ملی تک فروارد بازی می کردم و شرایط سختی داشتم. با این وجود با هر وضعیتی که بازی کنم، تمام تلاشم را انجام می دهم. آزمون ادامه داد: در این فصل لیگ قهرمانان اروپا قبل از بازی با بنفیکا شانس خوبی برای صعود به دور بعد داشتیم، اما شرایط به گونه ای پیش رفت که در بازی آخر ناموفق بودیم. علی دایی و زلاتان ابراهیمویچ الگو های داخلی و خارجی من ...
شهادت حد نهایی تکامل یک انسان است
اسلامی ایران امام خمینی و این فرزند شجاع زهرا (س) و بر پدر و مادر عزیزم که مرا به راه خدا هدایت کرد و مرا به سوی او روانه کردند و سلام بر مردم سلحشور و شهیدپرور ایران که فرزندان خویش را در راه اسلام فدا کردند و خود همیشه در صحنه هستند و گوش به حرف رهبر انقلاب و بی باکانه در مقابل دشمنان اسلام ایستاده و هیچ گونه بهانه ای ندارند. پدر و مادر عزیزم! وصیت نامه ام را در یکی از سنگرهای جبهه ...
قتل شوهر بداخلاق بعد از طلاق
گذشته اش را شروع کرد و من را مورد ضرب و شتم قرار داد و من هم با توجه به رنج سال هایی که کشیده بودم به یکباره عصبانی شدم و با چاقو او را زدم که کشته شد. بعد از آن خیلی احساس پشیمانی کردم اما دیگر فایده ای نداشت و تصمیم گرفتم با مثله کردن جسدش او را از خانه خارج کنم که راننده تاکسی پس از اطلاع از این ماجرا مرا به پلیس لو داد. پس از اظهارات محبوبه، بازپرس متهم را به پزشکی قانونی معرفی کرد تا ...
8 روایت دردناک از قرنطینه خانگی مبتلایان به کرونا و مبارزه آن ها برای غلبه بر بیماری
شوشتری - آل ابراهیم | شهرآرانیوز؛ چند شب اشهدم را خواندم و خوابیدم و برعکس چند شب از ترس مرگ، اصلا نخوابیدم. چند شب هم می خواستم بخوابم، اما درد داشتم و نتوانستم پلک روی هم بگذارم. روز ها هم، طوری دیگر آزارم می دادند. چند روز لب به غذا نزدم. چند روز غذا می خوردم، اما مزه و بو نداشت، انگار کاه می جویدم. چند روز کوفته بودم و بدنم گرفته بود و روز های بعد دلم می گرفت. این بود ماجرای 14 روز لعنتی و ...
به استقبال شهادت رفت
...: 665426 || تاریخ: 09مرداد1399 قدس آنلاین: سرور هادیان/ امروز 9 مرداد سالروز شهادت پاسداری است که فقط 17 سال داشت و در منطقه مهران در عملیات والفجر3 به شهادت رسید. محمد متولد 17 شهریور 1345 در مشهد بود که حالا 36 سال از فراق او می گذرد. به همت فرهنگسرای پایداری و با حضور راوی دفاع مقدس علیرضا دلبریان به دیدار خانواده شهید محمد پوستچیان می رویم. مثل همه خانواده های شهدا، مهربان، خالص، صبور، ساده و میهمان نواز. پدر ...
نقشه شیطانی سیاوش در زیر زمین عمو شاهرخ / او تهدید کرد به کسی چیزی نگویم
. من بچه طلاقم و پدر و مادرم سال ها قبل از یکدیگر جدا شده اند. گاهی پیش مادرم می روم و گاهی پدرم. البته عمه ام را هم خیلی دوست دارم و مدام به دیدنش می رفتم. در پاتوق عمو شاهرخ بود که با سیاوش (قربانی اسیدپاشی) آشنا شدم. من در همین زیرزمین معتاد شدم. او هم برای مصرف مواد به پاتوق می آمد که یک روز نقشه شومش را اجرا کرد. او به من تجاوز و تهدیدم کرد که اگر راز این ماجرا را فاش کنم و یا پیش ...
قتل شوهر سابق، 20 سال بعد از طلاق
را مسئول اعمال خود تشخیص داد و بیماری او را مربوط به بعد از ارتکاب جرم تشخیص داد. به این ترتیب با توجه به درخواست قصاص که از سوی فرزند مقتول مطرح شده بود، کیفرخواست علیه متهم صادر شد. فرزند مینا برای او درخواست قصاص کرد و گفت: من پیگیر رأی قصاص مینا هستم. با اینکه پدرم مرد بد اخلاقی بود؛ اما او پدر من بود. من را بزرگ کرده بود. مادرم می دانست من چقدر او را دوست دارم؛ اما توجهی به علاقه من نسبت به ...
پدیده جاسوسی یا دلسپردگی؟!
با این همه ما باید به شوروی به چشم یک کشور دوست نگاه کنیم. پس از آن به یاد حرف آیت الله طالقانی در ماجرای به دام افتادن سعادتی افتادم که گفته بود: در این مملکت فقط جاسوس شوروی می گیرند. حال من مانده بودم به دوستم که مرا به چشم چریک دوران شاه نگاه می کرد، چه بگویم. فکر می کنید من چه می توانستم بگویم؟ بلی! از کوزه همان برون تراود که در اوست. بالاخره جان کندم و با نادانی گفتم: شوروی دوست ...
بازخوانی فاجعه منا از زبان همسر شهیده منا/ وقتی به هوش آمدم در درون تابوت بودم
وقتی که پیکرش آنجا باقی ماند متوجه شدیم که او حقیقت را به ما می گفت و در آن زمان ما درک نمی کردیم. *از اتفاقات سال 94 در عربستان برایمان بگویید؟ من در عربستان سعودی شاهد چند اتفاق بودم و نخستین اتفاق سقوط جرثقیل بود که با آخوند خوجملی، امام جمعه نگین شهر در حال تلاوت قرآن کریم بودیم که ناگهان گرد و خاکی بلند شد. تصور ما این بود که طوفان شده است و گرد و خاک از بیرون ...
ناگفته های یوسف سلامی درباره حرفه پرحاشیه اش؛ وقتی پشت صحنه جنجالی گزارش آقای خبرنگار از من و تو ...
...> سناریوی جدید ضدانقلاب برای خانم خبرنگار/ آمنه سادات ذبیح پور مامور امنیتی است؟ + عکس مثل سوژه خبرنگار من و تو یا کت و شلوار ایرانی؟ بله. من شب ها ساعت ها به سوژه های روز بعد فکر می کنم. شاید بعضی از همکاران ما دوست داشته باشند هر روز یک گزارش بگیرند، اما من دوست دارم یک نگاه متفاوت به سوژه داشته باشم. حس می کنم برای مردم هم جذاب تر است. به عنوان مثال وقتی نگاه ساده ای به یک سوژ ...
ماجرای جنجالی کوچکترین غسال دختر اموات کرونایی +تصاویر دیده نشده
این جمله بود. گفت حتما از پسش بر می آیی. گفت می سپرمت اول به خدا بعد هم به اهل بیت. برای ثبت نام و آموزش رفتم. با ماسک و گان از لای در، داخل غسالخانه را نگاه کردم. چشمم به متوفی افتاد. خیلی ترسیدم وگفتم شب به پدرم می گویم پشیمان شدم و خلاص. آن روز با یکی از دوستانم همراه شده بودم. او گفت توکل به خدا کن. ما با هم شروع می کنیم. به پدرم حرفی نزدم. همه ترس ها و دلهره ها را در دلم مخفی کردم و ...
ازدواج اشرف پهلوی و مهدی بوشهری در سفارت ایران در پاریس
پدرم هیچ گونه مقاومتی یا مخالفتی را از سوی هیچ یک از فرزندانش تحمل نخواهد کرد. اشرف در کتاب خاطراتش درباره روحیه ماجراجو و سرکش خود گفته است: ضعیف بودم. روزگار ناچارم کرد بجنگنم. از اول با اهل خانه و بعد با پدر که هنوز جای سیلیش در گوشم صدا می کند و بعد با همه جهان. من فقط با خود عهد کردم با یکی نجنگم و او هم قدیمی ترین آشنای من بود. از قبل از تولد دوستش داشتم. حاضر بودم برایش کشته شوم ...
مروری بر واقعه کشتار حجاج در مراسم حج مرداد 1366
را گم می کنند، اما شب هنگام همه در محل اقامت جمع می شوند؛ جمعیتی که یک غایب داشت. آن طور که برایم گفته اند، حج آن سال ناتمام می ماند. کاروانی که خانواده من همراه آن بود، 23 ذی القعده از مشهد حرکت می کند و 13 روز بعد در مکه با داغی بزرگ روبه رو می شود. مادرم برایم تعریف می کرد که پای آمدن نداشته است، اما به ناچار به مشهد بازمی گردد، درحالی که خانواده از سرنوشت پدرم هیچ خبری نداشتند. دو سه روزی از ...
خیز بلند برای آینده روشن
مند شدم و خانواده ام مرا در مؤسسه خاتم الانبیا (ص) ثبت نام کردند و در آنجا با معارف اسلامی و مباحثی از قرآن، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه آشنا شدم. بعد آشنایی با نهج البلاغه بیشتر از قبل شخصیت بزرگوار حضرت علی (ع) را شناختم و به آن حضرت علاقه مند شدم. 8 سال است که به طور مداوم مشغول فراگیری مباحث اسلامی از قبیل خداشناسی، امام شناسی و مهدویت و به ویژه نهج البلاغه هستم و این کتاب را تا انتها خوانده ام و ...
بیمارستان برایمان مثل مدرسه بود و از هر لحظه اش درس می گرفتیم
آزادسازی خرمشهر خیلی وقت بود مسافرت نرفته بودم. همین که پایم را از شهر بیرون گذاشتم سه روز بعد اعلام کردند خرمشهر آزاد شده است. جالب اینجاست خانواده ام هر دفعه به زور می خواستند من را نگه دارند ولی این بار می خواستند من را زودتر راهی کنند و می گفتند چرا آمده ای و رزمندگان را تنها گذاشته ای. در زمان شیوع ویروس کرونا وقتی تلویزیون پرستاران را نشان می داد من ذهنم به سمت امدادگران زمان جنگ ...
اینکه می گویند سطح جام باشگاه های آسیا پایین بود، به خاطر بغض و کینه است
همان هتل برپا شده است. خلاصه، من دقیقاً قبل از برپایی این اردو ازدواج کردم و شاید باورتان نشود 2 روز پس از ازدواجم، خودم را به اردو رساندم. وقتی به جمع سایر نفرات اضافه شدم، صبح تمرین کردیم و برای عصر هم نوبت تمرین داشتیم، اما ناگهان دیدم مرحوم منصور پورحیدری با یک کیک بسیار بزرگ به جمع بازیکنان آمد و به قول معروف من را سورپرایز کرد! بچه ها همان جا یک جشن کوچک برایم گرفتند و جلسه تمرین تبدیل شد به ...
من را با دیاباته مقایسه نکنید
مجبور بود در کشورش بماند و بازی های پرسپولیس را به صورت اینترنتی دنبال کند. بعد از بازگشت کریستین فرصتی دست داد تا با او گفت وگویی انجام دهیم که در ادامه می خوانید. خوشحالیم دوباره تو را در ایران می بینیم. من هم خیلی خوشحالم دوباره توانستم به کشور شما بیایم. روز های سختی را پشت سر گذاشتم ولی الان که برگشتم هم خیلی خوشحالم و هم کلی انگیزه دارم. ضمن اینکه برای بازی کنار ...
آونی دوشی، نامزد بوکر: زنان از تردیدم نسبت به مادر شدن وحشت می کردند
دوشی حالا دو سال دارد و یک هفته بعد از این مصاحبه او یک نوزاد دختر به دنیا خواهد آورد. دوشی می گوید: هرچه بیشتر مادر می شوم بیشتر می فهمم که این قضیه درباره سنت، ترس، خانواده و فشار است. شاید نوعی خودشیفتگی در آن نهان باشد. همه اش درباره وجوه مختلف خودم است که در طول این فرآیند با آن روبه رو می شوم که فکر می کردم هیچ ربطی به تصمیمم ندارد. دوشی می گوید: مادر بودن کلمه بزرگ و ...
روزگاری نمایندگان مجلس در حجره های مسجد سپهسالار زندگی می کردند/ وقتی زنان ایرانی لوازم آرایشی را تحریم ...
کنید؟ مجلس باید به این امور رسیدگی کند. ظریف به مجلس رفته و می گوید امام پشت سر من است و آقای خامنه ای مرا تأیید می کند! شما به آقای خامنه ای چه کار داری؟ گزارش بده! در انگلستان و آمریکا هم که یک وزیر و وکیل به مجلس می رود، گزارش می دهد. ترامپ هم که مجلس می رود گزارش می دهد! معتضد افزود: ظریف می گوید آقای خامنه ای مرا دوست دارد و من دوست شهید سلیمانی بودم! این حرف ها چیست؟ جواب بده ...
شهید مجید قربانخانی حُر مدافعان حرم است
شهید شد. مادرشهید: شب قبل رفتن، پسرعموهایش تماس می گیرند که فردا شب به خانه شان در شهریار برویم، من که روزهای آخر بسیار ترسیده بودم مجید را به رفتن به شهریار ترغیب کردم، صبح که از خواب بیدار شدم، هنوز در جایش بود ، نگاهش کردم و گفتم داداش مجید بروم نان بخرم مجید هم با حالت نیمه خواب دست در جیبش کرد و مقداری پول به من داد، همین که تا سرکوچه رفتم و برگشتم دیدم مجید غیب شده است در آن فرصت ...