مراقب دل های حسینی باشیم
سایر منابع:
سایر خبرها
شوخی های شبکه های اجتماعی؛ پشم چین گوسفند چند؟
. الان بهترین برنامه ای که واسه آینده ام دارم کرونا گرفتن در ازبکستانه. OuriapA مامان ها یه رسمی دارن که هرچند وقت یه بار باید بگن: خدا یه بچه بهت بده عین خودت. بعدم شاکی شی میگن من که نگفتم تو بَدی، فقط خواستم یه بچه عین خودت داشته باشی! نازنینا اروپا الان هم کرونا دارن هم از گرما دارن تلفات میدن، ماهم اینجا دما 38 درجه چایی میخوریم ...
جان دادند برای جان دادن
می خواد به داد مردم برسه؟ با همه این دغدغه ها برای کمک به مریض ها، حواسش به حال پدرش هم بود. وسط های تیرماه بود که بعد از کار کردن در چند شیفت پی در پی به خانه آمد. سفره را پهن کردم تا بعد چند روز، دوباره کنار هم شام بخوریم. هنوز آشپزخانه بودم که صدای امیرحسین آمد: بابا... بابا... چشمات رو باز کن. همسرم آن شب ایست قلبی کرد و درگذشت. امیرحسین بعد از فوت پدرش دوباره سر شیفت رفت. چند روز که گذشت، کم ...
یادداشتی بر کتاب شماره پنج | دختری که خیلی عجیب به آرزویش رسید
حرفی که قرار گذاشته بودیم به امام بگوییم، یادمان رفته بود. فقط وقتی داشتیم می آمدیم بیرون من آمدم چیزی بگویم، از بس هول شده بودم، دست و پاسم را گم کردم. دستپاچه گفتم: امام، خداحافظ! ... توی قطار بچه ها تازه یاد حرفی افتاده بودند که من موقع بیرون آمدن به امام گفتم. دست گرفته بودند. می گفتند: جوشی این همه حرف آماده کرده بود که به امام بگه، فقط گفت: امام خداحافظ! تا مدت ها این حرف من شده ...
آیت الله العظمی مظاهری تشریح کردند: عوامل سقوط انسان/ روایت شنیدنی از پیامبر(ص) در خصوص ارزش کار
گزارش داد. پیغمبر به او فرمودند: من که به تو گفتم هرکس از ما سؤال کند، به او عطا می کنیم و هرکه بی نیازی جوید، خداوند او را بی نیاز خواهد کرد: مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَی أَغْنَاهُ اللَّهُ [10] اگر کسی هزینۀ شبانه روز خودش را داشته باشد و باز هم گدایی بکند، حرام است. انسان اگر آبروی دیگران را ببرد، گناهش در سرحد کفر است و حتی اگر آبروی خود، زن و بچه اش را هم ببرد ...
فال روزانه دوشنبه 13 مرداد 99 + فال حافظ و فال روز تولد 99/05/13
***بیاض روی چو ماه تو فالق الاصباح تعبیر: خود را با زرق و برق دنیوی مشغول کرده ای. اما بدان که همه ی اینها تمام شدنی است و در اشتباه هستی. اینقدر دم از پول نزن زیرا در چشم اهل ادب و معرفت بی ارزش می شوی، از این رو در راه کسب هنر و ادب هم به اندازه ی پول تلاش کن تا پیشرفتت بیشتر شده و در بین مردم محبوب تر شوی. امروز یا واقعا دارید بیش از حد کار و تلاش می کنید، یا فقط می خواهید با ...
ناگفته های تاجیک از 88| انقلابیون انقلاب را می خورند [+فیلم]
...> *تخت هم نداشتید؟ نه. سلول انفرادی شاید به این علت که فرد خودکشی نکند، شیشه ندارد *چند پتو داشتید؟ اول که یک پتو زیر بود، یک پتو هم رو، ولی چون زمستان بود سلول ها هم به شکلی است که شیشه ندارد، شاید به این علت که فرد نزند خودکشی کند شیشه ندارد، باز است. زمستان هم بود و فقط با یک میله گرم می شود. خیلی سخت بود. با یک پتو کاملاً می لرزیدم با اینکه همه جایش را می ...
اختصاصی/ گفت وگوی زنده یاد همایون خسروی دهکردی با خسرو سینایی/ سه میلی متر، راه زندگی من را عوض کرد!
...> الان در چه سالی هستیم که شما به ایران آمدید؟ 1963 میلادی که می شود سال 1342 که من طی تعطیلات تابستان به ایران آمدم. پس از آن شعرهایی که برای آن دوران بود و مجموعه تاول های لجن – که خودم چند سال قبل در کنار خیابان منوچهری دیدم که می فروشند – فیلمساز شدم. فیلم پایان نامه دیپلم من هم به اسم ماهیگیری – که البته ترجمه دقیق آن می شود گرگوربرداری – ساخته شد. می دانید گرگور چیست؟ گرگور توری هایی ...
روایتی از زندگی مردم همت آباد، دهرود، شهیدغلامی و شهرک شهریار که آب آشامیدنی شان از شوری به تلخی می زند
... پیرمردی به دیوار و نرده های سبزرنگ مسجد تکیه داده است و از فاصله چندمتری به دبه ها نظارت می کند و گاهی از همان فاصله امر و نهی می کند: بچه جان! دبه رو قشنگ بذار زیر شیر آب که آب حیف ومیل نشه. می گوید مسئول آب مسجد است و کارش نظارت بر دبه هاست. او در توضیح بیشتر می گوید: دخترجان! الان که تو آمدی، شلوغ نیست. سر شب اگه بیای، دستت میاد که اینجا جه خبره. دبه است که مردم تو صف می ذارن تا آب ...
شهیدی که سرش رفت اما زبانش باز نشد
، تا نبینمش نمی ذارم دفنش کنین. گفتن مادر بیخیال شو. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمی ذارم. گفتند: باشه! ولی فقط ... یهو مادر گفت: نکنه می خواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند:مادر! عراقی ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس می خوام عباسمو ببینم... مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد. منبع: مشرق انتهای پیام/ ...
از خانه تا مسجد جامع | روایت یک ساعت پیاده روی در خیابان های هرات
و چند فریم عکس خوب بگیرم یا خیر. با این حال، دوست داشتم همراهم باشد. تسلی خاطرم بود و احساس می کردم کسی مراقبم است. کمی اضطراب داشتم. این اولین باری بود که تنها از خانه بیرون می رفتم. آن روز ها خبر های زیادی از دزدی و مزاحمت به گوشم رسیده بود، زیرا فقر در میان مردم افغانستان بیداد می کرد. پول که نداشته باشی شکم زن و بچه ات را سیر کنی، دیگر ذهنت درست کار نمی کند، در ست و غلط را از هم ...
به نظرت من چی چی کنم برُم؟!
... هیطو سرِ خود هر غلطی دلوشون ماخا میکنن که ایطو روز به روز کولینائیا درن بیشتر میشن نه... رفت توی اتاق و نشست پای تلفن... - بیا شمارِی خونی مش هاشم رِ بیگیر گوشی رِ بده دس من... - بی بی جون ول کن تو رو خدا، خب شما نمیخوای بری نرو... درست نیس این کارا... - دیه حالا تو مِخی دُرس غلطی رِ یاد من بیدی؟ میگم بیا شمارَشونه بیگیر گوشی رِ بده دسِ من... ...
چرا شیخ فضل الله به سفارت روس پناهنده نشد؟
کفر و خب این جملات باعث الهام جلال آل احمد از شیخ شد، آنجا که در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران می نویسد: من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از 200 سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد . حذف روحانیت از مشروطه شیخ فضل الله وقتی در میدان توپخانه تهران اعدام شد، با انگشت سبابه رو به قبله شهادتین می گفت و یک کلمه گفت که فقط اطرافیانش ...
مگر می شود ارباب، نوکرش را نخرد؟!
داشت و راضی نمی شد. پدر شهید تصریح می کند: از روزی که رضایت مادرش را گرفت تا زمانی که به شهادت رسید پنج روز گذشت، هفت روز قبل از شهادتش بود که نماز می خواندم و به سراغم آمد و با قلقلک دادن و شوخی تلاش می کرد تا برایش دعا کنم که شهید شود، آن روز از بس شوخی کرد که ناخودآگاه برای اولین بار رضایت دادم و گفتم برو انشالله شهید شوی و من از دست تو خلاص شوم و خندیدیم. وی تصریح می کند: امیرحسین ...
مَحرم درد مردم
به گزارش فرهیختگان ، همین چندشب پیش، توی حسینیه تازه تاسیسمون، چندنفری با رفقا نشسته بودیم و برای مراسم عید غدیر و شب های محرم تصمیم گیری می کردیم. به هرحال به خاطر این شرایط کرونایی محدودیت های عجیب وغریبی داریم و باید همه چیز تو چارچوب خاصی شکل بگیره و اجرا بشه. خلاصه حین صحبت ها رسیدیم به اینجا که برای فعالیت های فرهنگی و جهادی و دست گیری ها و... چیکار کنیم. اینجا بود که سیل پیشنهادها روانه شد ...
اصغر بشارتی عکاس موفق هرمزگانی درگفتگوی اختصاصی با دریا : عکاسی را از روزنامه دریا شروع کردم
عکاسی دارم ولی به یاد نمی آورم در دانشگاه از حرفه عکاسی چیزی آموخته باشم. دریا: از فعالیت های خود در زمینه عکاسی برایمان بگویید؟ در سال 86 با دوستی به نام انوش ملایی پور آشنا شدم آن زمان شغلم تعمیر موبایل بود. انوش کارهای عکاسیم را که دید گفت تعمیرات را کنار بگذار و بچسپ به عکاسی چیزی در نگاه تو می بینم که تا به حال از عکاس دیگری ندیده ام و من تعمیرات را کنار گذاشتم و فقط کار ...
نشان سرلشکری اهدایی رهبری زیبنده شانه های مادرم است
فرمانده نیروی هوایی در مسجد پدافند برگزار شده بود کنارم نشست و چانه من را گرفت و گفت: تو پسر فرهاد هستی؟ فرهاد کم آدمی نبود؛ او دست راست من بود. او گفت: من در همان 5 مرداد به پدرت گفتم بیا من درجه و حقوقت را افزایش می دهم، اما او گفت به من دو ساعت فرصت بده و رفت و دیگر برنگشت. پس از تو می خواهم خودت را دست کم نگیری! امیر پردیس (فرمانده اسبق نیروی هوایی) به من گفت: در عملیاتی، اسکوپم قطع شد و سیستم ...
بنیانگذار بزرگترین کارخانه کامیون سازی خاورمیانه
آن می گذارند. اگر بپرسید الان چی شد؟ می گویند شد سایپا دیزل . من فقط یک چیزی فهمیدم که همان یک چیز همه درس های لازم برای ماست، اینکه که صنعت در مملکت ما صاحب نداشته و ندارد. همان قبل انقلاب هم یک حرکت کورمالی بود. بعد انقلاب همان هم تمام شد. فقط بی صاحبی تمام ماند. چند تا کارمند و کارگر داشتید؟ 2 هزار و خُرده ای. 500 تا در همین گاراژ دروازه قزوین که ساختمان اداری هم هست کار می ...
شهدای کمیته قهرمانان گمنام
، کارگری و اجتماعات را برعهده داشتیم. ما بعد از ادغام مرتب همان مأموریت های کمیته سابق را انجام می دادیم، زمان ادغام بازپرس کمیته مرکزی و سر وصال شیرازی بودیم و 67 تا نیرو داشتیم، بعد از ادغام از کلانتری رو به رو آمدند پیش ما و گفتند شما چند تا نیرو بودید؟ گفتم 65 تا، گفتند اینجا یکسره موتور و ماشین رفت و آمد می کرد، گفتم بچه های ما انگیزه و علاقه دارند و مرتب دنبال کار هستند. در واقع اینها ...
روایت اول شخص از چگونگی برگزاری آزمون دکترا
که در گروه ها و کانال های تلگرامی گفته شده در حوزه های دیگر نیز دیده شده. داوطلبان انگار خیلی عجله داشتند وارد حوزه شوند و به هیچ عنوان فاصله یک متری حداقلی را رعایت نمی کردند.هرچقدر متصدی مربوطه اعلام می کرد لطفا فاصله را رعایت کنید و به نوبت وارد شوید، کسی گوش نمی داد. عده ای هم در همان جا داشتند سیگار می کشیدند که متصدی مربوطه گفت: در این وضعیت تو رو خدا دیگر سیگار نکشید! خلاصه با این وضعیت وارد ...
سرگذشت عجیب و بی نظیر شهید طلبه مدافع حرم
. قرآن را که باز کردم آیه 29 سوره هود آمد و آیه این بود: باز بگو من از شما ملک و مالی نمی خواهم، اجر من با خداست و من آن مردم با ایمان را هر چند فقیر باشند از خود دور نمی کنم که آنان به شرف ملاقات خدا می رسند ولی شما خود مردمی نادانید. همان موقع گفتم خدایا من معنی تک تک کلمات را متوجه می شوم، اینکه از خودم دورش نکنم؛ ولی اینکه به شرف ملاقات تو می رسد را متوجه نمی شوم! وقتی خبر شهادتشان را به ...
توییت انصاف | واکنش ها به رییس جمهور به ظاهر سیاه پوست
خب جِنلی: اخبار صداوسیما به اوباما گفته رئیس جمهور سابق به ظاهر سیاه پوست !!! برگهایم از این همه حماقت٬ فکر کنم هرچی نادون تر باشن زودتر تو صداوسیما استخدام میشن ابوهدی: رئیس جمهور به ظاهر سیاه پوست سابق آمریکا؟ به ظاهر سیاه پوست چه دیگه؟! رویا پورآذر: احتمالا امریکایی ها صبح به صبح رنگش می کنن ما رو گول بزنن. داوود حشمتی: کینه جریان #ضدبرجام ...
لحظاتی پای صحبت های مادر دو شهید/ شهدای خانه ام را فدای مادرشان حضرت زهرا (س) کردم
...> حتی گفتم تو طلبه ای باید درست را بخوانی، گفت: امروز امام خمینی (ره) فرمان داده است جبهه به نیرو نیاز دارد. طلبه بودن وظیفه است و جبهه رفتن تکلیف. گفتم: تا اینجا برای درست خیلی زحمت کشیدی. گفت: هر چیزی به وقت خودش، در حال حاضر خدمت در جبهه تکلیف است. من و پدرش با دیدن آن همه علاقه برای عمل به تکلیفی که بر دوش داشت، سکوت کردیم و او هم راهی شد. زمان شهادت برادرش سیدجمال در جبهه بود؟ ...
فقط به خودمون خندیدیم / گفت وگو با رضا رفیع ؛ شاعر ، نویسنده و طنزپرداز
میشه؟ وقتی که به ضرورتی میرم روی ویبره... نمی تونم حرف بزنم... خونه من از خونه قبرم خیلی خیلی بزرگ تره؛ به نظرتون جهنمی میشم؟ نه، کی گفته؟.... همه چی بستگی داره. کسی که خیلی ادعای عاشقیت داره و توصیه حکیمانه شما رو می خواد؟ بهش به خصوص در این شرایط حساس کنونی میگم که رفیق... گشنگی نکشیدی که عاشقی از سرت بپره. به کیا فیض تون مستدام می رسه؟ به نیازمندان به ...
سخت ترین دوران یک معلم
جای معلم درس دادن بهترین تشویقی باشد که دلش می خواهد. کار هایی می توان در کلاس انجام داد که خیلی از معلم ها از آن غافل هستند. یک بار روز پدر گل خریدم و به بچه ها گفتم این گل ها را برای پدرانتان ببرید و از آن ها تشکر کنید، این حرکت بازخورد بسیار خوبی در بین خانواده ها داشت. کتاب نوشتن را از سال 70 آغاز کردم نوشتن کتاب از سال 70 برای من شروع شد. اولین کتابم آمادگی برای آزمون های ...
ظاهر متفاوت و جدید امیرمهدی ژوله + عکس
موسیقی رو میشناسند. پول میدادم،ینی پول میدادم برام کلیپ بسازن ، ترانه برام بسرایند آهنگسازی برام بکنند، چند تا یوزپلنگ ایرانی هم میریختم توی کلیپ ، بعد یه شعر پر محتوا هم انتخاب میکردم! ولی چون پول ندارم اینکارا رو بکنم مجبور بودم خواننده زیر زمینی بشم ! برای خواننده زیر زمینی بودن همه چیم محیا بود بجز اسمم ! ینی امیر مهدی ژوله این کلا دوتا بیت عقبه ... واسه همین باید یه اسم مستعار انتخاب میکردم ...
علیپور: گل بزنم، شادی نمی کنم!
طور که دوست دارم در تمام مسابقات پرسپولیس تماشاگران را در ورزشگاه ببینم این بار هم خیلی دوست داشتم بازی مقابل نساجی در حضور تماشاگران خونگرم مازندرانی برگزار می شد. همیشه هم تو را تشویق کرده اند؟ بله، من بچه قراخیل قائمشهر هستم و هواداران نساجی همواره محبت داشته و مرا تشویق کرده اند. من هم سعی کرده ام به تیم شهرم احترام بگذارم و هرگز پس از گلزنی به این تیم شادی نکرده ام. ...
در خانه با شاد و بی شاد
، یعنی در کلاس از 30 نفر 10 نفر امروز، 10 نفر فردا و 10 نفر دیگر هم فردایش با فاصله بنشینند. این برای 3 روز است که کلاس هم ضدعفونی شده و همه بچه ها پرتُکل های بهداشتی را رعایت کنند. من این نظر را می دهم زیرا دلم برای دوستان و ناظم و کلاس و درس تنگ شده و حتی در حال حاضر تصویر دوستانم را کمی از یاد برده ام و باز هم امیدوارم مدرسه ها باز شوند و کرونا تمام شود و سال جدید را مانند سال های قبل ...
8 روایت دردناک از قرنطینه خانگی مبتلایان به کرونا و مبارزه آن ها برای غلبه بر بیماری
اتاقم قرنطینه بودم و چاره ای نداشتم. صبح روز بعد پلاستیک ادرار را در توالت، تخلیه کردم و در زباله های جداگانه کرونایی انداختم. هفته دوم بیماری هم اصلا حالم رو به بهبودی نبود. صدای گریه مادرم را وقتی که کسی برای احوال پرسی ام به او زنگ می زد، می شنیدم. خواهر و برادر های بزرگ ترم که خانه دار هستند، هرچه به او اصرار کردند که برای چند هفته به خانه آن ها برود تا من خوب شوم، قبول نکرد. مادر ...
خسرو سینایی بدرود حیات گفت
جمع می کردم؟ نه، من هیچ کدام ازین کار ها را نمی کردم. باید بگویم که فقط یادم هست از بچگی، فیلم هایی را که اِرول فلین بازی می کرد خیلی دوست داشتم؛ مثل "شاهین دریا"، "دون ژوان"، "رابین هود" و غیره، آن هم به دلیل شمشیربازی اش که خیلی خوب بود. مِل فرر هم بد نبود. این ها برای من حقیقتا سرگرم کننده و جذاب بودند. در سینمای آن زمان، یا باید در این قالب های جذاب بودی یا اساسا نمی توانستی وجود داشته باشی ...
معرفی کتاب پادشاه مصری؛ محمد صلاح
کییف افتاد. اشک از روی گونه هایش جاری بود. ناراحتی اش فقط به خاطر این بازی نبود. ترک زمین در فینال لیگ قهرمان وحشتناک است، اما فقط پنج هفته با جام جهانی فاصله داشتند. گل ها و رهبری او، مصر را بعد از سی سال به جام جهانی برده بود. همه کشور غرق در شادی و اتحاد بودند. این تمام چیزی بود که برایش بازی می کرد. خوشحال کردن مردمی که دوستشان داشت. حالا همه چیز در حال از دست رفتن بود. برای لحظه ...