سایر منابع:
سایر خبرها
نقشه تازه عروس برای قتل شوهر
وسایل را جمع کردیم، من به اتاق ستاره رفتم، گفتم تا همین جا بس است اما ستاره جواب داد اگر او را نکشید چون حرف های ما را شنیده است خیلی بد می شود. بعد به هال رفتم، سیم تلفن را دور گردن هومن انداختم و خفه اش کردم، طلاها را هم برداشتم و رفتم، البته طلاها بعدا گم شد. وقتی نوبت به ستاره رسید تا از خودش دفاع کند، او قبول کرد به عمویش پیشنهاد قتل داده اما گفت از این پیشنهاد، پشیمان شده بود. ...
از بیم تا هیم
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از سبلانه ، در باتلاقی فرو رفته بودم و هیچ امیدی به زنده ماندن نداشتم؛ آخرین لحظات عمرم را تصور می کردم و با هر صلواتی که می فرستادم، اندکی فرو می رفتم؛ یاد دوران نوجوانی ام افتادم همیشه تصور می کردم که مکان و زمان مرگم چگونه خواهد بود؟ حالا که در باتلاق قرار بود جان دهم، مکانش برایم مشخص شد اما زمانش... . خودم را به خدا سپردم و از او خواستم مرا در آرامش ...
گفتگو با پروانه کاظمی، هیمالیانورد ایرانی
دارم و خود لیلا برای من نمونه یک زن عاشق، صادق و پاک بود که زندگی اش را برای همین عشق گذاشت. به همین دلیل صعود لوتسه را به او تقدیم کردم و در قله آمادابلام هم عکس لیلا را در دست داشتم چون چند ماه بعد از مرگ لیلا در گاشربروم، اولین صعودی بود که به تنهایی انجام دادم و باز تاییدی بر یکی از سخنان دیگر لیلا که: می توانی، اما اگر بخواهی و به اندازه کافی بخواهی! آمادابلام کوه فنی و سختی است ...
جشنواره سینمای اروند /از توصیه امام جمعه آبادان به سینماگران تا آثار برگزیده جشنواره
من فیلم کوتاه می ساختم از چیزهایی می ترسیدم که اکنون به آنها می خندم چون امروز دیگر فکر نمی کنم که این مسائل ترسناک باشند. یکی از ترس های من در آن زمان این بود که وقتی تجربیات فیلم سازان بزرگ را می خواندم یا می شنیدم، به نظرم می رسید که آنها همه چیز می دانند و در هر رشته ای از فیلم سازی گرفته تا فلسفه سررشته دارند. کارگردان نامزد دریافت برنده جایزه نخل طلایی در فیلم “گذشته”خاطر نشان ...
کرار بازیکن من بود، برای همیشه اخراجش می کردم
لیگ خاک مُرده پاشیده اند. کدام تیم را شانس اصلی قهرمانی می دانی؟ سپاهان یک تیم کامل است. استقلال، تراکتورسازی، فولاد و نفت هم رقابت نزدیکی دارند. برخی حرکات جاسم کرار را به کارهای تو در زمان فوتبالت تشبیه می کنند؛ خودت چنین حسی داری؟ من چون از پرسپولیس به استقلال رفتم، شدم یاغی، جنجالی، حاشیه ساز، بی انضباط و...! آخر من کی از این کارها کردم؟ در کل اسم ما به خاطر آن ...
آرزویم همکاری با فدراسیون خادم است
حساسی است و دوست دارد همیشه همه چیز سر جای خود، خوب و درست و به عبارتی روتین پیش برود. شاید این هم یک سیاست باشد که خواسته هایش را با قهر کردن برآورده می کرد. قهر کردن او یک نوع سیاست بود که به خواسته هایش برسد. یعنی این بار هم قهر محمد بنا مثل چندبار قبلی جدی نیست؟ نه، این سری فرق می کند، چون رئیس فدراسیون با روسای فدراسیون قبلی خیلی فرق می کند. روسای قبلی چون از جنس کشتی ...
کفاشیان:نه اصلاح طلبم نه اصولگرا، "خنده گرایم"!
این قدر انتقاد نمی شد (می خندد). من زمانی در بانک مرکزی بودم و همه ارزهای مملکت هم دست من بود ولی کسی من را نمی شناخت و انتقادی هم وجود نداشت، حالا چون در فوتبال هستم خیلی از من انتقاد می شود. نمی دانم. البته شاید به این خاطر هم باشد که بعضی وقت ها کمی می خندم و با خوشرویی جواب می دهم. به عنوان سوال آخر بپرسم که آیا به شما فشاری برای نوشتن استعفا آمده است؟ نه. یک بار در دولت قبل برای نوشتن استعفا فشاری به من آمد که من گفتم باشد قبول می کنم ولی عواقب لطماتی که به فوتبال وارد می شود به عهده خودتان است. ...
هنوز هم هوای همه را دارد
و می بردش مسجد و باز برمی گرداند حتی برای نماز صبح و بعد از آن هم می رفت مدرسه. مؤدب بود و بسیار درس خوان، با همه مهربان بود، خانواده دوست و ... پدرش همین طور می گوید ولی محاسن حسین تمام نمی شود. اعتقاد عمیقی به ساده زیستی داشت. وقتی ازدواج کرد، گفتم می خواهیم برایت قالی دستی بخریم، گفت: خودم می خرم. بعد از خریدش فهمیدیم موکت خریده است، از این ها مهم تر شرط ازدواجش بود که علاوه بر تأکید بر ساده ...
چرا مرد خشمگین همسر نوجوانش را به قتل رساند؟
به قتل همسرش اعتراف کرده و گفته بود: زنم را دوست داشتم. عاشقش بودم و نمی خواستم او را از دست بدهم. فکر می کنم حالم بد شد که این کار را کردم. صبح بود. یادم نیست ساعت چند از خواب بیدار شدم، به آشپزخانه رفتم صدایی در گوشم می گفت او را بکش. فکر می کردم به من خیانت کرده است. چاقو را برداشتم و به خانه پدرزنم رفتم. زنم شب را در خانه پدرش مانده بود. وقتی به آنجا رسیدم سارا را بیدار کردم و او را با چاقو ...
نتیجه توافق باید برداشتن همه تحریم ها باشد
برای ما مهم است، نقد و تذکر آنها نیز برای ما اهمیت دارد. رییس جمهوری با اشاره به اینکه همه حق دارند دولت را نقد کنند به ویژه حوزه ها که دولت به آنها تعلق دارد.، گفت: همواره بزرگترین افتخار زندگی ام این بوده است که در دوره ای طلبه مدرسه فیضیه و حوزه علمیه قم بوده ام و هنوز هم اگر فرصتی دست دهد و از من بپرسند که دوست دارم کجا بروم، می گویم که دوست دارم به حوزه علمیه قم برگردم چرا که هیچ کجا ...
حمله شدید قلعه نویی به فردوسی پور
دادند یا از بازیکن درباره مربی اش و شرایط تیم پرسیدند حرمت ها را شکستند جایگاه مربی و بازیکن را این برنامه عوض کرد. من این مسایل را دیده ام که اینقدر انرژی صرف می کنم تا از حق فوتبال و خودم دفاع کنم چون می بینم اینها ایرانی را که نژاد برتر است دارند کوچک می کنند. من تکلیف خودم می دانم با آنها مبارزه کنم و کسی نیستم که در جهت رودخانه حرکت کنم، شما هم بدانید که 15 سال دیگر همه به حرف من می رسند. آن عمر ...
از لغو قراردادهای کاری به خاطر چادری شدن تا هدیه معنوی رهبر معظم انقلاب
رفتم هم تحصیلات داشتم و هم درسینما کارم داغ بود. حتی موسیقی می دانستم و درآن حرفه ای هستم و این موقیعت را داشتم که به لس آنجلس بروم و به خوانندگی مشغول باشم. اما نرفتم چون باورهایم مرا به سوی خو می کشاند و خداوند توفیق داد چادری شدم. جان کلام این است که بین ما نفاق انداختند تا به کارهای خود بپردازند. وی خطاب به دانشجویان دختر حاضر در تالار گفت: حجاب دختران را زیباتر، با ارزنده تر و با ...
چادر مشکی امانت حضرت زهرا (س) است/ خواهر ارمنی گفت شما را به امام حسین (ع) حجابتان را رعایت کنید
چادری باعث می شود تا پتکی باشد بر دهان دشمنان پس لطفا در حفظ چادر مشکی امانت حضرت زهرا و نشانه شیعه جعفری تلاش کنید. بازیگر تلویزیون ادامه داد: جایی به من گفتند خانم چرخنده تو با این همه توهین، فحش و... ضد ضربه شده ای، به آن ها گفتم الان جنگ ما جنگ توپ و تفنگ نیست، جنگ قلم است. وی تاکید کرد: امروز آخرین جلسه ای است که در اصفهان هستم بیایید چند دقیقه ای فکر کنید و علی وار ...
یادی از شهید حمید باکری در سالگرد شهادتش
ها را شکست، به خصوص برادرش مهدی را و به خصوص وقتی که یادش می افتاد مهمات به دستش نرسیده و تنها توی آن محاصره مانده من هم آنجا بودم کنار آقا مهدی. عراقی ها سعی داشتند تانک هایشان را عبور بدهند این طرف و بچه ها فقط با آرپی جی جلویشان ایستاده بودند ... بعد از رفتن حمید چهر ه ی آقا مهدی خیلی عوض شد. در هر سکوتش و هر آرامشش آدم حس می کرد بر می گردد به طرفی خیره می شود که حمید شهید شده بود و ...
نقش صادق طباطبایی در تحولات انقلاب ایران
پرواز می نویسد: وقتی هواپیما به پرواز درآمد، در دل همه ما شور و ولوله عجیبی بود. بعضی ها سال ها بود به ایران نیامده بودند و من دوازده سال بود که از ایران دور بودم. در هواپیما جنب وجوش خاصی بود. اما امام آرام بود. برای همین وقتی آقای محتشمی به قسمت بالای هواپیما، محل استراحت امام، آمد و یادداشتی به امام داد و گفت نقل است که به هنگام دلهره و اضطراب این دعا خوانده شود و پایین رفت. بعد از رفتن ایشان ...
پ نه پ جدید و خنده دار
...> بچه که بودم تو جمع فامیلی نشسته بودیم دختر داییم داشت صحبت میکرد یه دفعه کنترلشو از دست داد از خجالت داشت میمرد من میخواستم از دلش در بیارم گفتم اشکال نداره بابای منم همیشه تو خونه از اینکارا میکنه/الهی حال پدرمو باید میدید/ به خاطر این فداکاری هم کتک خوردم فامیلمون اومده میگه شما دانشجویی ؟ گفتم پ ن پ پشت کنکور مهد کودک گیر کردم ! رفتم واسه کنکور !!! عجله داشتم کارت ...
کارتن خوابی یک سرمایه دار!
به گزارش شیرازه ؛ افتخار می کنم کارتن خوابم؛ مجبورم این را بگویم چون خودم این راه را انتخاب کردم. مهندس بودم. 35 کارمند داشتم. صاحب سرمایه، شرکت، ماشین، خانه و زن و بچه بودم. تا اینکه وسوسه درآوردن پول کلان به سراغم آمد. پول، ربا می دادم؛ به همین دلیل پول هایم روز به روز افزایش پیدا می کرد. یکی از دوستانم پیشنهاد خرید یک زمین را در نیاوران داد. من هم قبول کردم چون قیمتش خیلی خوب بود ...
وصیت نامه شهید والامقام حبیب آیشم
کنید بدانید که من در غم فرومی دارم از شما تقاضا می کنم هم چنان که من شیرینی را دوست دارم در کفن و دفن و اربعینم شیرینی بدهد و خود را هیچ وقت در پی اشک ریختن نیاندازد. اگر شیرینی بدهید بدانید که من زنده و شاداب و خوشحالم و هر دم از داشتم عزیزانی چون شما به شادی فرو می روم . پدرم تنها وصیتم آن است که نگذاریم در سر قبرم خانواده ام گریه کنند نگذارید که دشمن شاداب شود سر قبر من ...
رسایی نمی داند در فوتبال چه خبر است!
فدراسیون فوتبال است. ایشان آدم بانفوذی است و در فوتبال هم بوده است. من تا به حال با او از نزدیک کار نکردم اما با تماس های زیادی که از گذشته با او داشتم متوجه شدم دیدگاه های اسلامیان توسعه فوتبال کشور است و دیدگاه های کلانی در این زمینه دارد. پس به گونه ای ریسک کردید و او را آوردید. البته شاید هم به خاطر مشکلات مالی او به مجموعه فدراسیون اضافه شد. خیر باید فضایی ...
سلحشور: خجالت می کشم برای ساخت سریالم از حضرت آقا کمک بگیرم
مراجع تقلید دادم متن را اما نخواندند حتی سیناپس را که خیلی هم خلاصه و در حد 200 یا 300 صفحه است چه برسد خود سریال که 2 یا 3 هزار صفحه است. حتی کوتاه و داستان اجمالی حضرت موسی و بنی اسرائیل را دادیم نخواندند و گفتند که شما فیلم را بسازید و ما بعداً نظرمان را می دهیم به همین صراحت. * به خاطر بحث اطمینان است؟ خیر چون قبلاً همان بزرگواری که گفت بروید بسازید و بعد ما نظر می دهیم؛ در ...
الیکا عبدالرزاقی و امین زندگانی و رابطه عاشقانه شان
چون همه بازیگرها او را دوست دارند. (خنده) - امین: من تام کروز را دوست دارم. - الیکا: امین عاشق تام کروز است. (خنده) اتفاقا من رابرت دنیرو را خیلی بیشتر از آل پاچینو دوست دارم ولی سر تام کروز با امین بحث داشتم چون اصولا فیلم های اکشن نگاه نمی کردم و ماموریت غیرممکن ها را ندیده بودم، فکر می کردم در فیلم های اکشن بازیگری اتفاق نمی افتد، یک تکنیک است و سینما چیز دیگری نشان مان ...
عجیب ترین مهریه زوجی که در آسمان با هم آشنا شده بودند!
مهریه اش را به اجرا گذاشته است. من که به شدت از او ناراحت شده بودم، تصمیم گرفتم طلاقش دهم! زن جوان که تا آن لحظه سکوت کرده بود، با قطع حرف های همسرش گفت: زمانی که با - مسعود - آشنا شدم، به خاطر هیجان شغلش به او وابسته تر شدم، زیرا به سفر علاقه شدیدی داشتم و تصور می کردم که از این به بعد می توانم در کنار همسرم همه دنیا را ببینم، اما افسوس که سخت در اشتباه بودم. بنابراین حالا که نمی توانم او ...
بازیکن تیم ملی ایران: می خواهم در رئال مادرید بازی کنم
چنین رقمی را بدهد و چنین قراردادی ببندد. خودم امیدوارم از این پول نفت تهران مقداری به من بدهند تا به خانواده ام بدهم. * در این نقل و انتقال پول برای تو اهمیت نداشت؟ اگر می خواستم به پول برسم از قطر پیشنهاد 4-5میلیاردی داشتم اما من تازه 22 سال سن دارم و اگر به قطر می رفتم 2 سال دیگر فوتبالم نابود می شد و تمام می شدم. در چین مربیان خوب و بازیکنان بزرگ اروپایی فعالیت می کنند و آدم بیشتر ...
مرموز ترین اماکن در دورافتاده ترین نقاط جهان
. پس از پیروزی و پایان دوران جنگ این استحکامات بلا استفاده باقی ماندند. اگر اکنون نگاهی به آنها بیاندازیم می بینیم که به نوعی این سازه ها یادآور تاریک ترین دوران تاریخ بشر به شمار می آیند. کلمن اسکاپ، صحرای نامیب به دنبال کشف الماس در این صحرا شهر معدنی کلمن اسکاپ پا به عرصه وجود گذاشت. این ناحیه بیشتر به دلیل ساکنان آلمانی اش که در جستجوی شانس به این نقطه سفر کرده بودند به شهرت ...
داستان چادری شدن من و مادرم!
اینکه پوششم تغییر کرده بود و محجوب تر شده بودم. دوستم که روز به روز با او صمیمی تر می شدم آدمی مذهبی و معتقد بود. به من گفت:"دوست دارم دوستی که دارم شبیه خودم باشه"دوستش داشتم و به راهی که می رفت اطمینان پیدا کردم و با راهنمایی های حاج آقای مدرسه حرف های دوستم برایم به اثبات رسید. (صحبت های پیش نماز مدرسه مون بعد از هر نماز )تصمیمم را گرفتم. از پول توجیبی های خودم یک چادر مناسب خریدم و ...
تاج طلا برای سر قاچاقچی گشاد بود
بیرون کشیدم و وقتی درش را باز کردم، چشمم به اشیای عتیقه داخل آن افتاد. نمی دانستم آن اشیا از کجا آمده بودند اما وسوسه شدم و آنها را برای خودم برداشتم. تا اینکه سال گذشته پدرم فوت کرد و من تصمیم گرفتم اشیاء را بفروشم. ابتدا در شهرمان سراغ چند نفر رفتم و همه آنها گفتند که اشیاء و مخصوصا تاج طلایی ارزش زیادی دارند و تاجران بین المللی پول خوبی بابت آنها می دهند. این بود که همه آنها را برداشتم و راهی تهران ...
درخواست سه خواهر داغدار برای اشد مجازات برادرشان!
تا این که به فکر انتقام افتادم. پس از تهیه یک اسلحه، نیمه شب به سراغ پدر و مادرم رفتم و آنها را که خواب بودند به گلوله بستم. همان موقع خواهرانم از خواب پریدند و فریاد زدند که به آنها هم شلیک کرده و بلافاصله با ماشین پدرم فرار کردم. من دو نفر دیگر را هم که کینه شان را به دل داشتم با گلوله زخمی کردم و دستگیر شدم. وی پس از اعتراف های تکان دهنده اش، صحنه جرم را بازسازی کرد و روانه زندان شد. به دنبال تکمیل تحقیق در دادسرا، 3 خواهر داغدار برای برادرشان اشد مجازات خواستند و پرونده با صدور کیفرخواست، روی میز شعبه پنجم دادگاه کیفری استان فارس قرار گرفت. ...
قتل دایی در رقابت عشقی
.... در ادامه متهم به قتل به نام مجید در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: هرروز صبح با موتور از خانه تا مغازه ام می رفتم. روز حادثه هم مثل هر روز این کار را کردم. داشتم پارک می کردم که مقتول با موتور به سمت من آمد چون سرعتش زیاد بود نتوانست کنترل کند و به من برخورد کرد. چیزی نشد اما به او اعتراض کردم و گفتم اگر به جای من یک بچه اینجا ایستاده بود چه می کردی. یک سیلی به گوشش زدم او ...
انتخاب های سخت (9)
زده بودم اما هوا، گلو و ریه هایم را می سوزاند و از چشمانم اشک می آمد. 161 بر روی تلی از خرابه ها گهگاهی آتش نشانی از میان خاکسترها ظاهر می شد، به زحمت، با افسردگی و خستگی شدید در حالی که تبری را بر روی زمین می کشید و سر تا پا دوده گرفته بود به سمت ما می آمد. بعضی از آنان از زمانی که هواپیماها به برج ها برخورد کرده بودند بدون وقفه مشغول کار بودند، و همه آنها دوست یا رفیقی را ...
حبس کردن 3روزه کودک خردسال در چاله آسانسور
، حوالی خیابان آذر بایجان است. او هر روز بعد از تعطیلی مدرسه به خانه می آید اما امروز دیر کرد. نگرانش شدم و به مدرسه اش رفتم. مدیر مدرسه گفت آناهیتا مثل هر روز به مدرسه آمد و بعد از تعطیلی از مدرسه خارج شد. راز یک دستنوشته با طرح شکایت، پرونده دختر گمشده به دستور قاضی سپیدنامه، بازپرس شعبه دهم دادسرای امور جنایی در اختیار تیمی از کارآگاهان مبارزه با آدم ربایی قرار گرفت. ...