ارزشمندترین هدیه ای که فلور نظری در عمرش گرفت + عکس
سایر خبرها
سفرنامه سوریه/ خانه شیعیان اطراف دمشق را آتش زدند!
: حرم سالمه؟ تروریست های تکفیری را به چشم خودش در زینبیه دیده و هول جسارت به حرم به دلش مانده بود که غیرتش قد علم کرد : مگه ما مرده بودیم که دستشون به حرم برسه؟ لباسش هنوز خاکی و از چشمان زیبایش خستگی می بارید و با همین نگاه خسته دنبال مصطفی می گشت که فرق سرم را بوسید و زیر گوشم شیطنت کرد : مگه من تو رو دست این پسره نسپرده بودم؟ کجا گذاشته رفته؟ مادر مصطفی همچنان ...
باران، مادرانه ای بی دریغ
احتیاطی عمویش گرفتار کرونا شده بود، نشسته و اشک ریخته است. باران، زنی 32 ساله که حالا بعد از درد و رنج های فراوان خیلی بیشتر از سنش به نظر می رسد، از مصیبت های زندگیش می گوید، او معتقد است دنیا با او سر سازگاری ندارد. باران که حالا مادر دو دختر 9 و چهار ساله است، می گوید، زلزله بم پدر و مادرم را از من گرفت و سرنوشت مرا با پرورشگاه گره زد، بعد از سال ها زندگی در پرورشگاه، با ...
بزرگترین جهاد، جهاد با نفس است/ همیشه در میدان مبارزه باشید
سعادتمند چه جبهه بوده است سعادت را در کدام می بینی. درنگ نکن که لحظه غفلت سوختن در آتش جهنم است، جهنمی که فرعون و نمرود و یزید و محمدرضا شاه ملعون در آن سوختند. برادر من، خواهر من و ای پدر و مادر من و ای تمام کسانی که وصیت شهیدان به دستتان می رسد از راه خدا خارج نشوید. اطاعت از فرمان امام خمینی اطاعت از دستورات خداوند است. من فرمان امام خمینی را از دل و جان می خرم تا سرحد ...
زنان دانشمند های و هوی کمتری دارند
به آن ها وابسته بودم، اما کم کم عادت کردم. همان سال های اول دانشگاه ازدواج کردم و بعد از اتمام دوره کارشناسی به بیرجند برگشتم. درست است که انجام یک کار به صورت صحیح و کامل ارزشمند است، اما انجام چند کار به صورت درست و هم زمان یک هنر است. خیلی از زنان دانشمند این هنر را داشته اند که علم و کار را موازی با همسرداری و سر و سامان دادن به فرزندانشان پیش برده اند. زنان شیمی دان هم از این ...
روایت جنگ تحمیلی با یک نگاه انسان دوستانه در کتاب ساجی
می شینیم این یکی نونو از دست اون یکی بگیره، اون یکی ماستو از کنار بغل دستی برداره، خیلی خوب می شه ها عمه. مادر زیرچشمی به من نگاه کرد و گفت: ووش... حالاحالاها کار دارین خو. فعلاً یه پسر و یه دخترش گیرت اومده. بهمن با شیطنت گفت: دو پسر و یه دختر یا شاید دو دختر و یه پسر. لقمه توی دهان مادرم ماند و قاشق به دستش چسبید. نگاهی به من کرد. سرم را پایین انداختم و خودم را سرگرم غذا دادن به سحر کردم. ...
ماجرای قتل عمد حمید صفت چیست؟
مادرم در خیابان شیخ بهایی شدم، متوجه شدم که مادرم با همسرش درگیر شده است و من فقط مادرم را برداشتم و از خانه خارج شدم و از ضرب و جرح و مرگ او اطلاعی ندارم." با این حال تحقیقات همچنان ادامه داشت، تا این که حمید صفت به درگیری اش با شوهر مادر خود اعتراف کرده و گفته بود "مادرم پس از جدایی از پدرم حدود 12 سال قبل با هوشنگ ازدواج کرد، هوشنگ در آلمان یک مغازه داشت، همراه با مادرم در آن جا ...
اعدام به خاطر پیدا کردن تربت کربلا در خانه!
گونه هایش از خجالت گل انداخت. از تصور بلایی که دیشب می شد به سرم بیاید و به حرمت حرم حضرت سکینه (سلام الله علیها) خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه می کوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این امانت به لرزه افتاده بود که با لحن گرمش التماسم می کرد : خواهرم! قسم تون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمی گیره! شدت گریه نفسم را بریده ...
نَغمه های مادَرانه
.... صحبت با مادربزرگ، دختر خانواده را که حالا خود صاحب سه فرزند بود به خاطرات شیرین گذشته برد، گفت هنوز هم لالایی های مادرم را خوب به یاد دارم لالایی هایی که از این طریق مادر تمام عشق و محبت خود را نثار من و دیگر خواهر و برادرهایم می کرد و ناخودآگاه شروع به خواندن کرد: *بیو، جونم که جونت بی بلا با نی یه دار شو و روزت خدا با * بیا جانم که جانت بی بلا باد، نگه دار شب ...
روح الله زم اعدام شد
. بخش زیادیش مردم آسیب دیدن. ما یه سری کار هایی انجام دادیم که حالا تو بحث اعتراضات بوده، تجمعات بوده یا حالا اخباری بوده که حالا منتشر می شده و اینا. تبعا الان با این طرز فکرم بخوام اینکارو رو بکنم دیگه نمی کنم. پشیمونم از این کارایی که کردم. مشخصا الان شاید بشه گفت، تو بحث فراخوان هایی که داده میشد و مسائلی که مطرح میشد و اینا. میفرستادم و اینا. شاید اگه الان بودم دیگه اینکارو نمیکردم. یا حالا اون ...