سرگذشت عجیب و بی نظیر شهید طلبه مدافع حرم
سایر منابع:
سایر خبرها
نگاه جامعه به مدافعان حرم تغییر کرده است
بعد از شهادت عده ای باعث دلگرمی ما می شدند ولی عده ای باعث ناراحتی ما می شدند و بارها خودم شنیدم که می گفتند در مقابل پول این شهدا رفته اند که به نظرم این موارد بر اثر بی اطلاعی است، در همان زمان به قرآن رجوع کردم و دیدم که در آیات قرآن به شهدای احد اشاره شده بود که از زندگی گذشتند ولی عده ای افراد سست ایمان هم در برابر آنها بودند. البته این سال ها به واسطه اتفاقات مختلف و روشنگری رهبر انقلاب نگاه به مدافعان حرم تغییر کرده است. ...
آقای منتظری گفتند این چه کاری ست مجلس خبرگان انجام داد
رهبری را بپذیرند. خیلی ها در آن روز صحبت کردند. من هم یک صحبت هایی کردم. بعد که آقا پشت تریبون آمدند و شروع به صحبت کردند دوباره همین مطالب را تکرار کردند. شهادت می دهم که آقای خامنه ای اهل نظر است – وقتی آقا گفتند که اکثر شما من را اهل نظر نمی دانید من از روی صندلی بلند شدم که بارها از تلویزیون هم پخش شده اما این بخش از صحبت های من پخش نشده است. من در آن روز گفتم: یکی از ...
غیر از آیت الله خامنه ای گزینه دیگری برای رهبری نداشتیم/ دفاع خبرگان از فقاهت آیت الله خامنه ای در جلسه ...
... از ارتحال حضرت امام و انتخاب آیت الله خامنه ای به رهبری چه خاطراتی دارید؟ شبی که حضرت امام خمینی (اعلی الله مقامه) رحلت کردند ما در بیت ایشان حضور داشتیم. اول شب که اذان می گفتند من خودم بالای سر حضرت امام بودم. یکی از اعضای دفتر - گمانم آقای توسلی یا آقای شیخ حسن صانعی بود - هنگام اذان آمدند و گفتند: آقا! آقا! اذان می گویند! امام هم تقریبا رفته بود و دستگاه هایی هم که به امام وصل ...
چرا در اسلام ریاست خانواده با مرد است؟
، مال من را به من برگردان، عمربن خطاب اعتنا نکرد. ناراحت شد، آمد خانه و دید أمیرالمؤمنین در خانه است، عرض کرد آقا بنشین با تو کار دارم، می خواهم با شما حرف بزنم. او با بیان اینکه بند بند زندگی اهل بیت مشق زندگی است، گفت: این برش از زندگی حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) به من و شما یاد می دهد که زن و شوهر در روز بنشینند با هم حرف بزنند و صحبت بکنند. استاد حوزه ادامه داد: یکی از ...
پیشنهادی که رهبر انقلاب را محزون کرد /چه کسانی به رهبری آیت الله خامنه ای رأی ندادند؟ /ناگفته های یک ...
گفتند که اکثر شما من را اهل نظر نمی دانید من از روی صندلی بلند شدم که بارها از تلویزیون هم پخش شده اما این بخش از صحبت های من پخش نشده است. من در آن روز گفتم: یکی از کسانی که در درس شما در مشهد شرکت می کرده از درس کفایه شما خیلی تعریف می کند. بعد به مجلس گفتم کسی که در حوزه علمیه مشهد کفایه که آخرین کتاب اصول است را تدریس می کند و افراد از آن تعریف می کنند اهل نظر است. من گفتم: شهادت می دهم که آقای ...
پیکر حمید 8 سال مفقود بود
کجاست؟ گفتند: باید به نزدیک بصره بروی. وقتی به خط مقدم رسیدم، دیدم تفنگ به دوش قدم می زند تا مرا دید گفت: اینجا آمده ای چه کنی؟ و گفت: من خیلی وقت است اینجا هستم. گفت شما برو توی سنگر، الان خمپاره می آید. من به محض این که وارد سنگر شدم خمپاره ای آمد و به جایی برخورد کرد که من ایستاده بودم. پسرم گفت: اینجا منطقه جنگی است. گفتم: شایعه کرده اند که روی مین رفته ای و شهید شده ای، آمده ام ببینم ...
برای عید غدیر چه کرده ایم؟
دارید ظلم می کنید، ما چه کرده ایم؟ به او گفتند تو که کتابی در مدح علی(ع) نوشتی، کتابی هم در مدح و منقبت معاویه بنویس تا تو را نزنیم. گفت باشد، می نویسم؛ یک حدیث فقط بلد هستم. به آنها گفت ناراحت نمی شوید همین یک حدیث را بنویسم؟ گفتند نه؛ حدیث چیست؟ گفت: از پیامبر(ص) است که روزی معاویه را صدا کرد اما نیامد، دو و سه مرتبه او را صدا زد اما او نیامد و گفتند او در حال خوردن است، حضرت فرمود: سیر نشوی از ...
یادداشتی بر کتاب شماره پنج | دختری که خیلی عجیب به آرزویش رسید
حرفی که قرار گذاشته بودیم به امام بگوییم، یادمان رفته بود. فقط وقتی داشتیم می آمدیم بیرون من آمدم چیزی بگویم، از بس هول شده بودم، دست و پاسم را گم کردم. دستپاچه گفتم: امام، خداحافظ! ... توی قطار بچه ها تازه یاد حرفی افتاده بودند که من موقع بیرون آمدن به امام گفتم. دست گرفته بودند. می گفتند: جوشی این همه حرف آماده کرده بود که به امام بگه، فقط گفت: امام خداحافظ! تا مدت ها این حرف من شده ...
عشق کربلا، نتیجه کنکور میثم مطیعی را رقم زد
به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان ، میثم مطیعی مداح اهل بیت در حساب توئیتری خود روایت جالبی را درباره ارادت و توسلش به امام حسین (ع) و نتیجه آزمون کنکور کارشناسی خود منتشر کرد. بیشتر بخوانید جدیدترین نماهنگ میثم مطیعی به مناسبت شهادت حضرت مسلم (ع) میثم مطیعی در توئیتر خود نوشت: "کنکوری بودم. گفتم حاج محسن منو می فرستی ...
شوخی های شبکه های اجتماعی؛ پشم چین گوسفند چند؟
بحث کردن که دخترارو جذب خودم کنم. گرم بحث بودم که یکیشون آروم دستمو کشید از جمع دورم کرد گفت ببین روبان اونیه که دور کادو میبندن احتمالا منظور تو رمانه. رضا این داستان سحرخیز باش تا کامروا بشی همش الکیه. شما دیر پاشو، ولی صبونه سوسیس تخم مرغ بزن به جا یه بار دوبار کامروا می شی. یوسف ازبکستان واسه جذب گردشگر گفته به هرکی اینجا کرونا بگیره 3000 دلار میدیم ...
پرسش و پاسخ هایی پیرامون مسأله غدیر خم
علی(ع) تا حضرت قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف ، مطرح شد و حاضران به فرمان الهی به امامت همه امامان اعتراف کردند و چون در آن زمان، امام علی(ع) در آن جمع حضور داشت، با ایشان بیعت کردند. رسول خدا صلی الله علیه و آله دراین باره فرمود: ای مردم! جمعیت شما بیشتر از آن است که بتوانید با دست خود، با من در این صحرا بیعت کنید. پس خدا به من امر کرده است که از شما نسبت به ولایت علی(ع) و امامت ...
ناگفته هایی از شهادت چمران افغانستان
...، تا خداحافظی نماید. آن روز وقتی هم دیگر را در آغوش گرفتیم، با لبخند همیشگی اش، آهسته گفت: حاجی! دعا کن عاقبت بخیر شویم، شهید شویم گفتم: آقای دکتر! ما کار های زیادی داریم، باید تمامش کنیم و بعد... سریع گفت: برای من دعا کن . جمعه شب در جایی بودم که نمی توانستم خبرگزاری ها را رصد کنم، اما خدا خدا می کردم که خبر دروغ باشد، یا تشابه اسمی باشد. باز خودم را دلداری دادم و گفتم ...
پیکر مطهر شهید مدافع وطن قزوین در جوار یاران شهیدش آرام گرفت+تصاویر
مرا از شفاعتت بی نصیب نکن". علیخانی تصریح کرد: یک روز که مدام دم از شهادت می زد، به او گفتم بس است چقدر سخن از شهادت می گویی، گفت 10 سال یاحسین گفتم آیا جواب مرا نخواهد داد. وی اضافه کرد: سه روز پیش یکی از دوستانش به من گفت آقای علیخانی، امیرحسین به من گفت هرسال اربعین با هم کربلا رفتیم اما امسال من قبل از شما به مراسم اربعین حسینی رفته و به کربلا می رسم. این پدر شهید تصریح ...
شوخی شهید محمود نریمانی با چهل سالگی خود/ رسیدن خبر شهادت با لباسی کودکانه!
خواهد چیزی بگوید، اما حرفی نزد، وقتی لباس نظامی را برای اندازه گرفتن جلوی محمدهادی گرفت انگار صحنه حضور فرزندان شهدا بر سر پیکر پدران شهیدشان جلوی چشمم آمد، حالم منقلب شد، به برادرم نگاه کردم او هم نگران و آشفته بود، به برادرم گفتم تو چیزی می دانی؟ اتفاقی برای محمود افتاده؟ سکوت کرد و گفت: فکر کنم خودت همه چیز را فهمیدی. همرزم شهید محمود نریمانی شهادت وی را چنین توصیف کرد: من فکر می کنم برات شهادتش را از حضرت ابالفضل عباس (ع) گرفت، چون از نظر جراحت بسیار شبیه حضرت عباس (ع) بود. چشم چپش را از دست داد، دوتا دستش از مشت قطع شده بود و تمام بدنش پر از ترکش بود. انتهای پیام/ 141 ...
مگر می شود ارباب، نوکرش را نخرد؟!
اعزام به رفقا گفته بود احساس می کنم که دیگر روزهای آخرم است، می گفت در منطقه با قاچاقچی های زیادی درگیر می شویم یک بار هم تیر از کنارم رد شد، اما شهید نشدم. عالمی عنوان می کند: در آخرین عملیات در حال آماده شدن بودند که با قاچاقچی ها درگیر شوند که به شهادت می رسد، یک ساعت بعد از شهادتش با من تماس گرفتند و خبر شهادتش را برای اولین بار به من گفتند، آن شب به سختی موضوع را با برادرش در میان گذاشتم ...
مصاحبه با کبری حافظی نویسنده ، پیام آور ایثار و همسر شهید همیشه زنده وطن سید نور خدا موسوی
وافتخار داشتم که تمام ده سال را در منزل با افتخار از همسرم پرستاری کردم ودر حقیقیت خادم همسرم بودم. از ایشان دو فرزند به یادگار مانده سیده زهرا 18 ساله وسید محمد 17 ساله در برنامه ها وهمایشهای مختلف وفراوان کشوری همیشه حضور فعال داشت. عضو همسران شهدای شاخص کشور هستم در کنار بزرگانی همچون خانم دکتر مجتهد زاده. خانم دکتر نصیری نماینده ریاست جمهوری. خانم شهید همت. خانم شهید طهرانی مقدم. دارای نشان حضرت ...
مدافع حرمی که در ایام فتنه 88 ده شب به خانه نرفت
تسبیح و تربت به عنوان سوغات آورد. می گفت رفتم کفن بخرم، دلم نیامد، هیهات، آمده ام شهر بی کفن ها و برای خودم کفن بخرم؟ نقل است که در روز های فتنه 88 به مدت 10 شب به خانه نیامد و وقتی آمد زیر چشم هایش گود افتاده بود. همیشه عکس امام (ره) و رهبر معظم انقلاب، جلوی موتورش نصب بود. در همان روز های فتنه، به او گفته بودند از این که این عکس جلوی موتورت است، نمی ترسی که بعد از شنیدن این حرف ها، 3 عکس امام و رهبری را کنار موتورش نصب کرده بود تا کسی جرئت نکند پشت سر، ولی فقیه حرف بزند. بیشتر بخوانید: سپهبد سلیمانی کدام مدافع حرم را مهندس خطاب می کرد؟ انتهای پیام/ ...
شهید محمدتقی حقی
بفرماید و به امام خمینی عمر طولانی همراه با عزت صحت، عافیت و موفقیت عطا فرماید و دست امام عزیز را به دامان حضرت مهدی(عج) برساند، تمام عمرم را فدای یک لحظه عمر امام بگرداند. رزمندگان اسلام را هرچه زودتر به پیروزی نهایی برساند و دعاهای شرعیه همه را مستجاب فرماید. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته. بنده شرمنده خدا محمد تقی حقی روز دوشنبه 65/1/4 ساعت 11:10 صبح مصادف با سالروز میلاد حضرت علی(ع). انتهای پیام ...
جدایی از دکتر قلابی/ او یک مغازه عطاری اجاره ای داشت اما خودش را دکتر جا زد
همه حرف هایش دروغ بوده و پدر و مادرش نه تنها خارج نیستند بلکه از هم جدا شده اند و اصلاً از عقد ما خبر هم ندارند خودش هم دانشجوی پزشکی نیست بلکه فقط یک مغازه عطاری اجاره ای دارد که بازهم به دروغ به من گفته بود که مغازه متعلق به دوستش است. با این همه دروغ دیگر دوست ندارم با او زندگی کنم. در ادامه قاضی رو به میلاد کرد و گفت: می دانی کاری که تو کردی جرم است و مجازات دارد. چرا این همه دروغ گفته ای ...
لبخند حاج محسن به بازار نشر و کتاب
حاج محسن دین شعاری." گفتم: جلّ الخالق! به حق چیزهای ندیده! معاون گردان تخریب، آن هم با این قیافه! پس آن همه ریش حنایی چی شد؟! او را اولین بار اوایل سال 1364 در گردان تخریب با همان ریش بلند دیده بودم. هر موقع برای دیدن دوستانم می رفتم او را هم می دیدم و سلام وعلیک داشتم. دین شعاری بر خلاف قیافه اش با آن تیپ و ریشش که بعضی ها فکر می کردند خشن و باجذبه است، خیلی آدم خوش مشربی بود. چون فضای گردان ...
همیشه چند روز قبل از سال تحویل فرزند شهیدم به خوابم می آید
بهش گفتم که محمد علی کجا بودی؟ مادر را که کشتی؟ او لحاف را کنار زد و بلند شد، اول کادویی را که برای جواد فرزندم گرفته بود را بهش داد و گفت: خواهر! شما زن هستید و نمی توانید برید جبهه اگر بیایید و ببینید چه خبره، همه مردانتان را می فرستید، اگر بدانید چه بر سر زن و دختر مردم می آورند؟ خیلی معتقد و مسلمان بود. وقتی جنگ شد به جبهه رفت و وقتی برادرهای بزرگش بهش می گفتند که نرو در جوابشون می ...
نشان سرلشکری اهدایی رهبری زیبنده شانه های مادرم است
منظرتان می گذرد. هنگام شهادت پدر چند سال داشتید؟ من متولد 24 فروردین ماه سال 59 در شیراز و فرزند دوم هستم. از دو تا سه سالگی تا هشت سالگی درپایگاه شهید نوژه همدان بودیم و از این سن به بعد ساکن تهران شدیم. زمان شهادت پدرم، وارد 9 سالگی شده بودم. قطعاً بخش هایی از خاطرات شما از پدرتان به شنیده ها و خاطرات بزرگ تر ها و بستگانتان بازمی گردد. چقدر پدرتان را می شناسید؟ ...
مروری بر زندگی و زمانه آیت الله شیخ فضل الله نوری در"سرّ دار"
قوطی سیگارش بود. خدایا تو خودت شاهد باش که در این دم آخر هم باز به این مردم می گویم که مؤسسین این اساس، لامذهبین هستند که مردم را فریب داده اند. این اساس، مخالف اسلام است. محاکمه من و شما مردم بماند پیش پیغمبر اکرم حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم. انتشارات نهاد کتابخانه های عمومی کشور، کتاب سر دار، گزارشی تحلیلی از بر دار رفتن آیت الله شیخ فضل الله نوری در نهضت مشروطه را در ...
مراقب دل های حسینی باشیم
پایگاه خبری تحلیلی کلام تازه | همایون طیاری آشتیانی- چند روزی بود که به شدت تو فضای مجازی از برگزاری مراسم عزاداری محرم انتقاد می کرد و تصمیم برپایی هیات های مذهبی رو شوخی و جدی زیر سوال می برد و به بهانه کرونا حسابی نیش و کنایه میزد. بعد از چند روز که دیدمش بهش گفتم: با امام حسین (ع) مشکل داری یا با عزاداراش؟ خیلی جدی گفت: با هی ...
شهدای خانه ام را فدای مادرشان حضرت زهرا (س) کردم
کمک آرپی جی زن به جهادش ادامه داد. قطعاً شهادت برادر دلتنگش کرده بود. از انتظارش برای شهادت بگویید. از همان ابتدا همه حرفش این بود که مادر! دعا کن شهید شوم. گفتم: مادرجان! سیدجمال چند بار رفت تا شهادت نصیبش شد، حالا یک بار رفتی و می خواهی... الله اکبر! بعد کنارش نشستم و گفتم: جوانی و دنیا زیباست. از زیبایی هایی که خدا حلال کرده است استفاده کن. گذشته از همه این حرف ها پدر و ...
به استقبال شهادت رفت
...: 665426 || تاریخ: 09مرداد1399 قدس آنلاین: سرور هادیان/ امروز 9 مرداد سالروز شهادت پاسداری است که فقط 17 سال داشت و در منطقه مهران در عملیات والفجر3 به شهادت رسید. محمد متولد 17 شهریور 1345 در مشهد بود که حالا 36 سال از فراق او می گذرد. به همت فرهنگسرای پایداری و با حضور راوی دفاع مقدس علیرضا دلبریان به دیدار خانواده شهید محمد پوستچیان می رویم. مثل همه خانواده های شهدا، مهربان، خالص، صبور، ساده و میهمان نواز. پدر ...
گزارش ویدئویی| مدافع حرمی که جان فدای سلامت مردم شد / شهید فرزانه به آرزوی شهادت در بیمارستان رسید
می گفتم اینجا هم خدمت است و پشت جبهه به مردم خدمت کن، می گفت: نه مادر دلم می خواهد به مردم سوریه کمک کنم و رفت. وی ادامه داد: وقتی از سوریه برگشت کمتر از دو روز برای کمک به بیماران کرونایی راهی بیمارستان شد و وقتی می گفتیم: حداقل بیشتر استراحت کن بعد بیمارستان برو می گفت: نه مادر خونم از خون دیگر همکارانم رنگین تر نیست و بیماران به من احتیاج دارند؛ وقتی برای استراحت به منزل می آمد بیکار ...
بانوی لبنانی در گفت و گو با حوزه مطرح کرد؛ پیام "رحاب" دختر 4 ساله لبنانی به متجاوزان آمریکایی
اینکه یک لحظه متوجه دخترم شدم و او را در آغوش کشیدم و فقط می گفتم " یا زهرا(س)" و یا "امام رضا(ع) " و خیلی این دو بزرگوار راصدا می زدم. صدای بچه ها، صدای"یا حسین" یا " الله" و صلوات بود. همه این ها معجزه بود و توسل به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود که ما نجات پیدا کردیم. بعد از اینکه دخترم را بغل کردم به یاد "شهید کاظمی" افتادم و در آن لحظه آرزوی شهادت داشتم ، منتظر سقوط بودیم و حس ...
شهادت حد نهایی تکامل یک انسان است
نکنید و خوشحال باش زیرا در راه هدف مقدس گام برداشته، جانباخته ام. و تو ای پدر عزیزم! امیدوارم که برای از دست دادن من غصه و افسوس نخوری که شهادت حد نهایی تکامل یک انسان است. آماده از دست دادن بقیه فرزندان خود در راه خدا باشید. مادر جانم! بعد از شنیدن مرگ من خواهش می کنم اشک نریز و به خواهرانم بگو در مرگ من اشک نریزند زیرا امام بزرگوار ما در سوگ فرزندش اشک نریخت چون می دانست رضای ...
خاطرات آیت الله هاشمی؛ 10 مرداد 1371 تا 1376: رهبری به خاتمی گفته اند از میان ری شهری، رئیسی، یونسی و ...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : خا طرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی از سال 1371 تا 1376، هر شب منتشر می شود. پیشتر، خاطرات آیت الله از سال 58 تا 71 در سرویس تاریخ انتخاب منتشر شده بود. سرویس تاریخ انتخاب : متن کامل خاطرات 71 تا 76 (که به صورت اختصاصی در انتخاب منتشر می شود) در زیر آمده است سال 1371 ساعت هشت صبح به دفترم رسیدم. ساعت ده [آقای عبدالله نوری]، وزیر کشور آمد. راجع به بی نظمی هایی که ممکن است به خاطر مسایل اخیر از سوی حزب اللهی ها پیش آید، نگران بود. دربارة ضرورت اعتدال در سیاست داخلی و خارجی گفت. دربارة مبارزه با مواد مخدر و زندانیان این بخش هم مذاکره شد. آقای [علی اکبر] مسعودی[خمینی] و دامادش آقای موسوی آمدند. از م ...