سایر منابع:
سایر خبرها
حاج محسن دین شعاری؛ شهید عید قربان + فیلم و عکس
همان سال در روز پانزدهم مردادماه سال 1366 درست مصادف با روز عید قربان به مسلخ عشق رفت و اسماعیل وار جان خویش را در حین خنثی سازی مین والمری در قربانگاه سردشت فدای معبود ساخت و نام خویش را برای همیشه در قلب تاریخ زنده نگه داشت. مزار مطهر این شهید والامقام در قطعه 29 بهشت زهرا(س) تهران قرار دارد. از برادر شهید محسن دین شعاری نقل است: چند هفته قبل از شهادت حاج محسن، با هم به مزار پاک پدر و ...
همرزمی با آیت الله خامنه ای افتخاری که نصیب حاج ناصح شد
بچه های خردسالم در شرایط واقعاً بغرنجی قرار داشتیم. بعدها اسارت حاجی تأیید شد و حداقل خیالمان از بابت زنده بودنش راحت شد. گویا حاج ناصح بعد از اسارت هم باز به صحنه جهاد برگشتند؟ ایشان تا زمان بازنشستگی اش فرمانده گردان ششم شهیدبهشتی بود. با وجود 35 درصد جانبازی که از زمان جنگ داشت، در هر میدانی که به وجودش نیاز بود، حضور پیدا می کرد. تمام دوران زندگی حاج ناصح محمدی در مبارزه و ...
دلم برای حاج حسن تنگ شده
چگونه بگویم؟ تو را کجا و چگونه بجویم؟ در کدامین باغ، گل وجود تورا ببویم؟ بگو بگو که سخت محتاج شنیدنم؛ شرمسار از نرسیدنم، خسته از این همه انتظار کشیدنم، مشتاق دیدنم، در حسرت این چنین آرمیدنم. آه یادم آمد که در همان روزهای به یاد ماندنی چه زیبا در پادگان الله اکبر در اسلام آباد غرب در نرمش های صبحگاهی با صوت زیبا و رسا سوره وَالْعَادِیَاتِ را برای بچه های گردان به صورت حماسی می خواندی و بچه ...
روایتی از زندگی نامه شهید محمدرضا شمس آبادی
شد فرماندهی گردان به من پیشنهاد شود. محمدرضا با این پیشنهاد موافق بود، ولی برایم مثل روز روشن بود او بهتر می تواند گردان را جمع کند. من را هم محمدرضا به جهاد آورده بود. تجربه مدیریتی خوبی در سبزوار داشت، تعاملات خوبی با افراد داشت و با این اخلاقش به خوبی می توانست گردان را مدیریت کند. با پیشنهاد مهندس شهیری مخالفت کردم و محمدرضا را پیشنهاد دادم. گفتم: با حضور حاج آقای شمس آبادی که سابقه بیشتری در ...
روایتی از زندگی مردم همت آباد، دهرود، شهیدغلامی و شهرک شهریار که آب آشامیدنی شان از شوری به تلخی می زند
الهام مهدیزاده | شهرآرانیوز؛ همان طور که در پیامک های تازه مردم آمده بود، آب از آب تکان نخورده است. دو سال قبل در گزارش تجارتی به نام آب فروشی به تاریخ سوم تیر 97، از دبه ها و آب فروشی بیخ گوش مشهد گفتیم. اما هنوز همتی برای سامان دادن به شوری آب همت آباد، دهرود، شهرک شهریار و خیابان غلامی مشاهده نشده است و ساکنان این محدوده ها دبه به دست، آب به خانه می برند. آب اینجا از شوری به تلخی می زند، بو می ...
شهیدی که سرش رفت اما زبانش باز نشد
دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه. گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه... اسرای عراقی می گفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته. اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند.... جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت:صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده ...
گفت وگو با همسر شهید ضیائی | یا عباس آقا یا هیچ کس!
.... ابتدا به بزرگترهای فامیل خبر داده و همه به منزل ما آمده بودند ولی من اصلا به خودم اجازه نمی دادم که حتی فکر شهادت همسرم را بکنم لذا با خود گفتم حتما می خواهد از جبهه بیاید که همه آمده اند استقبال... اما وقتی چهره های منقلب و گریانشان را دیدم، از برادرشوهرم که در سپاه بود، پرسیدم امشب چه خبر است؟ اگر نگویی از شما نمی گذرم . گفت ناراحت نمی شوی بگویم؟ گفتم نه آخرش که چی؟ گفت: مادرم یک ...
به استقبال شهادت رفت
...: 665426 || تاریخ: 09مرداد1399 قدس آنلاین: سرور هادیان/ امروز 9 مرداد سالروز شهادت پاسداری است که فقط 17 سال داشت و در منطقه مهران در عملیات والفجر3 به شهادت رسید. محمد متولد 17 شهریور 1345 در مشهد بود که حالا 36 سال از فراق او می گذرد. به همت فرهنگسرای پایداری و با حضور راوی دفاع مقدس علیرضا دلبریان به دیدار خانواده شهید محمد پوستچیان می رویم. مثل همه خانواده های شهدا، مهربان، خالص، صبور، ساده و میهمان نواز. پدر ...
سرگذشت عجیب و بی نظیر شهید طلبه مدافع حرم
فضای شهید و شهادت بود، یعنی 10 سال قبل از بحث سوریه خواب شهادت را دیده بود. چطور و کجا بحث سوریه را مطرح کرد؟ دو ماه بعد از عقد، کم کم بحث سوریه پیش آمد، در صورتی که در روز عقد اصلا حرفی از سوریه نبود. گفت: دارند نیروهای داوطلب را به سوریه می فرستند و بچه ها دارند می روند، کازرون هم می خواهد اولین نیروها را بفرستد. بحث رفتن شده بود؛ ولی خانواده هایمان نمی دانستند. همه درد و دلش با من ...
لحظاتی پای صحبت های مادر دو شهید/ شهدای خانه ام را فدای مادرشان حضرت زهرا (س) کردم
زمزمه کردم: خدایا! این بچه را ناامید نکن. ماشین ها حرکت کردند. سیدمهدی برایم دست تکان داد و گفت: مادر! شهادت. رو کردم به عروسم و گفتم: خانه هم این حرف را تکرار می کرد. به این زودی شهادت نصیبش نمی شود. ، اما 10 روز بعد خبر شهادت سیدمهدی را برایم آوردند. شهادتش چطور رقم خورد؟ در 29 تیرماه سال 66 با برخورد ترکش به کمر، در تک جزیره مجنون شهید شد. نحوه شهادتش را از زبان حجت الله ...
دود های لاکچری با طعم میلیونی
چندساعته برای لاکچری بازها! به سراغ بساط احمد تیزبین می روم، پسر ها راست می گفتند همه چیز داشت؛ ترسی که محسن برای آوردن سیگار برگ مرغوب و ورقه های طلا داشت، را ندارد چراکه این سیگار ها را در بساطش به وضوح می دیدم. سر صحبت را باز کردم و از او هم مثل بقیه قیمت سیگار های لوکسش را گرفتم که او هم مانند محسن گفت: قیمت ها لحظه ای است، با دلار و طلا بالا و پایین می شود. اما کاری می کنم ...
شهدای کمیته قهرمانان گمنام
و 27 سال در نیروی انتظامی و بعد بازنشسته شدم. همه ما در کمیته با هم رفاقت داشتیم تشکیلات کمیته مجموعه ای یک دست بود و با اینکه انضباط برقرار بود، همه با هم رفاقت داشتیم، در عین حال که وضعیت عادی داشتیم و سادگی؛ ولی در کار کم نمی گذاشتیم، بچه ها روحیه ایثارگری داشتند، اگر مأموریتی به ما محول می شد خودمان می رفتیم. ما 24 ساعت خدمت می کردیم و 24 ساعت استراحت داشتیم؛ اما در ساعات استراحت ...
شیرزن کارخانه
دختر دارد و یک پسر: علی اکبر و جوادم در جبهه شهید شدند. دخترم هم 38ساله بود که به خاطر سرطان سال 88از دنیا رفت. حالا از 16شکم زایمان تنها دو فرزند برایم باقی مانده است. بازیگوشی های علی اکبر فاصله شهادت سیدعلی اکبر و سیدجواد 5سال بود جالب اینکه این دو برادر 5سال با هم فاصله سنی داشتند: علی اکبر سال 1340به دنیا آمد. فرزند دومم بود همان طور که گفتم فرزند اول فوت کرد و علی اکبر حکم ...