معجزه، آرامش صورت اکبر بود/جانش بود و صحبت های رهبر
سایر منابع:
سایر خبرها
تابوت حاج قاسم،تابوت نیامده ابراهیم هادی بود/گفته بود برنمی گردم
ما دیگه بهم ریخت. خیلی سخت گذشت بهش شهادت شهید بهشتی در طول حیاتشان هیچ وقت به شهادتشان فکر می کردید؟ همیشه فکر می کردم خیلی سخت است و فکر می کردم چه کار کنیم اگر ابراهیم برود؟ هر وقت بی مورد زنگ تلفن یا در را می زدند بدنم می لرزید. همه ما همین بودیم. می گفتیم الان خبر می آورند ابراهیم شهید شده است. به خودش که می گفتیم می خندید و جواب می داد: ” نه بابا ما که لایق این حرف ها نیستیم. برای ...
تاسوعا؛ روز آمادگی برای شهادت
های خود را بشویید که کفن های شما خواهد بود و آنان تمام آن شب را به عبادت و دعا و تلاوت و تضرّع و مناجات به سر آوردند و صدای تلاوت و عبادت از لشگر سعادتمند آن نور دیده خیر البشر بلند بود. آمادگی برای شهادت همه این رخدادها نشان می دهد که روز تاسوعا و شبی که بعد از آن آمد مقدمه ای برای روز شهادت بود. در تاسوعا روشن شد که سرنوشت همه مردان شهادت است و آنها هم به میل خود آن ...
داوطلبان جهادی امام رضا(ع) فرزندان پرستاران را غافلگیر کردند
می کنند و آن وقت صدایشان را طوری توی راهروی باریک خانه بلند می کنند و فریاد می زنند: مامان بیا، زود بیا با شما کار دارند. که مادر به سرعت جلوی در ظاهر می شود. تازه از شیفت کاری بیمارستان به خانه رسیده است. چشمان خواب آلودش از کاری سخت در اورژانس کرونا ی بیمارستان خبر می دهد. مادر نیز حسابی جا می خورد. بیشتر به ذوق و شوق بچه هایش نگاه می کند. دست آخر حرف هایش را جمع می کند و فقط در یک جمله می گوید ...
صوت | رسالت روضه های خانگی حفظ اصالت فرهنگ عاشورا است
موسی(ع) و... سختی های فراوانی کشیدند و سایر انبیا الهی هم به همین ترتیب، چرا باید این اتفاق بیفتد؟ پیامبر(ص) چه می گفت که با او مخالفت می شد؟ پیامبر اگر 10 حرف داشت، 9 حرف از این حرف ها، آنهایی بود که همه قبول داشتند مانند نیکی به پدر و مادر ، انفاق ، نیکی به همسایه ، راستگویی و ... کدام انسان در دنیا می گوید، من نمی خواهم به پدر و مادرم نیکی کنم یا می گوید، انفاق بد است؟ هیچ کس با این ...
درددل نیروی خدمات با معاون وزیربهداشت/ گلایه دختر11 ساله شهید مدافع سلامت
مراسم بی وقفه گریه می کرد. با اینکه 6 ماه از شهادت پدر گذشته اما حال و روز دخترش ؛ مریم زارع تعریفی نداشت. بعد از مراسم گفتم خاطره ای از پدر بگویید. با گریه گفت:" حال ما خوب نیست. هنوز این داغ برایمان سرد نشده. من پرستارهمین بیمارستانم. روزهای آخرعمر پدرم خودم پرستارش بودم. بابا نیروی خدمات بود اما همیشه دوست داشت من و برادرم درس بخوانیم و موفق شویم. من کارشناس ارشد پرستاری شدم و برادرم پزشک، ...
داستان کوتاه|خانم عاشورایی!
از دهه ی محرم، خودش را مشغول گلخانه می کرد و بیشتر حرف هایش را با آنها می زد. هر سال مادر جان برای مراسم هفتم امام نذر شله زرد داشت و صدای همهمه خانه را برمی داشت. اما برای من و بقیه نوه ها رابطه ی عمه گیلانی و خانم عاشورایی خیلی جذاب بود. همان طور که آرام و بی سروصدا، همه را زیر نظر داشتند و با زبان شعر با هم حرف می زدند، می شنیدم خانم عاشورایی می خواند: راز عشق و عاشقی ای بی نوا ...
اشعار برگزیده در وصف حضرت عباس (ع)
ا شد وای بی دست بر زمین خوردی سجده گاه تو خاکِ صحرا شد تیرهایِ کمی فرو رفته خوب بر جسمِ اطهرت جا شد بعدِ سی سال یا اخا گفتی عاقبت مادر تو زهرا شد دورتر از تنت حسین افتاد همه دیدند قامتش تا شد گفت: عباس خیز و کاری کن رویِ لشگر به خواهرم وا شد دَمِ خیمه زمان غارت ها سرِ یک گوشواره دعوا شد سند ارث بُردن از زهرا با کف پا به چادر امضا شد پاسخ اَیْنَ عمّیَ العباس سیلی چند بی سر و پا شد... قاسم نعمتی انتهای پیا ...
شهادت محمدرضا همان زخم بر جگر بود/زخم زبان ها، نمکِ پاشیده بر زخم
ایشان قدرتی عطا کند برای ایستادن در این داغ. صبح آن روز خانه را مهیا کرد و منتظر آمدن خبر شهادت فرزندش نشست دوست داریم از خاطرات تلخ و شیرین مشترک شما و برادرتان بشنویم. بیش از همه او را با مرور چه خاطراتی به یاد می آورید؟ محمدرضا برای من یادآور تمام شادی های عمرم بود. پسری بود پر از انرژی و نشاط زندگی. حس زندگی در محمدرضا و رفتارهایش موج می زد. سنی نداشت اما آنقدر مردانگی و معرفت و غیرت ...
محاکمه جوانی که خواهرش را خفه کرد / متهم: نمی خواستم خواهرم طلاق بگیرد
بررسی میدانی در روز جنایت نشان می داد که برادر مقتول به نام حامد در زمان جنایت در خانه مینا حضور داشته است. بنابراین حامد بازداشت شد. در حالی که وی منکر قتل بود پدر مینا اعترافاتش را پس گرفت و عنوان کرد که پسرش قاتل است و او برای نجات جان پسرش اتهام قتل را پذیرفته بود. بعد از حرف های پدر مقتول حامد ناچار اعتراف کرد و گفت: من مخالف طلاق خواهرم بودم و روز حادثه هم من برای منصرف کردن مینا به ...
آزار شیطانی پسر 14 ساله تهرانی بخاطر یک انتقام کور
...، می دانستم که اگر مادرم متوجه شود با خشایار کار می کنم، مانع این کار می شود و به او نگفتم. شاکی در ادامه گفت: رفتار خشایار با من خیلی بد بود و به بهانه اینکه کم کار می کنم به من توهین و فحاشی می کرد و چند بار من را کتک زد تا اینکه روز آخر به حدی من را کتک زده بود که تمام بدنم کبود شد. بعد دست و پایم را بست و چند روز من را بدون آب و غذا در اتاق حبس کرد و به من تجاوز کرد. من با ...
انرژی مثبت کائنات که تبدیل به الماس گران بها شد
. بابا هر وقت حسودی می کند، لپ هایش گل می اندازد. بابا همه طلاهای مادر را فروخته و در بورس گذاشته و تا الان فقط ضرر کرده. عمو احمد موقع خداحافظی کارتش را به ما داد و گفت: این نشانی پیجم است. وقت ها تا 1400 پر است، ولی شما را بین مسافرها رد می کنم. برای گرفتن نوبت دایرکت بیایید. بابا بعد از بستن در می خواست حرف های عمو احمد را زیر سوال ببرد که مامان گفت: کمتر خالی ببند. پایان پیام نویسنده: سمیه سام خانیان صیغه کردن جنجالی در سریال آقازاده ...
مادرم دور از چشم پدرم با آرش سروسر شیطانی داشت + عکس
گردن گرفت. وی گفت : دخترم می خواست از شوهرش جدا شود اما من قبول نمی کردم. تا اینکه آرش با من تماس گرفت و مرا تهدید کرد .او گفت نباید بیش از حد دردر برابر خواسته جدایی دخترم مقاومت کنم .او میگفت به مریم علاقمند است و بعد از طلاق می خواهد با او ازدواج کند. من که از شنیدن حرف های پسر جوان عصبانی شده بودم به خانه دخترم رفتم و تا با او صحبت کنم .اما مریم میگفت عاشق آرش است و نمی خواهد با همسرش ...
تک فرزندی چه مشکلاتی دارد؟
عنوان رئیس جمهور خانواده انتخاب کردند. ما هر سال انتخابات داشتیم و من همیشه برنده می شدم. من تنها فرزند خانواده بودم و می توانستم روی رای مادرم حساب کنم. از کجا بفهمیم داشتن یک فرزند دیگر برایمان مناسب است یا نه؟ وضع مالی تان را در نظر بگیرید. به این فکر کنید که آیا خانه تان به اندازه کافی برای آمدن یک بچه دیگر جا دارد؟ به روند بزرگ کردن فرزند قبلی تان فکر کنید و جوانب ...
قتل خواهر به دلیل تصمیم برای طلاق!
پسری که به دلیل درخواست طلاق خواهرش او را به قتل رسانده و با کمک خانواده اش قتل را مخفی کرده بود، در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت و گفت: از کرده خودش پشیمان است. این متهم سال 97 با اصرار خواهرزاده هایش مبنی بر اینکه مادرشان به نام ژاله خودکشی نکرده بلکه به قتل رسیده است، شناسایی و دستگیر شد. براساس محتویات پرونده، ا ...
تکلیفی که حاج قاسم بر گردن فرمانده مدافع حرم گذاشت + فیلم
بابا من فرمانده هستم. گفت بابا پس چرا سوریه نیستی؟ این حرف تلنگری به من زد. چرا نباید می رفتم؟! لذا، حضرت ارباب به ما این توفیق را عنایت کردند. شاید بزرگترین نعمتی که خدا به من داده، همراهی خانواده ام با من بوده است. فضای کلی سوریه در ایام محرم چگونه بود؟ در این باره می خواهم خاطره ای از شهادت مرتضی کریمی بگویم؛ من در جنوب حلب هفته ای دو جلسه هیئت می گرفتم. آن زمان به فرمانده ...
خاطره ای کمتر شنیده شده از شهید باهنر
: نقل کردند کلاس 5 یا 6 ابتدایی بود که روزی دیر به خانه آمد و مادر به دلیل ناراحتی از این موضوع آن وسایلی را که قرار بود محمدجواد بخرد به سمت او پرتاب کرد اما محمدجواد با لبخند دست مادر را بوسید و فردا چند نفر از اهالی مسجد برای تشکر از پدر در خانه آمده بودند که چه بچه با استعدادی داری دیروز در مسجد تفسیری گفت که ما لذت بردیم. خواهر شهید باهنر در تکمیل این نقل خاطره گفت: محمدجواد چنین ...
معجزه سیاه پوشی برای امام حسین(ع)
چیزی نذر امام حسین علیه السلام نمیکنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟؟ پدرم می گوید: ما که چیزی نداریم تا نذر کنیم؟؟ مادرم در جواب می گوید حتما لازم نیست چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم، اصلا شما نذر کن که امسال تمام 2 ماه محرم و صفر را برای امام حسین علیه السلام از سر تا پا، حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید. در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول ...
گل های کرونایی!
سیدسروش طباطبایی پور: نام گروه ما مافیا است که از حرف های اول اسم هایمان یعنی متین روپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلان خان،یعنی خودم ساخته شده است.این یادداشت ها، روزنگاری های من از ماجراهای مدرسه ی مجازی وگروه مافیادر روزهای کروناست که در دفتر خاطراتم می نویسم؛ باشد که بماند به یادگار، برای آیندگان! ...
ذبیح لرستان / خلبانی که سرش را فدای امام کرد
گرم زندگی می کردیم. سه سال وشش ماه از شهادت غلامرضا می گذشت یک روز یک هلی کوپتر آمد و در آسمان چرخید و چرخید. پس از یک ساعت آقای سپهوند یکی از هم دوره های غلامرضا در کرمانشاه با هیأتی از خلبانان به خانه مان آمدند و اول با پدرم صحبت کردند. پس از دقایقی پدرم با چشمان پر از اشک و خون آمد و به مادرم گفت: حاجیه خانم تو همیشه می گفتی می خواهی غلامرضا را ببینی. او پیدا شده است! مادرم با شوق از جا پرید و ...
پرسه در هشتی خانه سوار رخش / عمارتی که به پیشنهاد مالک ثبت ملی شد
خبرگزاری شبستان_ رشت، مهری شیرمحمدی ؛ سفر به دوره قاجار، از مسجد سوخته تکیه تا بقعه خواهر امام رضا و از آنجا به زندگی 121 سال پیش در کوچه باریک لنکرانی و از هشتی عمارتی که خانواده لنکرانیان سه سال بعد از ترور ناصرالدین شاه قاجار ساخته بودند و حالا دکتر احمد سوار رخش با خانواده اش در آن زندگی می کنند. خانه ای با یک هشتی در ورودی، هشتی پر از گل های آویخته که با سلیقه بانوی خانه آراسته ...
برای آقا باید بهترین پرچم را دوخت
نمی توانستم روزانه درس بخوانم. شده بودم کمک خرج خانواده ام، برای همین روزها کار می کردم و شب ها درس می خواندم. از اطرافیان کسی بود که بر شما تأثیر گذاشته باشد؟ همان طور که گفتم منزل ما در فلکه آب و منزل پدربزرگ مادری من یعنی حاج بابا در خیابان خسروی بود، در کوچه ای که در حال حاضر به کوچه خامنه ای معروف است. یادم هست هر روز وقت بیکاری با بقیه بچه ها به خانه حاج بابا می رفتیم و ...
وقتی سرمربی استقلال داور دربی را نشناخت!
بعد از دربی سال 73 و درگیری شدید قلعه نویی و محرمی، تعدادی از بازیکنان و اعضای کادر فنی دو تیم را به بازداشتگاه بردند. در آنجا اما اتفاق جالبی رخ داد. بهتاش فریبا مربی وقت استقلال در این باره با خنده می گوید: یادم هست آقای عبداللهی نزدیک آقای ابهران داور بازی نشسته بود. تشنه اش شد. بلند شد و داشت قدم می زد. به آقای ابهران رو کرد و گفت آقا اجازه دارم بروم بیرون آب بخورم؟ ابهران اول فکر کرد دارد با یکی دیگر حرف می زند. بعد فهمید با اوست. گفت آقا به من چه، بفرمائید. عمو نصی گفت مگر شما مامور ما نیستی؟ ابهران گفت بابا من داور بازی بودم، چطور من را نمی شناسی! ...
سال ها در هیأت، استکان و نعلبکی شسته ام
...، تا هفت سالگی ام روز های تاسوعا و عاشورا لباس سقا تنم می کردند و من در میان دسته های عزاداری سقایی می کردم. شب تاسوعا هم یک دسته سینه زنی در حیاط خانه مان عزاداری می کردند و شام نذری می دادیم؛ بنابراین من از همان بچگی قاطی هیات های عزاداری بودم. چهارم خرداد سال 30 کوچه آبشار، شهرری به دنیا آمدم و نازی آباد بزرگ شدم. دسته های عزاداری در جنوب شهر معمولا حال و هوای خاص خودش ...
مچکریم- منتظریم
خادمین شما نگران شمایند چقدر شرمنده اند؟ همین باعث لبخند آقای نوبخت شد. روحیه ای گرفت و برنامه هایی برای "خروج از شرمندگی" اعلام کرد که یادم نیست چی بود؟ اجرا شد، نشد؟ یکی از دوستان که علاقه زیادی به ادبیات داش مشتی قدیمی دارد گفت : من خوش ندارم شرمندگی کسی رو ببینم. خصوصا اگه مسئول پسئول باشه .آخه سخته شرمنده مردم شدن. من که هر وقت جلوی زن و فرزند شرمنده میشم می گم: طفلی مسئولین چه رنجی از ...
امروز وظیفه همه ما در قبال شهدا یک وظیفه دینی و شرعی است و همه ما باید برای حفظ و نشر ارزش های دینی به ...
شهید شدم، قسمتی از بدنم زیر خاک و قسمتی دیگر زیر آفتاب است، روی بدنم خاک بریزید . بعد از 8 سال که پیکر شهید پیدا شد، رنگ لباس قسمتی که زیر آفتاب بود از بین رفته و لباس قسمت دیگر زیرخاک پوسیده شده بود. مظاهر شهرانی تصریح کرد: خانواده ما آمادگی روحی کامل برای پذیرفتن شهادت فرزندانش را داشت زیرا که همه پسران مدام در جبهه حاضر می شدند و بعد از شهادت وهاب، مادرم به فرزندش افتخار کرد و صبر عجیبی بر ...
کاش کرونا بود!
هایی بود! دلگرم بودم به بودنش در خانه. می دیدم خستگی در چشمش بیداد می کند. می دانستم دلتنگ است، ولی کاری از دستم بر نمی آمد. هر کاری می کردم و هر سختگیری فقط از سر دوست داشتن شان بود. یک روز خسته از اداره آمدم. با یک آدم زبان نفهم حرفم شده بود، حال و حوصله نداشتم. زنم آمد جلو. تمام وظایف ضد ویروسی را انجام داد و تکیه داد به مبل. حوصله نازکشیدن نداشتم. منتظرشدم خودش به حرف بیاید و آمد! در ...
زنی که در تلاش برای رسیدن به مقام ریاست جمهوری آمریکا است
. پدرم دستار می بست و مادرم ساری می پوشید. خودم دختری رنگین پوست بودم که در میان سفیدپوستان و سیاه پوستان زندگی می کردم. هیلی گفت: خانواده من با تبعیض دست و پنجه نرم می کردند و روزگار سختی داشتند. اما پدر و مادرم هرگز ناله و زاری نکردند و تن به نفرت ورزی ندادند. مادرم کسب وکار موفقی به راه انداخت و پدرم 30 سال آزگار در دانشکده ای درس داد که از قدیم الایام در اختیار سیاه پوستان بود. مردم ...
روایت مقتل های معتبر از شهادت حضرت علی اکبر در ظهر عاشورا
وقت مشتاق دیدن پیامبر(ص) می شدیم، به او نگاه می کردیم. علی اکبر(ع) در روز عاشورا نخستین فرد از بنی هاشم بود که به شهادت رسید، پدرش بر بالای جنازه او حاضر شد و قاتلان او را نفرین کرد. علی اکبر در پایین پای پدر دفن است و قبر او داخل ضریح امام حسین (ع) قرار دارد. به گفته ابوالفرج در مقاتل الطالبین علی اکبر علیه السّلام نخستین فرد از بنی هاشم بود که پس از شهادت یاران حسین علیه ...
وقتی تازه فهمیدم دلار اصلا خوردنی است یا پوشیدنی!
کننده ها را با هم می خوانیم: از روزی که چشم در این روستا باز کردم یک روز هم باران امان مان نداده است. دیگر به رطوبت شمال و صدای بارانی که همیشه به شیشه می خورد عادت کرده بودم. بعد از پنجاه و اندی سال زندگی نخور و بمیر و کارگری در این خانه و آن کارخانه، به لطف کرونا و تعدیل نیرو خانه نشین شده بودم. هر روز به امید پیدا کردن شغل، روزنامه ها را بالا و پایین می ...
ریحانه پارسا از زندگی شخصی و دردناکش پرده برداشت + عکس
خوانند : شروع و شهرت ریحانه پارسا اولین و حرفه ای ترین تجربه رسمی ریحانه پارسا در تلویزیون با سریال پدر درسال 1397 با نقش لیلا شروع شد، وی از طریق دستیار کارگردان به پروژه معرفی شد؛ او در نقش لیلا دراین سریال به شهرت عجیبی رسید. خانواده و شروع فعالیت ریحانه پارسا پدر شغل آزاد و مادر خانه دار است، بچه اول خانواد و دو خواهر کوچک تر از خود دارد؛ خانوم ...