سایر منابع:
سایر خبرها
مداحی که مزد خواندن صلوات خاصه امام رضا را 8 سال پیش گرفت
هم برای مدّاحی در آن جلسه دعوت شد. بعد از جلسه، مردم می گفتند: اون قُمیِ از همه بهتر خواند . مجلس که تمام شد به بانی مجلس به شوخی گفتم: آقای فلانی! ما می خواهیم بریم، پاکت ما را بده! او هم با زبان شیرین مشهدی گفت: برو آقا! اگر می خواستم پاکت بدم که شما رو دعوت نمی کردم! در بین راه به حضرت زهرا(س) عرض کردم: بی بی جان! ما برای پول می خوانیم و برای ریا، شما کمک کنید که این خواندن ما فقط برای شما باشد ...
محمد جواد دلشاد؛ صحافی با دل شاد
...: محمد جواد دلشاد واقعاً دلشاد است محسن قلمکار: محمد جواد دلشاد یک اسطوره است جلیل غفاری رهبر: صنف صحافان به محمد جواد دلشاد مدیون است احمد عزیزی: خنده ازلبانش نمی افتد متین و خنده رو چهره ای مالامال از پاکی، موهای سفیدش حکایت از سال ها تجربه می کند. می گویند همه او را به شوخ طبعی می شناسند و واقعاً زمانی که از نزدیک با او آشنا شدم تمامی این خصایص را از نزدیک تجربه کردم. ...
سفرنامه ناصرالدین شاه به خراسان، چهارشنبه 22 خرداد 1246؛ ده درّود معتبر است، خانوار زیادی دارد
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ صبح از خواب برخاسته، رفتم حمام. بعد از درِ بالای حرم خانه از قدم گاه سوار شده، با عین الملک، امین الملک، دبیرالملک و غیره صحبت کنان رفتم رو به درّود. از باغات قدم گاه گذشته به صحرا افتادیم. طرف دست چپ مزرعه و ده بود. کوه نرم خوبی هم بود. ده قدم گاه بالای تپه افتاده است؛ قلعه معتبر سختی دارد. خلاصه راندیم. خیلی ...
2 تله خطرناک در کمین زوج ها
... زن با ناراحتی و دلخوری، همان حرفی را گفت که پیش از این بارها از زبان زنان دیگری هم در جلسه مشاوره شنیده بودم: شوهرم اصلا منو دوست نداره! پرسیدم: چرا فکر می کنید دوستتون نداره؟ اخم هایش را در هم کشید و گفت: هیچ وقت بهم ابراز علاقه نمی کنه، حسرت به دلم مونده چهار تا کلمه عاشقانه به من بگه و ... بدتر از اون، وقتی طبق میلش نباشی و ناراحتش کنی، بدون این که یک کلمه حرف بزنه و بگه از چی ناراحت شده ...
کاربران خبرآنلاین: کاندیداها هیچ برنامه جایگزین برای مذاکرات ندارند
.... قرارداد با چین هم برای این محرمانه بوده که شرکت هایی که با ایران قراره با پولشون کار کنند شناسایی و تحریم نشن، هر چند آمریکا داره یکی یکی شرکتای چینی رو تحریم میکنه و اینطوری اونا هم میتونن با خیال راحت تر با ایران پول جا به جا کنند و این درگیری آمریکا با چین داره جدی میشه که به نفع ماست ، از راه ترانزیت درآمد ارزی کشور بیشتر بشه ، مخصوصا که این قرارداد بین چند کشوره نه فقط ایران و چین ...
مهدی نصیری روایت می کند؛ چگونه سردبیر کیهان شدم؟
های صاحب اندیشه حوزوی برای تولید مطالبی اعم از مقاله و گفتگو برای نشریات موسسه کیهان و بویژه روزنامه کیهان بود. و البته در همین ایام تحصیل در حوزه را نیز که در پایان دوره سطح بود، دنبال می کردم. یک سال بعد در سال 66 به پیشنهاد آقای سید محمد اصغری برای همکاری با روزنامه کیهان در تهران دعوت شدم و به تهران رفتم و به عنوان دبیر سرویس مقالات کارم را شروع کردم. در همین ایام بود که سلسله مقالات ...
تأیید مجازات مردی که باجناقش را کشت
بلافاصله به خانه این زن رفتند و با جسد خونین مرد 57ساله روبه رو شدند. شواهد نشان می داد این مرد با شلیک گلوله به سرش از پا درآمده است. جسد خونین با دستور قضائی به پزشکی قانونی منتقل شد و پلیس به بازجویی از همسر قربانی پرداخت. ساناز به مأموران گفت: من همراه دختر و پسرم به خانه خواهرشوهرم رفته بودیم و شوهرم در خانه تنها بود. وقتی به منزل بازگشتیم کسی در را باز نکرد. من با کلید یدک در را گشودم ...
مرد رؤیاهای دختر پولدار، قاتل زندانی از آب درآمد
شدم خودرویی که راننده آن مرد جوانی است مرا تعقیب می کند. راننده ناگهان خودرو را به طرف من گرفت که به سرعت به داخل پیاده رو رفتم و موفق شدم جانم را نجات دهم. او قصد داشت مرا با خودرو زیر بگیرد، اما موفق نشد. پس از این هر روز که از خانه بیرون می آیم احساس می کنم که خودرویی در تعقیب من است و به همین دلیل فهمیدم که تهدیدهای پیمان جدی است که تصمیم گرفتم از او شکایت کنم. می خواستم برایم رضایت ...
سرقت کارت بانکی در سوپرمارکت 3 سارق را لو داد
موقع در کنار من فرد دیگری هم حضور داشت فروشنده بعد از اینکه پول خریدم را حساب کرد کارت من را روی پیشخوان کنار یک کارت عابر دیگر قرار داد و من بدون دقت در مشخصات کارت آن را برداشتم و به خانه رفتم اما حدود یک ساعت بعد چند پیامک پی در پی برایم ارسال شد که متوجه شدم کسی در حال خرید با کارت بنده است. وقتی بررسی و کارتم را با دقت نگاه کردم دیدم کارت مال من نیست و مبلغ 55 میلیون ریال نیز از حسابم سرقت شده ...
ابراهیم جیب بر و دوستانش در محاصره حلقه پلیس
شهروند| باند جیب بران شرق تهران با سرکردگی ابراهیم به آخر خط رسیدند. بیست ونهم بهمن ماه سال گذشته مرد جوانی به دادسرای ناحیه 15 تهران رفت و پرده از یک سرقت برداشت. او گفت: دو روز قبل برای خرید به سوپرمارکت حوالی خانه ام در تهران نو رفتم. پس از خرید، کارت بانکی خود را در اختیار صاحب مغازه گذاشتم و رمز آن را هم اعلام کردم. شاکی در ادامه گفت: در کنار من مرد دیگری هم حضور داشت. فروشنده بعد از ...
واردات بلای جان اشتغال و درآمدزایی جوانان کشور شده است/ رئیس جمهور منتخب ریشه پول شویی و ژن های خوب را ...
... چرا امروز من به عنوان جوانی که شبانه روز کار می کنم باید موجودی کارت عابربانکم 40 هزار تومان باشد اما فرزندان برخی مسئولین در بهترین مکان های تفریحی وقت خود را می گذرانند. واقعا اگر جای رئیس جمهور بودم بین مردم رفته و دغدغه آنها را جویا می شدم، زمانی که کشورمان سرمایه انسانی دارد چرا عده ای واردکننده نمی گذارند ما در عرصه تولید فعالیت کنیم. چرا امروز اجازه داده می شود ...
در محضر مدافعان حرم/ هزینه 100هزار تومانی اسدالله برای زن خیابانی!
کرده ای؟! گفتم: خیالت راحت، هماهنگ شده. حرکت کن! خبر داشتم بغیر از نیرو های گردان احتیاط، 200 نفر از رزمندگان سوری هم روی تل هستند. دقایقی بعد رسیدیم روی تل، اما خبری از سوری ها نبود! گفتم: حسین آقا! پس سوری ها کجا هستند؟! حسین راننده تویوتا خندید و گفت: با تاریکی هوا همه فرار کردند! از ماشین پیاده شدم. باقی راه را باید پیاده می رفتم. چشمم جایی را نمی دید ...
صدای مردم شنیده شود
بیشتر نمیشه که. به نظرم حتی الانم تحریم ها برداشته شه باز وضعیت درست نمیشه چون من جنسی که مثلا 50 تومن خریدم رو ارزونتر نمی فروشم. اقتصاد حل شه، همه چیز حل شده با پسر جوانی که نانواست صحبت می کنم. همین اینکه آرد را به همزن می دهد به من هم پاسخ می دهد: الان که با شما حرف می زنم، خونه همین جا (میدان ولیعصر) متری 50 تومنه. ایده آل من اینه اینجا متری یه تومن بشه، طلا و سکه ارزون ...
اعتیاد، معضلی که سن و سال و جنسیت نمی شناسد
اهالی رویم پتویی کشید. محمدحسن افزود: من تا به آن روز رنگ و رویی از محبت را ندیده بودم و آن پتو باعث شد تا کمی احساس وجود کنم و پس از پیگیری و پرس و جو متوجه شدم آن شب یکی از ریش سفیدان اقبالیه به من گرما بخشید. وی ادامه داد: پس از چندین بار رویایی، خودم را به آن ریش سفید نزدیک کردم، او هم در حق من پدری کرد و در انباری منزل مسکونیش به من سرپناه داد، در مغازه اش مشغول به کار ...
بینی بزرگم اعتماد به نفسم را بشدت پایین آورده" چه کنم؟
بینی ت به صورتت میاد. نمیخوام ناشکری کنم ولی کاش بینی م کوچک تر بود کاش اعتماد بنفسم بالا بود. همش خیال و فکر میکنم که چقد بینی م خوبه چقد همه میگن زیبام چقد خوشبختم. امکان عملم ندارم خانواده م بشدت سختگیرن. خیلی دلم گرفته کاش بینی م خوب بود. کاش منم مثل بقیه بودم خیلی کمبود دارم منم دلم میخواد مثل بقیه دخترا عاشق بشم و عشقمو ببینم بدون خجالت. بینی بزرگم به بابام رفته تو رو خدا بگید ...
رونق غمبار یک شغل
، ما را می برند گوشه مغازه و می پرسند که قسطی یا چکی نمی فروشید؟ آدم می ماند چه بگوید! تا امسال با چنین پدید ه ای روبه رو نبودیم. حاج مرتضی یکی از سنگ فروشان معروف این راسته است، نقطه پایان همه حرف هایش آهی است از ته دل. مجبوریم به آنها سنگ های دست دوم پیشنهاد بدهیم. سنگ هایی که یک بار از روی قبر تعویض شده و می شود نوشته های روی آن را با دستگاه محو و دوباره استفاده کرد. قیمت این سنگ ها ارزان تر و بین ...
خاطرات وکیل/ وکیلی که با یک موبایل خیلی خوشحال شد!
قرنی شدم تا در مجتمع شهید بهشتی اولین حضورم را به عنوان وکیل دعاوی رقم بزنم.ثبت وکالتنامه مستلزم دستور قاضی اجرای احکام بود.همین که دق الباب کردم وقاضی محترم اذن ورود فرمودند با صحنه ای رو به رو شدم که برایم حکم معجزه داشت... در دوران دانشجویی،بوفه دانشگاه شیراز را اجاره کرده بودم تا از این طریق ضمن کمک خرج خانواده از عهده ی هزینه های خودم برآیم و به قولی دستم توی جیب خودم باشد، ...
تأیید مجازات مردی که باجناقش را کشت
داد این مرد با شلیک گلوله به سرش از پا درآمده است. جسد خونین با دستور قضائی به پزشکی قانونی منتقل شد و پلیس به بازجویی از همسر قربانی پرداخت. ساناز به مأموران گفت: من همراه دختر و پسرم به خانه خواهرشوهرم رفته بودیم و شوهرم در خانه تنها بود. وقتی به منزل بازگشتیم کسی در را باز نکرد. من با کلید یدک در را گشودم و با صحنه وحشتناکی روبه رو شدم و دیدم شوهرم کشته شده است. پلیس در ...
همدستی خواننده زیرزمینی و دختر جوان برای اخاذی میلیاردی از تاجر ثروتمند
کاری به دوبی برای خرید دلار و درهم به یک صرافی در مرکز تهران رفته بودم و هنگام خروج از صرافی یک تاکسی اینترنتی گرفتم. لحظاتی بعد خودروی پژویی مقابلم ترمز کرد و به راننده گفتم که آیا تاکسی اینترنتی است و او هم با سر تایید کرد. سوار شدم و کمی بعد که راننده تغییر مسیر داد، متوجه شدم که او به دروغ خودش را راننده تاکسی اینترنتی جا زده است. راننده قوی هیکل بود و تهدیدم کرد که اگر سر و صدا کنم مرا به قتل ...
روز جهانی نه به چمن کاری در نجف آباد
...> مامان حرفش را برید و گفت: حالا، چمن کاری ، امکان نداره چمن مال وقتی بود که از توی تموم این جوی ها آب میرفت، وقتی کهریز پرآب بود و توی شیربچه آب نعره میکشید. مشکی با حسرت نگاهش کرد و گفت: اون وقتی که مامان جوون تر بوده و هنوز بابا زاغی را ندیده بود. مامان لبخند ریزی زد و گفت: تا حالا بهتون نگفته بودم توی همین آب بازیا بود که با بابا جونتون آشنا شدم. زاغی با شیطنت گفت: خب برامون ...
منتخب خاطرات جام ملت های اروپا به روایت کاربران طرفداری
خیلی برق میرفت تو اون دوره زمانی و من گاهی مجبور بودم برم کلوپ بازیهای پلی استیشن یکی از مناطق تهران که اشنام بود اونجا بازیها رو ببینم یادمه بازی المان پرتقال بین دو نیمه برق رفت خونه بود سریع یک موتوری گرفتم از شرق تهران رفتم مرکز شهر... تا رسیدم المان گل زد... جیغ و هورا زیادی اومد تو کلوپ واقعا دوران جالبی بود. امیدوارم امسال وسط بازیها برق نره ! جمع آوری: کوروش مظاهری ...
تشییع جنازه هایی که قربانی بعدی خود را انتخاب می کنند/ فوت یازده نفر در ده روز اخیر در شهر سوق و ضعف ...
پاییزی یواش یواش و دزدکی از این طرف و اون طرفِ مال، سرک می کشید و خوابیدن توی کپر رو سخت کرده بود. همه دست به کار شدن و وسایلا رو گذاشتن توی خونه ها و چوبای کپرو توی کاهدون روی هم چیدن. روز اولی که کپرا جمع شدن، یه جوون لاغر با موهای بوری که آفتاب سوخته بود و توی گرمای گرمسیر، رنگ باخته بودن، از پایین مال به خونه رسید. وقتی دیدمش، یه چیزی توی دلم ریخت. مثل یه دیوار سنگی که کوک17 (kawk ...
وقتی که هوو خبر ازدواج را به همسر اول داد!
داد که بهمن جوانی سر به راه و با اخلاق است. خلاصه هشت سال قبل پای سفره عقد نشستم و زندگی شیرینی را آغاز کردم تا این که دو سال قبل در حالی که دخترم را باردار بودم و پسر شش ساله ام را در آغوش می فشردم، ناگهان پیامک های عاشقانه ای را در گوشی همسرم دیدم که یک زن غریبه برایش ارسال کرده بود. وقتی ماجرا را از بهمن جویا شدم، همه چیز را انکار کرد و گفت: آن پیام ها را یکی از مشتریان مغازه اش ...
حقیقت به روایت سروش صحت
...، گفت: البته دقیقش را اگه می خواهید ده و هفت دقیقه است. مرد گفت: نه، همون ده و پنج دقیقه است. ساعت من دقیقه دقیقه. زن گفت : من صبح ساعتم را با رادیو تنظیم کردم. مرد گفت : ساعت من سه ساله رو دستمه، نه یک ثانیه جلو افتاده، نه یک ثانیه عقب. بعد از راننده پرسید: ساعت شما چنده؟ راننده گفت: ده و بیست و پنج دقیقه. زن خندید و گفت: اون که دیگه خیلی اوته. راننده گفت: چون ساعت شما و ایشون به هم نزدیکه ...
قتل نوعروس قبل از جشن ازدواج
زندگی هر کسی پیش بیاید. پشیمانم! متهم ادامه داد: روز حادثه به مقابل خانه همسرم رفتم و برای انجام کار هایی که داشتیم، او سوار ماشینم شد و به راه افتادیم. در بین راه پای همان اختلافات جزئی به میان کشیده و بحثمان شد. در یک لحظه آنقدر عصبانی شدم که کنترلم را از دست دادم و با مشت ضربه محکمی به سر همسرم زدم. او بی حال شد، اما حتی تصورش را هم نمی کردم که جانش را از دست داده باشد. کمی بعد هر چه ...
مهدی محمد نبی در طرفداری: دوستانی که فدراسیون را تحویل گرفتند، مشکلاتش را می دانستند
...، حالا یک تیکه داخل پرانتز دارد که من نمی گویم. من نمی خواستم بروم استارلیا ولی مجبور شدم و رفتم. آقای کی روش هم به رغم اینکه یک آدم حرفه ای بود، ایشان به من گفتند من ادامه نمی دهم، من ازشان خواهش کردم ادامه بدهد. شما کار را ادامه بده و تیم ملی به شما نیاز دارد. بالاخره آقای کی روش با هر سبک و سنگینی که کردند، در تیم ملی ماندند. بعد از برزیل 2014 و بعد از استرالیا که من سرپرست تیم ملی بودم ...
گفت و گو با جانباز و بانوی ورزشکار، کلثوم زارعی یزدان خانواده ای فو ق العاده بجای پای نداشته ام!
گرفتم و به سمت مغازه پدربزرگم رفتم. وسط راه دلم شور میزد. با خود گفتم نکند من از خواهرم اجازه نگرفته ام اگر زمانی که برگردم با من دعوا کند، بنابراین از وسط راه برگشتیم. تازه به حیاط خانه مان رسیده بودم که ناگهان صدای وحشتناک هواپیما و موجی که داشت، بلند شد. همان لحظه خواهر بزرگترم چشمش که به ما خورد، گفت همین جا بایستید تا من حسین (برادرم )را که نوزاد 15روزه بود را بیاورم. او با عجله به داخل خانه ...
کارمندان قوه قضاییه: حقوقمان جوابگو نیست
...> علیرغم اینکه در دادگستری محیطی سرد سروکار با افراد متفرقه خلافکار دزد مال باخته قاتل و هزار تا از این قبیل و ما در اتهام نفرین و فحش و ناسزا هستیم واقعا از لحاظ روحی نابودیم. گذشته از اینا حجم کار در دادگستری خیلی زیاده با ارباب الرجوع فراوان که وقت سر خاروندن هم نداری حتی یک روز مرخصی میری با فردا صد تا پرونده رو باید رسیدگی کنی شغل پر مسئولیت و سختی دارن با دریافتی کم و همه همکاران تحت فشارن ...
روایتی از زندگی حسین فنایی جانباز 60 درصد محله سرافرازان
... سرهنگ رشته کلام را در دست می گیرد و می گوید: پدرش حق داشت که نخواهد دختر نوجوانش را به پاسداری بدهد که از زنده ماندنش هم مطمئن نبود چه رسد به اینکه سالم بماند. به من گفت: تو تخریبچی هستی و هر لحظه امکان دارد زنده نباشی یا دست و پایت قطع شود. چطور می توانم دخترم را به تو بدهم. با این حرف ناراحت شدم، اما کوتاه نیامدم. با خانمم که صحبت کردم به او گفتم هدف من از ازدواج، اول رضای خدا و دوم داشتن ...