سایر خبرها
علی دایی: گذشته ام را فراموش نمی کنم/ پس از تصادف آخرم، نگرشم نسبت به زندگی تغییر کرد
شد و علی دایی در مورد این صحنه ها توضیحاتی ارائه می داد. علی دایی از اتفاقات خود و همچنین تصادف آخر خود صحبت کرد و اظهار داشت: سرما خورده بودم و قرص و داروهای خواب آور مصرف کرده بودم، چند دقیقه پیش از وقوع تصادف برادرم محمد به من گفت که اجازه دهم وی پشت رول بنشیند که من گفتم 5 دقیقه دیگر رانندگی میکنم که در همین مدت زمان یک لحظه اتفاق افتاد و تصادف کردم. دایی خاطرنشان کرد ...
از سبیل دایی تا خاطره باخت از منچستر
قبل از اینکه او به من بگوید من می دانستم اخراج شدم و از بچه هایم خداحافظی کرده ام. او به من گفت با قدرت به کارم ادامه دهم اما به او گفتم من اخراج شده ام. اگر بودم شاید به جام جهانی می رفتیم و شاید هم نمی رفتیم و من نمی توانم بگویم دقیقا چه اتفاقی رخ می داد و فوتبال را نمی توان پیش بینی کرد. او در مورد شادی گل های بهزاد غلامپور که با پریدن روی سر او به نمایش گذاشته می شود گفت: ما دیگر ...
دایی: علی کریمی را هم دوست دارم چون...
بیمارستان منتقل شدم. وی ادامه داد: بعد از بازی در بیمارستان دنبال یک تلفن می گشتم که به خانواده ام وضعیتم را اطلاع بدهم. یکی آمد بالای سر من. نمی توانم اسم ببرم. در خانه ما هیچکس از وضعیت من خبر نداشت. به این دوست عزیز گفتم اگر می شود با تلفن همراهش منزل ما را بگیرد و به خانواده ام بگوید که من زنده ام و نمرده ام. این دوست دو بار زنگ زد و گفت اشغال است و رفت. بعد از آن امیر عابدینی آمد و یک ...
گزارش کامل برنامه نود
تجارت و سرمربیگری ناصر حجازی گفت: ناصر خان آن زمان خیلی به من لطف داشت و هیچ وقت زحماتش را فراموش نمی کنم. لژیونر موفق فوتبال ایران در لیگ آلمان در ادامه درباره حضورش در تیم های هرتابرلین، آرمینا بیلفد و بایرن مونیخ گفت: من سه سال با بایرن قرارداد داشتم اما با پیشنهاد هرتا با توجه به شرایط سنی ام آن را قبول کردم. پیشنهاد هرتا سه برابر بایرن بود و خدا را شکر که در لیگ قهرمانان خوب کار ...
روایت های حفاظت از امام (ره)
اختیار ما قرار داده بودند، چون وسایل آن منازل مشخص می کرد که محل زندگی خانواده ای بوده است. ما شب هنگام با چند دستگاه مینی بوس و اتوبوس بچه ها را که عمدتاً از شهر قم بودند به این منزل می آوردیم و به آنها آموزش می دادیم و بعد برای استراحت به حسینیه ی انصار می فرستادیم. یکی از افرادی که مسئولیت آموزش ها را به عهده داشت، آقای تحیری بود. او با گروه صف همکاری داشت و از تجربه ی سال ها مبارزه ...
علی دایی: دانشگاه مسیر زندگیم را عوض کرد
کردم یک ضربه ای است که می آید و می رود اما بعد متوجه شدم داستان چیز دیگری است. پس از بازی در رختکن بیهوش شدم و به بیمارستان رفتم. به یک مدیر که تلفن همراه داشت گفتم "اگر می شود تلفن همراهتان را بدهید تا به خانواده ام در ایران بگویم زنده ام". او دو بار با تلفنش تماس گرفت و گفت تلفن خانه تان اشغال است و رفت، پس از آن امیر عابدینی آمد و یک تلفن در اختیارم قرار داد که با خانه تماس گرفتم و خیالم راحت ...
بهشتیِ جنگ بود
خاص او این بود که صبح عملیات، زیر آتش سنگین می آمد توی خط و سرکشی می کرد و محکم برخورد می کرد. اگر واحدی سستی می کرد، بازخواست می کرد. خدا شاهد است که در کمتر فرماندهی این صفات را دیده بودم: این قدر مهربان باشد و این قدر عالی. بعد از حسن باقری، دیگر کسی پیدا نشد . درباره نبوغ و شرایط ظهور و بروز او، بسیار گفته شده است، از جمله آسان انجام دادن کاری که در روزهای غیرطبیعی برای دیگران مشکل ...
حق تعالی اراده فرموده است که وجود آقای خامنه ای را از دیگران متمایز کند
می خورند و کسانی که قدرت تحلیل مسئله را آن طوری که صحیح است، ندارند، به اشتباه در نسبت مبتلا می شوند. بنده در حدود 62- 63 سال پیش به تبعیت از مرحوم والدم رضوان الله تعالی علیه از تهران به مشهد مقدس هجرت کردم. آن زمان در مدرسه مروی تهران حجره داشتم و در سطح مشغول تحصیل سطح بودم. در مشهد یکی از علما و مدرسین رسمی بود که شنیدم در لمعه خیلی مسلط است. مرحوم حاج سید احمد مدرس یزدی ...
آقایان دلواپس گناه من چیست؟/ به خاطر شادی کودکان سرطانی از همه وجودم مایه گذاشتم
سرطانی دارند را درک می کنم. به خاطر آن قلب های کوچک و خنده و شادی آنها و اینکه اعلام کرده بودند دوست دارند من را از نزدیک ببینند، به سالن رفتم. همه وجودم را برای شادی آنها روی صحنه گذاشتم و تا زمانی که لبخند آنها را ندیدم، از صحنه پایین نیامدم. تِم موسیقی در اواسط برنامه، تِم کُردی بود و برای آن بچه های سرطانی پایکوبی کردم و به همان خدا قسم که به خودم قول داده بودم که تا لبخند آنها را نبینم ...
آینده ایران در دستانی لرزان
لازم که کسب و کارشان فرونپاشد نگه می دارند. درست مانند راننده ای که اتومبیل خود را کنار جاده فقط روشن نگه می دارد اما حرکت نمی کند. و البته عقلانیت حکم می کند که انسان، در ابهام مطلق حرکت نکند. اقتصاد ما تا پیش از مناقشه انتخابات سال 88، فضای ریسکی و مخاطره آمیزی داشت. اما با این مناقشه ما وارد فضای نااطمینانی شدیم. بعدها پنجه اندازی دولت دهم به روی دنیا و نشان دادن چهره ستیزگرانه ای از ...
پشت پرده اتفاقات تیم ملی/از اختلاف با مایلی کهن تا کت آستین کوتاه
جین و کاپشن در اردبیل رد کردند! * اواخر دانشجویی من بود که شما (فردوسی پور) به دانشگاه شریف آمدید. تیم ما خوب بودند. بچه های متالوژی خوب بودند و با بقیه فرق داشتند! بچه های دانشکده ما یک مقدار از شما خشن تر بودند. * سه سال و نیم در خوابگاه زندگی کردم. نمی توانستم سر کلاس حاضر شوم. سال دوم که به تیم تاکسیرانی رفتم، فوتبال زیاد وقتم را می گرفت. همان موقع در کار پوشاک بودم و ...
امام(ره) با تاکسی به منزل برگشت/ شهید بهشتی حتی یک ثانیه هم تأخیر نمی کرد + تصاویر
؟ بله. خواص ایشان را می شناختند. از کارهایی که پدر و مادرها در آن دوره؛ روی آن حساس بودند، انتخاب دوست بود . پدر دستم را در دست حاج صادق امانی گذاشت و این آشنایی سبب شناخت بیشتر ما از امام شد. سال 1333 یا 1334 بود. آن زمان هفت ساله بودم . از همان سن نزد حاج صادق امانی می رفتم. او هم از علاقمندان سر از پا نشناخته حضرت امام بود. نوارهای امام را آن موقع برای بچه های هیئت می آورد و پخش می ...
روایت آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی از رویای صادقه رهبر معظم انقلاب/ ظرفیتِ ایشان فوق ادراک اشخاص عادی ...
به گزارش دولت بهار، آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی، برادر مرحوم حاج آقا مجتبی در گفت وگوی تفصیلی با مجله پاسدار اسلام به بررسی منزلت معنوی و علمی رهبر معظم انقلاب اسلامی پرداختند. متن سخنان ایشان را در ادامه می خوانید: با آن که ضربان قلبم چهل تا چهل وپنج در دقیقه است اما صحبت درباره موضوع مورد نظرم را لازم می دانم بنده این طور فکر کرده ام که ابتدا اشاره ای داشته باشم به ذاتیات آیه الله خامنه ای سلام الله علیه که تقریباً از پانزده شانزده سالگیِ ایشان اطلاعِ نزدیک دارم و تصورم بر این است که ...
اینجا کودکان سرطانی به آرزوهای بزرگ خود می رسند/ همه شهر آماده باش نوجوان 13 ساله
راه است. ماموران کلانتری 13 اهواز به دیدن او در بیمارستان شفا می روند و می گویند؛ تو امروز پلیس شدی . عباس نه خواب است نه بیدار، هنوز باور نکرده است. دنبال مأموران راهی می شود. به مقر کلانتری می رسند. لباس هایی که برایش مهیا شده است، می پوشد. کلاه کاملا قد سر عباس نمی شود؛ مرتب با دست آن را کج و راست می کند و روی سرش نگه می دارد. ستاره های سردوش می چسبد روی شانه های عباس و او رئیس کلانتری می شود ...
پدر می گفت تا زمانی که کفر هست باید جنگید
.... اول با خدا بعد با خود و خانواده. اگر صداقت باشد هر چیزی پشت بندش می آید. پدر از رزمندگان دفاع مقدس بودند. ما خاطرات ایشان را در مدت حضور و حماسه سرایی اش از زمان جنگ، در مجالس و محافل همنشینی با همرزمانش می شنیدیم. رابطه شما با پدرتان چطور بود؟ پدر به یکی از دوستانش گفته بود، من عاشق بچه ها هستم و دوستشان دارم اما این را در ظاهر به ما نشان نمی داد. ایشان خیلی دوست داشت که ...
90/ ناراحتم اینگونه کاپیتان پرسپولیس شدم!
. همیشه برای رسیدن به آن همه تلاشم را کرده ام چه زمانی که در راه آهن بودم و چه این چند ساله با پرسپولیس. اما مربیگری سلیقه ای است و نمی شود در این مورد چندان کاری کرد. شاید سن من برای لژیونر شدن گذشته باشد، اما هر وقت کی روش صلاح بداند با همه وجود در خدمت تیم ملی فوتبال هستم. مزد زحمات مان را با برانکو می گیریم به نظر من سال پیش مدیریت در آن زمان در خصوص خروج دایی از ...
همۀاعضاءوجوارح انسان بایدبه یادخداباشند
بازاری بود، نگذاشته بود که ایشان برای طلبگی به حوزه بروند. ایشان می گویند: من شاگرد پدرم در بازار بودم و یک مرتبه وقتی برای نماز به مسجد بازار رفتیم با آسیّد علی نقی گفتم: من می خواستم برای طلبگی بروم، شما کاری کن که پدرم راضی شود و ... آسیّد علی نقی خیلی هم خوشش آمد که ایشان در آن زمان، می خواهد طلبه شود، امّا جمله ای به ایشان گفت که خیلی زیباست، گفت: تو برای بندگی خدا می خواهی بروی ...
توضیح علیرضا افتخاری درباره حرکات موزونش
و برای آن بچه های سرطانی پایکوبی کردم و به همان خدا قسم که به خودم قول داده بودم که تا لبخند آنها را نبینم، حرکاتم را ادامه خواهم داد و همین موضوع هم اتفاق افتاد. آقایان دلواپس! گناه من چیست؟ لبخند آن کودکان برای من دنیایی بود و کمال احترام را هم مردم آن منطقه به من گذاشتند. افتخاری این قبیل رفتارهای رسانه های تندرو را نشأت گرفته از بازی های سیاسی می داند و توضیح می دهد: چند سال پیش بود ...
تقدیر جشنواره فیلم فجر از همسر شهید سیاح طاهری / بزرگداشت چهار سینماگر
است که باعث شده من قد بکشم و سر بر بالینش بگذارم. وی ادامه داد: آقای وزیر دو سال قبل از همین تریبون رسمی گفتم که مهربانی و خوش رویی کلید درهای بسته است، امیدوارم سال آینده برای بهرام بیضایی بزرگداشتی برای ایشان به اندازه ای که باید باشد، بگیریم. در این مراسم افرادی همچون علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، حجت الله ایوبی رئیس سازمان سینمایی، محمد حیدری دبیر جشنواره فیلم فجر، علی ربیعی ...
نوه دکتر مصدق از تجربیات پزشکی اش میگوید
...> * چرا بعد از گذراندن دوره پزشکی در دانشگاه لوزان سوئیس به ایران بازگشتید؟ پدرم از من خواست. بچه هایم با من اینجوری نیستند. من و پدرم رابطه خاصی داشتیم. پدرم گفت تو باید طب بخونی من هم گفتم چشم . * یعنی پدرتان می خواستند شما راه ایشان را ادامه دهید و در همان رشته زنان و نازایی تحصیل کنید؟ بله. بنده همان دانشگاه خودشان در لوزان سوئیس رفتم. همان دانشگاهی که پدرم طب ...
صوفیانی: جواب تمریناتم را گرفتم
ادامه راه هم موفق باشیم. گلر گسترش فولاد که بعد از مدت ها نیمکت نشینی درون دروازه جای گرفته بود در این مورد ادامه داد: اگر دروازه مان را بسته نگه داشتیم تلاش تمام بچه ها بود و من هم کمترین سهم را داشتم. توانستیم بازی خوبی انجام دهیم و این موفقیت را به کل باشگاه تبریک می گویم. این بازیکن در مورد نیمکت نشینی اش در 16 بازی و اینکه فراز کمالوند در کنفرانس خبری بعد از بازی گفته اگر ...
علی دایی و جدا کردن فروکروم از آهن قراضه!
.... رنگ پیراهن آن تیم خاطرتان مانده؟ فکر کنم سفید بود. یک سال آنجا بودم، بعد 5-4 سال هم در استقلال اردبیل بازی کردم. آن موقع اردبیل تیم خوبی داشت و ما عاشق بازیکنانش بودیم. مسعود بایرامی، نادر کهنمویی و ... نتخب اردبیل بیشتر از پاس اردبیل بود. استقلال اردبیل هم جوانترین تیم دسته اول بود و مربی ما 25-24 سال داشت؛ جابر نعمتی که خودش بازی هم می کرد. اکثراً بچه هایی بودند که ...
ناگفته های شنیدنی گبرلو از پشت پرده های هفت
است که در جامعه حاکم است چون سربازان حوزه فرهنگ بسیار محدود هستند نباید با کوچکترین ناهمسویی آنان را کنار گذاشت. معتقدم در این مسیر باید به کارشناسان معتقد اطمینان کرد و نباید با هر اندیشه منتقدانه و یا مهربانانه ای انگ سکولاریسم به آنان وارد کرد. اگر شما دقت کنید، می بینید که در سال های بعد از انقلاب هرکسی از هر جناحی در راس سینمای ایران قرار گرفته از سوی برخی عزیزانی که مدعی ارزش ها ...
روایت پلیس از آسیبهای ناشی از عدم حمایت خانواده ها از زنان مطلقه
.... چند ماه که گذشت، متوجه تغییر رفتارش شدم و با زبان بی زبانی و ترس ابراز علاقه می کرد و بالاخره گفت که دوست دارد با من ازدواج کند،گفت که زن اولش قرار نیست از این ماجرا باخبر شود،با این که همسر داشت، اما موقعیت خوبی بود و می توانستم از زیر بار نگاه های سنگین خانواده و اطرافیانم نجات پیدا کنم. موضوع را به خانواده ام گفتم و آنها هم که انگار تمام دغدغه شان این بود که از شر من خلاص شوند ...
انتقام آتشین تاوان آزار و اذیت دختر 7 ساله
داروی مسموم دادم و با دستهایم گلویش را فشار دادم تا اینکه خفه شد. از مغازه برادرم بیرون آمدم. 45 دقیقه بعد رضا آمد، پرسید مهدی کجاست؟! که خودرو را به او تحویل بدهم که به او گفتم مهدی به خانه رفت. برادرم حرفم را باور کرد با هم به خانه رفتیم. نیمه های شب بود که به رضا گفتم مهدی را به قتل رسانده ام. آنجا بود که رضا خواست داد و بیداد کند که با دست جلوی دهانش را گرفتم و گفتم که چه اتفاق تلخی برای ...
آرامش امام پس از سخنرانی 12 بهمن برایم عجیب بود
برخورد کردم. در حالی که سال 57 تازه کشتی گیر تیم ملی شده و به همراه 41 نفر دیگر برای مسابقات جام آریامهر که بعد از انقلاب جام تختی نام گرفت انتخاب شده بودم. برای آن مسابقات قریب 20 تیم خارجی به تهران آمده بودند. یک شب جمعه همگی از اردو خارج شده و به منزل رفتیم، موقع برگشتمان به اردو دیدیم که بچه ها از خانه هایشان خبرهایی آورده بودند. هر کسی چیزی گفته بود: چرا کشتی می گیرید؟ مردم همه در خیابان ها در ...
10ویژگی انقلاب اسلامی ایران از دیدگاه قرآن
اش را برای (پذیرش) اسلام، گشاده می سازد؛ روحش را باز می کند. قبلاً در یک دوچرخه قفل بود، حالا جانش را هم می دهد. من یک زمانی جبهه بودم، دیدم که شب عملیات رزمنده ها، بازی می کردند. بیست دقیقه دیگر عملیات است، ممکن است شهید بشود. اما چنین روحیه ای دارد؟ خدا یک نظری کرد و سعه ی صدر مردم بالا رفت. 5. برائت از دشمنان قرآن ویژگی یاران پیامبر(ص) را چنین توصیف می کند ...
زندگی راز آلود سید محمود دعایی!
کمی بعد، در زمان تبعید امام به ترکیه، عمامه گذاری می کند. او بطور فعال وارد فعالیت های سیاسی هواداران امام می شود، یک بار با مدارک جعلی به عراق سفر می کند و سپس در سال 1346 به نجف مهاجرت می کند و در زمره نزدیکان آقا مصطفی خمینی قرار می گیرد. دعایی در این دوران کماکان از آقای صالحی کرمانی شهریه دریافت می کند: در مدت سه سالی که طلبه قم بودم، شهریه کرمان مرا آقای صالحی می ...
ماجرای گم شدن1 شهید در هور
را کم کرده و یا جهت حرکت آن را عوض کنیم. زمان به سرعت می گذشت و برای هماهنگی با برادرمان تهرانی در قایق دوم هم فرصتی نمانده بود. فقط توانستم به برادر علی زمانی، که سرنشین جلویی قایق ما بود، بگویم: این چیه علی، کمینِ؟ منتظر جواب او نشدم. به سرعت دستم را از حلقه تنگی که درون آن نشسته بودم، وارد محفظه داخلی قایق کانو بردم تا یا از آنجا اسلحه را بیرون بیاورم، یا حداقل، از نارنجکی که موقع عزیمت ...
آنچه در افتتاحیه ی فیلم فجر گفته شد
دوره پیشا و پسا تولد رضا کیانیان تعریف کرد و یادآور شد: من و رضا 9 سال تفاوت سنی داریم در این سال ها پدر و مادرم هر چه تلاش کردند از دعا و خواهش و جادو که رضا به دنیا بیاید او نمی آمد تا اینکه بالاخره به دنیا آمد اما وقتی در شکم مادرمان بود به طور عجیبی لگد می زد و مادربزرگم می گفت: بچه ای که آدم به زور از خدا بگیرد چنین می شود. ولی مادرم برای او توضیح داد که چون جای رضا تنگ و تاریک است او نمی تواند ...