سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای فروش کاپیتان سپاهان در ازای هفتاد دست لباس!
به تیم ملی دعوت شدم. ماجرای جادوگری در دوران حضور عقیلی در سایپا باید یادی از عادل بکنیم، که واقعا جایش هم در گزارشگری و هم در برنامه خالی است. یکبار عادل با من تماس گرفت و گفت که می خواهم در این مورد صحبت کنی ولی من به او گفتم که این کار را نکن، چون تا یکجایی جلو می روی و بعد متوقف می شوی و نمی توانی جلوتر بروی. عادل گفت که من تا آخرش می روم. من گفتم نمی توانی، چون جلوتر می روی ...
مدیر سابق شبکه سه مهمان چهل تیکه شد
ملی آن دوران با مدیر رادیو تماس گرفتند که چرا آن زمان برنامه را پخش می کنید علاوه بر شب ساعت یک ظهر هم پخش کنید. گفتم ما تقصیری نداریم و این برنامه است که بیننده خودش را جذب می کند. حرف من این است که هر کسی که در رسانه کار می کند بداند که از 6 صبح تا 6 صبح روز بعد مخاطب داریم و همه لحظات ارزشمند است. ...
این مرد دامادش را با چوب کشت+جزئیات
نخریدی؟ بلد نبودم. دامادم در این کارها حرفه ای تر بود. به او اعتماد داشتی؟ به اندازه پسرم به او اعتماد داشتم، اما یکدفعه ای تغییر کرد. وقتی می خواستم خانه ها را بخرم، بنگاهدار می گفت به نام خودت کن اما من به خاطر اعتمادی که داشتم به این حرف توجهی نکردم. تو هم رفتی سراغش و او را کشتی؟ نه. چند بار به خانه اش رفتم و دوستانه با او صحبت کردم و خواستم ...
احمد همیشه در راه ولایت قدم برمی داشت
نمازهای جماعت حضور می یافت و بسیار باسلیقه، مهربان و مودب بود. خاطرات، مادر شهید: وقتی می خواست جبهه برود، گفت مادر کارنامه و مدارک مرا از مدرسه بگیر. رفتم تا مدارک او را بگیرم معلمش گفت مدارکش را برای چه می خواهی؟ گفتم می خواهد برود به جبهه. گفت اگر بعدا بیاوری ثبت نام نمی کنیم، وقتی حرف مدیر مدرسه را به او گفتم، جواب داد عیبی ندارد، ثبت نام نکنند. من در جبهه درس می ...
جوان مغازه دار را چه کسی به خاطر ارتباط با زن شوهردار گوش مالی داده؟
بار دختر حسن به نام فریبا را دیدم به وی علاقه مند شدم و چند روز بعد هم تلفنم را به او دادم. اما بعد از اینکه فریبا با من تماس گرفت متوجه شدم شوهر دارد و به همین خاطر خواستم ارتباطم را با او قطع کنم که فریبا گفت شوهرش را دوست ندارد و قصد متارکه دارد و من هم چون به او علاقه مند شده بودم فکر می کردم بعد از جدایی اش می توانیم با هم ازدواج کنیم. بعد از مدتی پدر فریبا به رابطه ما پی برد و من ...
رابطه پنهانی زن متاهل با سوپری محل خون به پاکرد + جزئیات
و مرا به شدت کتک زد.او از من خواست تا رابطه ام را با دخترش تمام کنم. اما چند روز بعد وقتی در مغازه ام بودم یکباره از پشت سر به من حمله کرد و مرا با ضربات متعدد چاقو زد.او می خواست مرا بکشد اما ناکام ماند.من برای او اشد مجازات می خواهم . وی ادامه داد :بعد از این ماجرا و بعد از بازداشت علی ،دخترش با من تماس گرفت و گفت پدرش ضربه های مرگبار را به من زده است. او از من خواست تا اعلام گذشت ...
جوجه عمه ربابه از مجموعه قصه های جورواجور منتشر شد
توجه نیست، با چشم و ابرو به من فهماند که جای جوجه ها توی حیاط است. من هم که می دانستم عمه ربابه جوجه هایش را دوست دارد، گفتم: ولی عمه ربابه ناراحت می شود. عمه ربابه به من نگاهی کرد و گفت: از چی عمه جون... مادر با دستپاچگی گفت: از هیچ چی. کسی که چیزی نگفت. بعد هم چنان اخمی به من کرد که جوجه ها را همان جا گذاشتم و به اتاق دیگر رفتم. مادر به اتاق آمد؛ ولی قبل از آن که به سماور نزدیک شود، به من نزدیک شد و به جای شیر سماور، گوش مرا پیچاند و گفت: تا تو باشی، آبروی آدم را جلوی مهمان نبری. انتهای پیام/ ...
امام زمان(عج) و علی بن مهزیار
.... ناگاه در کعبه گشوده شد. مردی لاغر که با دوبرد (لباسی است ) محرم بود، خارج گردید و نشست. دل من با دیدن او آرام شد. به نزدش رفتم. ایشان برای احترام من ، برخاست. مرتبه دیگر او را در طواف دیدم. گفت : اهل کجایی ؟ گفتم : اهل عراق. گفت : کدام عراق؟ ( عراق در اصطلاح گذشتگان به دو جا گفته می شده : اول ، عراق عرب ، یعنی همین کشوری که معروف است ...
خشنودی رهبر انقلاب، انگیزه فعالیت جهادی دختر مشهدی شد
...، به کنار او رفتم و شروع به غذا دادن به پیرمرد کردم بعد از اینکه شام او تمام شد، آب طلب کرد وقتی لیوان آب را نوشید، از او سوال کردم چیز دیگری نیاز داری تشکر کرد و گفت خیر ، بعد از اینکه از بابت پیرمرد خیالم راحت شد در داخل بخش مشغول رسیدگی به حال و روز سایر بیماران بودم تا اینکه روز بعد خبردار شدم پیرمرد نابینایی که ساعت 10 شب به او شام دادم، چند ساعت بعد حدود ساعت چهار صبح فوت کرده است و ...
اطری: اگر کشتی نمی گرفتم، ممکن بود المپیک را هم از دست بدهم
، شاید المپیک هم برایم کنسل می شد و به این تورنمنت نمی رفتم. به همین خاطر تمام تلاشم را کردم که پایم طی 10، 15 روز به بهبودی برسد. خیلی روی پایم کار کردم و همان طور که گفتم خیلی تمرین کشتی نداشتم. کلا دو جلسه تمرین کشتی داشتم. اما خدا را شکر توانستم از پس کار بیایم و به چیزی که می خواهم برسم. در حال حاضر شرایط تان چطور است؟ خدا را شکر خوبم. بعد از مسابقه سریع وارد اردو شدیم و الان ...
در جست وجوی آن چه تو می خواهی
به خط پایان کنار نمی زند و به زمین نمی اندازد، بلکه دست دیگری را هم می گیرد و از خاک بلند می کند. من برای تماشای آن مسیر رفتم اما جاده ای ندیدم. گفتم: پس کجاست راه؟کجاست این مسیر؟ گفت: تو مهیا شو و نشان بده آماده ی دویدنی. راه نیز رفته رفته به تو نشان داده خواهد شد. پیراهن پوسیده ی ناامیدی را از تن درآوردم، پیراهنی که همیشه به تن زار می زند. و لباس پاکی از جنس امید به تن کردم. بعد ...
درخت ها خزان کرده بود
ساعت 8 بعد از ظهر یکشنبه 4 آبان 1331 خوب سیمین جان، یک خریّت کرده ام که ناچارم برایت بنویسم. 4 و سه ربع بعد از ظهر از سرکاغذ بلند شدم لباس پوشیدم و رفتم شمیران. می خواستم کمی هوا بخورم. چون صبح تا آن وقت خانه مانده بودم. نزدیک پل رومی که رسیدم دم غروب بود و هوا تاریک داشت می شد. از پل عبور کردم و یک مرتبه یادم به آن روزها افتاد که با هم از همین راه می آمدیم و می رفتیم و آخرین و تنها گردشگاه مان بود. روی هر سنگی که یک وقت نشسته بودیم اندکی نشستم و هوای تو را بو کردم و در جست وجوی تو زیر همه درخت ها را گشتم و بعد از همان راه معهود به طرف جاده پهلوی راه افتادم. وسط های راه کم کم تاریک شد و کسی هم نبود، ...
همخوابی بی شرمانه زن جوان تهرانی با سوپر مارکتی
ارتباطم را با او قطع کنم که فریبا گفت شوهرش را دوست ندارد و قصد متارکه دارد و من هم چون به او علاقه مند شده بودم فکر می کردم بعد از جدایی اش می توانیم با هم ازدواج کنیم. بعد از مدتی پدر فریبا به رابطه ما پی برد و من را بشدت کتک زد و تهدیدم کرد که اگر رابطه ام را با دخترش تمام نکنم من را می کشد. چند روز بعد وقتی متوجه شد که هنوز با دخترش در ارتباط هستم به سراغم آمد و با ضربات چاقو من را ...
کرونا هست، عشق هست اما اشباح هم هستند
شرمگین نکردند. ظاهرا غافلگیر فقط من بودم که مثل باد گیج، خودم را میان عابران گم کردم و رفتم تا یادم نرود در روزگار گرانی، بیکاری و کرونا و تنهایی، ما فقط می توانیم به خودمان در آینه خیره شویم و تذکر دهیم و امیدوار باشیم فردا را دوباره از پشت پنجره ببینم و شاید مجنون پیامک بنویسد؛ زندگی به خاطر تو دست در دست فردا می گذارد خواهش می کنم فردا را تنها نگذار لیلی! می دانم تو پاداشی هستی ...
در سخت ترین شرایط هرگز ناامید نشدم!
سرویس تاریخ جوان آنلاین: چهارمین سالروز رحلت روحانی مجاهد، شجاع و خستگی نا پذیر، زنده یاد حجت الاسلام والمسلمین جعفر شجونی، فرصتی مغتنم برای مرور تجربه شش دهه تلاش و تکاپوی او، برای نظام سازی اسلامی است. به واقع، بازه زمانی مبارزات سیاسی آن مرحوم، با تحولات پرشتاب تاریخ معاصر ایران، همپوشانی دارد. آنچه پیش روی دارید، فصولی از خاطرات سیاسی زنده یاد شجونی است که در موقعیت های گوناگون برای نگارنده نقل کرده و در این مقال، مورد خوانش تحلیلی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقه مندان را مفید و مقبول آید. آغ ...
پزشک پانصدتومانی میبد درگذشت/ بی تو یک شهر غمگین است...
مطرح شد، بچه های صداوسیما خیلی تعجب کردند که من چرا هیچ وقت درباره ایشان چیزی نگفته بودم. جریان شناخته شدنش هم به نظر من از حیث الگوگیری، مهم و لازم بود. اوایل خیلی برایش سخت بود که دعوت رسانه ها به مصاحبه را بپذیرد. من بهش می گفتم باید قبول کنی چون مسئله تو نیستی و این منش خوب است که معرفی و مطرح شود. یک نفر بعد از فوت دایی از ما پرسید دکتر مگر جبهه رفته بوده؟ حتی این مسئله عادی را هم خیلی ها ...
قتل در عشق ممنوعه به زن متاهل تهرانی
خدابیامرزش مخالفت کرد. نیما پیشنهاد قتل را داد؟ نیما مطرح کرد، من نگفتم، او می گفت می کشمش و از سر راه بر می دارم که من هم گفتم هرکاری می خواهی انجام بده اما باور نمی کردم او همچین کاری کند. نیما گفته که تو با دست به او اشاره کردی که ضربه را بزند؟ دروغ می گوید، من داخل اتاق بودم، فکر می کردم مثل بارهای قبل می آید و می رود، زمان زیادی طول کشید و فکر می ...
حمیدرضا پگاه: در هیچ سریالی این همه جلوی دوربین نبودم/ خطر نفوذ تکفیری ها در کشور
شنبه ها، هر شب حوالی ساعت 22:10 از شبکه سیما روی آنتن می رود. ساعات 1:45.10:15 و 15 روز بعد این مجموعه بازپخش می شود. در این مجموعه بازیگرانی از جمله حمید رضا پگاه، امین زندگانی، سیما تیرانداز، سامان صفاری، شهروز ابراهیمی، پرویز فلاحی پور، رحیم نوروزی، حمیدرضا عطایی، قربان نجفی، شهره سلطانی، شایسته ایرانی، سپیده خداوردی، شیوا ابراهیمی و سوگل طهماسبی ایفای نقش کرده اند. ...
پیراهن سیتی و رضا ترابیان عامل خشم کی روش!
.... این ها را من بعدا فهمیدم. حتی علیرضا منصوریان وقتی من را دید، گفت خوش آمدی. حتی من را بغل می کردند ولی من اصلا نمی فهمیدم داستان چیست و بعدا فهمیدم. بعد یکی از دستیاران کی روش گفته بود که ما یک گندی زدیم و هادی عقیلی را دعوت کردیم. همان روز اول به من گفت که من تو را بازی نمی دهم. من تا شب بازی در اردو بودم و بهترین تمریناتم را کردم و شب بازی رفتم. شب بازی رفتم چون در لیست نبودم. من شب بازی ...
چند سکانس خاطره از جبهه/ ماجرای برگه های زخمی
مستقر بودیم، با خودم گفتم کمی سر به سر بچه ها بگذارم تا از بیکاری آن روز در بیایند، خیلی جدی و محکم رو به آنها گفتم: بچه ها! تو جمع شما کسی هست گواهینامه رانندگی داشته باشد؟ آنهایی که تصدیق رانندگی داشتند، دست شان را بردند بالا، آن موقع ها تعداد ماشین های سپاه کم بود و راننده نیاز اساسی سپاه، بچه ها دوست داشتند از تمام توان شان در راه خدمت به سپاه استفاده کنند. یکی از بچه هایی ک ...
خاطرات شنیدنی جهادگر متفاوت سلامت
....سخت نفس می کشید. بیماران کرونایی بدحال وقتی نمی توانند نفس بکشند بیقرار می شوند، در همان حال بیقراری بی اختیار ماسک را از روی صورتشان بر می دارند، خودشان را به این طرف و آن طرف تخت می کوبند. پرستاران مجبور می شوند دست و پایشان را به تخت ببندند. چون حتی یک لحظه هم نباید ماسک را از روی صورتشان بردارند. دست های پیرغلام را به تخت بسته بودند. رفتم جلو. دستم را در دستش قفل کردم. در گوشش بلند گفتم ...
واکنش شهیدمطهری در مشهد به سفر آرمسترانگ به ماه
مستندی از حضورش در وقایع مهم تاریخ معاصر مشهد و ایران در زمان انقلاب اسلامی در خاطر دارد که باتوجه به مطالعات گسترده اش در زمینه های مختلف و حافظه قوی و نگاه دقیق او ارزشی ویژه می تواند داشته باشد. شمسا بعد از انقلاب، راننده شخصی محمدتقی شریعتی در رساندن او به بیمارستان امام رضا (ع) برای سخنرانی های مذهبی بوده، در سخنرانی های شهید مطهری حضور داشته، در زمان دستگیری شهید هاشمی نژاد در مسجد ...
مارکوپولو به ایران برمی گردد؟تراکتور یا پرسپولیس؟
اسم او را سال 2012 شنیدند؛ زمانی که کارلوس کی روش در آغاز سیر دعوت از بازیکنان موسوم به دورگه به تیم ملی، گوچی را هم به اردو فرا خواند. رضا هم با اشتیاق پذیرفت؛ گرچه در داخل کشور مخالفت هایی با این موج وجود داشت. به عنوان مثال همان زمان پرویز مظلومی در مصاحبه ای معروف گفته بود: ایران مهد استعداد است. بازیکن های لیگ را نبینیم و بعد امثال قوچان نژاد را دعوت کنیم؟ بازیکنی که در ایران متولد نشده، خاک ...